eitaa logo
محفل مادر ارجمند بی بی ام فروه سلام الله علیها
792 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
2.6هزار ویدیو
10 فایل
#داستانهای_عبرت_انگیز #آموزه_های_دینی #نشر_معارف_امام_صادق_علیه_السلام 💎 احیای سبک زندگی اسلامی نه مشاورم نه نویسندم نه مفسرم یک انسانم در پی کامل شدن و رسیدن به حقایق عالم هستی 🔸عاشق قرآنم و محب اهل بیت علیهم السلام
مشاهده در ایتا
دانلود
سرگذشت جالب سلمان آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی ذیل تفسیر آیه ۶۲ سوره بقره درباره سرگذشت سراسر حقیقت‌جویانه سلمان محمدی این چنین می‌گوید: «سلمان» اهل جندی ‌شاپور بود، با پسر حاکم وقت رفاقت و دوستى محکم و ناگسستنى داشت، روزى با هم براى صید به صحرا رفتند، ناگاه چشم آن‌ها به راهبى افتاد که به خواندن کتابى مشغول بود، از او راجع به کتاب مزبور سؤالاتى کردند، راهب در پاسخ آن‌ها گفت: کتابى است که از جانب خدا نازل شده و در آن فرمان به اطاعت خدا داده و نهى از معصیت و نافرمانى او کرده است، در این کتاب از زنا و گرفتن اموال مردم به ناحق نهى شده است، این همان «انجیل» است که بر عیسى مسیح نازل شده است. گفتار راهب در دل آنان اثر گذاشت و پس از تحقیق بیشتر به دین او گرویدند، به آن‌ها دستور داد که گوشت گوسفندانى که مردم این سرزمین ذبح مى‏کنند، حرام است از آن نخورند. سلمان و فرزند حاکم وقت روزها هم چنان از او مطالب مذهبى می‌آموختند، روز عیدى پیش آمد، حاکم مجلس میهمانى ترتیب داد و از اشراف و بزرگان شهر دعوت کرد، در ضمن از پسرش نیز خواست که در این مهمانى شرکت کند، ولى او نپذیرفت. در این باره به او زیاد اصرار کردند، اما پسر اعلام کرد که غذاى آن‌ها بر او حرام است، پرسیدند این دستور را چه کسى به تو داده است؟ راهب مزبور را معرفى کرد. حاکم راهب را احضار کرد و به او گفت: چون اعدام در نظر ما گران و کار بسیار بدى است، تو را نمى‏کشیم، ولى از محیط ما بیرون برو!  سلمان و دوستش در این موقع راهب را ملاقات کردند، وعده ملاقات در «دیر موصل» گذاشتند. پس از حرکت راهب، سلمان چند روزى منتظر دوست با وفایش بود تا آماده حرکت شود، او هم همچنان سرگرم تهیه مقدمات سفر بود، ولى سلمان بالاخره طاقت نیاورده تنها به راه افتاد. در دیر موصل سلمان بسیار عبادت مى‏کرد، راهب که سرپرست این دیر بود، او را از عبادت زیاد بر حذر داشت، مبادا از کار بیفتد، ولى سلمان پرسید : آیا عبادت فراوان فضیلتش بیشتر است یا کم عبادت کردن؟ در پاسخ گفت: البته عبادت بیشتر اجر بیشتر دارد. عالم دیر پس از مدتى به قصد بیت‌المقدس حرکت کرد و سلمان را با خود به همراه برد، در آنجا به سلمان دستور داد که روزها در جلسه درس علماى نصارى که در آن مسجد برپا می‌شود، حضور یابد و کسب دانش کند. روزى سلمان را محزون یافت، علت را جویا شد، سلمان در پاسخ گفت: تمام خوبی‌ها نصیب گذشتگان شده که در خدمت پیامبران خدا بوده‏اند، عالم دیر به او بشارت داد که در همین ایام در میان ملت عرب پیامبرى ظهور خواهد کرد که از تمام انبیا برتر است. عالم گفت: من پیر شده‏ام، خیال نمى‏کنم او را درک کنم، ولى تو جوانى امیدوارم او را درک کنى، ولى این را نیز بدان که این پیامبر نشانه‏هایى دارد از جمله نشانه خاصى بر شانه او است، او صدقه نمى‏گیرد، اما هدیه را قبول مى‏کند. در بازگشت آن‌ها به سوى موصل در اثر جریان ناگوارى که پیش آمد سلمان عالم دیر را در بیابان گم کرد. دو مرد عرب از قبیله بنى‌کلب رسیدند، سلمان