eitaa logo
داستانهای کوتاه و آموزنده
3هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
3.8هزار ویدیو
36 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم بیایید از گذشتگان درس عبرت بگیریم تاخود عبرت آیندگان نشدیم ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ http://Splus.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷 ادمین کانال https://eitaa.com/yazahra_9 تبادلات 🌹 https://eitaa.com/yazahra_9
مشاهده در ایتا
دانلود
داستانهای کوتاه و آموزنده
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 عالیجنابان_خاکستری به قلم محدثه_صدرزاده قسمت۳۸ پایش را روی زمین می‌کوبد و همان‌طور که
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 عالیجنابان_خاکستری به قلم محدثه_صدرزاده قسمت۳۹ نفس‌هایم کش دار شده است. نمی‌دانم دقیق چند نفرشان با این مرد هستند؛ چون مردم هم کم و بیش دورمان جمع شده‌اند. _کی گفته اینجا خونه یه قاتله؟ مرد سبیل کلفت نیش خندی می‌زند و می‌گوید: _هه، همه می‌دونن. چند روزه دستگیرش کردن این پسره رو. گفتن قتلای این چند وقت زیر سر اینا بوده. سرم داغ می‌کند و در این سرمای زمستان عرق از پیشانی‌ام سر می‌خورد. این‌ها چطور این حرف‌ها را می‌زنند؟ دستی در موهایم می‌کشم. جمعیت مردم بیشتر شده است. به سمت مرد می‌روم. _این حرفا را کی بهت زده؟ هان؟ باز دستی به سبیلش می‌کشد و دو مرد دیگر پشت سرش می‌ایستند. چهارشانه و قلدرند. مرد دستی به سینه‌ام می‌زند و هلم می‌دهد. _هرّی، توی جوجه بسیجی مثلا چه کاری از دستت بر میاد؟ حالا که این قاتله پیدا شده باید به خواهرشم یه گوشمالی درست حسابی داد. دیگر حال خودم را نمی‌فهمم و بدون فکر و درنگی یقه‌اش را می‌گیرم و مشتم را مستقیم پای چشمم فرود می‌آورم. چون انتظار چنین کاری را نداشت روی زمین پرت می‌شود. داد می‌زنم: _حرف دهنتو بفهم مرد حسابی. دو مرد دیگر انگار تازه به خودشان آمده باشند به سمتم می‌آیند و یکی دستم را می‌گیرد و دیگری با مشت به جانم می‌افتد. من هم با پا به پهلو و سینه‌شان می‌زنم. _بچه ها بریم بسه دیگه. با شنیدن این حرف رهایم می‌کنند و هر سه پوزخندی می‌زنند و می‌روند. دستی به موهایم می‌کشم و به تماشاچی‌های این صحنه نگاه می‌کنم. _بفرمایید نمایش تموم شد. مردم چپ چپ نگاهی می‌اندازند. و راه می‌افتند صدای پچ‌پچ زنانی که با چادرهای رنگیشان دورمان ایستاده بودند را می‌شنوم. _معلوم نیست پسره چیکار کرده که گرفتنش. _آره والا آبروی سید خدا بیامرز رو برد. _دختره رو بگو. دیگه امنیتم نداریم تو این محل. دستانم را مشت می‌کنم و زیرلب استغفار می‌کنم. پهلویم تیر می‌کشد. صورتم را جمع می‌کنم. 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
داستانهای کوتاه و آموزنده
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 عالیجنابان_خاکستری به قلم محدثه_صدرزاده قسمت۳۹ نفس‌هایم کش دار شده است. نمی‌دانم دقیق
