eitaa logo
دریا کانال فاطمیون بخش
50 دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
6.9هزار ویدیو
112 فایل
این کانال وابسته به هیچ سازمان و ارگانی نمیباشد
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃چارهٔ بیچاره‌ها کمی از دغدغه‌هایت برایم بگو و بگو در طول شبانه روز به چه چیزهایی فکر می‌کنی؟ می‌خواهم تلاش کنم ذهنم را به همان چیزی که تو فکر می‌کنی مشغول کنم. آقا! از فکرهای بیهوده خسته‌ام. این فکرها چقدر عالمم را تنگ و کوچک کرده‌اند. در زندان این عالم، نفس کم آورده‌ام، کمکم کن و من بیچاره را آزاد از کن از این زندان. شبت بخیر چارهٔ بیچاره‌ها!
▪️من کبوترم. پرنده‌ای که شوق پرواز آرامَش نمی‌گذارد. من رفیق آسمانم. آسمان هم با من آشناست. اگر روی زمین نشستنم طولانی شود دل آسمان برایم تنگ می‌شود. ▪️من کبوترم. از وقتی چشم به این دنیا باز کردم دنبال گنبد و بارگاه بودم. گِل مرا گویی با گنبد سرشته‌اند که این چنین شوق حرم دارم. ▪️وقتی به دنیا آمدم در گوشم گفتند: تو کبوتر بارگاه حسنی. مادرم پرواز را یادم داد و خودش از دنیا رفت. من راه بارگاه مولایم را در پیش گرفتم و پُرسان پُرسان رسیدم به بقیع. ولی هر چه گشتم نه گنبدی دیدم و نه بارگاهی. ▪️خاندان ما همه کبوتران حرمی بوده‌اند مادرم قصّۀ حرم را برایم گفته بود امّا چه قدر فرق می‌کرد قصّه‌های مادرم با حریمی که نامش روی پیشانی من خورده بود . ▪️بارها شنیده‌ام که این مترسک‌های شیطان به شما می‌گویند بوسیدن در و دیوار پنجرۀ این قبرستان شرک است و مشرک هم جایش وسط آتش. اینها چه می‌فهمند از توحید که کسی را متّهم به شرک می‌کنند. ▪️کاش کسی به اینها می‌فهماند: همۀ دین محبّت است و ای کاش می‌فهمیدند توحید هر کسی به اندازۀ محبّتش رشد می‌کند ولی نمی‌فهمند. ▪️مگر درک اینها عاجز است از فهمیدن این حقیقت روشن که بی‌محبّت دوستان خدا محبّت خدا یک دروغ بزرگ است؟ و دوست‌تر از مولای من و خاندانش خدا، دوستی دارد؟ ▪️ما کبوترها عادت داریم که هر شب برای جوجه‌هایمان قصّه می‌گوییم. این قصّه‌ها مثل نقش روی سنگ هیچ گاه از ذهنمان پاک نمی‌شود. من از مادرم قصّۀ زندگی مولایم را زیاد شنیده‌ام دردناک‌ترین قصّه‌های زندگی مولایم در همان کودکی اتفاق افتاده و من هم از کودکی هر چه کردم که سنگ ذهنم را بشکنم تا قصّه‌هایی که شنیده‌ام از میان برود نشد که نشد. ▪️مادرم می‌گفت قصّۀ کوچه سینه به سینه از اجدادش به او رسیده و می‌گفت کبوترهای زیادی از داغ آن قصّه دق کرده و مرده‌اند. 🏴 شهادت مظلومانه امام حسن مجتبی علیه السلام و پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله بر همه عاشقان و دلدادگان ایشان تسلیت باد.