را اسیر کرده و بر شتر سوار کردند و به مدینه آوردند و او را به زنى از قبیله «جهینه» فروختند! سلمان و غلام دیگر آن زن به نوبت روزها گله او را به چرا مى‏بردند، سلمان در این مدت مبلغى پول جمع‏آورى کرد و انتظار بعثت پیامبر اسلام(ص) را مى‏کشید، در یکى از روزها که مشغول چرانیدن گله بود رفیقش رسید و گفت: خبر دارى امروز شخصى وارد مدینه شده و تصور مى‏کند پیامبر و فرستاده خدا است؟! ماجرای سه امتحانی که سلمان از پیامبر(ص) گرفت سلمان به رفیقش گفت: تو اینجا باش تا من بازگردم، سلمان وارد شهر شد، در جلسه پیامبر حضور پیدا کرد، اطراف پیامبر اسلام مى‏چرخید و منتظر بود پیراهن پیامبر کنار برود و نشانه مخصوص را در شانه او مشاهده کند. پیامبر(ص) متوجه خواسته او شد، لباس را کنار زد، سلمان نشانه مزبور یعنى اولین نشانه را یافت، سپس به بازار رفت، گوسفند و مقدارى نان خرید و خدمت پیامبر آورد، پیامبر فرمود چیست؟ سلمان پاسخ داد: صدقه است، پیامبر فرمود: من به آن‌ها احتیاج ندارم به مسلمانان فقیر ده تا مصرف کنند. سلمان بار دیگر به بازار رفت، مقدارى گوشت و نان خرید و خدمت رسول اکرم آورد، پیامبر پرسید این چیست؟ سلمان پاسخ داد: هدیه است، پیامبر فرمود: بنشین، پیامبر و تمام حضار از آن هدیه خوردند، مطلب بر سلمان آشکارشد، زیرا هر سه نشانه خود را یافته بود. در این میان سلمان راجع به دوستان و رفیق و راهبان دیر موصل سخن به میان آورد و نماز، روزه و ایمان آن‌ها به پیامبر و انتظار کشیدن بعثت وى را شرح داد، کسى از حاضران به سلمان گفت: آن‌ها اهل دوزخند! این سخن بر سلمان گران آمد، زیرا او یقین داشت اگر آنها پیامبر را درک می‌کردند از او پیروى می‌کردند. در اینجا بود که‏ آیه «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ النَّصارى‏ وَ الصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَ
🔆 ✍ آبرو، آب جوی نیست 🔹زمانی در بچگی باغ انار بزرگی داشتيم. 🔸اواخر شهريور بود و همه فاميل اونجا جمع بودن. 🔹اون روز تعداد زيادی از كارگران بومی برای برداشت انار به باغ ما آمده بودند. 🔸ما بچه‌ها هم طبق معمول مشغول بازی كردن و خوش گذروندن بوديم! 🔹بزرگترين تفريح ما در اين باغ، بازی گرگم به هوا بود، اونم به‌خاطر درختان زياد انار و ديگر ميوه‌ها و بوته‌ای انگوری كه در اين باغ وجود داشت. بعضی وقتا می‌تونستی، ساعت‌ها پنهان بشی، بدون اينكه كسی بتونه پيدات كنه!   🔸بعد از نهار بود كه تصميم به بازی گرفتيم. من زير يكی از اين درختان پنهان شده بودم كه ديدم يكی از كارگرای جوون‌تر، در حالی كه كيسه سنگينی پر از انار در دست داشت، نگاهی به اطرافش انداخت و وقتی كه مطمئن شد كسی اونجا نيست، شروع به كندن چاله‌ای كرد و بعد هم كيسه انارها رو اونجا گذاشت و دوباره چاله رو با خاک پوشوند. 🔹دهاتی‌ها اون زمان وضعشون خيلی اسفناک بود و با همين چند تا انار دزدی هم دلشون خوش بود! 🔸با خودم گفتم، انارهای ما رو می‌دزدی! صبر كن بلايی سرت بيارم كه ديگه از اين غلطا نكنی. 🔹بدون اينكه خودمو به اون شخص نشون بدم به بازی كردن ادامه دادم. به هيچ‌كس هم چيزی در اين مورد نگفتم! 🔸غروب كه همه كارگرها جمع شده بودن و می‌خواستن مزدشونو از بابا بگيرن، من هم اونجا بودم. 🔹نوبت رسيد به كارگری كه انارها رو زير خاک پنهان كرده بود. پدر در حال دادن پول به اين شخص بود كه من با غرور زياد و با صدای بلند گفتم: بابا من ديدم كه علی‌اصغر، انارها رو دزديد و زير خاک پنهان كرد! جاشم می‌تونم به همه نشون بدم، اين كارگر دزده و شما نبايد بهش پول بدين! 