خیلی متن قشنگیه 🌼👌🏻
ﻣﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﻭ ﮐﻔﺸﻬﺎیﮔﺮﺍﻧﻘﯿﻤﺖ
ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭﯼ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﯿﮕﺮﯾﺴﺖ.
ﻧﺰﺩﯾﮑﺶ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ
ﻧﻘﻄﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ
ﺩﻗﺖ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ، ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ :
" ﺍﯾﻦ نیز بگذﺭﺩ " 🌼👌🏻
ﻋﻠﺖ ﺭﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ !؟ ﮔﻔﺖ :
ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﺧﻂ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ. ﭼﻨﺪﺳﺎﻝ
ﭘﯿﺶ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻧﻘﻄﻪ ﻫﯿﺰم ﻣﯿﻔﺮﻭﺧﺘﻢ ...
ﺣﺎﻝ ﺻﺎﺣﺐ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺍﻡ
ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ :
ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺮﮔﺸﺘﯽ؟
ﮔﻔﺖ: ﺁﻣﺪﻡ ﺗﺎ ﺑﺎﺯ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ :
" ﺍﯾﻦ نیز بگذرد " 🌼👌🏻
🦋گر به دولت برسی، مست نگردی مردی
🦋گر به ذلت برسی، پست نگردی مردی
🦋اهل عالم همه بازیچه دست هوسند
🦋گر تو بازیچه این دست نگردی مردی
.
↶【به ما بپیوندید 】↷
____🍃🌸🍃____
🆔 https://eitaa.com/dastanemabareshohada
👇👇
🌺🍃 @mabareshohada 🌺🍃
7.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نماهنگ «زعفران نمکزار» به مناسبت وفات حضرت معصومه (سلام الله علیها )
👌بسیار دلنشین
التماس دعا^🖤^
⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
🍃🌺 @mabareshohada 🌺
✨﷽✨
✅حضرت معصومه عليها السلام نمايى از حضرت زهرا عليها السلام
✍شباهتهاى متعددى را مى توان بين حضرت زهرا (س) و حضرت معصومه (س) بيان كرد كه همه، حكايت از شرافت ذاتى حضرت دارند. مرحوم آيه اللّه العظمى مرعشى نجفی قدس سره از پدر بزرگوار خود -آيه اللّه سيد محمود مرعشى- نقل مى كند كه او در نجف اشرف زندگى مى كرد و بسيار مشتاق بود به طريقى محل دفن جده اش حضرت زهرا عليها السلام را پيدا و زيارت كند.
براى اين مقصود ختم مجرّبى را -كه شامل چهل شب عبادت در حرم اميرالمؤمنين عليه السلام و امور ديگر بود- انجام داد تا شايد حضرت على عليه السلام او را به محلّ قبر شريف حضرت زهرا عليها السلام راهنمايى كند.
شب چهلم، بعد از انجام ختم و توسّل فراوان، به بستر خواب رفت. در عالم خواب به محضر امام باقر عليه السلام يا امام صادق عليه السلام رسيد. امام به او فرمود: «عليك بكريمه اهل البيت- به زيارت كريمه اهل بيت عليهم السلام برو-» پدرم تصور كرده بود منظور امام، زيارت حضرت زهرا عليها السلام است لذا به امام عرض مى كند: قربانت گردم من نيز برنامه ختم را براى همين منظور انجام داده ام تا قبر آن حضرت را نشانم دهيد.
امام مى فرمايد: «منظور من قبر شريف حضرت معصومه عليها السلام در قم است. محلّ دفن حضرت زهرا از اسرار الهى است. طبق وصيت خانم بايد قبر مخفى بماند و من نمى توانم قبر حضرت فاطمه عليها السلام را بر خلاف وصيّت او معلوم كنم. به زيارت حضرت معصومه عليها السلام برو گويا به زيارت حضرت زهراعليها السلام رفته اى»
📚منبع: کريمه اهل بيت عليهم السلام، على اكبر مهدى پور، ص ۴۳
↶【به ما بپیوندید 】↷
____🍃🌸🍃____
🆔 https://eitaa.com/dastanemabareshohada
👇👇
🌺🍃 @mabareshohada 🌺🍃
✨﷽✨
✅شهیدان زندهاند
✍️پیکرش را با دو شهید دیگر تحویل بنیاد شهید داده و گذاشته بودند سردخانه. نگهبان سردخانه میگفت: یکیشان آمد به خوابم و گفت: جنازهی من رو فعلاً تحویل خانوادهام ندید! از خواب بیدار شدم. هر چه فکر کردم کدام یک از این دو نفر بوده، نفهمیدم؛ گفتم ولش کن خواب بوده دیگه. فردا قرار بود جنازهها رو تحویل بدیم که شب دوباره خواب شهید رو دیدم. دوباره همون جمله رو بهم گفت. اینبار فوراً اسمشو پرسیدم. گفت: امیرناصر سلیمانی. از خواب پریدم، رفتم سراغ جنازهها. روی سینه یکیشان نوشته بود «شهید امیر ناصر سلیمانی».
