💚️☺️ا
•
بِاَبیاَنتَوَاُمےونَفسےیآاَبآصآلِحالمَهدی...:)☘
بِاَبیاَنتَوَاُمےونَفسےیآاَبآصآلِحالمَهدی...:)☘
بِاَبیاَنتَوَاُمےونَفسےیآاَبآصآلِحالمَهدی...:)☘
•
💚☺️ا
وقتىکھپرستارىو...
فقط10دقيقه..
برایمادربودنزماندارى♥️:))
#مدافعان_سلامت🌷
@to_daryaee_man_kavir 🌼
تو دریایی من کویر🌱
وقتىکھپرستارىو... فقط10دقيقه.. برایمادربودنزماندارى♥️:)) #مدافعان_سلامت🌷 @to_daryaee_man_
Amir Azimi - Gole Sorkh (128).mp3
1.07M
ماگرزسربریدهمیترسیدم
درمحفلعاشقاننمیرقصیدیم♥️🚶🏻♂!!
🎙 #امیرعظیمی
#ضربان_قلبم❣
@to_daryaee_man_kavir 🌼
تو دریایی من کویر🌱
وقتىکھپرستارىو... فقط10دقيقه.. برایمادربودنزماندارى♥️:)) #مدافعان_سلامت🌷 @to_daryaee_man_
همونجاکھصابرخراسانیمیگه...
نمیشهگفتپرستارییهشغله
پرستاریروبایدزندگیکرد♥️🔗!!
🕊🕊🕊
یادمونباشھ
کہهـرچـیبرایخُدا
کوچیکیوافتادگـےکنیم..
خدادرنظردیگرانبزرگمونمیکنہ...🌱
✨شهید_حسین_خرازی
#کلام_ناب💖
@to_daryaee_man_kavir 🌼
🌷حاج حسین الله کرم میگوید:
در ارتفاعات انار بودیم. هوا کاملا روشن شده بود. امدادگر زخم گردن ابراهیم را بست. مشغول تقسیم نیروها و جواب دادن به بیسیم بودم. یکدفعه یکی از بچهها دوید و باعجله آمد پیش من و گفت: حاجی، حاجی یه سری عراقی دستاشونو بالا گرفتن و دارن به این طرف میان!
🌷با تعجب گفتم: کجا هستن؟! باهم به یکی از سنگرهای مشرف به تپه رفتیم. حدود بیست نفر از طرف تپه مقابل، پارچه سفید به دست گرفته و به سمت ما میآمدند. فوری گفتم: بچهها مسلح بایستید، شاید این حقه باشه!
🌷لحظاتی بعد هجده عراقی که یکی از آنها افسر فرمانده بود خودشان را تسلیم کردند. من هم ازاینکه در این محور از عراقی ها اسیر گرفتیم خوشحال بودم. با خود فکر کردم حتما حمله خوب بچهها و اجرای آتش باعث ترس عراقی ها و اسارت آنها شده. درجه دار عراقی را آوردم داخل سنگر. یکی از بچه را که عربی بلد بود را آوردم.
🌷مثل بازجوها پرسیدم: اسمت چیه، درجه و مسئولیت خودت را هم بگو! خودش را معرفی کرد وگفت: درجهام سرگرد و فرمانده نیروهایی هستم که روی تپه و اطراف آن مستقر بودند. ما از لشگر احتیاط بصره هستیم که به این منطقه اعزام شدیم.
🌷پرسیدم چقدر نیرو روی تپه هستند. گفت: الآن هیچی!!
🌷چشمانم گرد شد. گفتم: هیچی؟!
🌷جواب داد: ما آمدیم و خودمان را اسیر کردیم. بقیه نیروها را هم فرستادم عقب، الان تپه خالیه!
🌷با تعجب نگاهش کردم و گفتم: چرا؟!
🌷گفت: چون نمیخواستند تسلیم شوند. تعجب من بیشتر شد و گفتم: یعنی چی؟!
🌷فرمانده عراقی به جای اینکه جواب من را بدهد پرسید: 🌴اینالموذن؟!🌴
🌷این جمله احتیاج به ترجمه نداشت. با تعجب گفتم: موذن؟!
