eitaa logo
محفل مادر ارجمند بی بی ام فروه سلام الله علیها
781 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
2.7هزار ویدیو
10 فایل
#داستانهای_عبرت_انگیز #آموزه_های_دینی #نشر_معارف_امام_صادق_علیه_السلام 💎 احیای سبک زندگی اسلامی نه مشاورم نه نویسندم نه مفسرم یک انسانم در پی کامل شدن و رسیدن به حقایق عالم هستی 🔸عاشق قرآنم و محب اهل بیت علیهم السلام
مشاهده در ایتا
دانلود
👈 زن آلوده وعابد مرحوم شهید محراب حضرت آیة اللّه دستغیب رضوان اللّه تعالى علیه در كتاب شریفش فرموده در میان بنى اسرائیل زنى آلوده و زانیه و ناپاك و به قدرى هم زیبا روى بوده كه هركس او را مى دید فریفته او مى گشته، در خانه اش همیشه باز بوده و خودش بر روى تختى روبروى در خانه مى نشست تا آلودگان را دور خود جلب كند، هركس كه مى خواست بر او وارد شود و با او آمیزش كند مى بایست قبلا ده دینار بپردازد. روزى عابدى وارسته، از كنار درخانه او عبور مى كند و چشمش به جمال دل آراى آن زن آلوده مى افتد، شیفته او شده و بى اختیار وارد آن خانه مى گردد، پول نداشت، قماش داشت، آن را فروخت و ده دینار را پرداخت و روى تخت كنار آن زن نشست. همین كه دست به سوى زن دراز كرد، در همین لحظه با خود گفت: بدبخت خداى بزرگ تو را در این حال مى نگرد، در حالى كه غرق در كام حرامى اگر هم اكنون عزرائیل بیاید و جانت را بگیرد جواب حق را چه خواهى داد و فكر كرد كه با انجام یك زنا همه عباداتش حَبط و پوچ مى گردد، ناراحت شد و رنگش تغییر كرد و رنگ به رنگ شد و در خود فرو رفت. زن آلوده به او گفت: چه شده؟ چرا رنگت پریده؟! عابد گفت: من ازخدا مى ترسم، اجازه بده از خانه ات بیرون روم. زن گفت: واى بر تو مردم حسرت مى برند كه كنار این تخت با من بنشینند و به این آرزو برسند تو كه به این آرزو رسیده اى مى خواهى از وسط راه، آن را رها كنى؟! عابد گفت: من از خدا مى ترسم پولى را كه به تو داده ام حلال تو باشد اجازه بده از خانه بیرون روم، او سر انجام اجازه داد. عابد با حالى پریشان در حالى كه از خوف خدا فریاد واى بر من خاك بر سرم شد... او بلند بود از خانه خارج گردید. همین حالت عابد، باعث شد كه خوف و وحشتى در دل آن زن آلوده افتاد و با خود گفت: این مرد عابد اولین گناه را خواست انجام دهد، ولى آنچنان از خدا ترسید كه پریشان گردید، ولى من سالهاست كه دامنم آلوده است و غرق در گناه، همان خدائى كه عابد از او ترسید خداى من هم هست و من باید بیش از او از خدایم بترسم. همان دم توبه حقیقى كرد و در خانه را به روى خود بست و لباس كهنه پوشید و مشغول عبادت خدا گردید و بعد از مدتى با خود گفت: اگر من بسراغ آن مرد عابد بروم و حال خود را بگویم شاید با من ازدواج كند و در حضور او آموزش دینى ببینم و او یاور خوبى در عبادت و پاكسازى من گردد و جبران گذشته ام را بنمایم. اموال و خادمان و اثاثیه خود را برداشت وارد روستائى شد كه عابد مذكور در آنجا بود و از محل آن عابد جویا گردید، به عابد خبر دادند كه زنى در جستجوى تو است، عابد از خانه اش بیرون آمد تا چشمش به زن افتاد دریافت كه همان زن آلوده است به یاد آن گناهش افتاد از خوف خدا نعره اى كشید و افتاد و جان سپرد. (گفته اند آن زن هم مرگش را از خدا خواست و در كنار عابد جان سپرد.) 📗 ✍ علی میرخلف زاده http://yon.ir/Y3Lda•
👈 توبه از شراب روزی آقا رسول اکرم (ص) از کوچه ای می گذشتند؛ اتفاقاً یکی از مسلمانها شیشه شرابی در دست داشت وارد همان کوچه ای شد که حضرت داشتند می گذشتند تا حضرت رسول خدا (ص) را دید می آید خیلی ترسید، گفت الآن است که آبرویم بریزد (زیرا به حضرت خیلی علاقه داشت) گفت خدایا غلط کردم توبه کردم و دیگر لب به خمر و شراب نمی زنم فقط مرا جلوی حضرت رسول اکرم (ص) رسوا نکن. وقتی که نزدیک حضرت شد. حضرت رسول اللَّه (ص) فرمود: در این شیشه چیست؟ از ترس گفت آقا سرکه است. آن حضرت فرمود: اگر سرکه است قدری در دست من بریز حضرت دست مبارک را پیش برد. آن مرد هم شیشه را برگردانید یک وقت متوجه شد که مقداری سرکه در دست حضرت ریخته شده. مرد به گریه در آمد و گفت یا رسول اللّه قسم بخدا که در این شیشه شراب بود ولی چون توبه کردم و از خدا خواستم که مرا رسوا نکند خدا هم توبه مرا قبول کرده و دعایم را مستجاب فرموده. حضرت رسول اکرم (ص) فرمود: چنین است حال کسی که توبه کند از گناهان خود، و خداوند متعال تمام سیئات و بدیها و زشتی های او را تبدیل به حسنه و خوبی فرماید. «اولئک یبدّل اللّه سیّئاتهم حسنات» 📗 ، ج 2 ✍ شهید آیت الله دستغیب http://yon.ir/Y3Lda•
❤️بسم الله الرحمن الرحیم❤️ 🌺هوالشافی🌺 نکات درمانی طب اسلامی معرفی داروها:👇👇👇 💠لا یصلح الطعام الا بالملح 💠یعنی:غذا جز با نمک اصلاح نمیپذیرد . 💢چرا در احادیث آمده ابتدا و انتهای غذا باید نمک خورده شود . چون : 🔺نمک برای فشار خون هم مفید است . ▫️نمک ضد عفونی کننده است ▫️بزاغ را تحریک میکند ▫️از پوکی استخوان جلوگیری می کند ▫️باعث تقویت قلب و عضلات میشود ▫️کمبود ویتامین D را جبران میکند ▫️در رفع کک و مک موثر است ▫️سرشار از ید ، پتاسیم ، کلسیم ▫️ سدیم ، منیزیم ، آهن و فلوراید 🔻و نمک شفای ۷۰ بیماری است 👈ولی کدام نمک فقط نمک دریا و سنگ نمک 💠به امید روزی که نمک طبیعی دریا سر سفره تمام ایرانیها باشد. تاحد امکان نشر دهید.👆👆👆 ♥️امام رضا علیه السلام : ✍سرمه سیاه بِکشید، چرا که دیده را جلا مى دهد، مژه ها را مى رویاند، دهان را خوشبو مى کند و بر توان جنسى مى افزاید. 📚مکارم الاخلاق ص 46 ♥️امام صادق علیه السلام : ✍حنا، بوى بد (عرق) را از بین مى برد، چهره را شاداب، دهان را خوشبو و فرزند را زیبا مى کند. 📚کافى(ط-الاسلامیه) ✴️•⇦مواد غذایی مفید برای بیماران مبتلا به کبد چرب‌↯ 🔺انار ▫️سیب ▫️لیموترش ▫️گلابی ▫️کشمش ▫️انواع کلم ▫️سیر و پیاز 🔻زیتون و روغن زیتون 👇👇👇 ♦️حجامت هدیه خداوند♦️ ♥️رسول اعظم (ص) در حدیث شب معراج می فرمایند: ✍🏻✨فی لَیلَه اَسری بی الَی السماءِ ما مَرَرتُ بِملاء مِنَ الملائِکَهِ اِلا اَن قالوا یا محَمَد اِحتجِم و امر اُمَتِکَ بِالحِجامَه✨ وقتی به آسمان هفتم صعود کردم هیچ ملکی از من گذر نکرد، مگر این که گفت: ای محمد حجامت کن و امتت را به حجامت امر بفرما. 📚بحارج 62 ♥️رسول اعظم (ص): ✍🏻پنج چیز از سنتهای پیامبران الی است: حیا، حلم، حجامت، مسواک و عطر زدن 📚کافی ج 6 👈در روایات معتبر میخوانیم: اگر شفا درچیزی باشد، در تیغ حجام و لقمه عسل است http://yon.ir/Y3Lda•