صلوات خاصه امام حسن عسكري عليه السلام ▪️«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرِّ التَّقِيِّ الصَّادِقِ الْوَفِيِّ النُّورِ الْمُضِيءِ خَازِنِ عِلْمِكَ وَ الْمُذَكِّرِ بِتَوْحِيدِكَ وَ وَلِيِّ أَمْرِكَ وَ خَلَفِ أَئِمَّةِ الدِّينِ الْهُدَاةِ الرَّاشِدِينَ وَ الْحُجَّةِ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيَا فَصَلِّ عَلَيْهِ يَا رَبِّ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَصْفِيَائِكَ وَ حُجَجِكَ وَ أَوْلادِ رُسُلِكَ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ» 🏴 سالروز شهادت جانسوز حضرت أبا محمد امام حسن عسکری علیه‌السلام را محضر فرزند گرامی‌شان حضرت خاتم الأوصیاء امام زمان (عجل‌الله فرجه الشریف) و همه شیعیان و محبین آن حضرت تسلیت می‌گوییم.
🍃 همه آرزویم وقتی آرزوی برای تو خرج شدن را در دلم زنده می‌بینم، دلم آرام می‌شود که هنوز سهمی از زندگی دارم و تو هنوز داری مرا نگاه می‌کنی. این آرزو در دل هر کسی غلیان بزند، معلوم است که عشق حتی کم، در رگ‌هایش جریان دارد. چه خبری بهتر از این؟! من به همین امید زنده‌ام که فرصت عاشق شدن را از دست نداده‌ام و یک روز عاشقم می‌‌کنی می‌دانم و من با خرج کردن همۀ هستی‌ام به پای تو، جشن عاشق شدنم را می‌گیرم. شبت بخیر همۀ آرزویم!
🍃لبخند خدا دوست دارم روزی اگر کسی از من پرسید آرزوهایت چیست، بلافاصله بگویم جز تو آرزویی ندارم. دوست دارم وقتی که این حرف را از من شنیدی، با لبخند رضایتت آن را امضا کنی. این جواب اگر از ته دل نباشد و تنها واژه‌هایی جاری شده بر زبان باشد، امضای لبخند تو پای آن نمی‌نشیند. درست می‌گویم؟ آقا! چقدر فاصله دارم تا این ادعا؟ و آیا امیدی هست که تا عمرم به دنیاست، مفتخر به امضای لبخند تو شوم؟ خوش به حال هر کسی که امضای لبخند تو را دید! شبت بخیر لبخند خدا!
وقتی جنازه‌های بی‌جان نوزادان و زنان و پیران و جوانان را افتاده بر زمین می‌بینیم و عکس جوی جاری خون در مردمک چشمانمان می‌افتد، یاد تو می‌افتیم و آمدنت. این روزها چقدر احساس نیاز می‌کنیم به آمدن یک منتقم! ما هر چه قدر هم که انتقام خون این مظلومان را بگیریم، دلمان به اندازۀ انتقام گرفتن تو از این ظالمان آرام نمی‌گیرد. تو که بیایی، ریشۀ ظلم را می‌کَنی و تنها با ریشه‌کَن شدن ظلم است که دل‌ها تسکین می‌یابد. کی می‌آیی آقا؟! بگو تا کی باید داغ بر دلمان بنشیند؟! می‌خواهی اگر ما مانع آمدنت هستیم، دعا کنی که خدا ما را از زمین بردارد تا راه آمدنت باز شود؟! بیا آقا! برای خاطر دل‌های پر از درد مظلومان هم که شده، بیا آقا! شبت بخیر حضرت منتقم!
🍃زبان خدا دارم با خودم فکر می‌کنم که اگر ما تو را برای خودت نخواهیم، وقتی که بیایی و دنیا را آباد کنی و سایۀ امنیت و نعمت و سلامت و عدالت را بر سرمان بگسترانی، شاید باز هم تو را فراموش کنیم و نیازی به حضورت نبینیم. باید کسی آن روز فریاد بزند که اگر باز هم غایب شوی، امنیت و نعمت و سلامت و عدالت رخت برخواهند بست تا ضرورت حضورت را دریابیم. چند نفر تو را برای خودت می‌خواهند؟ معلوم است؟ و چند نفر تو را برای خودت خواستن را ضرورت می‌بینند؟ معلوم است؟ شاید هنوز خیلی‌ها به دنبال فهمیدن جواب این سؤال هستند: تو را برای خودت خواستن یعنی چه؟ کاش زبان گویایی این حقیقت را برای همه روشن می‌کرد! شبت بخیر زبان خدا!