🌷اشک در چشمانش حلقه زد. با گلویی بغض گرفته شروع به صحبت کرد و مترجم سریع ترجمه میکرد:
🌷به ما گفته بودن شما مجوس و آتش پرستید. به ما گفته بودند برای اسلام به ایران حمله میکنیم و با ایرانیها میجنگیم. باور کنید همه ما شیعه هستیم. ما وقتی میدیدیم فرماندهان عراقی مشروب میخورند و اهل نماز نیستند خیلی در جنگیدن با شما تردید کردیم. صبح امروز وقتی صدای اذان رزمنده شمارا شنیدم که باصدای رسا و بلند اذان میگفت، تمام بدنم لرزید.
🌷وقتی نام امیرالمومنین (ع) را آورد با خودم گفتم: تو با برادران خودت میجنگی. نکند مثل ماجرای کربلا...
🌷دیگر گریه امان صحبت کردن به او نمیداد. دقایقی بعد ادامه داد:
🌷برای همین تصمیم گرفتم تسلیم شوم و بار گناهم را سنگینتر نکنم. لذا دستور دادم کسی شلیک نکند. هوا هم که روشن شد نیروهایم را جمع کردم و گفتم: من میخواهم تسلیم ایرانیها شوم. هرکس میخواهد، با من بیاید. این افرادی هم که با من آمدهاند دوستان و هم عقیده من هستند. البته آن سربازی را که به سمت موذن شلیک کرد را هم آوردم. اگر دستور بدهید اورا میکشم. حالا خواهش میکنم بگو موذن زنده است یا نه؟!
🌷هیچ حرفی نمیتوانستم بزنم، بعد از مدتی سکوت گفتم: آره زنده است. باهم از سنگر خارج شدیم. رفتیم پیش ابراهیم که داخل یکی از سنگرها خوابیده بود. تمام هجده اسیر عراقی آمدند و دست ابراهیم را بوسیدند و رفتند. نفر آخر به پای ابراهیم افتاده بود و گریه میکرد. میگفت: من را ببخش، من شلیک کردم. بغض گلوی من را هم گرفته بود. حال عجیبی داشتم. دیگر حواسم به عملیات و نیروها نبود.
🌷میخواستم اسرای عراقی را به عقب بفرستم. فرمانده عراقی من را صدا زدو گفت: آن طرف را نگاه کن، یک گردان کماندویی و چند تانک قصد پیشروی از آنجا را دارند. بعد ادامه داد سریعتر بروید و تپه را بگیرید. من هم سریع چند نفر از بچههای اندرزگو رو فرستادم سمت تپه.
🌷با آزاد شدن آن ارتفاع، پاکسازی منطقه انار کامل شد. گردان کماندویی هم حمله کرد. اما چون ما آمادگی لازم را داشتیم بیشتر نیروهای آن از بین رفت و حمله آنها ناموفق بود. روزهای بعد با انجام عملیات محمد رسول الله در مریوان فشار ارتش عراق بر گیلانغرب کم شد.
#شهیدانه🕊
@to_daryaee_man_kavir 🌼
هدایت شده از تو دریایی من کویر🌱
بشتابید این طرف کانال 😍
یه رسم بذاریم توی کانال در ماه مبارک رمضان 😍
با عنوان سفرهسادهافطار از شما دعوت کنیم تا از سفرههای ساده افطاریتون ، برامون عکس بفرستید 😍🤩
برای شرکت در این طرح به موارد زیر توجه کنید😊
1⃣ سفرهتون رو خیلی ساده تزیین کنید
2⃣ یک سفره ساده مثلا نون و پنیر و گردو ( بجای گردو خیار یا گوجه یا سیاهدانه میتونید بزارید 😊) و چای با یه غذای ساااااااده مثل : فرنی ، حلوا ، کاچی ، کوکو و از این قبیل 😊
3⃣ مهمترین نکته برای ما ، سادگی سفرهست . حتی غذاهم نبود ، نبود ☺️
تصاویر رو به آیدی
@roosiah24
ارسال کنید😊
منتظر عکسهای #سادهتون هستیم😍
@to_daryaee_man_kavir 🌼
خب.....
خیلی وقته صحبت نکردید باهامون🤨
حرفی، سخنی، پیشنهادی اگر هست...
به گوش جان میشنویم♥️
اینجا بهمون بگید👇🏻🙂
https://harfeto.timefriend.net/16111313482608
@to_daryaee_man_kavir 🌼
🔴✓ شبکه چهار الان... #زندگی_پس_از_زندگی
🔸️هر شب در ماه مبارک رمضان
🔸️ساعت پخش: 18:15
🔸️ بازپخش روز بعد : 1:00 بامداد و 11:30 صبح