پاسخ به پرسش خیلی ها که چرا بسیاری از دعاها مانند دعای کمیل و ابوحمزه و ....بسم الله ندارد
✍آیت الله جوادی آملی :
در غالب ادعیه كلمه بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم در طلیعه و آغازش نیست.
با این كه به ما دستور دادند هر كاری كه شروع میكنید اول نام ذات أقدس إله را ببرید.
پاسخ این سئوال این است كه هر كاری را باید به نام خدا شروع كرد. نام خدا گاهی به صورت بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم است، گاهی به صورت اذكار و اُوراد دیگر .
هیچ دعائی نیست كه بدون نام خدا شروع نشده باشد. همین دعای ابوحمزه ثمالی گرچه اولش بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم ندارد، اما اول «الهی» و مانند آن است.
إِلَهِي لا تُؤدِّبْنِی بِعُقُوبَتِكْ وَلا تَمْكُرْ بِی فِی حِیلَتِكْ پس به نام خدا شروع شده است. چون به نام شروع شده است، مشمول آن احادیثی نخواهد بود كه هر كاری كه به نام خدا شروع نشده است، ابتر و بی نتیجه است.
https://eitaa.com/daremtedadghadir
باسمه تعالی
پرسش قرآنی
در آیه ۶۴ سوره توبه آنده است:
يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِمَا فِي قُلُوبِهِمْ ۚ قُلِ اسْتَهْزِئُوا إِنَّ اللَّهَ مُخْرِجٌ مَا تَحْذَرُونَ.
یعنی : منافقان از آن میترسند که خدا سورهای در باره آنها بفرستد که آنها را از آنچه در درون آنهاست آگاه کند. بگو: اکنون تمسخر کنید، خدا آنچه را که از آن میترسید آشکار خواهد ساخت.
پرسشی که نظر مفسرین را به خود متوجه کرده است این است با توجه به اینکه منافقان در باطن کافر بوده اند و اعتقادی به وحی و پیامبری پیامبر اکرم ص و نزول سوره بر او نداشته اند چگونه نگران نزول سوره ای بر پیامبر اکرم ص و افشای اسرار آنها از جانب وحی بوده اند!.
پاسخ
پاسخی که به تعبیر المیزان جمهور مفسرین داده اند این است که منافقان هر چند اعتقاد و ایمان به وحی و نبوت نداشته اند اما یقین به کذب وحی و نبوت هم نداشته اند یعنی نسبت به صدق و حقانیت وحی و نبوت در شک و تردید بوده اند، بنابر این احتمال صدق وحی و نبوت را می داده اند از این جهت پیوسته این خوف و نگرانی را داشته اند که واقعا سوره ای نازل شود و مافی الضمیر آنها را افشا کند. لذا در آیه بالا تعبیری که بکار رفته است این است : یحذر المنافقون ان تنزل علیهم ...است که بیانگر خوف و نگرانی آنهاست که با شک و تردید هم سازگاری دارد.
علامه طباطبایی هر چند این پاسخ را خالی از وجه نمی داند اما در عین حال آن را نمی پذیرد.
بیان ایشان این است که تعبیر بکار رفته در این آیه « یحذر» است نه « یخاف»، اگر یخاف المنافقون بود این پاسخ را می توانستیم بپذیریم اما فعل یحذر که از ماده حذر است دال بر این است که منافقون نسبت به نزول سوره افشاگرانه ما فی الضمیرشان، حذر و پرهیز داشتند. حذر و پرهیز با صرف خوف و ترس متفاوت است.
حذر در جایی است که نگرانی آنچنان جدی است که برای جلوگیری از آن دست به اقداماتی می زنند و از اسباب و وسائلی برای حفظ و مصونیت از ان یاری می گیرند.
این معنا در جایی است که قبلا موارد مشابهی رخ داده باشد که به جا و به مورد بودن آن نگرانی را تأیید می کند.
اتفاقا همین گونه بوده است منافقین در موارد متعددی دیده اند که با نزول آیات و سوره هایی، افشاگری رخ داده است و اسرار آنها فاش گردیده است مانند آیات سوره های منافقون و بقره و غیر این دو.
آنقدر این نگرانی برای آنها جدی بوده است که قرآن می فرماید: یحسبون کل صیحة علیهم( منافقون/۴)
این تعبیر با صرف شک و تردید سازگاری ندارد. بلکه برای رخ ندادن ان مراقبت و مواظبت و احتیاط داشته اند.
پاسخ علامه طباطبایی به اصل پرسش این است که هرچند منافقین اعتقاد و ایمان به صدق وحی و نبوت نداشته اند اما با توجه به موارد مشابه که از جانب پیامبر افشاگری انجام می گرفته است به صورت جدی این نگرانی را داشته اند که به همان شکلی که تا به حال اطلاعات و اخبار درست آنها، به پیامبر ص می رسیده است و افشاگری می کرده است این بار نیز اطلاعات و اخبار آنها به دست او برسد و مافی الضمیر آنها را افشا کند.
تعبیر نزول سوره به اعتبار این است که مخاطب خداوند در این آیه پیامبر اکرم ص است نه منافقان، و معلوم است که پیامبر اکرم ص، اعتقاد به حقیقت امر یعنی نزول سوره بر خود داشته است.
به تعبیر روشن تر قرآن می فرماید منافقان شدیدا نگرانند به گونه موارد قبلی، منویات پلید آنها برای تو آشکار شود و تو به افشای آنها اقدام کنی.
در موارد قبلی با نزول سوره بوده است
نیکزاد
https://eitaa.com/darseostadnikzad
8.41M
تفسیر سوره فجر۱ در مکه مکرمه ( جلسه ۵)
در مکه مکرمه از مفسر بزرگوار آیت الله نیکزاد
# تفسیر
🆑 @darseostadnikzad
نیکزاد عباس:
باسمه تعالی
پرسش مهم
آيا حضرت محمد ص تنها پیامبر قوم عرب بوده است؟
برخی ها با استناد به بعضی از آیات قرآن کریم ادعا کرده اند که حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم تنها پیامبر قوم عرب بوده است. یعنی پیامبری او و شریعت او جنبه جهانی نداشته است.
برخی از آیاتی که که مورد استناد آنها قرار گرفته است به شرح زیر است:
۱- وَكَذَٰلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَىٰ وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لَا رَيْبَ فِيهِ ۚ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِير(شوری/۷)
و این چنین قرآن فصیح عربی را ما به تو وحی کردیم تا مردم امّ القری (شهر مکه) و هر که را که در اطراف آن است (از خدا) بترسانی و هم از (سختی) روز بزرگ قیامت که همه جمع آیند و هیچ شک در آن نیست و گروهی در بهشت جاودان و فرقهای در آتش سوزان روند بیم دهی.
گفتند این آیه محدوده بعثت پیامبر ص را مکه و اطراف آن معرفی کرده است.
۲- «كِتابٌ فُصِّلَتْ آياتُهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِقَوْمٍ يَعْلَمُون»كتابى است كه آياتش هر مطلبى را در جاى خود بازگو كرده است در حالى كه فصيح و گوياست براى جمعيّتى كه از زبان آگاهی دارند.
گفتند این آیه نیز بیان می کند که قرآن برای عربها نازل شده است.
۳- در آیه ۱۹۵ و ۱۹۸ و ۱۹۹ سوره شعراء آمده است که قرآن را به زبان عربی نازل کردیم و اگر به زبان عجمی بر برخی از عجم ها نازل می کردیم عرب ها ایمان نمی آوردند.
با توجه به آیه:
وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ (سجده/۴)
و ما هیچ رسولی در میان قومی نفرستادیم مگر به زبان آن قوم تا بر آنها (معارف و احکام الهی) را بیان کند.
معلوم می شود که قوم و امت پیامبر ص تنها عرب ها بوده اند.
پاسخ
در برابر این آیات، آیات فراوان دیگری در قرآن کریم وجود دارد که بر جهانی بودن رسالت پیامبر اکرم و شریعت او دلالت دارد دلالت این آیات به قدری واضح و روشن است که باید آیات پیشگفته را توجیه کرد
به عنوان نمونه به آیات زیر توجه فرمایید:
۱- تَبارَكَ الَّذي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمينَ نَذيراً»( فرقان/۱)
یعنی زوال ناپذير و پر بركت است كسى كه قرآن را بر بنده اش نازل كرد تا بيم دهنده جهانيان باشد.
تعبير «للعالمين» روشنگر اين است كه آیين اسلام جنبه جهانى دارد و مخصوص به منطقه و نژاد و قوم معينى نيست .
۲- «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشيراً وَ نَذيراً وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ»(سبا/۲۸)
و ما تو را جز براى همه مردم نفرستاديم تا [آنها را به پاداش هاى الهى] بشارت دهى و [از عذاب او] بترسانى ولى بيشتر مردم نمى دانند.
۳ - «وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ»(انعام/۱۹) اين قرآن بر من وحى شده تا شما و تمام كسانى را كه اين قرآن به آنها مى رسد بيم دهم
۴- «قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفينَ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمينَ(ص/۸۶-۸۷) اى پيامبر! بگو: من براى دعوت نبوّت هيچ پاداشى از شما نمى طلبم و من از متكلّفين نيستم! [سخنانم روشن و همراه با دليل است!] اين [قرآن] تذكرى براى همه جهانيان است.
آن طورى كه از سياق سوره برمى آيد خطاب در آن به كفار قريش است. مى فرمايد: اين قرآن هدايت و تذكر براى تمام عالميان است و اختصاص به يک قوم خاص ندارد و چون كتابى است همگانى، ديگر معنا ندارد كه رسول خدا ص از عرب مطالبه اجر و پاداش كند.
۵- و ما ارسلناک الا رحمة العالمین (انبیا/۱۰۷)
در این آیه پیامبر اکرم رحمت برای عالمیان معرفی شده است.
۶-ان هو الا ذکری للعالمین (انعام/۹۰)
یعنی این قرآن نیست مگر تذکری برای همه جهانیان
۷-قل یا ایهاالناس آنی رسول الله الیکم جمیعا(اعراف/۱۵۸)
بگو ای مردم من فرستاده خدا به سوی همه شما هستم.
