.
رواق اردو زبانها بوی حمام میدهد،هوایش دم دارد،خیلی که شلوغ شود تند و تیز تر میشود،گاهی هم میزبان عروس و دامادهاست ، بلههای غرقِ حیا ریخته بر تار و پود فرش هاش
هربار نمیدانم چه میشود که میآیم این رواق، شده جای دوستداشتنیام.
کیف میکنم از رنگ و لعاب لباس ها،«ه» و «ر» های غلیظ، عطر ادویه و نگاه های پر حرف.
بعد از نماز آقایی شبیه گاندی پشتمیکروفن میرود، مداحشان هست اسمی را میآورد که تمام حسگرهایم به آن حساسند : عباس
فیلم میگیرم،مداح بعدی میخواند، کلماتش خوشآهنگ است ،تار دل را میلرزاند.
چندتایی عکس بدون چهره میگیرم، مینشینم جلوی یکیشان صورتش مچاله و اخموست، با سوالیترین حالت ممکن میگویم : پیکچر؟
«ر» را پر تشدید میگویم مثل خودشان،گوشی را از دستم میکشد بیرون تا از من عکس بگیرد
_نو نو، می از یو
تند تند به سمتش اشاره میکنم، متوجه که میشود صورتش باز میشود، تمام رخ میچرخد سمتم و میخندد، چشمهای ریزش بیشتر.
حواس بقیه شان جمع عکاسیام میشود من هم خوشم آمده میروم سراغ نفر بعدی هنوز پ پیکچر را نگفتم انگشتش را در هوا تکان میدهد:
_نِهی نِهی
گوشی را غلاف میکنم
_اوکی
بغل دستیاش یکی میزند تخت کلهی سوژه و اشاره میکند که بیا از من بگیر ،از رنج ته چشمهاش میگیرم
_تنکیو
زل میشوم به پیچ و تابِ طرحِ رنگ رنگِ شالِ زنی
_پیکچر؟
نگاهم میکند
_یو وری بیوتیفول
خون میدود به لپهایش،پر شال را میکشد به صورت و ریز ریز میخندد
نگاه منتظرم را که میبیند رضایت میدهد،گونه هاش رنگ دارد هنوز.
من را به هم نشان میدهند و حرف میزنند،دارم مجلس را بهم میزنم پا تند میکنم و میروم سرجایم
کنارم زنی نشسته،چادرش دشت گل های قرمز است، نگاهامان هی گره میخورد بهم، گوشی را بالا میآورم
_پیکچر؟
سر تکان میدهد،از نیم رخ و نگین بینیاش میگیرم
میخواهد عکس هارا ببیند،نشانش میدهم،بی هوا میپرسد
_کن یو اسپیک انگلیش؟
از دهنم میپرد:
_قلیل
خنده میآید پس لبهام،میخورمش متعجب نگاهم میکند،هرچه فکر میکنم معادلِ کَم یادم نمیآید ،انگشت شصت و اشاره ام را به هم نزدیک میکنم
میپرسد: ایرانی؟؟
_نعم
دیگر میترکم از خنده،مغزم رگ به رگ شده
دست به دامان مترجم گوگل میشوم و در حد گپ چند کلمهای کمکم میکند
موقع رفتن برایش مینویسم : (برایم دعا کن)
سایت ترجمه میکند : (میرے لئے دعا کرنا)
لبهاش هلال میشود و چشم ها را به هم فشار میدهد.
@daroniyat