eitaa logo
داناب (داستانک+نکات‌ناب)
11.8هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
5.2هزار ویدیو
115 فایل
﷽، #داناب (داستانک‌های آموزنده و نکات ناب کاربردی) 🔹کاری از مؤسسه جهادی #مصباح 🔻سایر صفحات: 🔹پاسخ به‌شبهات؛ @shobhe_Shenasi 🔹سخنرانی‌ها: @ghorbanimoghadam_ir 🌐 سایت: ghorbanimoghadam.ir 🔻تبادل و تبلیغ @tabligh_arzan
مشاهده در ایتا
دانلود
▫️ شب آخر، رضا بعد از نماز جماعت، گوشه‌ای از دیوار مسجد نشسته بود و اصلا توجهی به تمرین دوستانش نداشت؛ من نیمی از فکرم به تمرین بچه‌ها بود و نیمی از آن، متوجه حال گرفته رضا که اتفاقا هر شب بیشتر از همه علاقه‌مند بود و هیجان روز اردو را داشت. ▫️ او را صدا زدم تا به ما اضافه شود، وقتی آمد خیسی چشمانش کاملا قابل مشاهده بود. تمرین که تمام شد، از او خواستم که تا خانه همراهش باشم و با هم حرف بزنیم. ▫️ دلیل حال خرابش را پرسیدم و او ابتدا از گفتن حرفش فرار می‌کرد، اما بعد از چند دقیقه بغضش ترکید و همزمان با سرازیر شدن اشک‌هایش ماجرا را گفت. ▫️ او گفت: مادربزرگم عاشق امام رضا (علیه السلام) است اما سال‌هاست به دلیل بیماری زمین‌گیر شده و نتوانسته به زیارت بیاید؛ اصلا دلیل انتخاب نام رضا برای من، همین مادربزرگم بوده که ارادت خاصی به آقا دارد و وقتی فهمید من قرار است برای زیارت به اردو بروم، با حالتی مظلومانه به من گفت کاش پاهایم توان داشت و همراهت می‌آمدم ... ▫️ رضا خیلی ناراحت بود که نمی‌تواند آرزوی زیارت مادربزرگش را برآورده سازد؛ اما او واسطه خیر شد تا شرایطی مهیا کنیم که امروز مادر بزرگش، هم نوا با او و سایر بچه‌ها در حرم امام مهربانی‌ها، سرود عاشقی بخواند. 🔹 خبر دارم از همه دل میبری، دلای شکسته رو خوب میخری ... ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 📚 @dastanak_ir
animation.gif
1.2M
✳️ به کانال پاسخ شبهات فضای مجازی بپیوندید 👈تقدیر شده از سوی در دانشگاهها پاسخ‌های کوتاه و مستدل به آخرین شبهات فضای مجازی 🔹جهت عضویت کلیک کنید👇 http://eitaa.com/joinchat/1042808834C1d4becaa06
💢 اگر اسلام اين است ... 💢 📚 @dastanak_ir در زمان شاه مى‏‌خواستند در منطقهٔ بهارستان تهران، اطراف ساختمان مجلس شوراى ملّى را بسازند و بايد ۳۵ خانه خراب مى‌شد. به‌اطلاع صاحبان خانه‌‏ها رساندند كه خانهٔ شما را مترى فلان مقدار مى‌‏خريم. هر كس اعتراض دارد، بنويسد تا رسيدگى شود. هيچ‌‏كس به‌جز مرحوم راشد اعتراض نكرد. اين جريان خيلى بر مسؤولين گران آمد، و گفتند: «فقط اين‌ كه آخوند است، اعتراض كرده!» بعد مرحوم راشد را دعوت كردند و آماده شدند براى اينكه به او حمله كنند و خفيفش نمايند. راشد آمد و بعد از سلام و احوال‏‌پرسى از او پرسيدند كه اعتراض شما چيست؟ گفت: حقيقتش اين است كه اين خانه را من سال‌ها قبل و به قيمت خيلى كم خريده‌‏ام و در اين مدت زمان طولانى مخروبه شده و به نظر من قيمتى كه شما پيشنهاد كرده‏‌ايد، زياد است! من راضى نيستم از بيت المال مردم قيمت بيشترى براى خانه‌‏ام بگيرم. بهت و تعجّب همه را فرا گرفت و يكى از اعضاى كميسيون كه از اقليت‌هاى دينى بود، از جا برخاست و راشد را بوسيد و گفت: «اگر اسلام اين است، من آماده‌‏ام براى مسلمان شدن...». 📚جرعه‌ای از دریا، بیانات آیت‌الله شبیری زنجانی، ج۲، ص۶۵۸. ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 📚 @dastanak_ir
