eitaa logo
گنجینه داستان معبر شهدا
214 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
510 ویدیو
6 فایل
داستانهای اخلاقی - معرفتی - شهدایی - برای آموختن راه زندگی سالم کانال معبرشهدا https://eitaa.com/mabareshohada ارتباط با خادم کانال @HOSSEIN_14
مشاهده در ایتا
دانلود
گنجینه داستان معبر شهدا
🎆 #رمان شب #بدون_تو_هرگز 47 "سومین پیشنهاد" 🌷 علی اومد به خوابم ... بعد از کلّی حرف، سرش رو اندا
🎑 شب 48 "کیش و مات" 🔹دست هاش شل و من رو ول کرد ...چرخیدم سمتش ... صورتش بهم ریخته بود ... - چرا اینطوری شدی؟ ... 💠 سریع به خودش اومد ... خندید و با همون شیطنت، پارچ و لیوان رو از دستم گرفت ... - ای بابا ... از کی تا حالا بزرگ تر واسه کوچیک تر شربت میاره ... شما بشین بانوی من که من برات شربت بیارم خستگیت در بره ... از صبح تا حالا زحمت کشیدی ... 🔸رفت سمت گاز - راستی اگه کاری مونده بگو انجام بدم ... برنامه نهار چیه؟... بقیه اش با من ... ✅ دیگه صد در صد مطمئن شدم یه خبری هست ... هنوز نمی تونست مثل پدرش با زیرکی، موضوعِ حرف رو عوض کنه ... شایدم من خیلی پیر و دنیا دیده شده بودم ... 🔹- خیلی جای بدیه؟ ... 🔸- کجا؟ ... 🔹- سومین کشوری که بهت پیشنهاد بورسیه داده ... 🔸- نه ... شایدم ... نمی دونم ... 📌 دستش رو گرفتم و چرخوندمش سمت خودم ... - توی چشم های من نگاه کن و درست جوابم رو بده ... این جواب های بریده بریده جوابِ من نیست ... ✳️ چشم هاش دو دو زد ... انگار منتظرِ یه تکانِ کوچیک بود که اشکش سرازیر بشه ... 💢 اصلاً نمی فهمیدم چه خبره ... - زینب؟ ... چرا اینطوری شدی؟ ... من که ... 🔶 پرید وسط حرفم ... دونه های درشت اشک از چشمش سرازیر شد ... - به اون آقای محترمی که اومده سراغت بگو ... همون حرفی که بار اول گفتم ... تا برنگردی من هیچ جا نمیرم ... نه سومیش، نه چهارمیش ... نه اولیش ... تا برنگردی من هیچ جا نمیرم ... اینو گفت و دستش رو از توی دستم کشید بیرون ... 🔹 اون رفت توی اتاق ... من، کیش و مات ... وسطِ آشپزخونه ... ادامه دارد... https://eitaa.com/dastanemabareshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤ ◽️شیرین‌تر‌ از‌ نامِ‌ شما‌ اِمڪان‌ ندارد ◽️مخرۅبہ‌ باشد‌ هردِلۍ‌ جانان‌ ندارد ◽️جانِ‌ من‌ ۅ جانان من‌‌ مھدۍ زهرا ◽️قلبم‌ بجز صاحب‌زَمان‌ سلطان‌ ندارد 💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌺 سلام دوستای گل و دوست داستنی ☺️ 🌸 _منور_به_نگاه_امام_زمان_عج 🌱گنجینه داستان معبر شهدا https://eitaa.com/dastanemabareshohada
💌 • خودت درس نداری که به اینا برای درسشون کمک کنی؟!!! 😊 • این حجاب چیه آخه! گرمت نیست؟!!! 😑 حالا مثلا این پولو دادی برای نیازمندا، اونا دارا شدند؟!!! 😂 موقع انجام هر کار خوبی زیاد پیش میاد که کسی بهمون طعنه بزنه و حتی کارمون رو مسخره کنه 😥 اما وقتی 😇 نگاهت به آسمون باشه دلت پر از امید به لطف خدا شنیدن این حرفا ناراحتی نداره... 🔆 امیرالمومنین(علیه السلام) توی یکی از نامه‌هاشون نوشتند: ... یعنی مبادا وقتی کار خوبی انجام میدی، سرزنشِ ملامت‌گران تو رو باز داره از تلاش در راه خدا... 🌸🍃 . . . کار خوبت رو محکم ادامه بده . . . ✌️ 📗 نهج البلاغه. نامه ۳۱ 💚🤍❤️ https://eitaa.com/dastanemabareshohada ↶【به ما بپیوندید 】↷ 🍃🌺 @mabareshohada 🌺🍃
گنجینه داستان معبر شهدا
🎑 #رمان شب #بدون_تو_هرگز 48 "کیش و مات" 🔹دست هاش شل و من رو ول کرد ...چرخیدم سمتش ... صورتش بهم
