eitaa logo
📙 داستان و رمان 📗
1هزار دنبال‌کننده
40 عکس
76 ویدیو
5 فایل
کانال های جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film سینمایی و سریال @film_sinamaee چیستان و معما @moaama_chistan شعر و سرود @sorood_sher تربیت دینی کودک @amoomolla اخلاق خانواده @ghairat آدمین و مسئول تبادل و تبلیغ @dezfoool تبلیغ ارزان @tabligh_amoo
مشاهده در ایتا
دانلود
📗 داستان کوتاه رئیس ساواک و آیت الله قاضی 🌟 رئیس ساواک به دیدن آیت الله قاضی طباطبایی رفت . مسئولین همه نشسته بودند . ناگهان یکی از آنها گفت : ☘ اعلی حضرت به روحانیت خیلی علاقه مند است ، فقط یک سید یاغی ای هست که قیام کرده ( منظورش امام خمینی بود ) . 🌟 تا آیت الله قاضی این جمله را شنید ، بلند شد و خواست صندلی را به سمت او پرت کند . 🌟 این غیرت مذهبی است که اجازه نداد به مرجع تقلیدش ، رهبرش ، امامش و مقدسات توهین بشود . 🌟 شهید نواب هم همین طور بود 🌟 تا فهمید به پیامبر و ائمه علیهم السلام توهین شده است ، 🌟 پول قرض گرفت و اسلحه ای خرید 🌟 تا کسروی را ترور کند . 📚 @dastan_o_roman ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📲 کانال محتوای تربیت کودک 🇮🇷 @amoomolla
📙 داستان کوتاه غرق مطالعه 🌟 ابو علی سینا ، در سن نوجوانی ، 🌟 به مطالعه علم طبیعیات و الهیات 🌟 مشغول بود 🌟 و روز به روز درهای علم و معرفت 🌟 به رویش باز می شد . 🌟 بعد از این دو علم ، 🌟 به سراغ علم طب رفت . 🌟 و کتاب ها و نوشته های زیادی 🌟 در مورد طب مطالعه کرد . 🌟 و فهمیدم که این علم نیز ، 🌟 از علوم دیگر مشکل تر نیست 🌟 و بعد از مدت کوتاهی ، 🌟 در آن تبحر یافت . 🌟 به حدی که اطبای مشهور آن زمان 🌟 نزد او این علم را می آموختند . 🌟 در کنار این علم ها ، 🌟 کتب فقه را نیز مطالعه می کرد . 🌟 آن زمان فقط ۱۶ ساله اش بود . 🌟 سپس به علم منطق و فلسفه ، 🌟 روی آورد . 🌟 و به مدت یک سال و نیم ، 🌟 منطق و فلسفه خواند . 🌟 و در تمام این مدت ، 🌟 شب و روز مشغول مطالعه بود . 🌟 شب تا صبح بیدار بود 🌟 و روز تا شب نمی آسود . 🌟 و جز فراگرفتن آن علوم ، 🌟 به کار دیگری نمی پرداخت . 🌟 شب ها ، چراغ را روشن می کرد 🌟 آنقدر کتاب می خواند و می نوشت 🌟 تا خواب بر او غلبه می کرد 🌟 حتی گاهی یادش می رفت 🌟 که چیزی بخورد یا بیاشامد 🌟 تا اینکه ضعف و کوفتگی ، 🌟 او را از پا در می آورد . 🌟 آن وقت است که مقداری نوشیدنی 🌟 و شربت می خورد 🌟 تا نیروی تازه به دست آورد 🌟 و دوباره 🌟 به خواندن کتاب ادامه می داد . 📚 @dastan_o_roman 👌🏻
📙 داستان کوتاه زیر نور ماه 🌟 آن قدیما ، در گرمای تابستان ، 🌟 وقتی طلاب ، 🌟 شب ها به بام مدرسه می رفتند ، 🌟 سیدنعمت الله جزایری ، 🌟 در حجره اش می ماند 🌟 و تا اذان صبح ، مطالعه می کرد 🌟 بعد از نماز صبح ، 🌟 صورتش را بر روی کتاب می گذاشت 🌟 و لحظه ای می خوابید 🌟 تا آفتاب طلوع می کرد 🌟 سپس تا ظهر ، 🌟 به دانش آموزانش درس می داد 🌟 و بعدازظهر هم 🌟 به سراغ درس خودش می رفت 🌟 و درس می خواند . 🌟 بیشتر وقتها ، غذای کامل نمی خورد 🌟 بلکه از سر راه نانی می گرفت 🌟 و می خورد . 🌟 آن زمان برق و لامپ نبود 🌟 و چراغها ، 🌟 با نفت و روغن کار می کردند 🌟 و از آنجایی که دستش تنگ بود 🌟 و پول خرید نفت و روغن نداشت 🌟 اتاقی بلند گرفت 🌟 که درهای متعدد داشت 🌟 تا بتواند زیر نور ماه کتاب بخواند 🌟 و زمانی که ماه دور می زد ، 🌟 در دیگری که رو به ماه بود را ، 🌟 باز می کرد . 📚 @dastan_o_roman 👌🏻