✍️ شبی در سوریه، من بودم و بانوی اهل سنت... 📚 @dastanak_ir 💠 سوزش زخم بازویم لحظه ای آرام نمی گرفت، هجوم سرد و سنگین باد و خاک دست بردار نبود و سیاهیِ یکدستِ شب بیشتر آزارم می داد و باز هم هیچکدام حلاوت حضور در این هوای بهشتی را به مذاقم تلخ نمی کرد که حالا رؤیایم تعبیر شده و مدتی می شد که به عشق از حرم، در خاک برای خودم شور و حالی دست و پا کرده بودم. حالا در ظلمت ظالمانه این خرابه ها به عزم مبارزه با ها گشت می زدیم تا محله ای را که همین امروز از تروریست ها باز پس گرفته بودیم، پاکسازی کنیم. هر چند در و دیوار در هم شکسته خانه ها به خاک مصیبت نشسته بود، اما دیگر خبری از حضور ذلیلانه اراذل تکفیری نبود که صدای تیزی، خوابِ خوشِ خیالم را پاره کرد و سرم را به سمت صدا چرخاند. 💠درست از داخل خانه ای که مقابل درش ایستاده بودم، چند صدای گنگ و مبهم به گوشم رسید و باز همه جا در سکوتی سنگین فرو رفت. فاصله ام تا بقیه بچه ها زیاد بود و خیال حضور در این خانه، فرصت نداد تا کسی را خبر کنم که با نوک پوتینم در آهنی و شکسته خانه را آهسته فشار دادم تا نیمه باز شود. چراغ قوه کوچکم را به دهان گرفتم و اسلحه ام را آماده کردم تا اگر چشمم به چهره نحسش افتاد، شلیک کنم و خبر نداشتم در این خانه خرابه چه خبر است! در شعاع نور باریک چراغ قوه، سایه زنی را دیدم که پشت به من، رو به قبله ایستاده بود و پوشیده در پیراهنی بلند و شالی بزرگ، به شیوه نماز می خواند و ظاهراً ردّ نور چراغ قوه را روی دیوار مقابلش دید که تمام بدنش از ترس به لرزه افتاد، جیغش در گلو خفه شد و نمازش را شکست. فرصت نکردم چیزی بگویم که وحشت زده به سمتم چرخید و انگار راه فراری برای خودش نمی دید که با بدنی که از ترس به رعشه افتاده بود، خودش را عقب می کشید و نفس نفس می زد تا بلاخره پشتش به دیوار رسید و مطمئن شد به آخر خط رسیده که با صدایی بریده ناله می زد و به خیال خودش می خواست با همین نغمه غریبانه از خودش دفاع کند که کلماتی را به لهجه غلیظ محلی میان جبغ و گریه تکرار می کرد و من جز یک مفهوم مبهم چیزی نمی فهمیدم: «برو بیرون حرومزاده تکفیری!» در برابر حالت مظلوم و وحشت زده‌اش نمی‌دانستم چه کنم... ‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 📚 @dastanak_ir
8.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 رأی‌ بی رأی‌! 🔹وقتی یک دوربین مخفی، شبکه سعودی را سر کار می‌گذارد ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 📚 @dastanak_ir
ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﺑﻪ ﺣﺞ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ‌ﺍﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﺷﺸﺼﺪﻫﺰﺍﺭ ﺣﺎﺟﯽ ﮐﺴﯽ ﺣﺎﺟﯽ ﻧﯿﺴﺖ، ﻣﮕﺮ ﻋﻠﯽ ﺑﻦ ﻣﻮﻓﻖ، ﮐﻔﺸﮕﺮﯼ ﺩﺭ ﺩﻣﺸﻖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺣﺞ ﻧﯿﺎﻣﺪ. ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻪ ﺩﻣﺸﻖ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻋﻠﯽ ﺑﻦ ﻣﻮﻓﻖ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﭘﺎﺭﻩ‌ﺩﻭﺯﯼ ‏(ﭘﯿﻨﻪ‌ﺩﻭﺯﯼ، ﺗﻌﻤﯿﺮ ﻭ ﻭﺻﻠﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﮐﻔﺶ‌ﻫﺎﯼ ﺧﺮﺍﺏ ﻭ ﭘﺎﺭﻩ‏) می‌‌کند. ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﻪ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﺑﻪ ﺣﺞ ﻧﺮﻓﺘﯽ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﻫﻤﻪ‌ی ﺣﺠﺎﺝ ﻓﻘﻂ ﺣﺞ ﺗﻮ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ. ﮔﻔﺖ ﺳﯽ ﺳﺎﻝ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﻣﺮﺍ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺣﺞ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺎﺭﻩ‌ﺩﻭﺯﯼ ﺳﯿﺼﺪ ﺩﺭﻫﻢ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﻋﺰﻡ ﺣﺞ ﮐﺮﺩﻡ. عیالم ﺣﺎﻣﻠﻪ ﺑﻮﺩ. ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ‌ی ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺑﻮﯼ ﻃﻌﺎﻡ ﻣﯽ‌ﺁﻣﺪ. ﻣﺮﺍ ﮔﻔﺖ: ﺑﺮﻭ ﻭ ﭘﺎﺭﻩ‌ﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻃﻌﺎﻡ ﺑﺴﺘﺎﻥ. ﻣﻦ ﺭﻓﺘﻢ. ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﮔﻔﺖ ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﻫﻔﺖ ﺷﺒﺎﻧﻪ‌ﺭﻭﺯ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﻃﻔﺎﻝ ﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺧﺮﯼ ﻣﺮﺩﻩ ﺩﯾﺪﻡ. ﭘﺎﺭﻩ‌ﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻃﻌﺎﻡ ﺳﺎﺧﺘﻢ. ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺣﻼﻝ ﻧﺒﺎﺷﺪ. ﭼﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﺑﺸﻨﯿﺪﻡ ﺁﺗﺸﯽ ﺩﺭ ﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ﺁﻥ ﺳﯿﺼﺪ ﺩﺭهم ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺑﺪﻭ ﺩﺍﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻔﻘﻪ‌ی ﺍﻃﻔﺎﻝ ﮐﻦ ﮐﻪ ﺣﺞ ﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ./زائر ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راهپیمایی روز ۲۲ بهمن ترامپ اینو ببینه فارسی توییت کردن یادش میره😎 📚 @dastanak_ir
تصویری از مزار شهید لرستانی مدافع حرم، اسماعیل غلامی یاراحمدی که در شب سرد زمستان توسط مادرش با پتو پوشانده شده است مادرست دیگر ❤️ 📚 @dastanak_ir
کسی جرأت نداشت با شاه ایران سر میز غذا بشیند. اما طیب می نشست، گنده لات تهران بود. شاه هر وقت میخواست مجلسی خراب بشه به طیب میگفت یک روز شاه گفت: این دفعه پول زیادی بهت میدهم، برو مجلسی را خراب کن گفت: کجاست؟ طرف کیه؟ شاه هم گفت: فلان جا...سید روح الله خمینی. طیب جا خورد! گفت: گفتی سید هست؟ شاه گفت: آره. طیب گفت: نه ما نیستیم! ما با فرزند حضرت زهرا در نمی افتیم... (این موقعی بود که امام هنوز معروف نشده بود که اسمش روی زبان مردم بیفتد) شاه گفت: هستی تو را میگیرم، ناخن هایت را میکشم، میدم تیکه تیکه ات کنن طیب گفت: هر کار میکنی بکن، من با فرزند حضرت زهرا در نمی افتم اینقدر شکنجش کردند که طیب سینه سپر شد نی قلیون وقتی خواستن اعدامش کنند یکی آمد و گفت‌: طیب، پیامی برای امام خمینی نداری؟