هدایت شده از 🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
•°☆خودمونی_با_شما☆°•|
حس همیشگیم بود
کوچیکتر هم که بودم، تا که
دلم بیتاب میشد، زود
کنارش میرفتم
همیشه، با یه لبخند،
📿روی لبش عطر دعا بود،
توی دستش یه تسبیح سفید و
کافی بود چند کلمه حرف بزنه
تا دلت آروم بگیره ...
اصلا انگار
اونایی که بیشتر ذکر میگن
🍀 هم خودشون آرامش دارند
هم به قلبها آرامش رو
منتقل میکنن❣️
حالا دلم که برای
حرفهای آقاجون تنگ میشه
❤️ آروم، زیر لب میگم :
خدای خوبم
من رو هم، اهلِ
دعا و صلوات قرار بده ...
دوستی با خدا یعنی «آرامش ».
#کپی_با_ذکر_صلوات 🌸
ڪلیڪ ڪنید 👇 📥
🍃🌺 @mabareshohada 🌺
🍃 #بفرمایید_روضه۱ #داستان_کربلا
روز اول روضه بود؛
میرزا با قدمهای آرام، و غمی که
پیدا بود قلبش را پر کرده،
روی منبر کوتاه چوبی نشست
خانومها یکییکی از راه میرسیدند؛
صاحبخانه، هرکس میرسید،
☕️ چای را تعارف میکرد
میرزا شروع کرد به روضه خواندن:
بگذارید ماجرای
❤️ کربلا را از آغاز شروع کنیم
اباعبدلله(علیه السلام ) نمیخواست با یزید بیعت کند
اما دین خدا دست نااهلان افتاده بود و
باید برای اصلاح انحرافها کاری میشد
روز بیست و هشت رجب بود
که همراه خانواده و یاران
از مدینه به سمت مکه راه افتاد 🐫
روز هشتم ذیالحجه
🍁 کاروان که به دعوت کوفیان،
خواست از مکه خارج شود،
امام حسین (علیع السلام )،
فرمودند:
مرگ بر همه فرزندان آدم حتمیست؛
گویی میبینم که پیوندهای بدن مرا،
گرگـان بیـابان، از هم جدا میکنند، در
سرزمینی میان نواویس و کربلا. هرکه
میخواهد خون خود را در راه ما، نثار
کند همراه ما کوچ کند که من صبحگاهِ
امشب کوچ خواهم کرد....🕊
با این حرف، یکی از زنان روضه
🌧 شروع کرد به گریه کردن
جمعیت به گریه افتاد...
میرزا گفت:
روضه امروز، تمام
#صلی_لله_علیک_یا_اباعبدلله . . . 💔💔
📗 حوادث تاریخی برگرفته از کتاب شهید کربلا. تولیدات فرهنگی حرم امام رضا علیه السلام
#کپی_با_ذکر_صلوات 🌸
ڪلیڪ ڪنید 👇 📥
____🍃🌸🍃____
🆔https://eitaa.com/dastanemabareshohada
👇👇
🌺🍃 @mabareshohada 🌺🍃
🍃 #حرفهای_مادرانه
سفره را دوتایی با هم میانداختیم؛
یک سرش را من میگرفتم،
یک سرش را خودش
خرما چیدن هم که
وظیفهی دختر خانه بود، یعنی من
🍲 اما درست کردن حلوا،
تخصص خودش بود...
تخصص خودش بود که
هِل را چقدر و زعفران را چقدر
💤 بریزد که عطر حلوا، خانه را پر کند....
حلوا را هم میزد و
برایم حرف میزد؛ میگفت:
هروقت گِرهی به زندگیت افتاد
حضرت سیدالشهدا را
❤️ به رقیهشان
قسم بده
به رقیه (سلام الله علیها ) متوسل شو...
از این دستهای کوچک... از این
سه سالهی دردانه،
آدمهای بزرگ
حاجتهای بزرگ گرفتهاند...
رقیه(سلام الله علیها )، هوای عاشقهای پدرش را دارد . . . 💚💜
#کپی_با_ذکر_صلوات 🌸
ڪلیڪ ڪنید 👇 📥
گنجینه داستان معبر شهدا
____🍃🌸🍃____
🆔https://eitaa.com/dastanemabareshohada
👇👇
🌺🍃 @mabareshohada 🌺🍃
🍃 #بفرمایید_روضه۲
#داستان_کربلا
روز دوم روضه بود.
امروز کمی جمعیت شلوغتر بود؛
میرزا با همان شال سبز و عبای مشکی،
از راه رسید؛ روی منبر چوبی
نشست و گفت:
🍁 امروز، فرصت کم و حرف، بسیار...
کاروان اباعبدلله تا به عراق برسد،
منزلگاهای زیادی را طی کرد
منزلگاه یعنی جاییکه بشود استراحت کرد
کاروان،
به #ذات_العرق که رسید،
💚 امام (علیه السلام) بشر بن غالب را دیدند که
از عراق میآمده. از او درباره اهالیِ
آنجا پرسیدند، گفت:
من که آمدم دلهاشان با شما بود
⚡️ ولی شمشیرهایشان با بنیامیه...
امام (علیه السلام ) فرمودند: حُکم، حکم خداست...
میرزا گفت:
🍀 من فکر میکنم آنجا #عباس (علیه السلام)
کنار امام حسین علیه السلام بود؛ شاید به
دستهایش نگاه کرد و
با خودش گفت:
شمشیرهایشان با هرکه میخواهد باشد!
من مگر میگذارم که مولایم تنها بماند...!
مگر میگذارم زنان کاروان، بی پناه شوند
🌧 مگر میگذارم آب...
مگر میگذارم عَلَم...
با این حرف، صدای گریهها بلند شد
میرزا گفت: با همین اشکها، برای
🔆 ظهور هم دعا کنید...
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله_الحسین 💔
📗 حوادث تاریخی برگرفته از
کتاب شهید کربلا. تولیدات فرهنگی
حرم امام رضا علیه السلام
#کپی_با_ذکر_صلوات 🌸
ڪلیڪ ڪنید 👇 📥
🍃🌸🍃
👇👇
🌺🍃 @mabareshohada 🌺🍃