📚 👈 داستان ذبح اسماعیل علیه السلام خداوند ابراهیم علیه السلام را مأمور کرد که بدست خود اسماعیل علیه السلام را قربانی نماید، این جریان امتحان و آزمایشی بود برای او، تا مقدار صبر و تحملش را در برابر فرمان الهی معلوم گردد، و عطای پروردگار نسبت به او از روی استحقاق و شایستگی و به سن سیزده سالگی رسیده، ابراهیم مأمور می شود به دست خود او را ذبح کند. ابراهیم به اسماعیل علیه السلام می گوید: پسر جان من در خواب دیده ام که تو را قربانی می کنم، بنگر تا رأی تو در این باره چیست؟ گفت: پدرجان به هر چه مأموری عمل کن که ان شاء الله مرا از صابران خواهی یافت. بعد اسماعیل علیه السلام خودش پدر را ترغیب به این کار می کند و می گوید: اکنون که تصمیم به کشتن من داری، دست و پایم را محکم ببند که در وقت سر بریدنم آن موقع که کارد بر گلویم می رسد دست و پا نزنم، و از اجر و ثوابم کاسته نشود، زیرا مرگ سخت است و ترس آن را دارم که هنگام احساس آن مضطرب شوم. دیگر آنکه کاردت را تیز کن و به سرعت بر گلویم بکش تا زودتر آسوده شوم. هنگامی که مرا بر زمین خوابانیدی صورتم را بر زمین بنه، و به یک طرف صورت مرا بر زمین مخوابان، زیرا می ترسم چون نگاهت به صورت من بیفتد، حال رقت به تو دست دهد و مانع انجام فرمان الهی گردد. جامه ات را هنگام عمل بیرون آر که از خون من چیزی بر آن نریزد و مادرم آن را نبیند. اگر مانعی ندیدی پیراهنم را برای مادرم ببر، شاید برای تسلی خاطرش در مرگ من وسیله مؤثری باشد و آلام درونشیش تخفیف یابد. پس از این سخنها بود که ابراهیم به او گفت: به راستی تو ای فرزند برای انجام فرمان خدا نیکو یاور و مددکار هستی. ابراهیم علیه السلام فرزند را به منی (محل قربانگاه) آورد و کارد را تیز کرده و دست و پای اسماعیل را بست و روی او را بر خاک نهاد، ولی از نگاه کردن به او خود داری می کرد و سر را به سوی آسمان بلند می کرد، آنگاه کارد را بر گلویش نهاد و به حرکت درآورد، اما مشاهده کرد که لبه کارد برگشت و کند شد. تا چند مرتبه این مسأله تکرار شد که ندای آسمانی آمد: ای ابراهیم علیه السلام حقاً که رؤیای خویش را انجام دادی و مأموریت را جامه عمل پوشاندی. جبرئیل به عنوان فدای اسماعیل گوسفندی علیه السلام آورد و ابراهیم آن را قربانی کرد؛ و این سنت برای حاجیان بجای ماند که هر ساله در منی قربانی انجام دهند. 📗 ، ج1 ✍ آیت‌الله‌ سید هاشم‌ رسولی‌ محلاتی‌ http://yon.ir/Y3Lda•
✨﷽✨ امام باقر (ع)میفرمایند: خدا در روز قیامت به اندازه عقلی که در دنیا به بندگانش داده است در حسابرسی آنها دقت میکند. این روایت نشان میدهد که خدا به بعضی از بندگان بیشتر از بعضی دیگر عقل و علم و دانش عنایت کرده است؛ وبه همان اندازه درحسابشان‌ سختگیری میکند چون توقعی که از انسانِ عاقل می‌رود بیشتر از انسان کم عقل است. شاید به همین خاطر هست که در روایت آمده: هفتاد گناه جاهل بخشیده میشود، قبل از آن كه یك گناه عالم بخشیده شود. وای به حال کسانی که عقل و علم داشته باشند و از آن برای کسب دنیای حرام استفاده کنند. 📚معانی‌الاخبار؛ص2 📚كافی؛ج1؛ص47 _______http://yon.ir/Y3Lda•