🍃حضرت منتقم آقا! ما که سایۀ امنیت روی سرمان است، حال مادری را که نمی‌داند یک لحظه بعد، فرزندش شیر می‌خورد یا تیر، چه می‌فهمیم؟! ما نمی‌دانیم چه می‌کشد پدری که هر چشم بر هم زدنی را لحظۀ آخر زندگی فرزندانش می‌بیند و فرزندانی که نمی‌دانند در دم بعدی، یتیم‌اند یا جنازه‌شان در آغوش پدر. و چه می‌فهمیم حال کودک خردسالی را که روی جنازۀ مادر به گریه افتاده و او را التماس می‌کند از خواب بیدار شود. یک روز می‌آیی و ورق را برمی‌گردانی. آن روز باشیم یا نباشیم روز عید زمین است. کاش عید زمین زودتر فرا برسد! شبت بخیر حضرت منتقم!
🍃چاره بیچاره‌ها من عبادت می‌کردم تا بزرگ شوم، غافل از این که عبادت برای ذلیل‌تر شدنم، برای هیچ شدنم،‌ برای نابود شدن «خودم» بود. حالا تو بگو با انبوه عبادت‌هایی که رنگی از حقیقت نداشتند چه باید کرد؟ و قامتی که زیر بار این همه شرمندگی شکسته، چه چاره دارد؟ آقا! در این دنیا جز در خانۀ تو کسی به این بیچارۀ درمانده پناه می‌دهد؟ شبت بخیر چارۀ بیچاره‌ها!
🍃قشنگ‌ترین دغدغه‌ زندگی شیطان به قدری دغدغه‌های گوناگون برایم تراشیده است که از هر کدام رها می‌شوم دیگری در برابرم قد علم می‌کند. اژدهای این دغدغه‌ها، هفت سر نیست، هر کدام از سرهای بی‌شمارش را که می‌زنم، سر دیگری سر بر می‌آورد. با این دغدغه‌ها مگر می‌شود یاد خدا بود یا یاد تو و مگر این دغدغه‌های پست اجازه فکر کردن به تویی که آن بالایی می‌دهند؟! حالا تو بگو چه کار کنم با دغدغه‌های بی‌شماری که عارم شده‌اند؟! در کنار این دغدغه‌ها اگر بمیرم، جایم در درک اسفل السافلین است. آقا! نگذار زندگی‌ام در آتش سوزان دغدغه‌های دنیازده بسوزد. شبت بخیر قشنگ‌ترین دغدغۀ زندگی!
🍃بهار دل ها در غیبت تو چه باید بشود که ما سرمای نبودنت را احساس کنیم؟ خودمانی‌اش را بگذار بگویم: گویی پوستمان خیلی کلفت شده که در زمستان غیبت تو بر خود نمی‌لرزیم. گمان نمی‌کنم پیش از آن که زمستان نبودنت را بفهمیم، از بهار ظهور تو خبری شود. درست می‌گویم؟ کاش عادت نمی‌کردیم به سرمای نبودنت! شبت بخیر بهار دل‌ها!
🍃از پدر مهربان ترم بارها به کمین نفس خوردم و با ضربۀ او به زمین خوردم، اما باز هم درس عبرت نگرفتم و از همان سوراخ بارها و بارها گزیده شدم. بارها دیدم و فهمیدم که سختی‌ها از کمین‌گاه‌های اصلی نفس اماره است و یقین کردم که به تنهایی نمی‌توانم در دل سختی‌ها با نفس مبارزه کنم، ولی باز هم وقتی مشکلی پیش آمد، از تو حل مشکل را خواستم، نه توان مبارزه با نفس را. بارها پس از عبور یک مشکل از متن زندگی، خودم را از این جا رانده و از آن جا مانده دیدم، نه تو را به دست آوردم و نه ظرف صبرم بزرگ شد؛ اما باز هم در خم کوچۀ مشکلات باقی مانده‌ام و از آن عبور نمی‌کنم. خودم از خودم خسته‌ام؛ ولی التماس می‌کنم تو از من خسته نشو! شبت بخیر از پدر مهربان‌ترم!