گفت: من ایشان را نمیشناسم، فقط به ایشان بگویید، طیب گفت: قربان جدت بروم، همه شما را دیدند و خریدند، من ندیده شما را خریدم. آن دنیا شفاعتم کن. وقتی پیامش را پیش امام بردند امام گفت: طیب نیازی به شفاعت من نداره، طیب درقیامت امت من را شفاعت میکنه! بعد انقلاب وقتی امام رفت سر قبر طیب، گفت: طیب، تو که عاقبت بخیر شدی، دعا کن خمینی هم عاقبت بخیر شود این شد که طیبی که۶۰ سال نه نماز خواند نه روزه گرفت، فقط در مقابل حضرت زهرا ادب کرد و شد و همین شد که طلبه های قم جمع شدند و نماز و روزه ۶۰ سالش را قضا کردند. تا ابد ، روضہ ی او محفل طیب سازی است این چنین معجزہ ها، هست فقط ، کارِ مزار: حرم حضرت عبدالعظیم حسنی ‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 📚 @dastanak_ir
بالا نرفت سوز صدایی که داشتم کاری نکرد ذکر و دعایی که داشتم حال و هوای پاکیَم از دست رفته است یادش بخیر حال و هوایی که داشتم دیروز اشک چشم من هر لحظه می‌چکید امروز نیست اشک و بکایی که داشتم از بسکه با هوای و هوس خو گرفته‌ام دیگر دراز نیست دست دعایی که داشتم یادش بخیر زمزمه‌های خدایی‌ام حالا کجاست سوز و نوایی که داشتم دیگر جسور و رو سیه و خیره سر شدم بر لب نمانده ذکر خدایی که داشتم شرمنده‌ام که با شهدا قهر کرده‌ام با یادشان چه شور و صفایی که داشتم یادش بخیر جمعه که می‌شد غروب‌ها همراه گریه زمزمه‌هایی که داشتم با معصیت ز سینه‌ی من پر کشیده است حال و هوای کرببلایی که داشتم رضا باقریان ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 📚 @dastanak_ir
گزیده‌ای از وصیت‌نامه شهید سپهبد قاسم سلیمانی (۱) 🔹خدایا برای دفاع از دینت، دویدم و افتادم و بلند شدم. 🔸خدایا ثروت دستانم وقتی است که سلاح برای دینت به دست گرفتم. 🔹خدایا ثروت چشمانم گوهر اشک دفاع از مظلوم است. 🔸خدایا سپاس که مرا از اشک بر فرزندان فاطمه(س) بهره‌مند نمودی. 🔹سپهبد قاسم سلیمانی خطاب به علما: حضرت آیت‌الله خامنه‌ای را مظلوم و تنها می‌بینم. او نیازمند همراهی شماست. 🔸خدایا سپاس که سرباز خمینی کبیر شدم. 🔹خدایا شکرگزارم که مرا در مسیر حکیم امروز اسلام، خامنه ای عزیز قرار دادی. 🔸امام، اسلام را پشتوانه ایران کرد. 🔹خدایا مرا بپذیر آنچنان که شایسته تو باشم. 🔸به فرزندان شهدا به چشم ادب و احترام بنگرید. 🔹سپهبد قاسم سلیمانی خطاب به سیاسیون: در رقابت‌ها و مناظرات، دین و انقلاب را تضعیف نکنید. 🔸با فرزندان و پدر و مادر شهدا همیشه مانوس بودم. 🔹در مسائل سیاسی، ولایت فقیه را بر سایر امور ترجیح دهید. 🔸دوست دارم کرمان همیشه با ولایت بماند. 🔹امروز به تقدیر الهی از میان شما رفته‌ام. 🔸نیروهای مسلح را برای دفاع از اسلام و کشور احترام کنید. 🔹فرزندانتان را با نام و تصاویر شهدا آشنا کنید. ‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 📚 @dastanak_ir
خلاصه وصیت نامه ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 📚 @dastanak_ir