بعدها متوجه شدم توی اون تاریخ، خانوادهاش در تدارک مراسم ازدواج پسرشان بودند؛ شهید خواسته بود مراسم برادرش بهم نخوره.
شهید امیرناصر سلیمانی
📚فرمانده، فرمان قهقهه، ص۳۶
و به کسانی که در راه خدا کشته میشوند، مرده نگویید بلکه آنها زندهاند؛ امّا شما درک نمیکنید!
سوره بقره، آیه۱۵۴
↶【به ما بپیوندید 】↷
________________
_#شهادتت_مبارک
#شهید_محسن_فخری_زاده
شما زنده هستید و راهتون ادامه دارد
🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹
🕊الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ
وَعَجِّلْفَرَجهم
____🍃🌸🍃____
🆔 https://eitaa.com/dastanemabareshohada
👇👇
🌺🍃 @mabareshohada 🌺🍃
"قصر پادشاه یا مهمانسرا"
روزى ابراهیم ادهم که "پادشاه بلخ" بود، بار عام داده، همه را نزد خود مى پذیرفت.
همه بزرگان کشورى و لشکرى نزد او ایستاده و غلامان صف کشیده بودند.
ناگاه مردى با هیبت از در درآمد و هیچ کس را جرات و یاراى آن نبود که گوید: تو کیستى؟ و به چه کار مى آیى؟
آن مرد، همچنان آمد و آمد تا پیش تخت ابراهیم رسید.
ابراهیم بر سر او فریاد کشید و گفت:
این جا به چه کار آمده اى؟
مرد گفت: این جا "کاروانسرا" است و من "مسافر."
کاروانسرا، جاى مسافران است و من این جا فرود آمده ام تا لختى بیاسایم.
ابراهیم به خشم آمد و گفت:
این جا کاروانسرا نیست؛
"قصر من است."
مرد گفت: این سرا، پیش از تو، خانه که بود؟
ابراهیم گفت: فلان کس.
گفت: پیش از او، خانه "کدام شخص" بود.
گفت: خانه پدر فلان کس.
گفت: آن ها که روزى "صاحبان" این خانه بودند، اکنون "کجا" هستند؟
گفت: همه آن ها مردند و این جا به ما رسید.
مرد گفت:
"خانه اى که "هر روز،" سراى کسى است و پیش از تو، کسان دیگرى در آن بودند، و پس از تو کسان دیگرى این جا "خواهند زیست،" به حقیقت کاروانسرا است؛ زیرا هر روز و هر ساعت، خانه کسى است."
.
↶【به ما بپیوندید 】↷
____🍃🌸🍃____
🆔 https://eitaa.com/dastanemabareshohada
👇👇
🌺🍃 @mabareshohada 🌺🍃
✍ حکایتی بسیار زیبا و آموزنده
در زمان قدیم ، مردی ازدواج کرد . در روز اول ازدواج ، جمع شدند جهت خوردن ناهار با خانواده شوهر ...
و مرد سهم بیشتری از غذا با احترام خاص به همسرش داد ، و به مادر خودش سهم ناچیزی از غذا را داد ؛ بدون هیچ احترامی ...
در این لحظه عروس که شخصیت اصیل و با حکمتی داشت ، وقتی این صحنه را دید درخواست طلاق کرد و گفت شخصیت اصیل در ذات هست و نمی خواهم از تو فرزندی داشته باشم که بعدها فرزندانم رفتاری چون تو با مادرت ، با من داشته باشند و مورد اهانت قرار بگیرم .
متاسفانه بعضی از زنان وقتی شوهرانشان آنها را ترجیح می دهند ، فکر می کنند، بر مادر شوهر پیروز شدند.
عروس با تدبیر همان روز طلاق گرفت و بعدها با مردی که به مادر خودش احترام میگذاشت ازدواج کرد و بعد از سالها صاحب فرزندانی شد و در یک روز با فرزندانش عزم مسافرت کرد ، با فرزندانی که بزرگ شده بودند ، و مادر را بسیار احترام می گذاشتند.
