eitaa logo
دشت جنون 🇵🇸
4.3هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
831 ویدیو
2 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
47.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 یاد باد یاد جبهه ها یاد دفاع مقدس ارسالی از اعضاء شادی روح و و سلامتی رزمندگان 8 سال دفاع مقدس 🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
🌴🕊🥀🍀🥀🕊🌴 امروز سالروز طلوع چند آسمون نشین شهرستانمونه تولدتان مبارک 💐 سردار محمود فاتح (عبداله) 💐 سردار احمدرضا موحدی (غلامرضا) 💐 بسیجی حمیدرضا پورجم (رضا) 💐 بسیجی محمدعلی سلیمانی (رجبعلی) 💐 بسیجی مجید سیروس (محمدمهدی) 💐 بسیجی نوروزعلی شمس (محمد) 💐 بسیجی ابوالقاسم لطفی (نعمت اله) 💐 بسیجی اسماعیل مددی (حسینعلی) 💐 بسیجی محسن هاشمی (علی محمد) 💐 بسیجی مصطفی یوسفی (محمدعلی) 💐 بسیجی ناصر یوسفان (حسینعلی) 💐 بسیجی عباسعلی حاج علیخانی (جعفر) 💐 جهادگر مظاهر جعفری (نادعلی) 💐 دانش آموز پرویز بهالو (علی اکبر) 💐 دانش آموز علی کافیان (براتعلی) 💐 سرباز عبدالحسین حاجی اسماعیلی (محمدکاظم) 💐 کارگر ابوالقاسم عزیزیان (حسن) 🌴 @dashtejonoon1🍀🥀
🌹 🌹 فرزند : محمد : 🗓 1339/01/01 🗓 محل تولد : آبادان وضعیت تاهل : مجرد : 🗓 1360/02/02 🗓 مسئولیت : سرباز محل : آبادان عملیات : خط پدافندی مزار : 🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
دشت جنون 🇵🇸
🇮🇷🌹🌴🇮🇷🌴🌹🇮🇷 #یاد_ایام #یاد_حماسه_ها حماسه ناوچه قهرمان جوشن #قسمت_چهارم در همین وضعیت بسر می‌بردیم
🇮🇷🌹🌴🇮🇷🌴🌹🇮🇷 حماسه ناوچه قهرمان جوشن در این هنگام متوجه شدم که کسی بر روی مدار، من را به زبان انگلیسی صدا می‌کند و می‌گوید: من فرمانده ناوگان نیروی دریایی آمریکا هستم و به شما اخطار می‌کنم که متوقف شوید و کشتی را از نفرات تخلیه کنید. من در جواب با لحنی جدی به او گفتم: اینجا خلیج فارس است و من از شما دستور نمی‌گیرم و طبق برنامه‌ای که دارم باید برای نجات نفراتی که بر روی سکو قرار گرفته اند، به سوی سکو‌های نفتی بروم. آن‌ها گفتند: شما درمحاصره کامل هستید و بهتر است که به حرف ما گوش بدهید. من مجددا در جواب گفتم: اینجا خلیج فارس است و شما حق هیچگونه دخالتی در امور کشور مرا ندارید و لازم است که شما منطقه را ترک کنید. این صحبت‌ها حدود یک ربع طول کشید. جو عجیبی به وجود آمده بود. برای درگیرشدن و یا ادامه مسیر و یا هر اقدام دیگری، نیاز به برقراری ارتباط بود و ما متأسفانه حتی با جزیره سیری که در نزدیکی ما قرار داشت نیز ارتباطی نداشتیم. ... 🇮🇷 @dashtejonoon1🌹🇮🇷
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 💠 قرار شبانه روایت است که : هر زمان جوانی دعای فرج مهدی (عج) را زمزمه کند، همزمان امام زمان دستهای مبارکشان را به سوی آسمان بلند می کنند و برای آن جوان دعا می فرمایند . پس زمزمه می کنیم دعای فرج را به نیابت از تمام 🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 🌸بسم الله الرحمن الرحيم🌸 🌸الـهي عَظُمَ الْبَلاءُ 🌸 وبَرِحَ الْخَفاءُ 🌸وانْكَشَفَ الْغِطاءُ 🌸 وانْقَطَعَ الرَّجاءُ 🌸وضاقَتِ الاْرْضُ 🌸ومُنِعَتِ السَّماءُ 🌸واَنْتَ الْمُسْتَعانُ 🌸 واِلَيْكَ الْمُشْتَكى 