.
قشنگیها و عطربارون و هوای بهار....
#الهی_که_عادی_نشه_ابرُبادُمهُخورشیدُفلک
@daroniyat
💚
#با_تاخیر_برای_۱۶اردیبهشت
یک روز و نصفی دردِ شیرینِ پنج متر مانده به جان دادن لازم داشتم تا شانزده اردیبهشت تو بیایی و من بشوم مادر.
صلات ظهر که شد،ماما تنِ سه کیلویی و خیست را گذاشت کنج بغلم،کلهی کچل و چشمهایت را که نگاهم میکرد،بوسیدم،مغز دکمهی خاموش عصبهای درد را زد،ثبتِ لحظه را روشن کرد و غرق شدیم در تصویر و عطر گلو و صدای اذان.
یادم هست که بغلت میکردم و میرفتم جلوی آینه قدی و به این خود جدیدم خیره میشدم. چند روز پیش که کف آشپزخانه نشسته بودم به کتاب خواندن آمدی،سرت را گذاشتی روی پایم و گفتی :«مامان موهامو ماساژ بده» منظورت این بود که نازم کن.
انگشتانم سر خورد بین موهای بورت،پلکهات کمکم سنگین شد و خوابیدی، بغلت کردم، رفتم جلوی آینه، خیره شدم به خودم و دست و پاهات که از بغلم زده بود بیرون، به خودی که خدا دوستش داشت و تو را بهش داد.
دلم کنده نمیشد از آینه و مغزم از فکر...
برایم چه زود گذشت بزرگ شدنت. با آمدنت دیوار تصوراتم ترک خورد،تو شدی استاد،من شاگرد و ثانیههای زندگی کلاس درس. صبوری یادم دادی،اصلا به خاطر تو بود که با کلمهها و کتابها دوست شدم.
حالا نمیدانم کلاس چندمم ولی هنوز خیلی مانده...
#سه_سالگی_مبارک
#معلم_کوچکم
#مادر_شدن
#سخت_ولی_قشنگ
@daroniyat
هدایت شده از شیرین و گَس مثل مادری
✨
در بخشی از پیشانینوشت #کتاب_مثل_مادری نوشتهام:
پرسید: «مادری کردن» از نظر تو، شبیه کدوم خوراکیه؟!
گفتم: شبیه «رطبِ نیمه»!
گفت: شبیه چی؟!
خندهام گرفت. فراموش کرده بودم که فقط جنوبیها با اصطلاح «رطبِ نیمه» آشنا هستند و اهالی شهرهای دیگر فقط کلمۀ «خرما» یا «رطب» را میشناسند و از نظر آنها میوۀ درخت نخل، فقط همین دو اسم را دارد.
برایش توضیح دادم که خرما قبل از خرماشدنش رطب است و پیش از رطب بودنش خارک و در میانۀ راهِ تبدیل شدن از خارک به رطب، رطب نیمه است. یعنی نصفش رطب شیرین است و نصف دیگرش خارکِ گس!
مادری کردن از نظر من همان رطبِ نیمه است؛ یعنی شیرینی و گسیِ آمیخته با هم! زمانی که از شیرینزبانی و خندههای از تهِدل فرزندت، کیلوکیلو قند توی دلت آب می شود و به مرز دیابت نزدیک میشوی یا زمانی که با چشمانی خسته و بدنی کوفته از یک روز سر و کله زدن با فسقلْ بچه، باز هم می نشینی و مدت طولانی زُل میزنی به چهرهی معصوم خوابیدهاش و گوله گوله اشک میریزی و میگویی دلت برایش تنگ شده و تصمیم میگیری بغلش کنی و محکم فشارش بدهی، این همان طعم بهشتیِ رطب است.
آن زمان که از نقنقهای ریز ریز و گریههای بی دلیلِ گوش خراش و بهانهگرفتنهای گاهوبیگاه، شب بیداریهای پشتسرهم و سردردهای متوالی و پرستاریکردنهای دستتنها موقع بیمار شدنش اشکت در میآید، این همان طعمِ گسِ خارک است!
اما خوردن رطب نیمه لذتی دارد وصفنشدنی. همانطور که مادر بودن و صد البته لذت مادری کردن با هیچ لذتی قابل مقایسه نیست!
#شیرین_و_گس_مثل_مادری
@mesle_maadari