🌠 شب 49 "خداحافظ زینب" ✅ تازه می فهمیدم چرا علی گفت ... من تنها کسی هستم که می تونه زینب رو به رفتن راضی کنه ... 🔹اشک توی چشم هام حلقه زد ... پارچ رو برداشتم و گذاشتم توی یخچال ... دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم ... - بی انصاف ... خودت از پسِ دخترت برنیومدی ... من رو انداختی جلو؟ ... چطور راضیش کنم وقتی خودم دلم نمی خواد بره؟😭 🔸برای اذان از اتاق اومد بیرون که وضو بگیره ... دنبالش راه افتادم سمتِ دستشویی ... پشتِ در ایستادم تا اومد بیرون... زُل زدم توی چشم هاش ... با حالتِ ملتمسانه ای بهم نگاه کرد ... 🔵 التماس می کرد حرفت رو نگو ... چشم هام رو بستم و یه نفسِ عمیق کشیدم ... -یادته 9 سالت بود تب کردی ... سرش رو انداخت پایین ... منتظرِ جوابش نشدم ... - پدرت چه شرطی گذاشت؟ ... هر چی من میگم، میگی چشم ... 🔸التماسِ چشم هاش بیشتر شد ... گریه اش گرفته بود ... - خوب پس نگو ... هیچی نگو ... حرفی نگو که عمل کردنش سخت باشه ... 🔷 پرده اشک جلوی دیدم رو گرفته بود ... - برو زینب جان ... حرفِ پدرت رو گوش کن ... علی گفت باید بری ... و صورتم رو چرخوندم ... قطراتِ اشک از چشمم فرو ریخت ...😭 نمی خواستم زینب اشکم رو ببینه ... ❇️ تمامِ مقدماتِ سفر رو مامورِ دانشگاه از طریقِ سفارت انجام داد ... براش یه خونه مبله گرفتن ... حتی گفتن اگر راضی نبودید بگید براتون عوضش می کنیم ... هزینه زندگی و رفت و آمدش رو هم دانشگاه تقبل کرده بود ... ✈️ پای پرواز ... به زحمت جلوی خودم رو گرفتم ... نمی خواستم دلش بلرزه ... با بلند شدنِ پرواز، اشک های من بی وقفه سرازیر شد ... تمام چادر و مقنعه ام خیس شده بود ... بچه ها، حریفِ آرام کردن من نمیشدن.... ادامه دارد... https://eitaa.com/dastanemabareshohada
kasra_zahedi_shakhe_gol_128.mp3
3.01M
نم نمای بارون آروم توی خیابون اومد ●♬♩ شاخه گل من نیومد ●♬♩ سایه بونم آسمون شد ماه آسمون دراومد ●♬♩ شاخه گل من نیومد ●♬♩ وای همه ی گلا میدونن تو نیای بهار نمیشه ●♬♩ باغ آرزوی قلبم بی تو لاله زار نمیشه ●♬♩ وای همه ی گلا میدونن تو نیای بهار نمیشه ●♬♩ نم نمای بارون آروم توی خیابون اومد ●♬♩ شاخه گل من نیومد ●♬♩ سایه بونم آسمون شد ماه آسمون دراومد ●♬♩ شاخه گل من نیومد ●♬♩ اللهم عجل لولیک الفرج...🌿 🌛 https://eitaa.com/dastanemabareshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🌹🕊 ❣️ ❣️ 💚 💚 گمگشته ام به اشک که پیدا کنم تو را دل شسته ام زخود که تمنّا کنم تو را دل برده اختیار ز دستم وگــرنه من قابل نیم که جان و دل اهدا کنم تو را گو از کدام کوچه کنی گه گهی عبور کآیـم کنار راه و تماشــا کنم تو را از کوچه ای بیا که من افتاده ام به خاک تا ســـر نثار خاک کف پا کنم تو را 🌱 🌱 ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ https://eitaa.com/dastanemabareshohada
خدای خوبم 🌸 به تو پناه میبرم از اینکه به گناهی، پافشاری کنم... از اینکه قدم‌هام رو توی راهی محکم کنم که راه تو نیست، بیراهه‌ست... راهی که تو نمی‌پسندی . . . 💝 بارالها... آسایش زندگی و برکت و فراوونیِ روزی‌ها رو به سوی ما روانه کن . . .💚🍃 💚 ✨ آرامش مهمان لحظه ها تون ✨ https://eitaa.com/dastanemabareshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ اعمال شب نیمه شعبان به نیت تعجیل در فرج امام زمان (ع) و به نیت سلامتی رهبر عزیزمون و به نیت سرافرازی و سربلندی ملت ایران التماس دعا 🌷 https://eitaa.com/dastanemabareshohada
AUD-20220317-WA0026.mp3
6.35M
🎤 ویژه 🌠 شب نیمه‌ی شعبان، یک شب قدر قدرتمند و باعظمت است که ؛ خداوند آن را فرصت ویژه ای برای رشد انسان قرار داده است ! - چگونه میتوان بهترین بهره را از آن برد؟ علیه‌السلام 👇👇🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇👇 ڪلیڪ ڪنید 👇 https://eitaa.com/dastanemabareshohada