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 عالیجنابان_خاکستری به قلم محدثه صدرزاده قسمت۴۰ زنگ خانه را فشار می‌دهم. بعد از چند دقیقه صدای آیه می‌آید: _بفرمایید؟ صدایش می‌لرزد. _منم آیه خانم. در رو باز کنید. صدای برخورد قدم‌هایش به موزاییک‌های حیاط را می‌شنوم. سرم گیج می‌رود. در باز می‌شود. دستم را به لبه در می‌گیرم و چشمانم را محکم روی هم می‌فشارم. بعد از چند ثانیه چشمانم را باز می‌کنم آیه را با چشمانی نگران و مضطرب می‌بینم. سرش را که زیر می‌اندازد متوجه می‌شوم خیره‌اش بوده‌ام. نگاهم را از او می‌گیرم و خجالت می‌کشم. _حالتون...خوبه؟ انگاری خجالت می‌کشد که این چند کلمه را به زبان آورد. بااینکه هر دقیقه یک بار پهلویم تیر می‌کشد اما سر تکان می‌دهم. می‌خواهم یک گوشه‌ای بنشینم و نفسی تازه کنم. _اجازه هست؟ در را کمی باز می‌کند و راهم می‌دهد. وارد می‌شوم کنار حوض آب می‌نشینم. در را نیمه باز می‌گذارد. _کیا بودن؟ مشتم را پر از آب می‌کنم و به صورتم می‌زنم. شستم را به گوشه لبم که می‌سوزد می‌کشم. قطره خونی روی انگشتم خود نمایی می‌کند. _خودمم هنوز نمی‌دونم. ضربان قلبم بالا می‌رود، بهتر است هرچه زودتر از این خانه برویم. _آماده بشید. تا وقتی مهدی نیومده شما خونه ما می‌مونید. شیشه‌هارم فردا براش یه فکری می‌کنم. اخم کرده و سرش را پایین انداخته است. _لطفا تو خونه بگید فقط چند تا از اراذل بودن نه چیز دیگه ای. صدای نفس کلافه‌ای که می‌کشد را می‌شنوم. قدمی برمی‌دارد که صدای خرد شدن شیشه به گوشم می‌خورد. حیاط پر از خرده شیشه‌های ریز و درشت است. دو پنجره روبه‌روی حیاط شیشه‌هایش شکسته است. دستان خیسم را لابه‌لای موهایم می‌کشم. آیه که از دیدم محو می‌شود. دمای بدنم افت می‌کند و به خود می‌لرزم. اصلا یادم رفته بود لباس گرم به تن ندارم. همه چیز مشکوک به نظر می‌رسد. این افراد یا خط و ربطی با قاتلین داشته اند؟ یا یک عده لات بوده‌اند که برای گرفتن پول چنین کاری کرده‌اند؟ شاید هم از خانواده مقتولین بوده‌اند. باید بفهمم چه کسی این خبر را پخش کرده است. _من آمادم. سرم را بلند می‌کنم. ساک کوچکی به دست دارد. بلند می‌شوم که پهلویم تیر می‌کشد. لبم را به دندان می‌گیرم. کنار در می‌ایستم که اول آیه خارج شود. از کنارم که می‌گذرد یک دفعه باد می‌وزد و چادر آیه را به صورتم می‌کوبد نفس عمیقی می‌کشم. محکم در را به هم می‌کوبم. نزدیک خانه که می‌شویم زهرا به سمتم می‌دود. با یک دست چادرش را که عقب رفته می‌گیرد و با دست دیگر بازویم را تکان می‌دهد. _چی شده، چرا این شکلی شدی؟ شانه بالا می‌اندازم. حوصله حرف زدن ندارم. می‌دانم که جلوتر باید به مادر جواب پس بدهم و ترجیح می‌دهم یک بار همه چیز را بگویم. زهرا نا امید از من به سمت آیه که با فاصله کنارم ایستاده می‌روند و منتظر خیره او می‌شود. 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
6.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مدیر فنی گوگل برگشته ایران و میگه سری قبل که موشک زدن چه احساسی داشته و براش جالب بوده که مردم عین خیالشون نیست و فرداش در بیخیالی از جنگ زندگی عادی داشتن . بعد مقایسه میکنه با زمان کرونا و حمله مردم به دستمال توالت در کانادا و آمریکا ... 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