در مسیر به کاروانی برخوردند ، پیرمردی پابرهنه پشت سر کاروان راه می رفت، و هیچ کس به او اعتنایی نمی کرد . مادر به فرزندانش گفت آن پیرمرد را بیاورید وقتی او را آوردند.
مادر ، همسر سابقش را شناخت به او گفت : "چرا هیچ کس اعتنایی و کمکت نمی کند ؟"
آنها کی هستند ؟
گفت : " فرزندانم هستند . "
گفت : من را می شناسی ؟
پیرمرد گفت : " نه . "
زنِ باحکمت گفت : " من همان همسر سابقت هستم و قبلا گفتم که اصالت در ذات هست.
همانگونه که می کاری درو خواهی کرد.
به فرزندان من نگاه کن چقدر به من احترام میگذارند و حالا به خودت و فرزندانت نگاه کن؛
چون تو به مادرت اهانت کردی ، و این جزای کارهای خودت هست ، و زن با تدبیر به فرزندانش گفت :
" کمکش کنید برای خدا . "
🔰 نتیجه اخلاقی ؛
هر مرد و زنی خوب بیاد داشته باشد ، فرزندان شما همانگونه با شما رفتار خواهند کرد ، که شما با پدر و مادر خود رفتارمی کنید.
💞🌷 پدر و مادر موجودی که هیچ وقت تکرار نمی شوند. 🌷💞
_قدرشان را بدانید_
↶【به ما بپیوندید 】↷
____🍃🌸🍃____
🆔 https://eitaa.com/dastanemabareshohada
👇👇
🌺🍃 @mabareshohada 🌺🍃
💌 #یه_حس_بهتر
اصلا دیگران نه... خودمون...
... تا حالا حس کردی وقتی
لباس تمیزتر و قشنگتری
پوشیدی،
چه حس بهتری داری...؟
یه وقتایی
💜 خودت رو که با یه
لباس زیبا می بینی انگار
دلت آروم میگیره....
لبخند روی لبت میشینه 🌱
برای همینه که
🔆 اهل بیت (علیهم السلام )
سفارش میکردند موقع نماز
ظاهر خوب داشته باشیم،
تا خودمون هم
از گفتگو با خدای مهربون
بیشتر لذت ببریم و آرامش بگیریم 💝
امام علی (علیه السلام ) میفرمودند:
🌿 #انظر_فیم_تصلی
یعنی
ببین با چی نماز میخونی...؟
🎀 لباست پاک و تمیز هست...؟
از راه حلال بدست اومده...؟
اگه دیدی
لباست خوب نیست
قبل نماز، حتما لباس بهتری انتخاب کن . . . 🌸🍃
ڪلیڪ ڪنید 👇
⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
🍃🌺 @mabareshohada 🌺
🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸
روزی در یک مجلس فردی از مردی بدی می گفت و ناسزا بارش می کرد پسر ان مرد در مجلس حضور داشت و می شنید .پسربسیار ناراحت شدو مجلس را ترک کرد .
خدمت پدر رسید و با ناراحتی شنیده هارا برای پدر گفت .پدر از جا بلند شدو رفت و بعداز کمی وقت برگشت .زیر بغل پدر یک فرش ابریشمی گرانقیمت بود.
پدر دستی به شانه ی پسرش زد و گفت برای تو ماموریتی دارم برو این هدیه را نزد همان شخص ببر و از او تقدیر و تشکر کن ..
پسر متعجب و حیران امر پدر را اطاعت کرد و نزد ان شخص رفت و هدیه را تقدیم کردو از او تشکر کرد مرد شرمنده شد و هیچ نگفت .
پسر برگشت نزد پدر گفت پدر جان امرتون رو اجرا کردم اما متحیرم چرا شما به جای این که عصبانی و ناراحت بشوید از او تقدیر و تشکر کردید .
پدر لبخندی زد و گفت پسرم امروز این شخص با چندین کلمه حاصل ساعتها عبادش را به حساب من جاری کرد و مرا خشنود ساخت ایا من نباید بابت این همه نیکی او تشکر کنم؟!!!
عاقلان را اشارتی کافیست....
.
↶【به ما بپیوندید 】↷
_
____🍃🌸🍃____
🆔 https://eitaa.com/dastanemabareshohada
👇👇
🌺🍃 @mabareshohada 🌺🍃
💌 #یه_فرمول_قشنگ
هرکسی وقتی
وظیفه خودش رو توی زندگی
پیدا میکنه، به
یه #نقشه_گنج رسیده
💫 گنج اصلی، رضایت خداست...
