eitaa logo
گنجینه داستان معبر شهدا
215 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
504 ویدیو
6 فایل
داستانهای اخلاقی - معرفتی - شهدایی - برای آموختن راه زندگی سالم کانال معبرشهدا https://eitaa.com/mabareshohada ارتباط با خادم کانال @HOSSEIN_14
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤ بودنٺ هدیہ اے اسٺ ڪہ هر روز رو نمایی میشود با یڪ سلام تازه عطر تازگی را بہ تڪرارهایمان برگردان 🌤اللهُـمَّ عَجِّـل لِوَلِیِّکــ الــْفَرج🌤 https://eitaa.com/dastanemabareshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قلب ♥️ من این وطن است 🇮🇷 سلام و ادب رفقااای جااان ☺️😍🌿 صبح پیروزی مبارک 🌷 💐 پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران رو به نوجوانان تنهامسیری تبریک عرض می‌کنیم🌷🌿 🇮🇷 https://eitaa.com/dastanemabareshohada
🍃🌸🍃🌸🍃 ✨ ❣️خون زيادے از پاي من رفتہ بود. بي حس شده بودم.عراقے ها اما مطمئن بودند كہ زنده نيستم حالت عجيبے داشتم. زير لب فقط مےگفتم: 《يا صاحب الزمان ادركنی》 🦋هوا تاريك شده بود. جوانے خوش سيما و نورانے بالاي سرم آمد. چشمانم را بہ سختے باز ڪردم. مرا بہ آرامے بلند ڪرد. از ميدان مين خارج شد. در گوشہ اي امن مرا روے زمين گذاشت. آهستہ و آرام. ❣️من دردے حس نمےڪردم! آن آقا کلے با من صحبت ڪرد. بعد فرمودند: "ڪسي مےآيد و شما را نجات مي دهد. او دوست ماست!" 🦋لحظاتے بعد ابراهيم آمد.با همان صلابت هميشگے مرا بہ دوش گرفت و حرڪت ڪرد آن جمال نوراني، را دوست خود معرفے ڪرد خوشا بہ حالش... 📚سلام بر ابراهیم1/ ص۱۱۸ _کنیم 🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹 💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐 🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺 ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
گنجینه داستان معبر شهدا
#رمان شب #بدون_تو_هرگز ۲۵ 🔹با اون پای مشکل دارش، پا به پای همه کار می کرد ... برمی گشت خونه اما
🎆 شب 26 رگ یاب! 🔷 اون شب علی مثل همیشه دیر وقت و خسته اومد خونه ... رفتم جلوی در استقبالش ... 😊 ✅ بعد هم سریع رفتم براش شام بیارم ... دنبالم اومد توی آشپزخونه ... - چرا اینقدر گرفته ای؟ 💢 حسابی جا خوردم ... من که با لبخند و خوشحالی رفته بودم استقبال!! ... با تعجب، چشم هام رو ریز کردم و زل زدم بهش...😒 خنده اش گرفت ... - این بار دیگه چرا اینطوری نگام می کنی؟ 😊 - علی ... جون من رو قسم بخور ... تو ذهن آدم ها رو می خونی؟ ...🙄 صدای خنده اش بلندتر شد ... نیشگونش گرفتم ... - ساکت باش بچه ها خوابن 😒 🔸صداش رو آورد پایین تر ... هنوز می خندید! - قسم خوردن که خوب نیست ... ولی بخوای قسمم می خورم ... نیازی به ذهن خونی نیست ... روی پیشونیت نوشته 🙂 🔸 رفت توی حال و همون جا ولو شد ... - دیگه جون ندارم روی پا بایستم ... با چایی رفتم کنارش نشستم ... 🔷 راستش امروز هر کار کردم نتونستم رگ پیدا کنم ... آخر سر، گریه همه در اومد ... دیگه هیچکی نذاشت ازش رگ بگیرم ... تا بهشون نگاه می کردم مثل صاعقه در می رفتن... - اینکه ناراحتی نداره ... بیا روی رگ های من تمرین کن😌 - جدی؟ لای چشمش رو باز کرد ... - رگ مفته ... جایی هم که برای در رفتن ندارم ... 