19.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💬 قرائت "زیارت عاشــورا" 🎧 با نوای علی فانی به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمــان ارواحنافداه 🙏 🏴امام صادق (ع) به یکی از یاران خود به نام صفوان، درباره اثرات زیارت عاشورا می‌‎فرمايند: زيارت عاشورا را بخوان و از آن مواظبت کن، به درستی که من چند خير را برای خواننده آن تضمين می‌نمایم؛ اول: زيارتش قبول شود، دوم: سعی و کوشش او شکور باشد، سوم: حاجات او هرچه باشد، از طرف خداوند بزرگ برآورده می‌گردد و نا اميد از درگاه او برنخواهد برگشت؛ زيرا خداوند وعده خود را خلاف نخواهد کرد. 🏴خداوند سوگند یاد کرده که زیارت زائری که زیارت عاشورا را تلاوت نماید، بپذیرد و نیازمندی‌هایش را برآورده سازد. او را از آتش جهنم برهاند و در بهشت برین جای دهد و همچنین حق شفاعت و دستگیری کردن از دیگران را به وی عطا نماید. 🖤-•-•-•-------❀•🏴•❀ --------•-•-•-- 🖤 🖤 @dastan9 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: دوشنبه - ۱۶ مهر ۱۴۰۳ میلادی: Monday - 07 October 2024 قمری: الإثنين، 3 ربيع ثاني 1446 🌹 امروز متعلق است به: 🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام 🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیه السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹سفر امام حسن عسکری به گرگان 📆 روزشمار: ▪️1 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام ▪️5 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام ▪️7 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ▪️31 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها ▪️39 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز) 💠 @dastan9 💠
🌼 امیرالمؤمنین علیه السلام: 🍃 الزَمِ الصَّبرَ؛ فَإِنَّ الصَّبرَ حُلوُ العاقِبَةِ، مَيمونُ المَغَبَّةِ. 🍃 صبور باش! كه به راستی صبر سرانجامی شيرين و عاقبتی فرخنده دارد. 📚 غرر الحكم، ح 2377. 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
✍ زندگی ارزش جنگیدن داره 🔹یه کارمند ساده بانک بعد از ۲۰ سال خودشو بازخرید می‌کنه و می‌ره تولیدی لباس مجلسی می‌زنه. الان بعد از هشت سال حدود ۱۲۰۰ کارگر توی کارگاه‌هاش کار می‌کنن و صاحب بیش از ۲۰ ملک مسکونیه! 🔸شما وقتی خبر بالا رو می‌خونی بهت این حس القا می‌شه که انگار توی آسمونا تاس انداختن و بین کارمندای بانک این برنده شده و یه دفعه زندگی‌اش متحول شده. 🔹دیگه شما نمی‌دونی این آدم توی اون ۲۰ سال انواع کلاس خیاطی رفته، همون حقوق محدود کارمندی‌شو جمع کرده و نمایشگاه‌های معروف کشورهای همسایه رو رفته. 🔸حتی دو بار قبل از زمانی که موفق بشه هم سعی کرده از یه جایی کار رو شروع کنه ولی با شکست مواجه شده. یا حتی به‌خاطر این ریسکی که بعد از ۲۰ سال کرده، همسرش ازش جدا شده. 🔹هیچ‌چیز با تاس‌انداختن معلوم نمی‌شه. هیچ‌چیز اتفاقی نیست. 🔸شما برای رسیدن به نقطه مطلوب باید هرچند کوچک، هرچند مذبوحانه گام بردارید، خطر کنید و از شکست نترسید. 🔹عمر ما می‌گذره و تمام این سال‌هایی که کاری که مورد علاقه‌تون نیست رو کردید، دیگه برنمی‌گرده. 🔸زندگی چون یک بار اتفاق میفته، ارزش ریسک‌کردن و جنگیدن داره، حتی اگه آخرش ببازید. 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
25.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️🎥 پاسخ به شبهه مُلحد دلقک علیه حضرت مهدی (عج) و زمان موعود با کلام و تشریح ایمان اکبرآبادی ➖➖➖➖➖➖ 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🕊⃟ @dastan9 🕊⃟