آدم
وظیفهی خودش رو که
بفهمه، زندگیش تغییر میکنه...
🌈 قشنگتر میشه...
مثلا
📜 توی نقشه گنجِ
شهید دکتر چمران، یه روزی
وظیفه، درس خوندن تا
دکترای فیزیک بود،
وظیفهی بعد،
🔆 کمک به کشورش
برای ایستادن روی پای خودش...
این فرمول
بهت کمک میکنه
😎 نقشه گنج رو پیدا کنی:
🌴 استعدادت رو پیدا کن
💜 + علایقت رو خوب بسنج
🌿 + شرایط خودت و جامعه رو ببین
🌸👈 نقشه گنج همینجاست...
. . . با توکل ، پا توی مسیر بگذار . . .
📗 به رنگ خدا. تولیدات فرهنگی حرم مطهر
امام رضا علیه السلام
ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
🍃🌺 @mabareshohada 🌺
💌 #روزهای_انتظار
برام سوال پیش اومده بود که
توی روزهای غیبت
که امام زمانمون رو نمیبینیم...
چطور میشه
💚 باورم به آخرین منجی رو
تقویت کنم...؟ به اینکه
یک جمعه
اتفاقات قشنگ رو میبینیم...؟
💫 این سوال رو که از استادم
پرسیدم، اینطور راهنماییم کرد...:
توی این دوران و
🌈 توی این دنیا پر از رنگ،
مهمه که درمورد امام زمان(عج الله تعلای فرجه الشریف)،
و آیات و روایات درمورد
ظهور
اطلاعاتمون رو بیشتر کنیم...🌱
راه دوم هم اینه که
هرجا به گرهی برخوردیم،
به امام زمان متوّسل
بشیم تا
حضورشون رو
با قلبمون حس کنیم . . . 💚💜
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
📗 پناه اهل زمین. انتشارات حرم مطهر
امام رضا علیه السلام
ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
🍃🌺 @mabareshohada 🍃🌺
🌺راهی به سوی بهشت🌺
در آمستردام امام جماعت مسجدی هر جمعه بعد از نماز همراه پسرش که ده سال سن داشت به یکی از محله ها میرفتند و کارتهایی را که در آن نوشته شده بود «راهی به سوی بهشت » درمیان مردم غیر مسلمان پخش میکردند تا بلکه سودمند واقع شود و برای تحقیق درمورد اسلام و قبول آن اقدام کنند ، در یکی از روزهای جمعه هواخیلی سرد و بارانی بود ، پسر لباسهای گرمی پوشید تا سرمارا احساس نکند ، وگفت : پدرجان من آماده ام !َ
پدر پرسید : آماده برای چه چیزی ؟
پسرگفت : برای اینکه برویم و این جمعه هم مانند جمعه های گذشته نوشته هارا پخش کنیم
پدر جواب داد: هوا خیلی سردو بارانیست امروز ممکن نیست .
پسر بااصرار ازاو خواست که بروند و گفت : مردم دربیرون به طرف آتش میشتابند .
پدر گفت : من دراین سرما نمیتوانم بیرون بروم .
پسر گفت : پس اجازه دهید من برومو کارتها را پخش کنم ؟
بعد از کمی بالاخره پدر راضی شد و اورا فرستادو پسر از او تشکر کرد .