شیخی بود که به شاگردانش عقیده می آموخت ، لااله الاالله یادشان می داد ، آنرا برایشان شرح می داد و بر اساس آن تربیتشان می کرد. روزی یکی از شاگردانش طوطی ای برای او هدیه آورد، زیرا شیخ پرورش پرندگان را بسیار دوست می داشت. شیخ همواره طوطی را محبت می کرد و او را در درسهایش حاضر می کرد تا آنکه طوطی توانست بگوید: لااله الا اللّه طوطی شب و روز لااله الا الله می گفت. اما یک روز شاگردان دیدند که شیخ به شدت گریه می کند. وقتی از او علت را پرسیدند گفت : طوطی به دست گربه کشته شد. گفتند برای این گریه می کنی؟ اگر بخواهی یکی بهتر از آن را برایت تهیه می کنیم. شیخ پاسخ داد: من برای این گریه نمی کنم. ناراحتی من از اینست که وقتی گربه به طوطی حمله کرد ، طوطی آنقدر فریاد زد تا مُرد. با آن همه لااله الاالله که می گفت وقتی گربه به او حمله کرد آنرا فراموش کرد و تنها فریاد می زد. زیرا او تنها با زبانش می گفت و قلبش آنرا یاد نگرفته و نفهمیده بود. سپس شیخ گفت: می ترسم من هم مثل این طوطی باشم ! تمام عمر با زبانمان لااله الاالله بگوییم و وقتی که مرگ فرا رسد فراموشش کنیم و آنرا ذکر نکنیم زیرا قلوب ما هنور آنرا نشناخته است! آیا ما.... لااله الااللّه را با دلهایمان آموخته ایم. http://yon.ir/Y3Lda•
ﻣﺮﺩ ﻋﺮﺏ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ ! ﻧﺰﺩ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺁﻣﺪ؛ ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩ : ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺣﺪﻭﺩ ﺩﻭ ﺳﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﭘﺴﺮﯼ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﻣﻦ ﻭ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺳﻔﯿﺪ ﭘﻮﺳﺘﯿﻢ ﻭﻟﯽ ﺑﭽﻪ ﯼ ﻣﺎ ﺳﯿﺎﻩ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﺳﺎﻝ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻧﺒﻮﺩﻡ ﮐﻪﺍﯾﻦ ﭘﺴﺮ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻣﻦ ﻧﺒﺎﺷﺪ ادامه داستان را لینک زیر بخوانید …. http://darolsadeghiyon.ir/post/3423
👈داستان گاو بنى اسرائيل ماجراى گاو بنى اسرائيل، مختلف نقل شده، ما در اين جا نظر شما را به ذكر يكى از آن روايات، با توجه به روايات ديگر و آيات 67 تا 73 سوره بقره، جلب مى كنيم: مرد نيكوكارى به پدر و مادر خود بسيار احترام مى كرد. در يكى از روزها كه پدرش در خواب بود معامله پرسودى برايش پيش آمد ولى مغازه اش بسته بود و كليد مغازه نزد پدرش بود و پدرش نيز در آن وقت خوابيده بود. فروختن كالا، بستگى به بيدار كردن پدر داشت، تا كليدى را كه در نزد پدر بود بگيرد. مرد نيكوكار آن معامله پرسود را به خاطر بيدار نكردن پدر، انجام نداد (و به خاطر احترام به پدر،از سود كلانى گذشت) و مشترى رفت. وقتى پدر بيدار شد و از ماجرا اطلاع يافت، از پسر مهربانش تشكر كرد و گاوى را كه داشت به پسرش بخشيد و گفت: اميدوارم خير و بركت بسيار، از ناحيه اين گاو به تو برسد. اين از يك سو، و از سوى ديگر يكى از جوانان بنى اسرائيل از دخترى خواستگارى كرد، به او جواب مثبت دادند، پسر عموى او، كه جوان آلوده به گناه بود، از همان دختر خواستگارى كرد. خواستگارى او را رد كردند، او كينه پسرعمويش را به دل گرفت تا اين كه شبى او را غافلگير كرده و كشت و جنازه اش را در يكى از محله ها انداخت. فرداى آن روز كنار