🍃جواب سؤال‌های زندگی‌ام! می‌شود جواب این سؤالم را بدهی که سخت محتاج آن هستم: آنها که با مرگ زیبا از این دنیا می‌روند، چه کار کرده‌اند که خدا این طور خریدارشان می‌شود؟ من از مرگ زشت یا مرگ طبیعی هراس دارم. جوابم را بده تا از این هراس خلاص شوم. آقا! خودم یک جواب حتمی برای این سؤال دارم: کسی که دل تو را به دست بیاورد، شایستۀ مرگ زیبا می‌شود. درست می‌گویم؟ حالا بگو چه کار باید کرد تا دل تو به دست بیاید؟ منتظر جوابت می‌مانم. شبت بخیر جواب سؤال‌های زندگی‌ام!
🍃حجت خدا وقتی تو حجّت باشی و ما تو را به زبان حجّت بخوانیم ولی در دل، حجّت ندانیم، می‌شود همین آشفته‌بازاری که می‌بینیم. هر کسی از ظنّ خود می‌شود یار شما و برای تأیید بافته‌های ذهنش از گنجینۀ حرف‌های شما چیزی بر می‌دارد. همه هم می‌گویند حرفشان حرف توست و راهشان راه تو. کاش زودتر می‌آمدی و به این آشفته‌بازار پایان می‌دادی؟ شبت بخیر حجت خدا!
🍃حضرت زندگی مشکل ما از وقتی آغاز شد که تو شدی بخشی از زندگی ما، تازه اگر شده باشی. تو همۀ زندگی هستی. جایی از روزگارمان اگر از تو خالی شد، شایستۀ هر نامی باشد، نام زندگی بر آن حرام است. چه کسی به ما گفت اگر بخشی از زندگی را به تو اختصاص دهیم، کافی است و می‌توانیم نام خودمان را در شمار منتظران و عاشقان تو بنویسیم؟ برای سند غربت تو همین بس که ما تو را بخشی از زندگی کردیم. تو خود زندگی هستی، چگونه می‌شود زندگی فقط بخشی از زندگی باشد؟ کاش از گرداب این تعارض‌ها خلاص می‌شدیم! شبت بخیر حضرت زندگی!
🍃آبادی زندگی کاش باور می‌کردیم، در لحظه‌هایی که به یاد تو نیستیم، مرده‌ایم! و کاش به اندازه‌ای که از انتقال از این دنیا به دنیای دیگر وحشت داریم، از مرگ خفت‌بارِ غفلت از تو هم می‌ترسیدیم! ما وقتی از تو غافل می‌شویم، لحظه‌هایمان یکی یکی خرابه می‌شود و در میان این ویرانه‌ها روزگار طی می‌کنیم و به دنبال رمز و راز آبادانی زندگی هستیم. کاش لحظه‌های زندگی را با یاد تو آباد می‌کردیم تا این قدر تلاش بیهوده نمی‌کردیم! شبت بخیر آبادی زندگی!
🍃دست خدا معلوم است که گاهی خودت دستی به دلم می‌کشی تا تنگ بودن دنیا را خوب بفهمم. قدر این فرصت‌ها را خوب می‌دانم. اگر حس گاه به گاهِ من به زندان بودن دنیا نباشد، همۀ وجودم در باتلاق خطرناکش فرو می‌رود. «دنیا برای ماندن نیست» همیشه برایم یک شعار بود؛ ولی وقتی تو دستی به روی دلم می‌کشی، می‌شود حقیقتی که با سلّول‌های بدنم درکش می‌کنم. چه قدر خوبی و چه اندازه مهربان که نمی‌گذاری دنیا را مقصد خویش کنم. دنیا وقتی که مقصد می‌شود، بی‌رحم می‌شود؛ بی‌رحم‌تر از آنی که در خیال بگنجد. دنیای مقصد شده، کاری می‌کند که آدم حتّی دستش به روی فاطمه بلند شود. دنیایی که مقصد می‌شود، کاری می‌کند که آدم فاطمه را بکشد. چه قدر این دنیا تهوّع‌آور است. می‌دانم که خودت حواست هست؛ ولی دوست دارم التماس کنم و بگویم هر چه قدر هم که بد شدم، دست کشیدن به روی دلم را رها نکن. شبت بخیر دست خدا!