🔸پدر خدا بيامرز ما، هيچ‌وقت در عمرش دستشو رو كسی بلند نكرده بود، برگشت به طرفم و نگاهی به من كرد. همه منتظر عكس‌العمل پدر بودن. 🔹بابا اومد پيشم و بدون اينكه حرفی بزنه، یه سيلی تو صورتم زد و گفت: برو دهنتو آب بكش، من خودم به علی‌اصغر گفته بودم انارها رو اونجا چال كنه، واسه زمستون! 🔸بعدشم رفت پيش علی‌اصغر و گفت: شما ببخشش، بچه است، اشتباه كرد. 🔹پولشو بهش داد، ۲۰ تومان هم روش گذاشت و گفت: اينم به‌خاطر زحمت اضافه‌ات! 🔸من گريه‌كنان رفتم تو اتاق، ديگه هم بيرون نيومدم! 🔹وقتی كارگرا رفتن، بابا اومد پيشم، صورت منو بوسيد و گفت: می‌خواستم ازت عذرخواهی كنم! اما اين تو زندگيت هيچ‌وقت يادت نره كه هرگز با آبروی كسی بازی نكنی، علی‌اصغر كار بسيار ناشايستی كرده اما بردن آبروی انسانی جلوی فاميل و در و همسايه، از كار اونم زشت‌تره! 🔸شب علی‌اصغر اومد، سرشو پايين انداخته بود و پشت در وایستاده بود، كيسه‌ای دستش بود و گفت: اينو بده به حاج آقا و بگو از گناه من بگذره. 🔹وقتی بابام كيسه رو باز كرد، ديديم كيسه‌ای كه چال كرده بود توشه، به اضافه همه پولايی كه بابا بهش داده بود.  •┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈•
🏴گدای کوی رضا شو که این امام رئوف 🏴به سیـنه‌ی احـدی دست رد نخواهد زد ▪️شهادت غمبار امام عاشقی و مهربانی امام رضا(علیه السلام)به پیشگاه امام زمان (عج) ونایب برحقشان وشما عزیزان تسلیت باد 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 ع جگرم پاره شد از زهر کجایی پسرم چشم من مانده به در تا تو بیایی پسرم از عبایی که کشیدم به سرم معلوم است کار ما و تو کشیده به جدایی پسرم حسرت بوسه بابا به دلت می ماند تو به بالینم اگر دیر بیایی پسرم مثل یک مار گزیده به خودم می پیچم جگر سوخته را نیست دوایی پسرم بسکه در کوچه زمین خوردم و برخاسته ام نه توانی به تنم مانده نه نایی پسرم هی زمین خوردم و هی ناله زدم وااماه دارم از کوچه عجب خاطره هایی پسرم مثل آن چادر خاکی شد عبایم خاکی مثل زهرا سرم آمد چه بلایی پسرم مادرم را پسرش برد سوی خانه ولی من سوی خانه روم با چه عصایی پسرم سر نهادم به روی خاک که از جدم حسین برده ام ارث غریب الغربایی پسرم آب هم گر بدهی باز دلم میسوزد شده این حجره عجب کرببلایی پسرم جگرم پاره شد اما بدنم پاره نشد کس نزد بر سر من سنگ جفایی پسرم دست و پا میزنم و سینه من نیست دگر زیر پا و لگد بی سر و پایی پسرم گریه بر بی کفن کرببلا کن در قبر چونکه بند کفنم را بگشایی پسرم 🔸شاعر: •┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈•
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 مهمون امام رضا (ع) ♥️ خادم حرم امام رضا(ع) میگفت: وقتی ماها يه حاجتی رو از آقا طلب می کنيم غذای خودمونو ميدیم به يکی از زوار. اومدم تو صحن. لباس خادمی حضرت به تنم بود و ظرف غذا تو دستم. ديدم يه پيرزنی داره ميره داخل حرم. دويدم ولی بهش نرسيدم. نگاه کردم سمت در. ديدم يه آقايی با بچه اش داره ميره بيرون از حرم. به دلم افتاد غذا رو بدم به بچه اش. خودمو رسوندم بهش. سلام کردم. جواب داد. گفتم اين غذای امام رضاست. مال شما. همون جا روی زمين نشست و بلند بلند گريه ميکرد. گفتم چي شده؟ گفت الان کنار ضريح داشتم زيارتنامه میخوندم. بچه ام گفت من گرسنمه. گفتم صبرکن ميريم هتل غذا می خوريم. ديدم خيلی بی تابی می کنه... گفتم باباجان ما مهمون امام رضاييم. اينجاهم خونه امام رضاست. از امام رضا بخواه. بچه رو کرد به ضريح گفت امام رضا من غذا می خوام. الان شما غذای حضرتو آوردی دادی به اين بچه... اگه با خوندن این متن کبوتر دل شما هم مثل من پر زده سمت امام رضا(ع) و حرمش، شک نکنید شما هم الان، تو همین ثانیه، مهمون امام رضا هستید... شاید دوریم...اما دلمون که نزدیکه. همین که گیر کنیم اول میگیم خدایا بعد امام رضا را صداش میکنیم! امام رضا، تو مهربونی... ضامن آهویی... ضامن دل ما هم باش🤲 •┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈•
✨﷽✨ 🔴پیمودن ره صد ساله در یک شب! ✍مرحوم آیت الله العظمی شفتی در اصفهان یکی از مراجع بزرگ تقلید بود خیلی مقامش بالا بود.حتی مشهور است که او شبها دیوانه میشد از شدت عشق و خوف به ذات احدیت... حتّی ایشان در اصفهان مسجدی ساخته به نام مسجد سید که خیلی عالی است و روحانیت عجیبی دارد. خودشان در جواب اینکه از کجا به این درجه رسیده اند فرمودند که: دعای یک سگ مرا به اینجا رسانده.‌‌.. من در نجف طلبه بودم و چند روزی بود که از ایران برایم پول نیامده بود. کمی صبر کردم چون نخواستم به کسی بگویم. اما یک وقت احتیاج شدیدی برایم پیش آمد. از رفیقم مقداری پول قرض گرفتم و نان و مقداری آبگوشت کله تهیه کردم. هنگامی که به منزل برگشتم دیدم که سگی در جوی آب افتاده و توله هایش به او چسبیده اند و او شیر ندارد و خود سگ از شدت گرسنگی رو به مرگ است.با خودم گفتم من که تا حالا گرسنگی کشیده‌ام باز هم گرسنگی را تحمل می کنم.نان‌ها را در آبگوشت ترید کرده و آنها را جلوی سگ گذاشتم. سگ آن غذا را خورد و هم بلند شدم و ظرف را تمیز کردم وبعد از شستن به صاحبش برگرداندم. بعد از آن پروردگار برایم پولی فرستاد طولی نکشید که از شفت که یکی از شهرستانهای گیلان است شخصی آمد و گفت فلان حاجی مرده و یک سوم از مال خود را برای شما وصیت کرده...من متعجبانه حساب کردم دیدم همون موقعی که آن آبگوشت کله را به سگ دادم عصر همان روز برای من این وصیت شده. از همان وقت کم کم در اصفهان برای من آن قدرت و مرجعیت پیدا شد اگر من توانستم به اسلام خدمتی کنم مدیون این است که توانستم دل سگی را به دست بیاورم ... تعجب نکنید زیرا برای آن که شخصی مشمول رحمت خدا شود زمینه می‌خواهد و زمینه نیز مختلف است گاهی انسان می‌تواند راه صد ساله را در یک شب بپیماید... 📚گفتار نراقی ج ۱ ص ۳۴۰ حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان https://chat.whatsapp.com/FIMCAEo8UjS1y4ZQUpHIZM https://eitaa.com/darolsadeghiyon
قرار معنوی هر روز به رسم ادب و احترام روز خود را با قرائت زیارت امام صادق علیه السلام شروع میکنیم روز خوبی در کسب فیوضات معنوی از درگاه خداوند برای همه شما دوستان طلب میکنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد زیارت نامه امام صادق الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الإمامُ الصّادِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْوَصِیُّ النّاطِقُ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السَّنامُ الاَعْظَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الصِّراطُ الاَقْوَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِصْباحَ الظُّلُماتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا دافِعَ المُعْضِلاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِفْتاحَ الخَیْراتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مَعْدِنَ الْبَرَکاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الحُجَجِ وَالدَّلالاتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الْبَراهِینَ الْواضِحاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا ناصِرَ دِینِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا نَاشِرَ حُکْمِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا فاصِلَ الخِطاباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا کاشِفَ الکُرُباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا عَمِیدَ الصّادِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا لِسانَ النّاطِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا خَلفَ الخائِفِینَ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا زَعِیمَ الصّادِقِینَ الصّالِحِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَ الْمُسْلِمِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا هادِیَ الْمُضِلِّینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَکَنَ الطّائِعِینَ، اَشْهَدُ یامَوْلایَ اَنَّکَ عَلَى الهُدى، وَالعُرْوَهُ الوُثْقى، وَشَمْسُ الضُّحى، وَبَحْرُ الْمَدى، وَکَهْفُ الْوَرَى، وَالْمَثَلُ الاعْلى، صَلَّى اللّهُ عَلى رُوحِکَ وَبَدَنِکَ، والسَّلامُ عَلَیْکَ يَا مَوْلايَ یا جعفر بن محمد و عَلى آبائِكَ جَمِيعاً وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُه . https://chat.whatsapp.com/HcaRzexHviC74IKc967o7h
🥀حضرت امام رضا علیه السّلام از پدرانش، از امیرالمؤمنین علیه السّلام نقل فرموده که به امام حسین علیه السّلام فرمودند: «فرزند نهمین تو قیام به حق می‌کند، دین را پایدار می‌دارد و عدل را گسترش می‌دهد. » امام حسین علیه السّلام پرسید: «یا امیرالمؤمنین! آنچه فرمودی تحقق خواهد یافت؟ » فرمود: «آری! به خداوندی که محمد را به مقام پیغمبری برانگیخت و او را بر همه مخلوقات برتری داد. لیکن پس از غیبت و حیرتی که جز دوستان مخلص ما و مؤمنین پاک سرشت که به نور ایمان و یقین اتصال دارند؛ کسانی که خدا پیمان آنها را با ولایت ما گرفته است و ایمان را در دل هایشان مقدر کرده و با روحی از جانب خود تایید فرموده، کسی در عقیده دینی خود ثابت نمی ماند.» 📙کمال الدین ص۲۸۷ •┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈•
🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🏴امام رضا(ع): بدان كه هر كس مرا در غربتم زيارت كند خداوند ثواب صد هزار شهيد و صد هزار صديق و صد هزار حاجى و عمره گزار و صد هزار مجاهد مى دهد و با ما محشور مى شود و در درجات عالى بهشت رفيق ماست. ▪️5سال آخر امامت علی بن موسی الرضا (ع) در زمان خلافت عبدلله مامون گذشت.او که ارکان حکومت خویش را متزلزل می دید، با ارائه پیشنهاد مزورانه ولایت عهدی به امام رضا (ع)، در پی این بود که با این پیشنهاد و تهدید ایشان به قبول این پیشنهاد که به هیچ عنوان مورد قبول امام نبود، به 3هدف خویش دست یابد: 1- دورساختن وجود امام رضا از مدینه و خنثی سازی هرگونه قیام شیعیان و نیز بنی عباس بر علیه حکومت نامشروع خود 2- با آوردن امام به مرو و تحمیل ولایت عهدی به ایشان، مقداری از فشارها و تهدیدهای احتمالی از سوی علویان و ایرانیان را فرو نشاند. 