🌸 وعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ 🌸اللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد 🌸اولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ 🌸 وعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم 🌸ففَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريبا 🌸 كلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ 🌸يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ 🌸اكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ 🌸وانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ 🌸يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ 🌸الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ 🌸ادْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني 🌸السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ 🌸 الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل 🌸يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ 🌸بحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ 🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 @dashtejonoon1 🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 🌓 ❤️ به یاد گمنام، آنان که خبر عادی و در سکوتی تلخ در اندک رسانه‌های مرتبط پخش می‌شود، نه یادبود و یادواره و مستندی برایشان برگزار می‌شود و نه نامی از آنها در محافل و مجالس برده می‌شود . که نه در دوره جنگ، بلکه در زمان امنیت و آرامش، زمانی که مهیب‌ترین صدا برای گوش ما صدای آهنگ هندزفری می باشد، چند صد کیلومتر آنطرف تر، لب مرز صدای خمپاره، نارنجک و باران تیر، سرب داغ و ترکش می‌شود بهترین آهنگ برای آنها .... ای 🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 من می گویم 🌴 شب تو تو بگو عاقبت شما 🌹 به و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌹 🌹 تاریخ 🗓 1403/01/21 🗓 محل : سیستان و بلوچستان ـ سیب سوران علت : حمله تروریستی 🌗 🌷 🌴 @dashtejonoon1🕊🌹
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 🍀 🍀 امروز برابر است با : 🗓 3 اردیبهشت ماه 1403ه.ش 🗓 13 شوال 1445 ه.ق 🗓 22 آوریل 2024 میلادی 🌸 ذڪر روز 🌸 ای برآورنده ی حاجت ها 🔸صفحه 240 🔸جزء 12 جهت سلامتی و و هدیه به روح 🥀 @dashtejonoon1🌴🌹
بِانفاقِ المُهجِ یَصِلُ العَبدُ الی حَبیبِه تنها با شهادت وریختن خون بنده است که او به وصال محبوب خود خواهد رسید. 📚 مستدرک ، جلد ۱۱ ، صفحه ۱۴ @dashtejonoon1
🥀🕊🌴🌹🌴🕊🥀 💐 به جهان خواران بگویید اگر پیکرم را صد پاره کنید اگر پاره پاره های تنم را آتش بزنید ، اگر خاکسترم را در دریا بریزید ، از دل امواج خروشان دریا صدایم را خواهید شنید که فریاد می زنم اسلام پیروز است . منافق نابود است . 🌹 🕊 🌹 🌹 🌴 @dashtejonoon1🕊🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 خدا رحمت کند را، یک ارتباطی با ما از پیش از انقلاب پیدا کرده بود، آن اواخر. وقتی که انقلاب شد و ایشان مسئولیّت پیدا کرد، بنده هم عضو شورای انقلاب بودم و می دیدیم هم را، من به او گفتم که من آماده هستم بیایم در ارتش، آن وقت ما هم جوان بودیم، گفتم من آماده هستم بیایم ارتشی بشوم؛ درجه هم نمی خواهم؛ فقط یک دانه ستاره، بیشتر هم نه! گفت شما بیا، درجه‌ی سرهنگی به تو می دهم که آن وقت در واقع بالاترین درجه بود. یعنی آدم افتخار می کند که جزو یک ‌چنین ارتشی باشد، جزو یک ‌چنین مجموعه‌ی نظامی‌ای باشد. 🌹 🕊 🌴 @dashtejonoon1🕊🌹