وپسر بااینکه فقط ده سالش بود در آن خیابانها تنها کسی بود که در آن هوای سرد دربیرون بود ، او درهمه خانه ها را میزد و کارت رابه مردم میداد. بعد از دو ساعت راه رفتن زیر باران فقط یک کارت باقی مانده بود ومیگشت دنبال کسی که آن کارت آخری رابه او بدهد ولی کسی رانیافت ، بنابراین یک خانه روبروی خود راانتخاب کرد و رفت که کارت رابه اهل آن خانواده بدهد . زنگ آن خانه رابه صدا در آورد ولی جواب نشنید دوباره زنگ رابه صدا درآورد و چند باردیگر همتکرار کرد تا بالاخره پیرزنی اندوهگین در راباز کرد و گفت : پسرم چه میخواهی دراین باران ؟ کاری هست که برایت انجام دهم ؟
پسر باچشمانی پرامید و پاک و بالبخندی دلنشین گفت : ببخشیدباعث اذیت شما شدم فقط میخواستم بگویم که خداشمارا واقعا دوست دارد وبه شماتوجه عنایت کرده ومن آمده ام آخرین کارت که مانده رابه شمابدهم کسی که شمارااز همه چیز آگاه خواهد ساخت خداوند است وغرض از خلق انسان و وهمه چیز این است که رضای او بدست آید .... . سپس کارت را به او دادو خواست برگردد که پیرزن از او تشکر کرد. بعد از یک هفته و بعد از نماز جمعه وقتی امام از خطبه تمام شد پیرزن ایستاد و گفت : هیچ کدام از شماها مرانمیشناسید و من هرگز قبلا به اینجانیامده ام ، وتا جمعه گذشته مسلمان هم نبوده ام و فکرس راهم نمیکردم که مسلمان شوم ، ماه گذشته شوهرم فوت کرد و مراترک نمود و من تنها ماندم در دنیایی که کسی را نداشتم و جمعهٔ گذشته درحالیکه باران میبارید و هوا خیلی سرد بود میخواستم که خودم رابکشم چون هیچ امید وآرزویی در دنیا نداشتم ... برای همین یک چهار پایه آوردم وطناب را از سقف آویزان کردم و آن را درگردن انداختم سپس آنرا در گردنم محکم کردم تنها و غمگین بودم و داشتم آخرین افکارم را مرورمیکردمو باخود کلنجار میرفتم که دیگر بپرم وخود را خلاصکنم !!! ..
که ناگهان زنگ به صدادر آمد ، من هم که منتظر کسی نبودم کمی صبر کردم تا شاید دیگر در نزند ولی دوباره تکرار شد و چندین مرتبه زنگ را به صدا در آورد اینبار باشدت در راکوبید و زنگ راهم میزدبار دیگر گفتم که کیست ؟!!!
به ناچار طناب را از گردنمپایین آوردم و رفتم تا بدانم کیست که اینگونه با اصرار در رامیکوبد ، وقتی در را باز کردم چشمم به پسر کوچکی افتاد که با اشتیاق و لبخند به من نگاه میکند چهره ای که تابحال آنرا ندیده بودم ! و حتی توصیفش برایم مشکل است کلمات قشنگی که بر زبانش آورد قلبم را که مرده بود بار دیگر به زندگی برگرداندو صدایی قشنگ گفت : خانم ؛ آمده ام که به شمابگویم که خدا شمارا دوست دارد و به تو عنایت کرده وسپس کارتی را بدستم داد! کارتی که روی آن نوشته بود راهی به سوی بهشت !
پس در رابستم و به شدت چیزهایی که در کارت نوشته شده بود را خواندم ...
سپس طناب را از سقف باز کردم و همه چیز راکنار گذاشتم ...💥☀
چونمن دیگر به آنها نیاز ندارم و من پروردگار حقیقی و محبت واقعی راپیداکردم
اسم این مرکز اسلامی هم روی کارت نوشته شده بود بنابراین آمدم اینجا تابگویم : الحمدلله و سپاس برای شما به خاطر تربیت چنین فرزندی که در وقت مناسب سراغم آمد و من را از رفتن به جهنم باز داشت ! َ
و چشمان نماز گذارانپر از اشک شد و همه باهم تکبیر زدند و الله اکبر گفتند: الله اکبر
امام که پدر آن پسر بود از منبر پایین آمد و پسرش را که در صف اول نماز گذاران بود ، با گریه ای که نمی توانست جلوی آنرا بگیرد درآغوش می فشرد ...💥
نمیتوان به چنین پسری افتخار نکرد ...
واینجا این سوال مطرح میشود که مابرای دعوت در راه خدا چه کرده ایم.
آیا این وسایل پیام رسانی مثل سروش.ایتا.واتساپ و غیره را در مسیر دعوت به سوی خداوند به کار گرفته ایم ، یا خیر ؟!؟...🏡☀💥
جواب این سوال را به خودتان واگذار می کنم...
↶【به ما بپیوندید 】↷
____🍃🌸🍃____
🆔 https://eitaa.com/dastanemabareshohada
❄️🍃🌹🍃❄️
فروشگاه اینترنتی فدک با افتخار در خدمت شما عزیزان می باشد
عرضه کننده انواع بسته های اینترنتی ،شارژر موبایل و تبلت ،هنزفری،انواع کابل شارژ، انواع رم و فلش هدفون موس صفحه کلید پاور بانک با گارانتی معتبر ، و دیگر لوازم جانبی موبایل
❄️🍃🌹🍃❄️
برای ورود ⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
🍃🌺 @froshgah_fadak 🌺