3- مردم با دیدن حضور امام رضا علیه السلام در دستگاه خلافت مأمون، از شورش و مخالفت منصرف شوند. ▪️خادم امام رضا علیه السلام می گوید:پس از آن که ولایت عهدی امام رضا علیه السلام استقرار یافت، دیدم که امام علیه السلام دست هایش را به سوی آسمان بلند کرده، به خدا چنین عرض کرد: «خدایا، تو می دانی که من در مورد قبول ولایت عهدی ناگزیر شدم. پس مرا مورد بازخواست قرار نده، چنان که بنده و پیامبرت یوسف علیه السلام را هنگامی که حکومت مصر را به دست گرفت، بازخواست نکردی». ▪️امام رضا علیه السلام با قبول ولایت عهدی اجباری هم چون امام حسن علیه السلام که صلح تحمیلی معاویه را پذیرفتند به مردم فهماندند که سیاستش از سیاست مأمون کاملاً جداست و در گفت وگو با مأمون درباره خلافت، با کمال صراحت به مأمون فرمود: «تو چکاره ای که خلافت را به من واگذاری؟ اگر خلافت را خدا به تو داده، تو نمی توانی آن را به دیگری واگذاری، و اگر خدا به تو نداده، چه حقّی داری که درباره آن تصمیم بگیری». ▪️مامون وقتی صراحت گفتار و رفتار امام رضا را دید، دریافت که گفتار و رفتار آن حضرت در نهایت موجب ضعف و تزلزل حکومت او می شود؛ لذا تصمیم گرفت که آن حضرت را به گونه ای از میان ببرد. ولی کاملاً مراقب بود که این عمل به طور کاملاً محرمانه انجام گیرد تا مسئله جدیدی برای حکومتش پیش نیاید. لذا با مسموم کردن آن حضرت به هدف خود رسید. امام علیه السلام در روز آخر صفر بر اثر زهر مسموم و دعوت حق را لبیک گفت و به اجداد پاکش پیوست. ▪️مردم و دوستداران آن امام وقتی که خبر شهادت حضرت را شنیدند ازدحام کردند و گفتند که مأمون با نیرنگ امام علیه السلام را کشته است. مأمون شخصی را نزد مردم فرستاد و گفت تشییع جنازه به فرصتی دیگر موکول شده است. مأمون از ترس این که آشوبی برپا شود مردم را با این ترفند متفرق کرد و دستور داد جنازه آن حضرت را شبانه غسل دادند و به خاک سپردند. ▪️امام رضا علیه السلام هم چون اجداد پاکش، قبل از هر چیز، بنده خالص خدا بود و همه چیز را در خط بندگی خدا دنبال می کرد. زهد و عبادت و راز نیاز و مناجات و سجده های طولانی او، نشان می داد که دلداده خداست. رجاء بن ضحاک سرپرست مأموران مأمون که مسئولیت آوردن امام را از مدینه به خراسان برعهده داشت، در این باره می گوید: «سوگند به خدا، مردی را ندیدم که با تقواتر از امام رضا علیه السلام باشد و در همه ساعات زندگی یاد خدا کند و به اندازه او خوف از عقاب خدا را در دل داشته باشد». •┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 مدینه و طوس فرقی ندارد ◽️ «غریب‌الغربا» یعنی دور و برت شلوغ باشد و باز تنها باشی. مدینه و طوس فرقی ندارد، وقتی حرفت را نفهمند و یاری‌ات نکنند، چه فرقی می‌کند ولیعهدِ قصر مأمون باشی یا مانند پدر در بند زندان هارون‌؟ ◾️ این جهل امت است که این‌بار از  دلِ دانه‌های انگور، زهرِ خود را می‌ریزد و جگرت را می‌سوزاند و دردی که تازگی ندارد: «مردمانی که امام زمان خود را نمی‌شناسند و با دست خویش گرفتارِ غربتش می‌کنند و بعد برای تنهایی‌اش می‌گریند.» اول خودم را می‌گویم... 🔘 شهادت تسلیت باد. •┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈•