🍃راهنمای حیرت زدگان من دوست دارم آن طور که تو می‌خواهی زندگی کنم. کوچک‌ترین و بزرگ‌ترین کارهایم را آن گونه انجام دهم که تو دوست داری. از ریزترین تصمیم‌های زندگی‌ام تا درشت‌ترین آنها را مطابق دلخواه تو بگیرم؛ طوری که بهانۀ لبخندی باشم که گوشۀ لبت می‌نشیند. یکی از این لبخندها را اگر روی لبت بنشانم، می‌دانم که ابدیت خویش را خریده‌ام؛ ولی آقا گاهی به قدری حیران می‌شوم که دوست دارم تو را پیدا کنم و در برابرت دست به سینه بایستم و بپرسم تو چه کاری را دوست داری و کدام تصمیم دلخواه توست، تا همان کار را انجام بدهم و همان تصمیم را بگیرم. وقتی که از تو فاصله دارم، حیرت و سردرگمی جزئی از زندگی‌ام شده. راه نزدیک شدن به تو چیست. از این همه حیرت خسته‌ام. بگو چه کار کنم تا ببینمت؟! شبت بخیر راهنمای حیرت زدگان!
🍃موعود جمعه جمعه اگر یک انسان بود، بی‌شک جوان بود و سرزنده. چون خاصیت انتظار، نشاط است و شادابی. کسانی که احساس می‌کنند دلشان پیر شده، بهره‌ای از انتظار ندارند. انتظار به وعده‌ای که حتمی است، آن هم وعدۀ آمدن تو، سراسر امید است و شور. این انتظار،‌ اکسیر جوانی است. آدم منتظر هیچ گاه پیر نمی‌شود. تو منتظرترین انسان روی زمینی، مگر با این همه سالی که از خدا عمر گرفته‌ای، پیر شده‌ای؟ هرگز. کاش باور می‌کردیم اگر تا وقتی بیایی خدا ما را از نعمت ظهورت محروم کرده، نعمت انتظارت را به ما بخشیده. انتظار را چرا نعمت نمی‌بینیم؟ شبت بخیر موعود جمعه!
🍃راز سعادت من از کرَم تو بعید می‌دانم که شب بخیرهای هر شب مرا تا آخر عمرم بی‌جواب بگذاری. آخرش یک شب می‌رسد که شب بخیر می‌گویم در حالی که تو در مقابلم نشسته‌ای. جواب شب بخیرم را از زبان تو می‌شنوم در حالی که لبخند به لب به چشمانم خیره شده‌ای. یک شب که مثل همۀ شب‌ها، شب بخیرم را در دلم می‌گویم، می‌آیی و دست بر شانه‌ام می‌گذاری، دعا می‌کنی که شب‌هایم همیشه به خیر باشد و می‌شنوم که فرشته‌ها بی‌فاصله بعد از دعایت آمین می‌گویند. یک شب من با شب بخیری که تو به من می‌گویی، خودم را خوشبخت‌ترین آدم روی زمین خواهم دید. آقا! مرا زودتر برسان به قلۀ خوشبختی شبت بخیر راز سعادت!