جنازه آمد و با گريه و داد و فرياد، تقاضاى خون بها كرد و گفت: هركس او را كشته، خون بهايش به من مى رسد، و اگر قاتل پيدا نشد، اهل آن محل بايد خون بها را بپرازند. موضوع پيچيده شد و اختلاف، شديد گرديد، چون تعيين قاتل از طريق عادى ممكن نبود و ادامه اين وضع ممكن بود موجب فتنه و قتل عظيم شود، نزد موسى عليه السلام آمدند تا او از خدا بخواهد، قاتل را معرفى كند. موسى عليه السلام حل مشكل را از درگاه خدا خواست، خداوند دستورى به او داد، موسى عليه السلام آن دستور را به قوم خود چنين بيان كرد: خداوند به شما دستور مى دهد گاوى را ذبح كنيد و قطعه اى از بدن آن را به مقتول بزنيد، تا زنده شود و قاتل را معرفى كند و درگيرى پايان يابد. بنى اسرائيل: آيا ما را مسخره مى كنى؟ موسى: به خدا پناه مى برم از اين كه از جاهلان باشم. اگر بنی اسرائیل كار را در همين جا ختم مى كردند، زود به نتيجه مى رسيدند، ولى بر اثر سؤالهاى مكرر، خودشان كار خود را دشوار نمودند، بنى اسرائيل: از خدا بخواه براى ما روشن كند كه اين ماده گاو، چگونه باشد؟ موسى: خدا می فرمايد ماده گاوى كه نه پير و از كار افتاده، و نه جوان باشد، بلكه ميان اين دو باشد، آن چه به شما دستور داده زود انجام دهيد. بنى اسرائيل: از خدا بخواه كه چه رنگى داشته باشد. موسى: خداوند مى فرمايد گاوى زردرنگ كه رنگ آن بينندگان را شاد سازد. بنى اسرائيل: از خدا بخواه بيشتر توضيح دهد، زيرا چگونگى اين گاو براى ما مبهم است، موسى: خداوند مى فرمايد گاوى باشد كه براى شخم زدن رام نشده، و براى زراعت آبكشى ننموده است و هيچ عيب و رنگ ديگرى در او نيست. بنى اسرائيل به جستجو پرداختند تا گاوى را با همين اوصاف بيابند، سرانجام چنين گاوى را از خانه همان مرد نيكوكار كه به پدر و مادر احترام مى كرد، و پدرش گاوى به او بخشيده بود يافتند، آن گاو را پس از چانه زنى هاى مكرر به قيمت بسيار گران يعنى به پُر بودن پوست آن از طلا، خريدند و گاو را آوردند. به دستور موسى عليه السلام آن گاو را ذبح كرده، دُم او را قطع كردند و به مقتول زدند، او به اذن خدا زنده شد و گفت: فلان پسرعمويم كه ادعاى خون بهاى مرا دارد، قاتل من است. معما حل شد و قاتل به مجازات رسيد و مقتول زنده شده با دختر عموى خود ازدواج كرد و آن مرد نيكوكار، كه به پدر و مادر نيكى مى كرد به سود كلانى رسيد و پاداش نيكوكاريش را گرفت، حضرت موسى عليه السلام فرمود: «اُنظُرُوا اِلى البِرِّ ما بَلَغَ بِاَهلِهِ» به نيكى بنگريد كه چه پاداش سودمندى به صاحبش مى بخشد. 📗 ✍ مرحوم محمدی اشتهاردی http://yon.ir/Y3Lda
به آسمان رود و کار آفتاب کند... روزی مردی فقیر به حرم حضرت امیر المومنین علی علیه السلام می رود و شروع به توسل به آن امام همام می کند و می گوید:یا امیر المومنین اوضاع مالیم نامناسب است، کمکم کن و ... شب در عالم خواب حضرت امیر المومنین علی علیه السلام را می بیند که به او می فرماید: فردا به فلان محله و فلان کوچه برو و بلند این جمله را تکرار کن: "به آسمان رود و کار آفتاب کند" صبح که مرد فقیر از خواب بیدار می شود با تعجب می گوید چه خوابی بود ولی تصمیم می گیرد که آن کار را انجام دهد؛ مرد به همان نشانی که حضرت فرموده بودند می رود و بلند آن جمله را تکرار می کرد؛ "به آسمان رود و کار آفتاب کند" که ناگهان مردی سراسیمه از منزل خود بیرون می آید و به مرد نزدیک می شود ومی گوید چه گفتی؟ مرد فقیر می گوید: "به آسمان رود و کار آفتاب کند" ؛ آن مرد گفت: چرا این جمله را تکرار می کنی؟ ولی مرد فقیر علت را نگفت؛ مرد دوان دوان به منزل خود رفت و با یک کیسه زر برگشت و آن را به مرد فقیر داد. مرد فقیر علت را پرسید که چرا یک کیسه زر به من می دهی؟ آن مرد گفت من یک شاعرم و یک شعر در وصف حضرت امیر المومنین علی علیه السلام سرودم اما به یک مصراع زیبا که رسیدم مصراع بعدی را نتوانستم ردیف کنم که تصمیم گرفتم هر کسی مصراع بعدی را بگوید نصف اموالم را به او بدهم و آن مصراع این بود: " به ذره گر نظر لطف بو تراب کند" و با این مصراع بیت کامل شد. "به ذره گر نظر لطف بو تراب کند / به آسمان رود و کار آفتاب کند" http://yon.ir/Y3Lda
❤️⇦فضیلت گوشت گوسفند 🐑 🌸⇦•شخصی به خدمت امام رضا «علیه السلام» عرض کرد که اهل خانهء من گوشت گوسفند نمی خورند و میگویند که سودا را به حرکت می آورد و از آن درد سر و دردهای دیگر به هم میرسد؛ 🌸⇦•حضرت فرمودند: اگر خدای تعالی گوشتی بهتر از گوشت گوسفند میدانست، فدایی اسماعیل را گوسفند قرار نمیداد. 📚الکافی: ج۶، ص۳۱۰، ح۲ http://yon.ir/Y3Lda
ابوعلی سینا در سفر بود، در هنگام عبور از شهری جلوی قهوه خانه ای اسبش را بر درختی بست و مقداری کاه و یونجه جلوی اسبش ریخت و خودش هم بر روی تخت جلوی قهوه خانه نشست تا غذایی بخورد. خر سواری هم به آنجا رسید، از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خودش هم آمد در کنار ابوعلی سینا نشست.! شیخ گفت : خر را پهلوی اسب من نبند، چرا که خر تو از کاه و یونجه او میخورد و اسب هم به خرت لگد میزند و پایش را میشکند.! خر سوار آن سخن نشنیده گرفت به روی خودش نیاورد و مشغول خوردن شد.! ناگاه اسب لگدی زد و پای خر را لنگ کرد، خر سوار گفت : اسب تو خر مرا لنگ کرد و باید خسارت دهی.! شیخ ساکت شد و خود را به لال بودن زد و جواب نداد.! صاحب خر ، ابوعلی سینا را نزد قاضی برد و شکایت کرد. قاضی سوال کرد که چه شده؟ اما ابوعلی سینا که خود را به لال بودن زده بود، هیچ چیز نگفت. قاضی به صاحب خر گفت : این مرد لال است!؟ روستایی گفت : این لال نیست بلکه خود را به لال بودن زده تا اینکه تاوان خر مرا ندهد، قبل از این اتفاق با من حرف میزد... قاضی پرسید : با تو سخن گفت ؟ چه گفت؟ صاحب خر گفت : او به من گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد میزند و پای خرت را میشکند..! قاضی خندید و بر دانش ابو علی سینا آفرین گفت. قاضی به ابوعلی سینا گفت حکمت حرف نزدنت پس چنین بود؟!!! ابوعلی سینا جوابی داد که از آن به بعد درزبان پارسی به مثل تبدیل شد: "جواب ابلهان خاموشی ست" امثال و حکم-علی اکبر دهخدا http://yon.ir/Y3Lda
🔵هنگام ازدواج💞 بیشتر با گوش هایت👂 مشورت كن تا با چشم‌هایت. 🔵 مردی كه به خاطر ”پول”💸 زن می‌گیرد، به نوكری می‌رود.😏 🔵لیاقت داماد، به قدرت بازوی اوست.💪 🔵زنی سعادتمند است كه مطیع ”شوهر” باشد. ☺️ 🔵زن عاقل با داماد ”بی‌پول” خوب می‌سازد. 👌 🔵 داماد زشت👨و با شخصیت به از داماد خوش‌صورت و بی‌لیاقت.✅ http://yon.ir/Y3Lda