😊 و دوباره خندید ... منم با خنده سرم رو بردم دم گوشش ... - پیشنهاد خودت بود ها ... وسط کار جا زدی، نزدی؟! و با خنده مرموزانه ای رفتم توی اتاق و وسایلم رو آوردم... ادامه دارد ... https://eitaa.com/dastanemabareshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبحت‌بخیرمولای‌من🤚 خیال روزگار آمدنت دلم را آب می‌کند. روزی که چشمه چشمه کوثر به کام تشنگان بریزی... و مشام عالم را پر کنی از عطر درهم آمیخته‌ی یاس و نرگس آن روز دنیا بهشتی می‌شود که دلگرم است به آفتاب روی تو ا‌‌‌‌‌‌‌༻‌🌸༺‌‌‌🌸༻‌🌸༺‌‌‌ ༻‌🌸༺‌‌‌ سلام رفقای گلم ☺️🤚 صبحتون بخیر🌞 روزتون پراز شادی و نشاط 🌺 امیدوارم حالتوووون خوووووب باشه 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 https://eitaa.com/dastanemabareshohada
👌 😍 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 https://eitaa.com/dastanemabareshohada
هدایت شده از 🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
8.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌ 👈 بله بی‌حجاب هم میتونه در دایره انقلاب باشه ، اما ...‌ ‌ 🎙توجه❗️این پادکست علیه هیچ گروه و فردی نیست ⭕️ لطفا گوش بدید ↶【به ما بپیوندید 】↷ 🍃🌺 @mabareshohada 🌺🍃
گنجینه داستان معبر شهدا
🎆 #رمان شب #بدون_تو_هرگز 26 رگ یاب! 🔷 اون شب علی مثل همیشه دیر وقت و خسته اومد خونه ... رفتم جلوی
🎆 شب 27 "حمله زینبی" 🔸 بیچاره نمی دونست ... بنده چند عدد سوزن و آمپول در سایزهای مختلف توی خونه داشتم ... با دیدن من و وسایلم، خنده مظلومانه ای کرد و بلند شد، نشست ... از حالتش خنده ام گرفت ... - بزار اول بهت شام بدم ... وسط کار غش نکنی مجبور بشم بهت سرم هم بزنم ... کارم رو شروع کردم ... یا رگ پیدا نمی کردم ... یا تا سوزن رو می کردم توی دستش، رگ گم می شد ... ✅ هی سوزن رو می کردم و در می آوردم ... می انداختم دور و بعدی رو برمی داشتم ... نزدیک ساعت 3 صبح بود که بالاخره تونستم رگش رو پیدا کنم ... ناخودآگاه و بی هوا، از خوشحالی داد زدم ... - آخ جون ... بالاخره خونت در اومد ... یهو دیدم زینب توی در اتاق ایستاده ... زل زده بود به ما ... با چشم های متعجب و وحشت زده بهمون نگاه می کرد ... خندیدم و گفتم ... - مامان برو بخواب ... چیزی نیست ... انگار با جمله من تازه به خودش اومده بود ... - چیزی نیست؟ ... بابام رو تیکه تیکه کردی ... 😒 🔸اون وقت میگی چیزی نیست؟ ... تو جلادی یا مامان مایی؟ ... و حمله کرد سمت من ... علی پرید و بین زمین و آسمون گرفتش ... محکم بغلش کرد... - چیزی نشده زینب گلم ... بابایی مرده ... مردها راحت دردشون نمیاد ...☺️ 🔷سعی می کرد آرومش کنه اما فایده ای نداشت ... محکم علی رو بغل کرده و برای باباش گریه می کرد ... 💢 حتی نگذاشت بهش دست بزنم ... اون لحظه تازه به خودم اومدم ... اونقدر محو کار شده بودم که اصلا نفهمیدم ... هر دو دست علی ... سوراخ سوراخ ... کبود و قلوه کن شده بود . ادامه دارد... https://eitaa.com/dastanemabareshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘﷽⚘ ⚘الســـــــــــــلام علیکــــــــ یامـولانا یا صـاحب الزمـان (عج)⚘ ❣❣ تک تک گلبرگ‌هاے گلم را به یاد عطر وجودتان مے‌بویم مشامم آکنده میشود از این رایحه‌ے بهشتے و لحظاتم مالامال مے‌گردد از حس حضورتان گل خوشبوے هستے دیدنتان آرزویم است متی تِرانا وَ نَراک آقاجان این روزها هم میگذرد این روزهاے دلتنگے این روزهاے دورے و بیقرارے این روزها میگذرد و وقتِ مهربانے مے‌آید وقتِ آمدنِ تو ... مے‌آید روزے که مے‌آیے و دستِ دل‌مان را میگیرے و از دلتنگے و غم نجات‌مان میدهے آه که دلم پَر‌میزند براے مهربانے‌ات حضرتِ مهربانترین . ٖ ♡https://eitaa.com/dastanemabareshohada