🕊🥀🌴🌹🌴🥀🕊 نحوه ترور به روایت راننده و محافظ یک روز متوجه شدم یک گروه نقاش به خانه ایشان آمده تا جاهایی از منزل را رنگ کنند. به آنها گفتم شما که دارید اینجا کار می‌کنید، مواظب باشید که یک‌وقت در حیاط را باز نکنید. کُلتم کنارم بود و لب حوض نشسته بودم. یکی از نقاش‌ها روی نردبان بود و دیگری هم داشت نقاشی می‌کرد. یک پسربچه هم همراهشان بود که سطل‌ها را تمیز می‌کرد. یک سینی چای آورد. گفتم این‌ها که بالا نشسته‌اند، مدام دارند ما را کنترل می‌کنند؛ منظورم کسانی بودند که از بالکن یکی از اتاق‌های هتل واقع در روبه‌روی خانه مشرف بودند. گفت: تو چقدر به این‌ها گیر می‌دهی. حدود ساعت ۹ صبح بود، همین‌طور که داشتیم چای می‌خوردیم در خانه را زدند، تا من بلند شوم که در را باز کنم، پسربچه‌ای که کمک نقاش‌ها بود، بی‌اختیار دوید و در را باز کرد، تا من بیرون برسم، یکی از فرقانی‌ها، اسلحه کلاشینکف را زیر گلویم گذاشت، کُلتم که کالیبر ۴۵ داشت را از من گرفت و با ضربه‌ای خشابش را بیرون پراند و خشاب را گوشه باغچه انداخت و کُلتم را پرتاب کرد طرف دیگر حیاط. مهاجمین مرا هُل دادند و به رویم رگبار بستند، من هم اشهدم را خواندم و به دیوار چسبیدم، فقط مدام می‌گفتم تو را به خدا به کاری نداشته باشید، آدم خوب و خیرخواهی است. گفتند ساکت شو حرف نزن و بعد داخل خانه دویدند، دو تیر شلیک کردند و سوار موتور شدند و به سرعت از محل رفتند. دو گلوله به سینه و پای قرنی اصابت کرده بود، جسم وی با وانتی به بخش جراحی بیمارستان مهر منتقل شد، اما سرلشکر قرنی چند لحظه بعد از انتقال به بخش جراحی به رسید .» 🌹 🕊 🌹 @dashtejonoon1🥀🕊
دشت جنون 🇵🇸
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 #امیر_سرلشگر #خلبان_شهید #محمد_زارع_نعمتی #قسمت_دوم ظهر ۳۱ شهریورماه ۵۹ بود که جنگنده‌های
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 روایت از امیر سرلشکر خلبان خلبان آزاده جنگ تحمیلی و دفاع مقدس در خاطرات خود به اشاره می‌کند و می‌گوید: در اوایل جنگ بود که در مأموریتی، قسمت انتهایی هواپیمایم، مورد اصابت موشک قرار گرفت و کنترل هواپیما از دستم خارج و موتور هواپیما خاموش شد! من احساس کردم که دارم می‌شوم و خود را گفتم و دستگیره پرش را کشیدم و بیرون پریدم و دیگر متوجه چیزی نشدم. چند ثانیه بعد، با سرعت وحشتناکی به زمین خوردم و از شدت ضربه، جلوی چشم‌هایم را خون گرفت، به طوری که بیشتر از پنج متر را نمی‌توانستم ببینم! کم‌کم حالم بهتر شد و حس کردم در ده‌متری من، عده‌ای مرا در محاصره گرفته‌اند! دست‌هایم را به علامت تسلیم بالا بردم و اسیر شدم. در میان نیروهای محاصره‌کننده، یک افسر هم بود که جلو آمد و چتر و لباس فشاری را از تنم باز کرد، بعد دست‌ها و چشم‌هایم را بستند و مرا سوار ماشین کردند و به جایی بردند که احتمالا مقرشان بود. لب پایینم پاره شده و پوست گردنم سوخته بود! بدنم داشت کم‌کم سِر می‌شد و بیش از پیش احساس درد می‌کردم و تعادلم را از دست می‌دادم. در آنجا یکی از افسران ارشدشان آمد و به روی من آب دهان انداخت! در همان لحظه، دردم بسیار شدید شد و بی‌هوش شدم! بعد که به هوش آمدم، دیدم در بیمارستان هستم. بعدا فهمیدم که بیمارستان «الرشید بغداد» است. وقتی به هوش آمدم، دکتر سرهنگی که پزشک معالج من بود، بالای سرم آمد. بعد یک افسر امنیتی عراق آمد و کارتِ خلبان را که اسیر شده بود به من نشان داد تا او را شناسایی کنم. من ایشان را قبلا در پایگاه دیده بودم و گفتم: این کارت خلبان است. آن افسر اطلاعاتی هم دیگر حرفی نزد و رفت. 🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
🇮🇷🌹🕊🇮🇷🕊🌹🇮🇷 شبی که موشک‌ها رفتند! آن شب که موشک‌ها با صدایی مَهیب از جا کنده شدند و سمت دیار کُفر رفتند، خیلی‌هامان با صدای زوزه‌هایشان از خواب پریدیم و گیج و منگ به دنبال منبع صدا گشتیم! نفس‌هایمان به شماره افتاد؛ با خود گفتیم: نکند سقفی فرو ریخت! نکند دزدی از دیواری پرید! نکند جایی منفجر شد! اما وقتی خبر پرواز موشک‌ها را شنیدیم و خیالمان از خودی‌بودن آنها راحت شد، استرسمان جایش را به غروری شیرین داد... غروری که خون هزاران شهید برایمان به ارمغان آورد؛ غروری که دانایی و ذکاوت پدری دلسوز و باتدبیر برایمان آورد؛ غروری که شب بیداری و تلاش هزاران دانشمند در سنگر علم، برایمان آورد! صبح فردا دیدیم مثل هر روز همه چیز آرام و سر جایش است. صدای حرکت ماشین‌هاست که هر کدام سمت کار و بارشان در حرکت روانند؛ صدای بچه‌های شادی است که سمت مدرسه راهی‌اند؛ صدای کِرکِره‌ی مغازه‌داری است که با شوخی و خنده دُکانش را باز می‌کند. صدای... چقدر طعم شیرین امنیت به دلمان نشست؛ نه از خرابی خبری بود و نه از آوارگی؛ نه از شهید کفن کرده‌ای، نه از شیون زنی خانه‌خراب و نه از کاسه‌ی چه کنم! همه‌جا خبر فتح و پیروزی بود. ایران با همه‌ی تحریم‌ها، اولین و قدرتمندترین کشور جهان شده است و کسی توان چپ نگاه‌کردن به مردمش را ندارد! اکنون نمک‌نشناسی است اگر باز هم روزی صد بار حرف از گرانی بزنیم و یک بار شُکر امنیت و اقتدار نکنیم... ✍️ یاس ارسالی از اعضاء 🇮🇷 @dashtejonoon1🕊🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 یاد باد یاد جبهه ها یاد دفاع مقدس ارسالی از اعضاء شادی روح و و سلامتی رزمندگان 8 سال دفاع مقدس 🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
🌴🕊🥀🍀🥀🕊🌴 امروز سالروز طلوع چند آسمون نشین شهرستانمونه تولدتان مبارک 🌺 پاسدار حسینعلی فاضل (محمدتقی) 🌺 بسیجی احمد پولادی (محمد) 🌺 بسیجی مرتضی پیچان (عباس) 🌺 بسیجی اسداله خدادادی (علی) 🌺 بسیجی محمدحسن خدادادی (حسینعلی) 🌺 بسیجی مجید صالحی (علی محمد) 🌺 بسیجی داریوش صداقت (قربانعلی) 🌺 بسیجی اسکندر عباسی (براتعلی) 🌺 بسیجی قربانعلی کاظمی (محمد) 🌺 بسیجی احمد کاظمی (اسماعیل) 🌺 بسیجی حسین گلشادی (حسنعلی) 🌺 بسیجی صابر هوشیاری (قلی) 🌺 بسیجی ناصر ابوترابی (براتعلی) 🌺 بسیجی حسین واعظ زاده (مرتضی) 🌺 سرباز اکبر زمانیان (اسداله) 🌺 پزشکیار امیرقلی افلاکیان (قنبرعلی) 🌴 @dashtejonoon1🌴🕊