eitaa logo
استاد آیت الله نیکزاد
376 دنبال‌کننده
42 عکس
69 ویدیو
286 فایل
این کانال توسط شاگردان و دوستداران فقیه، مفسر و فیلسوف معاصر استاد عباس نیکزاد ایجاد شده است؛ در این کانال تلاش می‌شود نظرات، اندیشه‌ها و جلسات علمی استاد به اشتراک گذاشته شود. آدرس ایتا: https://eitaa.com/darseostadnikzad آیدی مدیر کانال: @shm1901
مشاهده در ایتا
دانلود
11.94M
👆 خارج اصول، ؛ (۵۴) سال تحصیلی ۱۴۰۲، امارات- بررسی حجیت عقل (۵) تفاوت حقوق و اخلاق و تحلیل قرب الی الله از آیت الله نیکزاد 🆑 @darseostadnikzad
8.76M
👆درس خارج فقه سال تحصیلی۱۴۰۲؛ فقه و پاسخ گویی به نیازهای متغیر زمان (نقد سه دیدگاه در این رابطه) (۴) از آیت الله نیکزاد 🆑 @darseostadnikzad
8.32M
👆تفسیر سوره توحید از مفسر گرانقدر آیت الله نیکزاد 🆑 @darseostadnikzad
10.49M
👆تفسیر سوره تبت از مفسر گرانقدر آیت الله نیکزاد 🆑 @darseostadnikzad
باسمه تعالی پرسش قرآنی جنین شناسان بر اساس شواهد تجربی معتقدند جنین در رحم مادر از رویدادهای پیرامونی خود متأثر می شود و عکس العمل نشان می دهد و آموزش هایی هم پیدا می کند. این امر با آیه ۷۸ سوره نحل که دلالت بر این دارد کودک در هنگام تولد هیچ گونه علم و آگاهی ندارد چگونه سازگاری دارد؟ وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ ۙ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ(نحل/۷۸) پاسخ اول ممکن است گفته شود که مراد از علم در آیه بالا علم حصولی است نه اعم از علم حصولی و علم حضوری زیرا جنین پس از ولوج روح به خودش و برخی از حالات خویش علم حضوری دارد. مرحوم علامه طباطبایی در ذیل این آیه ۷۸ نحل نیز می فرماید که منظور از علم در این آیه علم حصولی است نه علم حضوری. شاهدی که بر این تفسیر می آورد، آیه ۲۵ سوره حج است که می فرماید: «وَمِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلَىٰ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلَا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئًا » یعنی بعضی از شما به سن انحطاط پیری رسانده می شود که هر چه دانسته همه را فراموش می‌کند. علامه می فرماید: با اینکه همین پیران قطعاً دارای علم حضوری به خویشتن و حالات خویش می باشند در عین حال در این آیه به نحو عام از آنها نفی علم شده است. پس مراد از علم در این آیه علم حصولی است. بر همین منوال می‌توان گفت که نفی علم به نحو عام در آیه ۷۸ سوره نحل نیز ناظر به علم حصولی است. به نظر می‌رسد این پاسخ قابل نقد است چون طبق گفته جنین شناسان جنین در دوره جنینی آموزش‌ها و اطلاعاتی کسب می‌کند این اطلاعات از نوع علم حصولی است نه علم حضوری. مگر اینکه گفته شود که جنین در دوره جنینی با القائات بیرونی و پیرامونی صرفاً استعداد و آمادگی ذهنی و روحی بیشتری برای یادگیری در بعد از تولد پیدا می‌کند و به تعبیر دیگر گفته شود القائات بیرونی به نحو تکوینی صرفاً باعث شکل‌گیری خاص شخصیتی او می‌شود که در آموزش‌های بعدی او تاثیر جدی دارد نه اینکه واقعاً شناخت‌ها و اطلاعاتی را بالفعل پیدا کند. پاسخ دوم می‌توان به نحو دیگری پرسش بالا را پاسخ گفت. و آن اینکه منظور از علم در آیه ۷۸ سوره نحل، علم آگاهانه و علم به علم است نه اصل علم. یعنی هرچند جنین در دوره جنینی چیزهایی را می‌آموزد اما به آنچه در دوره جنینی و در رحم مادر یاد می گیرد علم به علم ندارد. در حقیقت مانند شعور غریزی است که شعور آگاهانه نیست. بعید نیست که گفته شود که مراد از آیه ۲۵ سوره حج در مورد پیران کهنسال هم همین معنا باشد زیرا فراموشی معلومات در سر پیری به معنای زوال معلومات خصولی نیست بلکه به این معناست که به خاطر تغییر ساختار مغزی، توانایی یادآوری معلومات و به تعبیر دیگر علم به علم را ندارند. به همین خاطر اگر با پیشرفت علم ساختار مغزی آنها بهبود پیدا کند همه معلومات پیشین را بازیابی خواهند کرد. والله اعلم نیکزاد https://eitaa.com/darseostadnikzad
بسمه تعالی یکی از نکاتی که در مناظره آقایان الهی راد و زید آبادی مکرراً از جانب آقای زیدآبادی به عنوان تغییر پذیری احکام دین در بستر زمان و تغییر شرایط جامعه و مذاق مردم، مطرح شد مسئله بردگیری و برده‌داری بود. وی چند بار به این نکته اشاره کرد که یکی از احکام اسلام که در صدر اسلام در جنگ‌ها و فتوحات به اجرا در می‌آمد، حکم برده‌گیری بود اما امروزه کسی نمی‌تواند از اجرای این حکم دفاع کند. و این نمونه‌ای از تغییرپذیری احکام اجتماعی و حقوقی و جزایی اسلام است، بر همین اساس می‌توان به تغییر بقیه احکام حقوقی و جزایی اسلام با تغییر شرایط تن داد. در پاسخ به این شبهه باید گفت نمونه‌ای که ایشان مطرح کرد مصداقی برای مدعای وی یعنی تغییرپذیری احکام قطعی اسلام نیست. زیرا در قرآن کریم نسبت به اسرای جنگی پس از پایان جنگ، دو گزینه مطرح شده است یا آزاد کردن به صورت مجانی و رایگان و یا آزاد کردن در برابر پرداخت فدیه، البته در روایات گزینه سوم یعنی برده‌گیری اسرای کفار هم مطرح شده است. نکته مهم این است که هیچ کدام از این سه گزینه به عنوان حکم الزامی و تعیینی اسلام نیست بلکه انتخاب هر یک از این سه گزینه با صلاحدید حاکم شرعی صاحب صلاحیت است. یعنی حاکم شرعی می تواند با مصلحت اندیشی یکی از این گزینه‌ها را انتخاب کند و گزینه‌های دیگر را نادیده بگیرد اگر در روزگاری مانند روزگار ما رسم برده‌گیری وجود ندارد و دشمن هم اسرای مسلمان را برده نمی‌گیرد و امام مسلمین با توجه به مجموعه شرایط، ضرورت و مصلحتی در برده‌گیری نمی‌بیند هیچ دلیل ملزمی برای برده‌گیری وجود نخواهد داشت. بر این اساس آن تلقی آقای زیدآبادی که حکم قطعی اسلام در گذر زمان و تغییر شرایط، دچار دگرگونی شده است فاقد مبنای منطقی است. نیکزاد https://eitaa.com/darseostadnikzad
باسمه تعالی برده داری در اسلام از دیدگاه استاد شهید مطهری ممكن است كسى به عنوان نقض، قانون بردگى را مثال بياورد و بگويد اسلام قانون بردگى را امضا كرد و در دنياى امروز اين قانون منسوخ است، پس در دنياى امروز اصلًا نبايد بردگى باشد، پس قسمتى از قانون اسلام منسوخ است. جواب می دهيم كه زهى تصور باطل! اسلام در باب بردگى اولًا قانونى نياورده است كه بردگى را براى اجتماع لازم بداند، آنچنان كه عقيده بعضى از حكماى قديم اين بوده كه بردگى را براى اجتماع لازم می شمرده‏ اند. برنامه‏ اى كه اسلام در مورد بردگان آورده است برنامه بردگى نيست بلكه برنامه آزادى است. اين قسمت را برخى از آقايان توجه كرده‏ اند و خوب توجهى هم هست، می گويند ما در فقه اسلامى «كتاب الرّقّ» نداريم بلكه «كتاب العِتق» داريم. اسلام نگفته است كه حتماً بايد برده وجود داشته باشد تا چنين و چنان باشد، تمام برنامه‏ هاى خود را تنظيم كرده است كه برده را چگونه آزاد كند. اشتباه عمده آقايان اين است كه خيال می كنند اسلام در تشكيلات اجتماعى خود بردگى را لازم و ضرورى دانسته است. در خود قرآن راجع به برده‏ گيرى حتى يك كلمه هم وجود ندارد كه از آن، امر يا تشويق به برده‏ گيرى استفاده شود. نمی خواهم بگويم كه برده ‏گيرى در اسلام به هيچ شكلى نيست، بلكه خواهم گفت كه به چه شكلى هست. برده ‏گيرى در دنيا علل مختلفى داشته است كه بحث آن طولانى است. هفت هشت راه بوده است. در ميان راههاى برده‏ گيرى، يكى از آنها را اسلام اجازه داده است و آن اين است كه از دشمنى كه در حال جنگ است (به شرط اينكه جنگى باشد كه تمام شرايط قبلى از آن جمله تبليغ قبلى در آن فراهم شده باشد) در ميدان جنگ اسير جنگى را شما می توانيد برده بگيريد. تازه در قرآن همين هم اسمش نيست. قرآن اين طور می فرمايد: فَإِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا هرگاه در ميدان جنگ با كافران ملاقات كرديد (لقاء در لغت عرب كنايه از جنگ است)، آنگاه كه با كافران در ميدان جنگ برخورد می كنيد و آنها شمشير به روى شما كشيده‏ اند و شما به روى آنها، فَضَرْبَ الرِّقابِ‏ مردانه بزنيد، عقب‏ نشينى نكنيد، حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ‏ تا خوب فشار و سنگينى جنگ را بر آنها وارد كنيد، زانوهايشان را خم كنيد. اينجا عملتان تبديل میدشود به يك كار ديگر: فَشُدُّوا الْوَثاقَ‏ محكم بگيريد و ببنديد، اسير بگيريد. بعد كه اسير گرفتيد چكار كنيد؟ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً بعد كه اسير گرفتيد اختيار با خودتان، می توانيد آنها را مفت و مسلّم آزاد كنيد كه بروند سر زندگیشان، و می توانيد در عوض يك چيزى فدا بگيريد، مثلًا اگر اسيرى داريد مبادله اسير بكنيد و يا اينكه پول بگيريد و آزادشان كنيد. در قرآن بيش از اين نيست، ولى در سنّت دو چيز ديگر هست. يكى اينكه اگر فرد، فردى است كه زنده نگه داشتن او براى اسلام و مسلمين خطرناك است او را بكشيد، و ديگر اينكه او را برده بگيريد. پس چهار چيز: يا منّت گذاشتن و آزاد كردن، يا فدا گرفتن به صورت پول گرفتن يا مبادله اسير، يا كشتن و يا برده گرفتن. اختيار با ولىّ امر مسلمين است كه از ميان اين چهار كار هريك را مصلحت بداند اجرا كند. يعنى غير از اينكه در قرآن استرقاق (برده گیری)وجود ندارد و فقط در سنّت هست و معلوم می شود كه امرى است كه در درجه دوم است نه درجه اول، تازه ولىّ امر مسلمين اختيار دارد كه مصلحت را رعايت كند: آيا مصلحت است كه همين طور او را آزاد كند، يا مصلحت اين است كه فدا بگيرد يا بكشد یا برده بگيرد؛ و اگر ولىّ امر مسلمين هيچ وقت مصلحت نداند، مثلًا مقتضيات زمان اجازه ندهد، برده نمی گيرد و با برده نگرفتن حكم اسلام را الغا نكرده بلكه اجرا كرده است. تازه سؤال ديگرى در اينجا هست و آن اين است كه آيا اينكه اسلام به حكم سنّت اجازه داده كه اسير را برده بگيريد، از راه مقابله‏ به‏ مثل‏ است، چون در آن زمان معمول بوده است كه اسيران را برده می كرده‏ اند؟ يعنى چون آنها از شما برده می گيرند شما هم از آنها برده بگيريد؟ يا نه، اگر آنها هم برده نگرفتند شما برده بگيريد؟ عقيده بسيارى بر اين است كه چون آنها برده می گيرند شما هم برده بگيريد. پس اگر دشمن اسيران ما را برده نگرفت آيا ما حق داريم كه اسيران آنها را برده بگيريم؟ اگر امروز ميان مسلمين و كفار جنگ برقرار شود آيا مسلمين شرعا می توانند اسيران آنها را برده خودشان قرار دهند؟ در صورتى كه آنها اسراى مسلمين را برده نمی گيرد؟ ( مجموعه آثار استاد شهید مطهری, جلد ۲۹، صفحه ۵۱۹ -۵۲۱)
باسمه تعالی تفسیر عبارت دعای رجبیه « لاَ فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهَا إِلاَّ أَنَّهُمْ عِبَادُکَ وَ خَلْقُک، فَتْقُهَا وَ رَتْقُهَا بِیَدِکَ، بَدْؤُهَا مِنْکَ وَ عَوْدُهَا إِلَیْکَ.» در تفسیر این فقره از دعای رجبیه دو وجه بیان شده است. الف: مرحوم آیت الله مصباح در تعلیقه بر نهایة الحکمه اینگونه معنا می‌کند که این اولیای کرام همانند خداوند واجد همه کمالات هستند جز اینکه آنها به دلیل اینکه مخلوق و معلول ذات حق هستند ممکن الوجودند و دارای فقر ذاتی می باشند به همین خاطر فتق و رتق امور آنها به دست خداست و بدأ و عودشان نیز به سوی خداست. به تعبیر دیگر آنها واجد همه کمالات امکانی می‌باشند برخلاف حق تعالی که واجد همه کمالات واجبی می باشد. ب: آیت الله جوادی در تفسیر این عبارت می فرماید مقصود این است که این بزرگواران در مقام فعل همانند خداوندند یعنی همان گونه که خداوند با مشیت خود هر آنچه بخواهد محقق می سازد آنها نیز با مشیت خود هر آنچه که بخواهند انجام می‌دهند. جمله ذیل عبارت بالا بیانگر این نکته است که آنها در مقام فاعلیت، مستقل نیستند بلکه وابسته و نیازمند به عنایت و مشیت ذات حق می باشند به تعبیر دیگر فاعلیت آنها تجلی فاعلیت الهی است. عبارت دعای مزبور قبل از این عبارت این است: « ...فجعلتهم معادن لکلماتک و أرکاناً لتوحیدک و آیاتک و مقاماتک الّتی لا تعطیل لها فی کل مکان؛ یعرفک بها من عرفک.» این عبارت هرچند با هر دو تفسیر سازگار است ولی به نظر حقیر با تفسیر اول سازگارتر است. ضمناً اگر معنای اول را بپذیریم معنای دوم هم قابل پذیرش خواهد بود به تعبیر دیگر معنای دوم از لوازم معنای اول می باشد. زیرا همانندی با خداوند در مقام صفات، مستلزم همانندی با او در مقام فعل خواهد بود. نیکزاد https://eitaa.com/darseostadnikzad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انصافا تربیتی و سازنده و مفید در گرم نگه داشتن کانون خانواده
بسمه تعالی مرز توحید و شرک در کلام شهید مطهری مرز دقیق توحید و شرک چیست؟ چه نوع اندیشه و نیز چه نوع عملی شرک آمیز است؟ ۱-آیا اعتقاد به موجودی غیر خدا شرک ذاتی است و لازمه توحید ذاتی این است که به موجودیت چیزی غیر از خدا اعتقاد نداشته باشیم؟( نوعی وحدت وجود ) پاسخ: خیر، زیرا پذیرش موجودات دیگر به عنوان مخلوق و فعل خدا و تجلی فیض او نه تنها شرک نیست بلکه مکمل اعتقاد به توحید است. ۲-آیا اعتقاد به نقش و تاثیر مخلوقات و پذیرش نظام علیت در جهان شرک افعالی است؟( نظریه اشاعره و جبریون ) پاسخ: خیر، زیرا با توجه به اینکه مخلوقات در وجود و هویت خود وابسته به ذات پروردگارند، تاثیر و سببیت آنها نیز وابسته به فاعلیت و موثریت او است به تعبیر دیگر فاعلیت آنها در طول فاعلیت خداست نه در عرض آن. اعتقاد به شرک بودن تاثیر اشیا ناشی از این است که ذات آنها را مستقل از خدا دانسته باشیم یعنی ناخودآگاه به شرک ذاتی عقیده داشته باشیم. ۳-آیا اعتقاد به تاثیر مافوق الطبیعی مخلوقات شرک است مانند اماته و احیا و رزق رساندن و برآوردن حاجات با تصرف معنوی و کرامات روحی؟( نظریه وهابیان و جمعی از روشنفکران) پاسخ: خیر، زیرا تفاوتی میان تاثیرات طبیعی و فوق طبیعی از این جهت نیست. در هر دو صورت اگر تاثیر اشیا را مستقل از فاعلیت و مشیت الهی بدانیم شرک است و اگر وابسته به فاعلیت و مشیت خدا بدانیم عین توحید است. اساساً اعتقاد به اینکه تاثیرات مافوق طبیعی منحصراً در قلمرو خداست و تاثیرات طبیعی مشترک میان خدا و خلق است نوعی شرک است زیرا گویا تاثیرات مافوق طبیعی اشیا ناشی از استقلال ذاتی آنهاست. ۴-آیا اعتقاد به تاثیر و نقش آفرینی اموات (حتی انبیا و اولیای الهی)در برآوردن حاجات و درخواست‌ها شرک است؟( نظریه وهابیان و جمعی از روشنفکران ) پاسخ: خیر، زیرا به همان بیان بالا نقش آفرینی مخلوقات اعم از اموات و احیا به دلیل اینکه وابسته به فاعلیت و مشیت و اذن الهی است منافاتی با توحید ندارد. اگر اینگونه گفته شود که مردگان آگاهی و شعور و توانایی ندارند اعتقاد به تأثیر آنها در برآوردن حاجت‌ها و درخواست‌ها غیر معقول و غیرمنطقی است پاسخ می‌دهیم که اولاً غیرمنطقی بودن غیر از شرک آمیز بودن است ثانیا بر اساس آیات روایات، اولیای الهی پس از مرگ، برخوردار از حیات و درک و شعور و توانایی برآوردن حاجات می باشند. مرز دقیق توحید و شرک در اندیشه و فکر، اعتقاد به «از اویی» بودن همه اشیا هم در ذات و هویت و هم در فاعلیت و موثریت است یعنی وابستگی و فقر مطلق همه چیز نسبت به ذات حق. و مرز توحید و شرک در عمل اعتقاد به « به سوی اویی» است. یعنی توجه به هر موجود اعم از توجه ظاهری و معنوی هرگاه به صورت اینکه آن موجود واسطه در درگاه خدا است و به تعبیر دیگر به صورت توجه به یک راه و علامت و نشانه به سوی خدا باشد عین توحید است اما اگر به صورت مقصد و قبله آمال و مستقل از خداوند دیده شود شرک است.( شهید مطهری جهان بینی توحیدی، مبحث مراتب و درجات شرک ) نیکزاد https://eitaa.com/darseostadnikzad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅بند بند هنر نمایی خدا را ببیند. 🤔 (تبارک الله احسن الخالقین ) يَـٰٓأَيُّهَا ٱلۡإِنسَٰنُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ ٱلۡكَرِيمِ؟ آل عمران ۱۹۰-۱۹۲
باسمه تعالی برهانی بر وحدت وجود ( یعنی انحصار وجود حقیقی در واجب الوجود ) مدعا این است که وجود حقیقی منحصر در ذات واجب الوجود است و چیزی غیر از واجب الوجود، وجود حقیقی ندارد و هرچه غیر آن، وجود بالعرض و مجازی است. به تعبیر دیگر اعتقاد به موجودی غیر خدا شرک ذاتی است و لازمه توحید ذاتی این است که به موجودیت چیزی غیر از خدا اعتقاد نداشته باشیم. زیرا حقيقت «وجود» (كه مقيد به هيچ قيدي و مشروط به هيچ شرطي نیست) يا واجب الوجود بالذات است يا ممکن الوجود بالذاتی است که ذاتا امكام عدم و نيستي دارد؛ و یا ممتنع الوجود است. احتمال دوم باطل است؛ زيرا اگر حقيقت «وجود» ممکن الوجود بوده و امكان عدم داشته باشد لازم مي‌آيد كه هر وجودي و از جمله وجود خداوند نیز ممکن الوجود بوده و امكان عدم داشته باشد؛ زيرا حكم هر حقيقتي به همه افرادش سرايت مي‌كند؛ بنابراين اگر حقيقت «وجود»، امكان عدم داشته باشد وجود خداوند هم كه فردي از همين حقيقت "وجود" است، امكان نيستي دارد و ممكن العدم خواهد بود؛ و اين به معني انكار موجوديت واجب الوجود بالذات است و به الحاد و بي‌خدائي منجر مي‌گردد. همچنین به همین بیان احتمال سوم هم باطل است، و گرنه هر وجودی و از جمله وجود خداوند، ممتنع الوجود بالذات خواهد بود که براهین اثبات وجود خدا آن را نفی می‌کند؛ بنابراين بايد پذيرفت كه حقيقت «وجود»، واجب الوجود بالذات است. در این صورت قبول هر گونه وجود ثانی به معنای پذیرش واجب الوجود دوم است زیرا افراد هر حقیقتی مصداقی از آن حقیقت‌اند پس هر وجود دومی نیز باید واجب الوجود بالذات باشد، بلکه کار به همه خدایی منجر می شود ولی ادله توحید آن را ابطال می‌کنند.پس اعتقاد به وجود ثانی شرک ذاتی است.( این برهان از حجه الاسلام عشاقی است) نقد و بررسی پاسخ نقضی: در نقد این برهان می توانیم به سبک همین برهان بگوییم حقیقت وجود یا واجب بالذات است یا ممکن بالذات و یا ممتنع بالذات. فرض سوم مستلزم انکار هر موجود چه واجب و چه ممکن است که خلاف بدیهی است. فرض اول هم قطعاً نادرست است چون لازمه آن این است که همه موجودات را واجب بدانیم در حالی که جمادات و نباتات و حیوانات و انسان‌ها که اصل وجود آنها بدیهی است و آثار امکانی مانند حادث و متحرک و مشروط و وابسته و نسبی بودن در آنها نیز مشهود و بدیهی است قطعاً واجب الوجود بالذات نیستند. (به ویژه اینکه برخی از مصادیق وجود امکانی و فقری با علم حضوری مشهود است مانند نفس انسان و قوا و افعال و انفعالات آن ) با توجه به اینکه گزینه اول و سوم ابطال شد گزینه دوم صحیح خواهد بود. این امر نشان می‌دهد که اساساً استدلال به سبک مزبور باطل است. پاسخ حلی: باید پرسید مراد از حقیقت وجود بدون هیچ گونه قید و شرط چیست؟ اگر منظور حیثیت تقییدیه است بر اساس اصالت وجود همه موجودات چه واجب و چه ممکن، بدون حیثیت تقییدیه موجودند. یعنی حقیقت وجود منهای حیثیت تقییدیه می‌تواند واجب باشد چنان که می‌تواند ممکن باشد. اگر منظور، حیثیت تعلیلیه است مصداق آن تنها واجب الوجود بالذات است، اما این امر منافاتی با وجود ممکنات ندارد. به تعبیر دیگر حقیقت وجود،صرف نظر از این حیثیت می تواند ممکن الوجود باشد. یعنی با توجه به بداهت وجود ممکنات در خارج و معلوم حضوری بودن برخی از آنها چنانکه گذشت، اثبات می‌شود که حقیقت وجود، اقتضای نفی حیثیت تعلیلیه را ندارد. اگر منظور حقیقت وجود بدون داشتن حیثیت تقیدیه و تعلیلیه باشد باز حقیقت وجود به این معنا منحصر در واجب الوجود خواهد بود اما منافاتی با این امر ندارد که حقیقت وجود منهای این لحاظ در ممکنات مصداق داشته باشد. چنانکه وجود آنها چنانکه گذشت بدیهی و برخی از آنها معلوم حضوری است.از این گذشته آیا مستدل محترم به لوازم نظریه خویش اذعان دارد؟یعنی آیا باور دارد که وجود خود او و استدلال و نظریه و اندیشه او و اندیشه مخالفین او وجود حقیقی ندارد، موجود بالعرض و مجازی است؟ نیکزاد https://eitaa.com/darseostadnikzad
4.49M
👆 خارج اصول، ؛ (۵۵) سال تحصیلی ۱۴۰۲، امارات- نقد و بررسی ادله حجیت ظن مطلق در موضوعات خارجیه از آیت الله نیکزاد 🆑 @darseostadnikzad
8.46M
👆درس خارج فقه سال تحصیلی۱۴۰۲؛ ضمان در فقه(۱) از آیت الله نیکزاد 🆑 @darseostadnikzad
9.28M
👆 خارج اصول، ؛ (۵۶) سال تحصیلی ۱۴۰۲، حجج و امارات( دلیل انسداد و نقد آن)از آیت الله نیکزاد 🆑 @darseostadnikzad
8.24M
👆درس خارج فقه سال تحصیلی۱۴۰۲؛ ضمان در فقه(۲) از آیت الله نیکزاد 🆑 @darseostadnikzad
6.54M
)👆 خارج اصول، ؛ (۵۸) سال تحصیلی ۱۴۰۲، حجج و امارات( دلیل انسداد و نقد آن(۳))از آیت الله نیکزاد 🆑 @darseostadnikzad
8.04M
👆درس خارج فقه سال تحصیلی۱۴۰۲؛ ضمان در فقه(۳) از آیت الله نیکزاد 🆑 @darseostadnikzad
8.12M
👆 خارج اصول، ؛ (۵۷) سال تحصیلی ۱۴۰۲، حجج و امارات( دلیل انسداد و نقد آن(۲))از آیت الله نیکزاد 🆑 @darseostadnikzad
6.54M
)👆 خارج اصول، ؛ (۵۸) سال تحصیلی ۱۴۰۲، حجج و امارات( دلیل انسداد و نقد آن(۳))از آیت الله نیکزاد 🆑 @darseostadnikzad
10.92M
👆تفسیر سوره فلق از مفسر گرانقدر آیت الله نیکزاد 🆑 @darseostadnikzad
5.33M
👆تفسیر سوره ناس از مفسر گرانقدر آیت الله نیکزاد 🆑 @darseostadnikzad
5.12M
علی بن ابیطالب علیه السلام در یک نگاه در بیان استاد نیکزاد بیت 🆑 @darseostadnikzad
⊰❀⊱━⊰﷽⊱═━━━━━━═━⊰❀⊱ 🔰احکـ🔎ــام تیمّـــــــ📿ـــــــــم ⁉️آیا تیمم در فضای غصبی و کشیدن دستها به پیشانی یا پشت دستها در ملک دیگری که بدون اجازه وارد آن شده است، صحیح است؟🧐 ✅ آیات عظام: خویی، گلپایگانی، اراکی، تبریزی، صافی: باطل است. ✅ آیات عظام: شبیری زنجانی، وحید خراسانی: بنابر احتیاط واجب، باطل است. ✅ آیات عظام: امام خمینی، بهجت، سیستانی، فاضل لنکرانی، نوری همدانی: تیمم او صحیح است اگر چه گناه کرده است. 📘 توضیح المسائل مراجع(١۶ مرجع)، ج١، ص۴٨۶، مساله۶٩۵. ------✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾------- 🌺🌼🌹🌷🌴🌷🌹🌼🌺 برای عضویت در گروه «پاسخ به سؤالات شرعی»، روی لینک زیر بزنید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1100349716C69e8a02865