🏴 چشم تیز بین خدا التماس می کنم یک شب چشم هایت را به من بده. من چشم هایت را فقط برای اشک ریختن نمی خواهم. می خواهم با چشم های تو کربلا را تماشا کنم و خدا را ببینم. خدای کربلا را کسی اگر نبیند نمی فهمد که چه شد حسین با اشتیاق در خون خودش غلطید بی آن که ردی از اعتراض روی دلش افتاده باشد. چشمانت را به من بده که سخت محتاج دیدن خدای حسینم. من اگر خدای حسین را ببینم، هیچ دغدغه ای جز خدا فکر و دلم را به خود مشغول نمی کند. کسی اگر یک لحظه خدای حسین را ببیند یک روزگار بنده او می شود. برای همین یک لحظه دلت بسوزد برایم و چشم هایت را دریغ نکن از من. شبت بخیر چشم تیزبین خدا.
🍃زائرحرم دلم زیارت با تو را می‌خواهد، زیارتی که گام به گامش را شانه به شانه تو حرکت کنم و واژه به واژه زیارت‌نامه‌اش را از زبان تو بشنوم. دلم زیارت با تو را می‌خواهد، زیارتی که قطره قطره اشکت را دم به دم با دستان خودم آرام آرام پاک کنم و جای جای صورتم را با آن متبرک کنم. دلم زیارت با تو را می‌خواهد آقا! می‌شود آرزوی دلم را برآورده کنی؟! شبت بخیر زائر حرم!
🍃فرمانده لشکرم خوب است برای این که کمی دلم را آرام کنم و از وحشت فکر کردن به کربلا و ظهور بیرون بیایم، به حرّ بن یزید ریاحی فکر کنم. او نامه‌ای برای حسین ننوشت، در سپاه حسین نبود، بی‌طرف هم نبود،‌ مأمور سپاه دشمن بود؛ اما دلش با حسین بود. حرّ کار را بر حسین سخت کرد و شاید اگر با او همراهی کرده بود، عاقبتی غیر از کربلا برای حسین رقم می‌خورد؛ اما هر چه بود او روز عاشورا به خود آمد، پیش از آن که حسین به شهادت برسد و توبه‌اش قبول شد و حسین راضی نشد که گرد شرمندگی بر صورتش بنشیند. حرّ جواز شهادت را گرفت و جان‌نثار از دنیا رفت. آقا! بعید می‌دانم سپاه تو از این حرّ‌ها نداشته باشد. دارد، نه؟ می‌شود امید داشت که اگر عباس لشکرت نشدیم یا پا جای پای حبیب نگذاشتیم، چونان حرّ، جان‌نثار تو شویم. نمی‌شود؟ بگو می‌شود و آبی به دل ‌آتش گرفتۀ این روزهایم بریز. شبت بخیر فرمانده لشکرم!
اربعین طعم ظهور تو را دارد و ما بی آن که زحمتی بکشیم، طعم ظهورت را می‌چشیم. ظهور تو طعم زندگی را دارد و ما در اربعین، زندگی را حس می‌کنیم. وقتی تو می‌آیی، شاید ما زنده نباشیم و بگو چطور باید شکر این نعمت بزرگ را به جا بیاوریم که در زمان غیبتت بویی از عطر ظهورت به مشام‌مان رسید و عطش آمدنت در دلمان دو چندان شد؟ شبت بخیر حقیقت زندگی!
🌃 | شبت بخیر بهشت خدا 🥀همۀ ‌مشکل انسان این جاست که بدون تو می‌خواهد دنیا را بهشت کند. دنیا بهشت نمی‌شود و انسان خسته می‌شود. راه را عوض می‌کند؛ اما نه به سوی تو. 🥀او راه تازه‌ای را پیش پای خویش باز می‌کند؛ غافل از آن که همۀ این راه‌ها چاه‌هایی بیش نیستند که هر یک عمیق‌تر از دیگری است. 🥀من می‌دانم وقتی که انسان بپذیرد دنیا بدون تو بهشت نمی‌شود و قبول کند که برای بهشت شدن دنیا باید به دنبال تو بیاید و روز و شبش خواستن تو از خدا باشد، روز آمدن تو فرا خواهد رسید. 🥀تا وقتی انسان برای بهشت شدن دنیا تو را از خدا طلب نمی‌کند، باید در جهنم دنیا بسوزد. 🥀شبت بخیر بهشت خدا 🌺اللهم عجل لولیک الفرج