۸- در آیات زیادی خطابات عام و جهانی آمده است. مانند یا ایهالناس و یاایهاالانسان، و یا بنی آدم، یا ایها الذین آمنوا ...که به خوبی بر جهانی بودن رسالت و شریعت اسلام دلالت دارد.
شواهد دیگر
از همه اینها گذشته برخی از اصحاب پیامبر ص از اقوام و ملل غیر عرب بوده اند مانند سلمان فارسی و بلال حبشی و صهیب رومی و.....
نکته مهم دیگر این است که از آیات فراوان قرآن کریم استفاده می شود که پیامبر ص یهودیان و مسیحیان را به اسلام دعوت می کرد. در حالی که عرب نبوده اند. یهودیان عبری زبان و مسیحیان رومی زبان بودند.
از همه مهمتر تاریخ و روایات فراوان گواه این است که پیامبر ص در سال ششم هجرت برای رؤسا و پادشاهان کشورهای مختلف نامه نوشت و آنها را به اسلام دعوت کرده است.
اگر قلمرو رسالت پیامبر تنها منطقه حجاز و قوم عرب بود این موارد قابل توجیه نخواهد بود.
نتیجه
با توجه به آنچه گفته شد روشن می شود که جهانی بودن رسالت و شریعت حضرت محمد ص از مسلمات ق
نی است.
بر آیا اساس باید گفت که آیات پیشگفته در آغاز این نوشته بر محدود بودن قلمرو بعثت و شریعت به قوم عرب دلالت ندارد. منظور از آیه ام القری مکه و مراد از و ما حولها همه گیتی است.
بر اساس روایات دحو الارض مکه مرکز کل زمین است و مناطق دیگر در اطراف مکه شکل گرفته است.
مراد از زبان قوم در آیه ارسال پیامبران به زبان قوم ظاهرا ادبیات و سطح فهم قوم خویش است.
و اگر هم مراد از زبان، زبان گویش باشد منظور از قوم، مردمی است که پیامبر از میان آنها برخاسته است و مستقیما با آنها حشر و نشر دارد نه همه مخاطبان بعثت و شریعت.
بقیه آیات را هم به گونه ای معنا کرد که با مسلمات قرآنی منافات نداشته باشد.
✍️ نیکزاد
https://eitaa.com/darseostadnikzad
باسمه تعالی
ماه ذی الحجه ماه امامت و ولایت
می توان در میان ماه های قمری سال، ماه ذی الحجه را به خاطر مناسبت های متعدد مربوط به امامت، ماه امامت و ولایت نامید زیرا اولین روز آن با سالروز ازدواج امیر مومنان علی بن ابی طالب علیه السلام با حضرت زهرا علیها سلام آغاز می گردد.
و دهم ذی الحجه که روز عید قربان است یادآور خاطره خواب حضرت ابراهیم برای ذبح فرزند و اقدام به آن و فرستادن قوچی از جانب خداوند می باشد.
قرآن کریم می فرماید که بعد از آزمایشات سخت و سنگین، حضرت ابراهیم را به مقام امامت رساندیم و او هم از خدا تقاضا کرد که امامت را در نسل او قرار دهد و خداوند هم دعا را مستجاب کرد امامت را در نسل او برقرار کرد.
روز ۱۸ ذی الحجه یادآور خاطره نصب علی بن ابیطالب علیه السلام از جانب خدا و پیامبر ص به امامت می باشد که پیامبر در این روز در میان ده ها هزار نفر از حاجیان به صورت رسمی حضرت علی علیه السلام را به عنوان امام معرفی فرمود.
به همین خاطر از روز عید قربان تا عید غدیر به نام دهه امامت و ولایت نامگذاری شده است.
و روز ۲۴ و ۲۵ این ماه سالروز نزول آیه تطهیر در شان اهل بیت و نیز نزول آیه مباهله که بیانگر فضیلت اهل بیت است ونیز نزول آیه ولایت در شأن علی بن ابیطالب علیه السلام و نیز نزول ۱۸ آیه اول سوره دهر در شأن اهل بیت است.
مجموع این خاطره های ارزشمند در ماه ذی الحجه باعث می شود که ماه ذی الحجه را ماه امامت و ولایت نام گذاری کنیم.
نیکزاد
https://eitaa.com/darseostadnikzad
باسمه تعالی
حقیقت جعل امامت برای حضرت ابراهیم در نگاه علامه طبباطبائی ره
در قرآن آمده است:
وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ ۖ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا ۖ قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي ۖ قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِين(بقره/۱۲۴)
یعنی چون ابراهیم را پروردگارش به کارهایی که او را به آنها امر فرمود بیازمود و وی را به انجام آنها موفق ساخت، گفت من تو را امام مردم قرار خواهم داد.
ابراهیم گفت: آیا از فرزندان من نیز کسی را امام مردم قرار می دهی؟ فرمود: امامت عهد من است و عهد من به کسانی که از فرزندان تو ستم کارند نمی رسد.( ترجمه آیه بر اساس تفسیر المیزان)
علامه طباطبایی در ذیل این آیه بحث زیبا و مفصلی دارند که چکیده آن به زبان ساده و کوتاه این است:
مقصود از امامت در این آیه غیر از مسئولیت هدایت تشریعی و تبلیغ احکام و بیان معارف دینی است، دلیلش این است که مقام امامت در اواخر عمر به حضرت ابراهیم داده شده است در حالی که پیش از آن نبی و رسول و اولواالعزم بوده است، هدایت تشریعی و تبلیغ احکام از شئون مقام نبوت و رسالت است.
دلیل اینکه مقام امامت در اواخر عمر به حضرت ابراهیم داده شده است چند چیز است که یکی از آنها این است که آزمایش سنگین ذبح فرزند در اواخر عمر بوده است. زیرا از آیات دیگر استفاده میشود که خداوند در سر پیری به حضرت ابراهیم، اسماعیل و اسحاق را داده است زمانی که نبی و رسول بوده است. از این گذشته در روایات نیز آمده است که مقام نبوت بعد از همه مقامات به حضرت ابراهیم داده شده است.
بنابراین روشن میشود که مقام امامت پس از مقام هدایت تشریعی و تبلیغ احکام به حضرت ابراهیم داده شد.
علامه ره از همین نکته ونیز با استفاده از نکات دیگر استفاده می کند که مقام امامت علاوه بر مقامات قبلی، مقام هدایت معنوی و باطنی است. ایشان در توضیح این نکته می فرماید که همه احکام و معارف دینی در ورای چهره ظاهری آن دارای چهره روحی و باطنی هستند که همان تاثیرات معنوی و باطنی در جان و روح انسان برای سیر و سلوک الی الله و تقرب به او است.
ایشان می فرماید همانگونه که بشر نیازمند هادیانی است که او را به هدایت تشریعی هدایت کنند نیازمند امامی است که اعمال او را در باطن به سوی خداوند سوق دهد.
بر این اساس امام واقعی کسی است که در باطن اشراف بر اعمال دارد. امام کسی است که رهبری امتی را به امر خدا به عهده دارد، هم چنان که در مرحلة اعمال ظاهری رهبر و راهنما است، در مرحله حیات معنوی نیز راهنما است و علاوه بر ارشاد و هدایت ظاهری، نوعی هدایت و جذبه معنوی دارد که از سنخ عالم تجرد است و بوسیله این نورانیت باطن، در قلوب شایسته مردم تصرف می نماید و آنها را به سوی خداوند رهبری و پیشوایی می کند.
توضیح بنده
در روایتی از امام باقر خطاب به ابا خالد آمده است : به خدا قسم تابش نور امام بر دلهای مومنین بیش از تابش نور خورشید بر زمین است.
به قول حافظ:
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست هرکجا هست خدایا تو نگهدارش باش.
امام کسی است که از طریق باطن هزارها قافله دل را جلوداری میکند و با جذبه معنوی خویش و با تکیه به آثار معنوی اعمال مردم، قلوب آنها را مانند آهن ربا به دنبال خویش می کشد تا به پروردگار جهان هستی رهنمون شود.
جالب این است که در روایات آمده است که امام همانند خورشید پشت پرده ابر است می دانیم که خورشید پشت پرده، نور افشانی و انرژی دهی و گرما بخشی خود را دارد
نیکزاد
https://eitaa.com/darseostadnikzad
7.71M
تفسیر سوره اعلی۱ در مکه مکرمه ( جلسه ۶)
در مکه مکرمه از مفسر بزرگوار آیت الله نیکزاد
# تفسیر
🆑 @darseostadnikzad
8.69M
تفسیر سوره ضحی۱ در مکه مکرمه ( جلسه ۷)
در مکه مکرمه از مفسر بزرگوار آیت الله نیکزاد
# تفسیر
🆑 @darseostadnikzad
حاجاقا نیکزاد (mp3cut.net).mp3
41.42M
تفسیر سوره انشراح۱ در مکه مکرمه ( جلسه ۸)
در مکه مکرمه از مفسر بزرگوار آیت الله نیکزاد
# تفسیر
🆑 @darseostadnikzad
باسمه تعالی
آیا در نگاه قرآن تفاوتی میان اسلام و یهودیت و مسیحیت نیست؟
برخی خواسته اند از آیه ۶۲ سوره بقره تایید کثرت گرایی دینی (پلورالیسم دینی)را استفاده کنند آیا این برداشت درست است؟
آیه این است: إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَارَىٰ وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ.
به درستی کسانی که ایمان آوردند( مسلمانان) و یهود و نصاری و صابئان (پیروان حضرت یحیی) آنان که از روی حقیقت به خدا و روز قیامت ایمان آوردند و نیکوکاری پیشه نمودند، البته آنها از خدا پاداش نیک یابند و هیچ گاه بیمناک و اندوهگین نخواهند بود.
گفته اند این آیه تفاوتی میان مسلمانان و یهودیان و مسیحیان و صابئان قائل نشده است.
پاسخ
این آیه را به گونه ای باید تفسیر کرد که با آیات دیگر هم خوانی داشته باشد. به تعبیر دیگر باید این آیه را با ملاحظه آیات دیگر قرآن کریم تفسیر کرد.
از آیات دیگر قرآن کریم استفاده می شود که همگان موظفند بعد از آمدن پیامبر اسلام ص و آوردن شریعت اسلام به آن ایمان آورند.
قرآن کریم در مورد اهل کتاب می فرماید:
فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ مَا آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا ۖ وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا هُمْ فِي شِقَاقٍ ۖ فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّهُ ۚ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ(بقره/۱۳۷)
پس اگر به آنچه شما ایمان آوردید یهود و نصاری نیز ایمان آورند، راه حق یافتهاند و اگر (از حق) روی بگردانند شک نیست که آنها در ستیز با حق خواهند بود و خداوند تو را از شر و آسیب آنها نگه میدارد و خدا شنوا و داناست.
ویا می فرماید:
کسانی از اهل کتاب و مشرکان که به اسلام کافر شدند از سنت خدا و هدایت او جدا نبودند تا اینکه دلیل آشکار بر ایشان آمد و حجت بر آنان تمام شد آن دلیل آشکار فرستاده ای است از جانب خدا که صحیفه های پاک قرآنی را بر آنان تلاوت می کند.... کسانی که شریعت و کتاب آسمانی به آنان داده شده دچار پراکندگی در دین خود نشدند و به مذاهب گوناگون روی نیاوردند مگر پس از آنکه دلیل روشن بر ایشان آمد...(بینه/۱-۴)
و یا می فرماید:
قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّىٰ يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ( توبه/۲۹)
(ای اهل ایمان) با هر که از اهل کتاب (یهود و نصاری) که ایمان به خدا و روز قیامت نیاورده و آنچه را خدا و رسولش حرام کرده حرام نمیدانند و به دین حق (و آیین اسلام) نمیگروند قتال و کارزار کنید تا آنگاه که با دست خود با ذلت و تواضع جزیه دهند.
و یا می فرماید:
قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنْزِلَ إِلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَىٰ وَعِيسَىٰ وَمَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُون(بقره/۱۳۶)
بگویید که ما (مسلمین) ایمان به خدا آوردهایم و به آن کتابی که بر پیغمبر ما فرستادند و به آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و فرزندان او نازل شده و به آنچه به موسی و عیسی داده شده و هم به آنچه به پیغمبران از جانب خدا داده شده، به همه عقیدهمندیم و میان هیچ یک از آنان فرق نگذاریم و تسلیم فرمان او هستیم.
از این آیات و آیات مشابه دیگر استفاده می شود کسی که ایمان به خدا دارد باید به همه پیامبران و همه شرایع او ایمان بیاورد و نمی تواند میان آنها تفاوتی قائل شود اگر کسی چنین نکند در نگاه قرآن کریم کافر و غیر مومن به خدا و روز آخر شمرده می شود.
از همه اینها گذشته می دانیم پیامبر اکرم ص پیروان شرایع پیشین را به اسلام دعوت می کرد و بسیاری از آنها به خاطر همین دعوت، اسلام را پذیرفتند. اگر در نگاه قرآن تفاوتی میان شرایع وجود ندارد این کار چه معنایی دارد؟
در آیه ۱۹ سوره آل عمران آمده است:
إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ ۗ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ ۗ وَمَنْ يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ
یعنی همانا دین (پسندیده) نزد خدا آیین اسلام است، و اهل کتاب راه اختلاف نپیمودند مگر پس از آگاهی به حقّانیت آن، و این اختلاف را از راه حسد در میان آوردند. و هر کس آیات الهی کفر ورزد به تحقیق خداوند سریع الحساب است.
اگر گفته شود که مراد از اسلام، خصوص دین ما نیست، بلکه منظور تسلیم خدا شدن است، پاسخ این است که البتّه اسلام همان تسلیم است و دین اسلام همان دین تسلیم است، ولی حقیقت تسلیم در هر زمانی شکلی داشته است و در این
زمان، شکل آن همان دین گرانمایهای است که به دست حضرت خاتمالأنبیاء ظهور یافته است و قهرا کلمه اسلام بر آن منطبق میگردد و بس» (مطهّری، عدل الهی، ص ۲۷۱).
از این گذشته در همین آیه مورد بحث (۶۲/بقره) شرط نجات و رستگاری را حقیقت ایمان به خدا دانسته است قطعاً ایمان به خدا مستلزم ایمان به پیامبران و شرایع او است بر این اساس برای تحقق این شرط، باید پیامبری پیامبر اسلام ص و شریعت او را بپذیرد.
علامه طباطبایی ره معتقد است که با توجه به آیات دیگر، آیه مورد بحث در صدد بیان این نکته است که نجات و رستگاری با نام مسلمان بودن و یا یهودی بودن و یا نصرانی بودن و یا صابئی بودن نیست بلکه نجات و رستگاری در سایه حقیقت ایمان و عمل صالح است.
به عنوان نمونه به ترجمه آیات ۱۱۱ تا ۱۱۳ توجهی فرمایید:
یهود گفتند: هرگز به بهشت نرود جز طایفه یهود، و نصاری گفتند: جز طایفه نصاری. این تنها آرزوی باطل آنهاست، بگو: بر این دعوی برهان آورید اگر راست میگویید.
آری، هر که تسلیم حکم خدا گردید و نیکوکار گشت مسلّم اجرش نزد خدا خواهد بود و آنان را هیچ خوف و اندیشه و هیچ اندوهی نخواهد بود.
.یهود بر این دعویند که نصاری را از حق بهره ای نیست، و نصاری بر این دعوی که یهود را از حق بهره ای نیست، در صورتی که هر دو گروه در خواندن کتاب آسمانی یکسانند. این گونه ادعاها نظیر گفتار و مجادلات مردمی است که از کتاب آسمانی بیبهرهاند. و خداوند در این اختلافات، روز قیامت میان آنها حکم خواهد فرمود.
با توجه به آیات پیش گفته حقیقت ایمان که شرط رستگاری است اقتضا می کند که شخص به پیامبران و شرایع الهی از جمله به آخرین پیامبر و آخرین شریعت ایمان پیدا کند.
✍️ نیکزاد
https://eitaa.com/darseostadnikzad
باسمه تعالی
پرسش قرآنی
مراد از شهادت خدا و فرشتگان و اولوالعلم بر توحید در آیه ذیل چیست؟
شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ ۚ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ(آل عمران/۱۸)
پاسخ
در مورد شهادت خداوند بر توحید می توان گفت که خداوند هم از جهت ذات و هم از جهت صفات و هم از جهت فعل و هم از جهت قول بر یگانگی خویش شهادت می دهد
شهادت از جهت ذات به این صورت است که ذات او وجودی است صرف و بحت و بسیط، یعنی از هر گونه ترکیب و خلیط منزه است. حکما گفته اند صرف الشیئ لایتثنی و لایتکرر، و به همین قاعده بر وحدانیت ذات خداوند استدلال کرده اند.
شهادت از جهت صفات به این صورت است که صفات خداوند بی نهایت و مطلق است. یعنی هیچ عیب و نقص و محدودیتی در صفات او راه ندارد.
عقلاً در کامل مطلق تعدد و تکثر راه ندارد زیرا تعدد اقتضای تغایر و تفاوت دارد، یعنی باید در جهتی از جهات با هم تغایر داشته باشد، لازمه آن این است که هر یک فاقد چیزی باشند که در دیگری وجود دارد. نتیجه آن این است که هیچ کدام از اینها کامل مطلق نباشند.
شهادت از جهت فعل به این گونه است که فعل خداوند یعنی جهان هستی برخوردار از از انسجام و هماهنگی و نظم و وحدت تدبیر است این ویژگی در جهان هستی گواه بر وحدت خالق و مدبر و مدیر است.
در روایتی آمده است که هشام بن حکم از امام صادق علیه السلام می پرسد: ماالدلیل علی أن الله واحد؟ امام فرمود: اتصال التدبیر و تمام الصنع یدل علی أن الله واحد.
شهادت از جهت قول به این است که خداوند در آیات متعدد قرآن، بر توحید و وحدانیت خویش تصریح کرده است.
جالب این است که علامه طباطبایی در المیزان در ذیل این آیه می فرماید مراد از شهادت بر توحید در این آیه همان شهادت قولی است هرچند منکر شهادت های دیگر نیست.
دلیل ایشان عبارت« قائما بالقسط » در ذیل است.
این جمله حال است یعنی خداوند در حالی که قائم به قسط است بر یگانگی خویش شهادت میدهد. ایشان توضیحاتی در باره قائم به قسط بودن خداوند می دهد که به خاطر پرهیز از طولانی شدن کلام از بیان آن صرف نظر می شود.
به دنبال آن می فرماید آوردن این قید( قائما بالقسط) برای این است که صحت و مقبولیت شهادت قولی شاهد، منوط به صفت عدالت است.
بنابر این مراد از شهادت در اینجا همان شهادت قولی است.
شهادت فرشتگان بر توحید نیز هم فعلی و هم قولی است.
شهادت فعلی از این جهت است که کار آنها که مدبرات امور عالم هستند و با انسجام و هماهنگی و همسویی و هم افزایی همراه است نشان می دهد که تحت اشراف مدیریت واحدی هستند.
چنان که عبادات آنها که معبود واحدی را می پرستند گواه بر این است معبود و خدای واحدی در کار است.
شهادت قولی ملائکه بر توحید، از جهت مدلول اذکار و نیایش های آنهاست که قرآن نقل می کند.
شهادت اولواالعلم بر توحید هم از جهت استدلال های آنها و هم از جهت اذکار و عبادات و نیایش های آنهاست.
نیکزاد
https://eitaa.com/darseostadnikzad
باسمه تعالی
شرح حال امام باقر علیه السلام
«ابوجعفر محمد بن علی علیه السلام» ملقب به «باقر العلوم»، امام پنجم از ائمّه اثناعشر و یکی از چهارده معصوم است. تولد امام باقر علیه السلام در سال ۵۷ هجری و وفات آن حضرت در ۱۱۴ است و مدت امامت آن حضرت ۲۰ سال است. شهرت آن حضرت به لقب «باقر» که برگرفته از روایت جابر انصاری از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است، نشان از مقام بلند علمی ایشان دارد. «مسند الامام الباقر علیه السلام»، از جمله آثاری است که درباره امام باقر (علیه السلام) و احادیث ایشان، تألیف شده است.
ولادت و نام و نسب
امام باقر علیه السلام در یکم رجب سال ۵۷ هجرى قمری در شهر مدینه چشم به جهان گشود.[۱]
نام آن حضرت «محمد»، کنیه اش «ابوجعفر» و لقبش «باقر العلوم» یعنى «شکافندهى دانشها» است.
نسب امام باقر علیه السلام از پدر و مادرشان به پیامبر اکرم و حضرت على و حضرت زهرا علیهم السلام مى رسد، زیرا پدر او امام زین العابدین علیه السلام فرزند امام حسین علیه السلام، و مادر او فاطمه «ام عبدالله» دختر امام حسن مجتبى علیه السلام است. بدین سبب برخی آن حضرت را به ابن الخیرتین و علوی بین علویین لقب دادهاند.[۲] در واقع ایشان از سوی پدر، نوه امام حسین علیهالسلام و از سوی مادر، نوه امام حسن علیهالسلام است.
همسر حضرت باقر علیه السلام «اُمّ فَروه» است که او مادر امام صادق علیه السلام نیز می باشد.
عصر امام باقر علیه السلام
امام محمد باقر علیه السلام در زمان واقعه عاشورا چهار سال داشتند، چنانچه خود در جایی فرموده اند: من چهار ساله بودم که جدم حسین بن على کشته شد و شهادت وى و آنچه را در آن وقت بما رسید بیاد دارم.[۳]
پس از شهادت امام حسین علیه السلام آن حضرت ۳۷ سال امامت پدر خود علی بن حسین علیه السّلام را درک کرد و پس از شهادت آن حضرت، عهده دار مقام امامت شد.
دوران زندگی آن حضرت با حکومت ده تن از خلفای اموی (از معاویة بن ابی سفیان تا هشام بن عبدالملک) و ایام امامتش با حکومت پنج تن از ایشان (ولید بن عبدالملک (متوفی ۹۶) و سلیمان بن عبدالملک (متوفی ۹۹) و عمر بن عبدالعزیز (متوفی ۱۰۱) و یزید بن عبدالملک (متوفی ۱۰۵) و هشام بن عبدالملک (متوفی ۱۲۵) مقارن بود.
بنابر آنچه از منابع معتبر به دست می آید، دوران زندگی امام پنجم بیشتر در شهر مدینه به نشر معارف دینی و ارشاد شیعیان و تربیت شاگردان گذشت. زمان امام باقر علیه السّلام، زمان ظهور فقهای بزرگ مخصوصاً در مدینه بود. در این دوران، مسلمانان که از فتوحات خارجی و جنگهای داخلی تا حدودی فراغت یافته بودند، از اطراف و اکناف سرزمینهای اسلامی برای فراگرفتن احکام الهی و فقه اسلامی به مدینه، که شهر حضرت رسول صلّی اللّه علیه وآله وسلّم و اصحاب و تابعان ایشان بود، روی می نهادند. فقها و محدّثان بزرگی از جمله سعید بن مسیّب (متوفّی ۹۴)، ربیعة الرأی (متوفّی ۱۳۶)، سفیان بن عُیَیْنه و محمّد بن شهاب زُهْری (متوفّی ۱۲۴) در این شهر جمع بودند. بخصوص که منع کتابت حدیث در زمان عمر بن عبدالعزیز لغو شده بود.[۴]
در این دورانِ شکوفایی فقه و حدیث بود که دانش و معرفت امام باقر علیه السّلام و نیز فرزند او امام صادق علیه السّلام، بر همگان آشکار شد و اصول و مبانی کلام و فقه و سایر معارف دینی شیعه، که این دو امام بیش از همه مبیّن آن بودند، تدوین و توسّط راویان و شاگردان ایشان به عالم پراکنده شد. بسیاری از مجتهدان و مؤسّسان مذاهب فقهیِ دیگر از این دو امام فیض برده اند و به همین جهت، رایج شدن لقب «باقر» برای امام پنجم، که لقبی کاملاً علمی بود، بسیار پر معنی است.[۵]
در زمان امام باقر علیهالسلام فرقه های انحرافی بسیاری پدیدار شده بود که امام در مقام پاسداری از اسلام در قالب مناظره با سران فرقهها یا در بین اصحاب خود، پوچی عقاید منحرفان را آشکار میکرد و به این وسیله از پایگاههای فکری و عقیدتی شیعه دفاع مینمود.[۶]
دانش امام باقر علیه السلام
«باقر العلوم» لقب مشهور آن حضرت است. در حدیث معروفی پیامبر خدا صلى الله علیه و آله به جابر بن عبدالله انصاری فرمود: «إنّک ستُدرِک رجُلاً مِنّی، اسمُه اسْمِی و شَمائلُهُ شَمائلی یبْقَرُ العِلْمَ بَقْراَ». تو مردى از [ خاندان] مرا درک خواهى کرد که نامش نام من و رفتار و کردارش رفتار و کردار من است و دانش را تا ژرفایش مى شکافد.[۷]
شیخ صدوق (ره) روایت کرده از عمرو بن شمر، که گفت: سؤال کردم از جابر بن یزید جعفى که براى چه امام محمّدباقر علیه السّلام را «باقر» نامیدند؟ گفت: به علّت آن که «یَبْقُرُ عِلْمَ الدِّینِ بَقْرا؛ أى شقّه شقّا و أظهره اظهارا»، شکافت علم را شکافتنى و آشکار و ظاهر ساخت آن را ظاهرکردنى، بتحقیق حدیث کرد مرا جابر بن عبد اللّه انصارى که شنید از رسول خدا(ص) که فرمود: اى جابر! تو زنده مىمانى تا ملاقات مىنمایى پسرم محمّد بن علىّ بن الحسین بن علىّ بن ابى طالب (ع) را که
معروف است در تورات
به باقر، پس هرگاه ملاقات کردى او را از جانب من او را سلام برسان.[۸]
همچنین بر پایه روایت دیگری مشهور به «حدیث لوح» که جابر بن عبدالله انصاری روایت کرده، پیامبر اسلام پیش از به دنیا آمدن امام باقر(ع) نام او را محمد و لقبش را «باقر» قرار داده بود.
«عبدالله بن عطاء مکى» مى گوید: هرگز دانشمندان را نزد کسى چنان حقیر و کوچک نیافتم که نزد امام باقر علیه السلام؛ «حکم بن عتیبه» که در چشم مردمان جایگاه علمى والایى داشت، در پیشگاه امام باقر چونان کودکى در برابر آموزگار بود.[۹]
شخصیت آسمانى و شکوه علمى امام باقر (ع) چنان خیره کننده بود که «جابر بن یزید جعفى» به هنگام روایت از آن گرامى مى گفت: «وصى اوصیاء و وارث علوم انبیاء محمد بن على بن الحسین مرا چنین روایت کرد...».[۱۰]
شیخ مفید در الارشاد در باره جایگاه علمی آن حضرت مینویسد: که بازماندگان صحابه و بزرگان تابعان و رؤسای فقهای مسلمانان از آن حضرت در مسایل دینی روایت کردهاند. به نوشته او، امام اخبار پیشینیان و پیامبران را روایت میکرد. مردم از او در باب مغازی و سیره و سنّت رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله حدیث میآموختند و در مناسک حجّ که از پیامبر نقل میکرد، بر او اعتماد داشتند و از ایشان تفسیر قرآن مینوشتند.
اخلاق امام باقر علیه السلام
دائم الذکر بودن:
امام باقر (علیه السلام) همپای همهی ارزشهای علمی خویش، انسانی دائم الذکر بود. امام صادق (علیه السلام) دربارهی پدر بزرگوار خویش میفرماید:
پدرم کثیر الذکر بود (هماره یاد خدا را بر قلب و زبان جاری داشت) به گونهای که وقتی همراه او راه میرفتم او مشغول یاد خدا بود و چون بر سفرهی غذا مشغول خوردن غذا بودیم باز هم از یاد خدا غافل نبود. با مردم سخن میگفت، ولی این روابط اجتماعی نیز او را از یاد الهی دور نمیداشت، زبانش هماره به گفتن «لا اله الا الله» مترنم بود. آن حضرت همیشه ما را فراخوانده و از ما میخواست تا طلوع خورشید مشغول یاد و ذکر خدا باشیم و به آن گروه از اعضای خانواده که قادر به قرائت قرآن بودند، خواندن قرآن را توصیه میکرد و آن گروه که قادر به تلاوت قرآن نبودند، دستور میداد که ذکر خدا را بر لب جاری کنند.[۱۶]
حلم و بردباری:
مردى از اهل شام در مدینه ساکن بود و به خانهى امام بسیار مىآمد و به آن گرامى مىگفت: «...در روى زمین بغض و کینه کسى را بیش از تو در دل ندارم و با هیچکس بیش از تو و خاندانت دشمن نیستم! و عقیده ام آنست که اطاعت خدا و پیامبر و امیر مؤمنان در دشمنى با توست، اگر مى بینى به خانه تو رفت و آمد دارم بدان جهت است که تو مردى سخنور و ادیب و خوش بیان هستى!» در عین حال امام علیه السلام با او مدارا مىفرمود و به نرمى سخن مى گفت. چندى بعد شامى بیمار شد و مرگ را رویاروى خویش دید و از زندگى ناامید شد، پس وصیت کرد که چون در گذرد امام باقر(ع) بر او نماز گذارد. شب به نیمه رسید و بستگانش دریافتند که او مرده است، بامداد وصى او به مسجد آمد و امام باقر علیه السلام را دید که نماز صبح به پایان برده و به تعقیبات مشغول است. عرض کرد: آن مرد شامى از دنیا رفته و خود چنین خواسته که شما بر او نماز گزارید. فرمود: او نمرده است... شتاب مکنید تا من بیایم. آنگاه به خانه مرد شامى آمد و بر بالین او نشست و او را صدا زد و او پاسخ داد، امام او را نشانید و پشتش را به دیوار تکیه داد و شربتى طلبید و به او داد و به بستگانش فرمود غذاهاى سرد به او بدهند و خود بازگشت. مدتی نگذشت که شامى شفا یافت و به نزد امام آمد و عرض کرد: «گواهى مى دهم که تو حجت خدا بر مردمانى».[۱۷]
صبر در مصیبت:
عده اى به محضر امام باقر علیه السلام رسیدند و دیدند که یکى از فرزندان او بیمار شده است و امام علیه السلام ناراحت و اندوهگین است. با خود گفتند: اگر این کودک از دنیا برود مى ترسیم امام علیه السلام را آن گونه ببینیم که نمى خواهیم در آن حال باشد. چیزى نگذشت که صداى شیون اهل خانه بلند شد و فرزند امام علیه السلام از دنیا رفت. آنگاه حضرت نزد آنها آمد در حالیکه چهره او شاد بود و ناراحتىهای قبل از سیماى او بر طرف شده بود. آنها به امام علیه السلام عرض کردند: فدایت شویم ما ترس آن داشتیم که با مرگ فرزند حالتى پیدا کنید که ما هم بخاطر اندوه شما غمگین شویم. حضرت به آنها فرمود: ما مى خواهیم کسى را که دوست داریم بسلامت باشد و ما راحت باشیم اما وقتى امر الهى فرا رسد تسلیم اراده خداوند هستیم.[۱۸]
شاگردان امام باقر علیه السلام
در مکتب امام باقر (علیه السلام) شاگردانى نمونه و ممتاز پرورش یافتند که برخی از آنان در زمره اصحاب اجماع هستند، از جمله:
۱- «ابان بن تغلب»: ابان از شخصیتهاى علمى عصر خود بود و در تفسیر، حدیث، فقه و... تسلط بسیارى داشت. والایى دانش ابان چنان بود که امام باقر علیه السلام به او فرمود در مسجد مدینه بنشین و براى مردم فتوى بده، زیرا دوست دارم مردم چون تویى را در میان شیعیا
ن ما ببینند.[۱۹]
۲- «زرارة بن اعین»: زراره از قرائت و فقه و کلام و شعر و ادب عرب بهره اى گسترده داشت و نشانه هاى فضیلت و دیندارى در او آشکار بود. [۲۰]
۳- «محمد بن مسلم»: او فقیه اهل بیت و از یاران راستین امام باقر و امام صادق علیهما السلام بود، او اهل کوفه بود و براى بهره گرفتن از دانش بیکران امام باقر (ع) به مدینه آمد و چهار سال در مدینه ماند.
۴- معروف بن خَرَّبوذ: مرحوم کشّی در رجال خود او را از اصحاب اجماع و از فقهای برجسته شیعه دانسته و می گوید سجده های طولانی او ضرب المثل بوده است.
۵- بُرَید بن معاویه: از وجوه فقهاى اصحاب و ثقه و جلیل القدر و از براى او مکانت عظیم است نزد ائمه اطهار علیهمالسلام و از اصحاب اجماع بود.
۶- فُضَیل بن یسار: فضیل ملقب به لقب فقیه شیعه است و تمامی رجال شناسان شیعه بر وثوق، علم و دانش او تاکید دارند.
۷- ابوبصیر اسدی: شخصی مورد وثوق و از مشاهیر اصحاب و یاران امام باقر و امام صادق علیهما السلام و راوی روایات آن دو بزرگوار است.
امام باقر در دربار هشام
هشام بن عبدالملک در موسم حجّ در مسجدالحرام امام باقر علیه السّلام را دید که در حال طواف است و مردم بر گردش حلقه زده از او سؤال می کنند. این توجّه و علاقه مردم نظر او را جلب کرد، از اطرافیان نام وی را پرسید و چون گفتند که او محمّد بن علی است، شگفت زده گفت: «همان که مردم عراق فریفته اویند» یا «امام مردم عراق!».[۲۱]
گویا بعد از همین موسم حجّ بود که هشام امام باقر علیه السّلام را همراه با فرزندش حضرت صادق علیه السّلام به شام فراخواند. امام هنگام ورود به مجلس او بر همه اهل مجلس یکجا سلام کرد، بر خلاف رسم متعارف، خلیفه اموی را «امیرالمؤمنین» نخواند و بدون کسب اجازه نشست. هشام خشمگینانه زبان به ملامت گشود که چرا شما مردم را به امامت خود فرامیخوانید. حاضران در مجلس نیز بنا بر قرار قبلی همین شیوه را به کار گرفتند. امام در پاسخ هشام بدون در نظر گرفتن موقعیت او، صریحاً از جایگاه اهل بیت پیامبر در دین و اینکه آنان عهده دار هدایت مردم اند، سخن گفت. همچنین به گذرا بودن حکومت امویان اشاره کرد. هشام ابتدا امام را به زندان افکند، ولی بعد، ناگزیر به آزاد کردن و برگرداندن ایشان به مدینه شد.[۲۲][۲۳]

قبر امام باقر علیه السلام در محل قبور ائمه بقیع علیهم السلام در قبرستان بقیع
شهادت امام باقر علیه السلام
امام محمد باقر (علیه السلام)، به قول اکثر مورخان، در هفتم ذی الحجه سال ۱۱۴ هجرى قمری در پنجاه و هفت سالگى در زمان خلیفه اموى «هشام بن عبد الملک» مسموم و به شهادت رسید و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.
پاورقی
۱- مصباح المتهجد، شیخ طوسى، ص ۵۵۷.
۲- فیض العلام فى عمل الشهور و وقایع الایام، حاج شیخ عباس قمى، وقایع ماه صفر، روز سوم
۳- تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۲۰
۴-مرتضی عسکری، معالم المدرستین، تهران، ۱۴۰۵ ق؛ ج ۲، ص ۴۴.
۵- دانشنامه جهان اسلام، مدخل «الباقر» از حسن طارمی
۶- هادی منش، ابوالفضل، مبارزات فرهنگی امام باقر (ع)، مجله مبلغان، اسفند ۱۳۸۳ و فروردین ۱۳۸۴ - شماره ۶۴ (از صفحه ۱۱)
۷-بحار الأنوار : ۴۶ / ۲۲۵ / ۵ .
۸- قمى، شیخ عباس، منتهى الآمال، دلیل ما، قم، ۱۳۷۹ش، ج۲، ص ۱۲۶۴.
۹-ارشاد، شیخ مفید، ص ۲۶۴.
۱۰-همان، ص ۲۶۴.
۱۱- وسائل الشیعه، محمد بن حسن حر عاملی ،ج ۲، ص ۲۳۳.
۱۲- همان، ص ۶.
۱۳- همان، ص ۴۵۵.
۱۴-همان، ص ۴۶۹
۱۵- فروع کافى، محمد بن یعقوب کلینی، ص ۳۴۳.
۱۶-دانشنامه امام باقر علیه السلام، جمعی از نویسندگان، ج۱، ص۳۰
۱۷- امالى، شیخ طوسى، ص ۲۶۱
۱۸-وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۱۳۵.
۱۹-جامع الروات، محمد بن علی اردبیلی، ج۱، ص۹
۲۰-همان، ص ۱۱۷
۲۱- کلینی، الکافی، ج۸، ص۱۲۰؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۴۰۵؛ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۶۳ـ۱۶۴
۲۲- کلینی، الکافی، بیروت، ۱۴۰۱ق، ج۱، ۴۷۱
۲۳- دانشنامه جهان اسلام، مدخل «الباقر» از حسن طارمی
امام باقر علیه السلام - دانشنامهی اسلامی
https://wiki.ahlolbait.com/%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85_%D8%A8%D8%A7%D9%82%D8%B1_%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87_%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85
باسمه تعالی
شمه ای از وصف حال عارفان در نهج البلاغه
هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ، وَبَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ، وَاسْتَلاَنُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ، وَأَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ، وَصَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَان أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْـمَحَلِّ الاَْعْلَى، أُولئِكَ خُلَفَاءُ اللهِ فِي أَرْضِهِ، وَالدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ، آهِ آهِ شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ!(حکمت۱۴۴)
علمی که بر پایه بینش کامل است بر قلوب آنها هجوم آورده است روح یقین را زمزمه کردند آنچه برای اهل تنعم سخت و دشوار است برای آنان نرم گشته است و با آن چیزی که جاهلان از آن در وحشت اند انس گرفته اند. با دنیا و اهل دنیا با بدن هایی معاشرت دارند که روح های آن بدن ها به بالاترین جایگاه ها پیوسته است.( یعنی هر چند با این بدن در میان مردم اهل دنیا هستند اما روح آنها پیوسته به عالم ملکوت و عوالم بالاست.
اینها جانشینان خدا در روی زمین و دعوت کنندگان به دین او هستند. آه آه چقدر مشتاق دیدار آنها هستم!
وَ لَوْلاَ الاَْجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللّهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْن، شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ، وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ. عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَادُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ، فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ، وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ. قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ، وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ، وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِیفَةٌ، وَ حَاجَاتُهُمْ خَفِیفَةٌ، وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِیفَةٌ. صَبَرُوا أَیَّاماً قَصِیرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِیلَةً. تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ یَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ. أَرَادَتْهُمُ الدُّنْیَا فَلَمْ یُرِیدُوهَا، وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا. (خطبه ۱۹۳)
اگر مدت عمرى نبود كه خداوند برايشان مقرر داشته، به سبب شوقى كه به پاداش نيك و بيمى كه از عذاب روز بازپسين دارند، چشم بر هم زدنى جانهايشان در بدنهايشان قرار نمى گرفت. تنها آفريدگار در نظرشان بزرگ است و جز او هر چه هست در ديدگانشان خُرد مى نمايد. با بهشت چنان اند كه گويى مى بينندش و غرق نعمتهايش هستند. و با دوزخ چنانند كه گويى مى بينندش و به عذاب آن گرفتارند. دلهايشان اندوهگين است و مردمان از آسيبشان در امان اند. بدنهاشان لاغر است و نيازهاشان اندك است و نفسهايشان به زيور عفت آراسته است. روزى چند در بلا پاى مى فشرند و از پى آن آسايشى ابدى دارند. اين معاملت، كه پروردگارشان نيز برايشان آسانش ساخته است، سود بسيار دهد. دنيا در طلب آنهاست و آنها از دنيا گريزان اند. به اسارتشان مى گيرد ولى جانهاى خويش به فديه دهند تا از اسارت برهند.
كَانُوا قَوْماً مِنْ أَهْلِ الدُّنْيَا وَ لَيْسُوا مِنْ أَهْلِهَا، فَكَانُوا فِيهَا كَمَنْ لَيْسَ مِنْهَا؛ عَمِلُوا فِيهَا بِمَا يُبْصِرُونَ وَ بَادَرُوا فِيهَا مَا يَحْذَرُونَ؛ تَقَلَّبُ أَبْدَانِهِمْ بَيْنَ ظَهْرَانَيْ أَهْلِ الْآخِرَةِ وَ يَرَوْنَ أَهْلَ الدُّنْيَا يُعَظِّمُونَ مَوْتَ أَجْسَادِهِمْ، وَ هُمْ أَشَدُّ إِعْظَاماً لِمَوْتِ قُلُوبِ أَحْيَائِهِم.( خطبه ۲۳۰)
قومى بودند به ظاهر از مردم دنيا و حال آنكه، اهل دنيا نبودند. در دنيا چنان زيستند كه گويى نه از مردم دنيايند. كارهاشان از روى بصيرت بود و از آنچه مى ترسيدند گريختند و بر هم پيشى گرفتند. با آنكه در دنيا بودند، در ميان اهل آخرت مى گرديدند. مى بينند كه مردم دنيا مرگ اجسادشان را بزرگ مى پندارند و بر آن افسوس مى خورند و آنان مرگ دلهاى زنده شان را بزرگتر مى شمارند.
قَدْ أَخْلَصَ لِلّهِ فَاسْتَخْلَصَهُ فَهُوَ مِنْ مَعَادِنِ دِینِهِ وَ أَوْتَادِ أَرْضِهِ، قَدْ أَلْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ فَكَانَ أَوَّلُ عَدْلِهِ نَفْیَ الْهَوَى عَنْ نَفْسِهِ، یَصِفُ الْحَقَّ وَ یَعْمَلُ بِهِ لَا یَدَعُ لِلْخَیْرِ غَایَةً إِلَّا أَمَّهَا وَ لَا مَظِنَّةً إِلَّا قَصَدَهَا، قَدْ أَمْكَنَ الْكِتَابَ مِنْ زِمَامِهِ فَهُوَ قَائِدُهُ وَ إِمَامُهُ یَحُلُّ حَیْثُ حَلَّ ثَقَلُهُ وَ یَنْزِلُ حَیْثُ كَانَ مَنْزِلُه؛ (خطبه ۸۷). به خداوند اخلاص ورزید و خداوند وی را به مقام مخلصین نائل ساخت. او از معادن دین خداوندی، و میخهای محکم در زمین است. خود را به اجرای عدالت پایبند کرده و نخستین گامش در این راه، زدودنِ هوا و هوس از درون خویش است. در سخن، حق را به نیکویی تفسیر میکند و در عمل بدان پایبند است. هیچ هدف خیری نیست که پخآهنگ آن نکند و در راه تحقق آن گام برندارد، و گمان خیری نبرده که به سوی آن نشتافته باشد. بیتردید زمام امور خویش را به کتاب الهی سپرده است. پس پیشوا و امام او قرآن است. هرجا که قرآن بار اندازد، او نیز فرود آید.
💠
نعمت دوزخ🔸 در سوره مباركه #الرحمن كه اصلاً شمارش نعمت های الهی و اقرار گرفتن مطرح است، نعمت های خدا را می شمارد، بعد این نعمت ها را كه شمرد، می فرماید: ﴿فَبِأَی آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾؛ به كدام یك از آلاء و نعمت های الهی باور ندارید. یكی از آن نعمتهای الهی که مطرح می شود #جهنم است: ﴿هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی یكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ﴾، بعد می فرماید: ﴿فَبِأَی آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾، ﴿یرْسَلُ عَلَیكُمَا شُوَاظٌ مِن نَارٍ و نُحاس فلا تَنتَصِران﴾، بعد می فرماید: ﴿فَبِأَی آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾؛ جهنم چقدر خوب است, عذاب چقدر خوب است! یعنی نظامی كه جهنم نداشته باشد نظام ناقصی است. 🔸 این همه ظلم و كفر و آدمكشی و ترور و اینها هست، حساب و كتابی در عالم نباشد؟! خب همان طوری كه ﴿خَلَقَ الْإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ﴾, ﴿یخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ﴾, ﴿كُلَّ یوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ﴾، بعد درباره تك تك این نعمت ها می فرماید: ﴿فَبِأَی آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾، آنجا كه فرمود: ﴿یرْسَلُ عَلَیكُمَا شُوَاظٌ مِن نَارٍ﴾ هم فرمود: ﴿فَبِأَی آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾; بَه بَه جهنم چه جای خوبی است! وقتی انسان فقط جهنم را میبیند بله خب جای عذاب است؛ ولی وقتی در #نقشه_عالم، جهنم را می بیند، می گوید جای بسیار خوبی است، برای اینكه بالأخره تبهكار باید كیفر ببیند یا نبیند؟ این همه آدم كشی ها بالأخره باید روزی كیفر داده بشوند یا نشوند؟ لذا در كلّ عالَم, در نقشه عالم, جهنم جای بسیار خوبی است و آن كسی كه جهنم را در جای خود قرار داد و بهشت را در جای خود قرار داد، همان كسی است كه «تَسْعَی رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِهِ». #آیت_الله_العظمی_جوادی_آملی #جام_معرفت 📚 سوره مبارکه فاطر جلسه 4 تاریخ: 1392/08/07 🌐 https://esra.ir 🆔 @a_javadiamoli_esra
هر چند این تحلیل، در بدو امر زیبا به نظر می رسد اما عندالتأمل بعید و بلکه نامقبول به نظر می آید. تعبیر یرسل علیکما شواظ من نار و نحاس فلاتنتصران،( با ضمیر مثنای مخاطب و خطاب به جن و انس و تهدید و یا اخبار به عذاب برای آنها و اینکه دادرسی ندارید) با آلاء بودن همین عذاب شواظ ...برای همان مثنی و همان مخاطبین قبلی، قابل قبول نمی آید.
1.52M
نکاتی مهم در ارتباط با حج در بیانات استاد نیکزاد
#معارف
🆑 @darseostadnikzad
باسمه تعالی
شبهه
اگر امام زمان وجود دارد، چرا با دیدن این همه ظلم و جنایت در طول تاریخ، ظهور نمیکند و ظلم و جنایت و زشتی را ریشه کن نمی کند؟
پاسخ
پاسخ نقضی
همین اشکال را می توان در مورد امامان دیگر هم مطرح کرد، چون در زمان آنها نیز ظلم ها و جنایت ها و خیانت های فراوانی صورت می گرفت می توان پرسید که چرا آنها قیام نکردند و جلوی این همه کارهای خلاف را نگرفتند؟ هر پاسخی که آنجا می دهید اینجا هم قابل بیان است.
از این گذشته چرا خود خدای مهربان این همه ظلم را میبیند اما جلوی آنها را نمیگیرد؟ خدا که قادر مطلق است چرا از قدرت مطلقه خود برای ریشه کن کردن ظلم و ظالم استفاده نمی کند بنابراین همین ایراد را میتوان به خداباوران هم گرفت.
پاسخ حلی
رهبران الهی در صورت توان و همراهی مردم موظفند در برابر ظلم و فحشاء قیام کنند اما در صورت فقدان این شرایط، وظیفه قیام و مبارزه برای امحای ستم و زشتی ها از آنها برداشته می شود.
ممکن است سوال شود که پس نقش امام زمان در این خصوص چیست؟ پاسخ واضح است: ایشان رهبر است، و رهبر زمانی می تواند رهبری کند که جامعه بشریت (و نه فقط شیعیان) اصلاح وضع موجود را مطالبه کنند و گام هایی عملی در این راستا بردارند، در این هنگام است که میتوان به ظهور ایشان امیدوار بود.
نیکزاد
https://eitaa.com/darseostadnikzad
باسمه تعالی
آیا عبارت خطبه شقشقیه بر عدم نصب دلالت دارد؟
گفته اند: جمله حضرت علی ع در خطبه شقشقیه که فرمود « لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر و ما أخذ الله علی العلماء آن لایقاروا علی کظة ظالم و لا سغب مظلوم لألقیت حبلها علی غاربها...» دلالت بر این دارد که خود حضرت خلافت و امامت خویش را مستند به نصب از جانب خدا و پیامبر ص نمی دانسته است، زیرا در این عبارت، حضرت، پذیرش مسئولیت را به خاطر اقبال و همراهی مردم و نیز مسئولیت الهی بر عهده علما معرفی کرده است، نه نصب از جانب خدا و پیامبر اکرم ص.
پاسخ
اولا حضرت در آغاز همین خطبه تعبیراتی دارد که دلالت بر این دارد که ایشان خلافت را از آن خود می دانست و دیگران را غاصب آن.
«آگاه باشيد به خدا سوگند ابا بكر، جامه خلافت را بر تن كرد، در حالى كه مى دانست جايگاه من نسبت به حكومت اسلامى، چون محور آسياب است به آسياب كه دور آن حركت مى كند. او مى دانست كه سيل علوم از دامن كوهسار من جارى است، و مرغان دور پرواز انديشه ها به بلنداى ارزش من نتوانند پرواز كرد. پس من رداى خلافت رها كرده و دامن جمع نموده از آن كناره گيرى كردم و در اين انديشه بودم كه آيا با دست تنها براى گرفتن حق خود به پاخيزم يا در اين محيط خفقان زا و تاريكى كه به وجود آوردند، صبر پيشه سازم كه پيران را فرسوده، جوانان را پير، و مردان با ايمان را تا قيامت و ملاقات پروردگار اندوهگين نگه مى دارد پس از ارزيابى درست، صبر و بردبارى را خردمندانه تر ديدم. پس صبر كردم در حالى كه گويا خار در چشم و استخوان در گلوى من مانده بود. و با ديدگان خود مى نگريستم كه ميراث مرا به غارت مى برند.»
جاهای مختلف این عبارت بر مدعای بالا دلالت دارد. به ویژه تعبیر «ربودن میراث من » که دلالت بر حق بالفعل دارد و جز با تعیین و نصب مفهوم درستی پیدا نمی کند.
ثانیا حضرت در جاهای مختلف برای اثبات ولایت خویش به قضیه غدیر اشاره نموده اند.
ثالثا عبارت مذکور در بالا هیچ دلالتی بر مدعای مزبور ندارد بلکه در صدد بیان این نکته است که با توجه به اینکه در مدت ۲۵ سال از صحنه حاکمیت برکنار گردیده است و در این مدت با سیاست های نادرست، فرهنگ و عادات و توقعاتی غلط بر جامعه و بر خواص حاکم شده است، امید توانمندی بر تغییر آنها اندک است، لذا اگر مردم با اصرار بر آمدن ، حجت را برای پذیرش مسئولیت بر من تمام نمی کردند و نیز مسئولیت الهی برای اقدام در برابر ظلم و ظالم نبود، زیر بار مسئولیت خلافت نمی رفتم. این معنا به صورت روشن در برخی از خطبه های حضرت آمده است.
نیکزاد
https://eitaa.com/darseostadnikzad
باسمه تعالی
چرا پيامبر اکرم ص علي ع را در عرفات و منی به مردم معرفي نكرد؟
شبهه فوق كه توسط ابن تيميه مطرح گرديده، در صدد است تا اين مطلب را القاء كند كه اگر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم در صدد بودند تا امير المؤمنين عليه السّلام را به خلافت بعد از خود معرفي كنند مي توانستند در جايي كه جمعيتي بيش تر حضور دارند مثل شهر مكه و يا صحراي عرفات، به اين كار مبادرت ورزند. پس در نتيجه آن چه در غدير اتفاق افتاد آن چيزي نيست كه شيعه ادّعاي آن را دارد.
اصل شبهه ابن تيميه به شرح زير است:
أن الذي جري يوم الغدير لم يكن مما أُمر بتبليغه، كالذي بلَّغه في حجة الوداع؛ فإن كثيراً من الذين حجُّوا معه - أو أكثرهم - لم يرجعوا معه إلي المدينة، بل رجع أهل مكة إلي مكة، وأهل الطائف إلي الطائف، وأهل اليمن إلي اليمن، وأهل البوادي القريبة من ذاك إلي بواديهم. وإنما رجع [معه ] أهل المدينة ومن كان قريباً منها...
منهاج السنه النبويه، ج ۷، ص ۳۱۵تا ۳۱۷
جواب:
۱ ـ رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم كاملا تابع وحي است، چون آيه ابلاغ در غدير نازل شده است او نيز مأمور است که در همان مکان آن را ابلاغ کند. اتفاقا همین امر گواه بر این است که ابلاغ ولایت علی بن ابیطالب به مردم به تدبیر و برنامهریزی پیامبر نبوده است بلکه دستور الهی و آسمانی بوده است چنانکه مفاد آیه ابلاغ هم دلالت بر این امر دارد. همین امر می توانست برخی از نگرانی های پیامبر ص را در متهم ساختن او در ابلاغ ولایت حضرت علی ع برطرف سازد.
۲- اصل جریان غدیر خم و خطبه پیامبر اکرم ص و تعبیر من کنت مولاه فهذا علی مولاه ...واقعه تاریخی است که به صورت متواتر در منابع معتبر شیعه و سنی نقل شده است لذا به هیچ وجه قابل انکار نیست. با این توجیهات نمی توان واقعیت مندی آن را انکار کرد. اینکه مراد از مولی در عبارت پیامبر چیست؟ باید به مجموعه قرائن و شواهد مقالی و مقامی مراجعه کرد کاری که محققان شیعه به تفصیل آنها را ذکر کرده اند، و بااین استحسانات ابن تیمیه نمی توان به راحتی آنها را انکار کرد.
از این گذشته فرض کنیم که مراد از مولی در خطبه پیامبر ص غیر از معنای امامت و ولایت و رهبریت بوده است باز با توجه به اهتمام پیامبر ص در ابلاغ آن در آن شرایط و در میان دهها هزار نفر در مسیر برگشت، نشان از اهمیت ویژه و بالای آن دارد در این صورت باز همان اشکال ابن تیمیه مطرح می شود که چرا پیامبر اکرم ص آن را در سرزمین عرفات و مشعر و منی مطرح نکرده است؟ بنابر این با اشکال مزبور نمی توان حقیقت غدیر را انکار کرد.
۳ ـ فتنه ها و مشكلاتی كه براي خلافت و امامت امير المؤمنين عليه السّلام مي تواند پیش آید از مردم مدینه بوده است.(همان گونه كه بعد از وفات پيامبر اتفاق افتاده است) و نه از ناحيه مسلمانان دور دست هم چون يمن و طائف و يا ساير ديار .
بخاري در باره پيش بيني رسول خدا از وقوع فتنه ها بعد از خود در مدينه مي گويد:
حَدَّثَنَا أَبُو نُعَيْم، حَدَّثَنَا ابْنُ عُيَيْنَةَ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، عَنْ عُرْوَةَ، عَنْ أُسَامَةَ رضي الله عنه قَالَ أَشْرَفَ النَّبِيُّ صلي الله عليه وسلم عَلَي أُطُم مِنَ الآطَامِ، فَقَالَ هَلْ تَرَوْنَ مَا أَرَي إِنِّي أَرَي الْفِتَنَ تَقَعُ خِلاَلَ بُيُوتِكُمْ مَوَاقِعَ الْقَطْرِ
صحيح بخاري، ج ۴ ، ص۱۷۶، ح ۳۵۹۷، كتاب المناقب، ب ۲۸، باب عَلاَمَاتِ النُّبُوَّةِ فِي الإِسْلاَمِ
رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم به روي تلّي از بلند ي هاي اطراف مدينه رفت و فرمود: آيا شما هم آن چه من مي بينم مي بينيد؟ من مي بينم كه فتنه ها از لابلاي خانه هاي شما [اهل مدينه] هم چون باران باريدن نمايد.
۴ ـ اعلام عمومي در مدينه بر آموزشي بودن حجه الوداع
از ابتداي امر و قبل از حركت كاروان حجه الوداع در مدينه ندا داده شده بود كه رسول خدا براي آموزش احكام و مناسك حج عازم مراسم حج هستند.
عن حذيفة: أمر رسول الله صلي الله عليه وآله المؤذنين، فأذنوا في أهل السافلة والعالية: ألا إن رسول الله صلي الله عليه وآله قد عزم علي الحج في عامه هذا ليفهم الناس حجهم ويعلمهم مناسكهم، فيكون سنة لهم إلي آخر الدهر...
إرشاد القلوب، ص ۳۲۸ ـ بحار الانوار،ج ۲۸ ص ۹۵ و ج ۳۷، ص ۱۱۵ و ج ۲۱، ص ۳۷۸، باب ۲۶
رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم به مؤذنان امر فرمود تا در تمامي شهرها و ديارها اعلام كنند كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم در اين سال (سال آخر عمر پيامبر) قصد حج دارند و منظور و غرض از اين حج آموزش و تعليم مناسك و اعمال حج است تا اين مناسك براي هميشه بين مردم بماند...
از اين رو شايد بتوان گفت: كه خدا و رسول او نخواسته اند هر گونه امري كه از توجه مردم به آموختن و تعليم مناسك و اعمال حج مي گردد را در ايام حضور در مكه و عرفات و مني مطرح سازند.
https://eitaa.com/darseostadnikzad
باسمه تعالی
حکایتی جالب از علامه طباطبایی در مورد ولایت حضرت علی
علامه طباطبایی در المیزان در ذیل آیه نخست سوره معارج، روایتی آورده است بدین شرح:
بعد از آنكه رسول خدا (ص) على (ع) را به خلافت نصب كرد و فرمود:" من كنت مولاه فعلى مولاه- هر كه من مولاى او هستم على مولاى او است"، خبر به شهرهاى عرب رسيد از آن جمله خبر به گوش نعمان بن حارث فهرى رسيد. از ديار خود حركت نموده به نزد رسول خدا (ص) مشرف شد و عرضه داشت: به ما دستور دادى كه به" لا اله الا اللَّه" اعتراف كنيم و نيز به اينكه تو رسول خدايى شهادت دهيم و دستور دادى جهاد كنيم، حج بجاى آوريم، روزه بگيريم، نماز بخوانيم، و ما هم قبول كرديم. آيا به اين مقدار راضى نشدى تا اينكه اين پسر را به خلافت نصب نموده و گفتى: " من كنت مولاه فعلى مولاه". حال بگو بدانم اين از ناحيه خودت بود و يا از ناحيه خداى تعالى؟ فرمود: به آن خدايى سوگند كه به جز او معبودى نيست، اين دستور از ناحيه خدا بود.
نعمان بن حارث برگشت، در حالى كه مىگفت:" بار الها اگر اين سخن حق است و از ناحيه تو است پس سنگى از آسمان بر سر ما ببار" همين كه سخنش تمام شد خداى تعالى با سنگى آسمانى بر سرش كوبيد و او را در جا كشت، و اين آيه را نازل فرمود:" سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ" للکافرین لیس له دافع.(المیزان، ذیل آیه شریفه)
باسمه تعالی
توصیه به پیروی از مکتب اهل بیت در کلام پیامبر اکرم ص
۱- من دو چیز برای شما باقی می گذارم که تا زمانی که به آن دو تمسک کنید هرگز گمراه نمی شوید کتاب خدا و عترتم اهل بیتم»(سنن ترمذی ج۵،ص۳۲۹ و مسند احمد ج۵ ص۱۸۲ و مستدرک حاکم ج۳ ص۱۴۸)
۲- در حدیث سفینه فرمود؛
«مثل اهل بیتم در میان شما همانند کشتی نوح است در میان قوم نوح که هر کس بر آن سوار شود نجات یافته و هر کس از آن تخلف کند هلاک می شود»(مستدرک حاکم ج۲ص۳۴۳ مجمع الزوائد ج۹ص۱۶۸ کنزالعمال ج۶ ص۲۱۶)
۳- در حدیث امان فرمود؛
«ستارگان وسیله ایمنی برای اهل زمین از غرق شدن هستند و اهل بیت من وسیله ایمنی برای امت من از اختلاف هستند»(مستدرک حاکم ج۳ ص۱۴۹)
۴- مطابق نقل های فریقین، پیامبر گرامی خبر از افتراق امت اسلام دادند و تصریح کردند که تنها یک فرقه اند که اهل نجاتند، چنان که فرمود؛
امت موسی پس از او به هفتاد و یک فرقه تقسیم شدند که تنها یک فرقه از آنان فرقه ناجیه می باشد و هفتاد فرقه دیگر در آتش هستند. و امت عیسی پس از او به هفتاد و دو فرقه تقسیم شدند که یک فرقه از آنان ناجیه و بقیه در آتش هستند.و امت من نیز به هفتاد و سه فرقه تقسیم میشوند که یک فرقه از آنان اهل نجات و بقیه در آتش هستند»(الخصال ج ۲ص ۵۸۵ و سنن ترمذی ج ۵ ، ص ۲۶)
با توجه به روایات بالا میتوان به خوبی استفاده کرد که منظور پیامبر اکرم ص از فرقه ناجیه همان پیروان مکتب اهل بیت می باشد.
چنان که حضرت علی علیه السلام در روایتی فرمود:
«امت موسی پس از او به هفتاد و یک فرقه تقسیم شدند که تنها یک فرقه از آنان فرقه ناجیه می باشد و هفتاد فرقه دیگر در آتش هستند. و امت عیسی پس از او به هفتاد و دو فرقه تقسیم شدند که یک فرقه از آنان ناجیه و بقیه در آتش هستند.و امت من نیز به هفتاد و سه فرقه تقسیم میشوند که خداوندی که جانم بدست اوست تمام این فرقه ها گمراه هستند مگر فرقه ای که از من تبعیت کنند و از شیعیان من باشند »(امالی مفید ص ۲۱۳ )
نیکزاد
https://eitaa.com/darseostadnikzad
باسمه تعالی
پرسش مهم
امتیاز انسان بر حیوان چیست؟
پاسخ
امتیاز انسان بر حیوان به داشتن روح مجرد و غیر مادی نیست زیرا در حکمت متعالیه ثابت شده است که همه حیوانات دارای روح مجرد و غیر مادی هستند. همان گونه که شخصیت و هویت انسان به نفس مجرد اوست شخصیت و هویت هر حیوان به نفس مجرد اوست.
امتیاز انسان بر حیوان به بقای روح و شخصیت او پس از مرگ نیست زیرا حیوانات که دارای روح مجردند پس از مرگ باقی هستند
امتیاز انسان بر حیوان به حشر او در روز حشر نیست چون از برخی از آیات و روایات ظاهراً استفاده میشود که حیوانات نیز دارای حشر هستند.
علامه طباطبایی معتقد است که آیه ۳۸ سوره انعام بر حشر حیوانات دلالت دارد.
« وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا طَائِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثَالُكُمْ ۚ مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ ۚ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ»
امتیاز انسان بر حیوان به داشتن اراده و اختیار نیست چون همان گونه که حکما گفتهاند هر حیوانی حساس متحرک بالاراده است.
امتیاز انسان برحیوان به داشتن اصل قدرت تشخیص و شناخت نیست چون حیوانات هم از این نعمت مهم برخوردارند.
حال این پرسش به صورت جدیتر مطرح میشود که امتیاز انسان بر حیوان چیست؟
امتیاز انسان بر حیوان در چند چیز است:
۱-داشتن عقل
انسان از عقل برخوردار است اما حیوان از این نعمت بهرهمند نیست.
هرچند نمیتوانیم در مورد محدوده شناخت حیوانات نظر روشن و قاطعی بیان کنیم اما این مقدار مسلم است که از توانمندی فوق العاده عقلی که انسان دارد برخوردار نیست.
شاهد آن دستیابی بشر به دانش وسیع و گسترده و پیچیده و غامض در عرصههای گوناگون و رشتههای مختلف است، به طور مسلم حیوانات از این پیشرفتهای علمی بینصیب هستند حیوانات امروز با حیوانات دیروز در عرصه شناخت تفاوتی ندارند.
۲-گرایشات و تمایلات معنوی
هرچند حیوانات با انسان در تمایلات مادی اشتراک دارند اما انسان دارای تمایلات و گرایشات فوق مادی است که حیوانات به آن صورت دارای آن نیستند.
مانند میل به علم و آگاهی و معرفت در حد سیری ناپذیری و نیز میل به خیر اخلاقی و فضایل معنوی مانند عدالت و صداقت و عفت و غیرت و حیا و احسان و خیر و عفو و اغماض و نفرت از رذائل روحی و نیز میل به زیبایی به صورت گسترده و وسیع در عرصههای گوناگون و نیز میل به قدرت و سلطه به صورت نامحدود و سیری ناپذیر و نیز میل به پرستش و نیایش و خضوع و تقدیس در برابر موجود متعالی و کمال مطلق.
۳- نیروی اراده و تصمیم با ترجیح عقلی
هرچند حیوانات هم دارای اراده و اختیار و افعال اختیاری هستند اما اراده آنها تحت تاثیر امیال و تمنیات حیوانی آنهاست اما انسان دارای نیروی اراده آزاد از تمنیات و تمایلات حیوانی و مادی و شهوانی است. انسان میتواند در برابر تمایلات حیوانی و مادی و زودگذرانه، ایستادگی کند و بر اساس ترجیح و تدبیر عقلی و ارزیابی دور اندیشانه و ملاحظه مصالح واقعی تصمیم گیری کند. این امر از امتیازات اساسی و مؤثر در انسان است.
۴-خودآگاهی عقلی و عرفانی
هرچند حیوانات به دلیل تجرد نفوس آنها همانند انسان دارای علم حضوری به نفس خویش هستند اما امتیاز انسان در این است که می تواند به خودآگاهی عقلی و عرفانی دسترسی پیدا کند.
منظور از خودآگاهی عقلی این است که از راه عقل و فلسفه، نفس خویش را بشناسد و به جوهریت و تجرد نفس و قوای نفس آگاهی پیدا کند این همان چیزی است که به آن، معرفت نفس فلسفی گفته میشود.
و منظور از خودآگاهی عرفانی این است که انسان با گریز به باطن نفس و مطالعه شهودی جان خویش، حقیقت نفس و قوای آن را بشناسد و شهود کند. با تصفیه و تزکیه روح خویش و صیقل دادن آئینه نفس به مکاشفاتی نائل آید و از اسرار و معارف هستی آگاهی پیدا کند.
با عرفان نفس به عرفان رب خویش نائل آید.
در روایت علوی آمده است:
«من عرف نفسه فقد عرف ربه.»
و در مناجات شعبانیه آمده است: «إلهی هَبْ لی کَمالَ الْانْقِطاعِ إلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصارَ قُلُوبِنا بِضیاءِ نَظَرِها إِلَیْکَ حَتّی تَخْرِقَ أَبْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إلی مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصیرَ أرْواحُنا مُعَلَّقَةً بعِزِّ قُدْسِکَ»
۵- قدرت تأثیر گذاری و تصرف در آفاق و انفس.
یعنی انسان میتواند در طبیعت و پدیدههای هستی تصرف کند و آنها را به تسخیر خود درآورد.
چنان که امروزه با پیشرفتی که بشر در علوم مختلف کرده است توانسته است قوای موجود در جهان طبیعت و پدیده های آن را به تسخیر خویش در آورد و با فناوری و تکنولوژی پیشرفته و کارآمد انواع امکانات و تسهیلات را برای زندگی خویش فراهم کند و تمدن جدید را بنیان گذاری کند.
علاوه بر این انسان می تواند از راه ریاضت و یا عبادات و تهذیب نفس و یا تمرکز نفس، تأثیراتی مهم در پدیده های عالم بگذارد. بخشی از معجزات انبیا و نیز کرامات اولیا و صلحا و نیز خوارق عادات مرتاضان از همین قبیل اس
ت.
چنان که بشر می تواند در نفوس دیگران از راه منطق و برهان و حکمت و نیز موعظه حسنه و پندهای دلنشین و نیز جدال به احسن و نیز از راه ولایت معنوی تأثیرات سازنده و مثبت بگذارد .
۶- معماری و مهندسی شخصیت خویش.
یکی از امتیازات بسیار مهم انسان این است که از راه اعتقادات و باورها و نیات و اعمال و اخلاق خویش دائما در حال مهندسی شخصیت باطنی خویش است. هر کسی با عملکردهای خویش، شخصیت خویش را رقم می زند.
هر حیوانی قالب و ساختار خاصی دارد و نمی تواند از آن قالب خارج شود اما انسان چنین نیست، یعنی از پیش ساختار تعیین شده و تمام شده ای ندارد بلکه ساختار او همان شخصیتی است که خود مهندسی می کند و چهره ای است که خود برای خویش ترسیم می کند.
بر اساس آیات و روایات، انسان ها در روز حشر به همان چهره ای محشور می شوند که در دنیا با افکار و باورها و نیات و اخلاق و اعمال خویش، آن را ساخته اند.
عرصه مهندسی شخصیت، بسیار وسیع و گسترده است. یک سوی آن اسفل سافلین و سوی دیگر آن اعلا علیین است.
بالاتر از این، انسان می تواند از راه های معنوی مانند انجام حسنات و دعا و نیایش و توکل و تفویض و صدقه و صله رحم و ... در الواح علوی و ملکوتی دست ببرد و سرنوشت خود و قضا و قدر الهی خویش را تغییر دهد. موضوع بدا و تغییر سرنوشت که در آیات و روایات ما آمده و اهمیت فراوانی برای اعتقاد به آن ذکر شده است ناظر به همین امر است. والسلام
نیکزاد
https://eitaa.com/darseostadnikzad
20.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سبحان الله.فتبارک الله احسن الخالقین.