*🔰متن زیارت حضرت امام رضاعلیه السلام* *بسم الله الرحمن الرحیم* *اَلسَّلامُ عَلَیک یا وَلِىَّ اللَّهِ* *اَلسَّلامُ عَلَیک یا حُجَّةَ اللَّهِ* *اَلسَّلامُ عَلَیک یا نُورَ اللَّهِ فى ظُلُماتِ الاَْرْضِ* *اَلسَّلامُ عَلَیک یا عَمُودَ الدّینِ* *اَلسَّلامُ عَلَیک یا وارِثَ آدَمَ صَِفْوَةِ اللَّهِ* *اَلسَّلامُ عَلَیک یا وارِثَ نُوحٍ نَبِىِّ اللَّهِ* *اَلسَّلامُ عَلَیک یا وارِثَ اِبْراهیمَ خَلیلِ اللَّهِ* *اَلسَّلامُ عَلَیک یا وارِثَ اِسْماعیلَ ذَبیحِ اللَّهِ* *اَلسَّلامُ عَلَیک یا وارِثَ مُوسى کلیمِ اللَّهِ* *اَلسَّلامُ عَلَیک یا وارِثَ عیسى رُوحِ اللَّهِ* *اَلسَّلامُ عَلَیک یا وارِثَ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ* *اَلسَّلامُ عَلَیک یا وارِثَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ عَلِی وَلِىِّ اللَّهِ وَوَصِىِّ رَسُولِ رَبِّ الْعالَمینَ* *اَلسَّلامُ عَلَیک یا وارِثَ فاطِمَةَ الزَّهْرآءِ* *اَلسَّلامُ عَلَیک یا وارِثَ الْحَسَنِ وَالْحُسَینِ سَیدَىْ شَبابِ اَهْلِ الجَنَّةِ* *اَلسَّلامُ عَلَیک یا وارِثَ عَلىِّ بْنِ الْحُسَینِ زَینِ الْعابِدینَ* *اَلسَّلامُ عَلَیک یا وارِثَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی باقِرِ عِلْمِ الاَْوَّلینَ وَالاْ خِرینَ* *اَلسَّلامُ عَلَیک یا وارِثَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصّادِقِ الْبآرِّ* *اَلسَّلامُ عَلَیک یا وارِثَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ* *اَلسَّلامُ عَلَیک اَیهَا الصِّدّیقُ الشَّهیدُ* *اَلسَّلامُ عَلَیک اَیهَا الْوَصِىُّ الْبآرُّ التَّقِىُّ اَشْهَدُ اَنَّک قَدْ اَقَمْتَ الصَّلوةَ وَآتَیتَ الزَّکوةَ وَاَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیتَ عَنِ الْمُنْکرِ وَعَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصاً حَتّى اَتیک الْیقینُ* *اَلسَّلامُ عَلَیک یا اَبَا الْحَسَنِ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ* *🖤متن صلوات خاصه امام رضا(علیه السلام)* *🌺🍃بسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم* *اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً، کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ*
🌷🥀🏴 🏴ریشه مشکلات کنونی در حدیث امام رضا ع 👈شنیده ایم ع در سفر نیشابور بعد از آنکه از پدران معصومش از جبرئیل و او از خداوند نقل می کند که :«لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي؛ توحید(لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ) قلعه محکم من است که هر کس واردش شود در امنیت الهی است»، آنگاه همراهانش را به شروط حقیقی که مایه است تذکر دادند و فرمودند:«أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا؛ من از شرایط قبولی توحیدم»📚(التوحید صدوق، ص: 25) 🔹توضیح: 🥀امام رضا ع نشانه داشتن توحید حقیقی را، پذیرش ولی خدا شمرده و خود را که امام زمان در عصر خودشان بود را توحید حقیقی معرفی کردند. 👈با این فرمول، در عصر ما کسانی توحید حقیقی دارند که با قلب خود، امام زمان یعنی عج را بپذیرند 🔹تذکر: ✔️در حدیث کسی و ملتی که توحید حقیقی دارد در (اخلاقی- جانی – اقتصادی- سیاسی و...) است؛ حال اگر می بینیم ضریب انواع امنیت در میان ما کاهش یافته و به و بلا مبتلا شدیم معلوم می شود که شرط توحید یعنی امامت و ولایت امام زمان را ادا نکرده ایم. ✅تبعیت و از ربانی و در رأس آنها رهبر عالم و ، نشانه در پایبندی به ولایت مهدوی است. زیرا عج فرمود: «در حوادث روزگار به بیان‌کنندگان سخن ما (عالمان ربانی) مراجعه کنید که آنها حجت من بر شما هستند»📚(كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 484) 👈حال خود پیدا کنید ریشه امروز را! ا •┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈•