eitaa logo
داستان زیبا
170 دنبال‌کننده
185 عکس
262 ویدیو
59 فایل
داستان زیبا داستان های معصومین داستان های کوتاه داستان های مستند و علما وشهدا و .. کانال دیگر ما:قرآن وسنت، @ghoranvasonat کانال روانشناسی @ravan110
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از قرآن وسنت
✅👈جان دادن شتر در غم شهادت امام سجاد علیه السلام️ ◼️ امام باقر علیه السلام فرمود: پدرم على بن الحسين علیه السلام شترى داشت كه ۲۲ مرتبه با آن به حجّ رفت و يك بار هم به او شلاق نزد. ◼️ پس از دفن امام سجاد علیه السلام يكى از غلامان آمد و گفت: شتر از خانه خارج شده و كنار قبر على بن الحسين علیه السلام رفته و همانجا زانو زده و سر و گردنش را به قبر می‌مالد و ناله می‌كند. ◼️ گفتم: او را دريابيد و پیش من بیاورید قبل از آنکه دیگران از قضیه آگاه شوند. امام باقر فرمود: آن شتر اصلاً قبر پدرم را نديده بود. ◼️ در روايت ديگر آمده كه سه مرتبه شتر را به خانه بردند، باز برگشت، در مرتبه سوم امام باقر علیه السلام فرمود او را رها كنيد كه از عمرش چيزى نمانده! پس از سه روز از دنيا رفت. 📚 بحار الأنوار، ج‏ ۴۶ ص ۱۴۸
السَّلامُ علیکُم یا اهلَ بَیتِ النُّبوَّة ✨️ختم 14 شاخه گل صلوات✨️ برای سلامتی و تعجیل در امر فرج آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف     🕊الّلهُمَّ🤍         🤍صلّ🕊             🕊علْی 🤍                🤍محَمَّدٍ🕊                  🕊 وآلَ🤍              🤍 محَمَّدٍ🕊         🕊وعَجِّل🤍 🤍فرَجَهُم🕊 🕊الّلهُمَّ🤍      🤍 صلّ🕊            🕊 علْی🤍                🤍محَمَّدٍ🕊                   🕊وآلَ🤍               🤍محَمَّدٍ🕊        🕊 وعَجِّل🤍 🤍فرَجَهُم🕊     🕊الّلهُمَّ🤍         🤍صلّ🕊             🕊علْی 🤍               🤍محَمَّدٍ 🕊                   🕊وآلَ🤍               🤍محَمَّدٍ🕊         🕊وعَجِّل🤍 🤍 فرَجَهُم🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🐜🐜🐜🐜🐜🐜🐜 ✍ ❗ 🐜قطره عسلی بر زمین افتاد! مورچه کوچکی آمد و از آن چشید . و خواست که برود، اما مزه ی عسل برایش اعجاب انگیز بود! پس برگشت و جرعه دیگری نوشید ... 🐜باز عزم رفتن کرد، اما احساس کرد که خوردن از لبه عسل کفایت نمی کند ؛ و مزه واقعی را نمی دهد. پس بر آن شد تا ،خود را در عسل بیندازد، تا هر جه بیشتر و بیشتر لذت ببرد. 🐜مورچه در عسل غوطه ور شد ! و لذت می برد، اما ( افسوس ) که نتوانست از آن خارج شود،،، پاهایش خشک و به زمین چسبیده بود، و توانایی حرکت نداشت ... در این حال ماند تا آنکه نهایتا" مُرد ...بنجامین فرانکلین می گوید: ▫️دنیا چیزی نیست جز قطره عسلی بزرگ، پس آنکه به نوشیدن مقدار کمی از آن اکتفا کرد، نجات می یابد؛ و آنکه در شیرینی آن غرق شد،هلاک می شود!!!ایـن است حکـایـت دنیـاااااا داستانهای آموزنده👇👇👇 @Dastanhaeamozande
5.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای شیعه شدن فرزند عبد الباسط (( فَقَط عَلی اَمیرَالمُومنین وَلیُّ اللهِ الاَعظَمُ الاَکبَرُ )) این کلیپ را با دقت گوش کنید : کسی همانند عبدالباسط قاری مشهور قرآن که تمام عمر و زندگی خودش را وقف قرآن کرد و تمام عمرش را وقف ترویج قرآن و تربیت قاریان ممتاز قرآن در دنیا کرد اما بدون پذیرش و قبول وِلایت اَعظَم و فَرمانرَوایی مُطلقِ حضرت آقا و مولا اَمیرَالمومنین عَلی صَلَواتُ اللّه عَلیه وآله بر تمام عالَمِ اِمکان ، نه قرآن نه اعمال خیر و نه هیچ عبادتی هیچ فایده ایی ندارد و باعث نجات هیچ اَحدی نمی شود. تمامِ دین اَمیرَالمومنین علیه السّلام است.
9.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ خاطره‌ای فوق‌العاده از واکنش عجیب دختران دبیرستانی در مواجهه با ! 🗓 انتشار به مناسبت ۴ مرداد، سالروز مرگ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ثواب عجیب زیارت امام حسین (ع) فرزند علامه امینی (ره) پدرشان را در خـواب در جایگاهی بسیار عالی مــشاهــده میکــنن و از ایشان سبب این مقام عالی در بـرزخ را میپرسند و عــلامــــه امــینـــی (ره) در جـــواب علت ایـــن جایـــگاه عــظیم را زیارت قبر امام حسین (ع) ذکر میکنند. حجت الاسلام
11.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥عنایت امام رضا علیه السلام به زائری که اهل زیارت نبود... 🎙 حجت‌الاسلام والمسلمین قرائتی . . •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
12.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 | پاسخ امام سجاد علیه السلام به کسی که از او پرسید شما چرا گریه میکنید در حالی که جد شما پیامبر (ص) و شفاعت شاملتان می شود و خداوند خیلی رحیم است...
🔴نماز عباس بابایی و احترام ژنرال آمریکایی ♦️خود عباس ماجرای فارغ‌التحصیلی از دانشکده خلبانی آمریکا را چنین تعریف کرده است: «دوره خلبانی ما در آمریکا تمام شده بود، اما به خاطر گزارشاتی که در پرونده خدمتم درج شده بود، تکلیفم روشن نبود و به من گواهینامه نمی‌دادند تا این که روزی به دفتر مسئول دانشکده که یک ژنرال آمریکایی بود، احضار شدم. به اتاقش رفتم و احترام گذاشتم. او از من خواست که بنشینم. پرونده من در مقابلش و روی میز بود. ژنرال آخرین فردی بود که می‌بایستی نسبت به قبول و یا رد شدنم اظهارنظر می‌کرد. ♦️او پرسش‌هایی کرد که من پاسخش را دادم. از سؤال‌های ژنرال برمی‌آمد که نظر خوشی نسبت به من ندارد. این ملاقات ارتباط مستقیمی با آبرو و حیثیت من داشت زیرا احساس می‌کردم که رنج دو سال دوری از خانواده و شوق برنامه‌هایی که برای زندگی آینده‌ام در دل داشتم همه در یک لحظه در حال محو شدن است و باید دست خالی و بدون دریافت گواهینامه خلبانی به ایران برگردم. در همین فکر بودم که در اتاق به صدا درآمد و شخصی اجازه خواست تا داخل شود. او ضمن احترام، از ژنرال خواست تا برای انجام کار مهمی به خارج از اتاق برود، با رفتن ژنرال، من لحظاتی را در اتاق تنها ماندم. ♦️به ساعتم نگاه کردم، وقت نماز ظهر بود. با خود گفتم، کاش در اینجا نبودم و می‌توانستم نماز را اول وقت بخوانم. انتظارم برای آمدن ژنرال طولانی شد. گفتم که هیچ کار مهمی بالاتر از نماز نیست، همین جا نماز را می‌خوانم. ان‌شاالله تا نمازم تمام شود، او نخواهد آمد. به گوشه‌ای از اتاق رفتم و روزنامه‌ای را که همراه داشتم به زمین انداختم و مشغول نماز خواندن شدم. در حال خواندن نماز بودم که متوجه شدم ژنرال وارد اتاق شده است. با خود گفتم چه کنم؟ نماز را ادامه بدهم یا بشکنم؟ بالاخره گفتم، نمازم را ادامه می‌دهم، هرچه خدا بخواهد همان خواهد شد. نماز را تمام کردم و در حالی که بر روی صندلی می‌نشستم از ژنرال معذرت‌خواهی کردم. ژنرال پس از چند لحظه سکوت، نگاه معناداری به من کرد و گفت: چه می‌کردی؟ گفتم: عبادت می‌کردم. گفت: بیشتر توضیح بده. ♦️گفتم: در دین ما دستور بر این است که در ساعت‌های معین از شبانه‌روز باید با خداوند به نیایش بپردازیم و در این ساعت زمان آن فرا رسیده بود، من هم از نبودن شما در اتاق استفاده کردم و این واجب دینی را انجام دادم. ♦️ژنرال با توضیحات من سری تکان داد و گفت: همه این مطالبی که در پرونده تو آمده مثل این که راجع به همین کارهاست، این طور نیست؟ پاسخ دادم: بله همین طور است. لبخند زد. از نوع نگاهش پیدا بود که از صداقت و پایبندی من به سنت و فرهنگ و رنگ نباختنم در برابر تجدد جامعه آمریکا خوشش آمده است. با چهره‌ای بشاش خودنویس را از جیبش بیرون آورد و پرونده‌ام را امضا کرد. سپس با حالتی احترام‌آمیز از جا برخاست و دستش را به سوی من دراز کرد و گفت: به شما تبریک می‌گویم. شما قبول شدید. برای شما آرزوی موفقیت دارم. من هم متقابلاً از او تشکر کردم. احترام گذاشتم و از اتاق خارج شدم. آن روز به اولین محل خلوتی که رسیدم به پاس این نعمت بزرگی که خداوند به من عطا کرده بود، دو رکعت نماز شکر خواندم.» 🌍 @ebratha_ir
هدایت شده از قرآن وسنت
آیت الله حائری شیرازی این، تو نیستی! انسان خودش را با جسمش اشتباه می گیرد! وقتی در نگاه می‌کند و جسم خودش را می‌بیند، این اشتباه را می‌کند. به او می‌گویند چه کسی را در آینه دیدی؟ می‌گوید: «خودم را دیدم». نه! انسان خودش را نمی‌بیند! خیلی کار دارد که انسان به جایی برسد که خودش را ببیند. گاهی یک انسان از دنیا می‌رود قبل از این که حتی یک بار خودش را دیده باشد! انسان به هر چیزی پیدا کرد خودش را با او اشتباه می‌گیرد. اولین اشتباهی که انسان می‌کند این است که بدنش را خودش می‌داند؛ چون به این بدن تعلق پیدا کرده است. [در فیلم «گاو»] مش حسن از بس به آن گاو علاقه داشت، خودش هم شده بود گاو! هرچه می خواستند به او حالی کنند که تو گاو نیستی، باورش نمی شد. این همان حال و روز ماست! ما [به خاطر تعلقی که به بدنمان داریم]، باور کرده‌ایم که همین هیکل هستیم. وقتی انسان می‌فهمد که خودش چیز مهمی بوده که دیگر فرصت از کف رفته است. انبیا آمدند که به انسان بگویند: ای انسان! تو فقط همین بدن نیستی، تو یک هستی که این بدن، یک قطره‌اش است. وقتی انسان می‌میرد، نعش خودش را از بیرون می‌بیند. آن وقت می‌فهمد که من این نعش نبودم. کسانی که روی خودشان کار کرده‌اند، گاهی بیرون از جسمشان می‌ایستند و جسم خودشان را تماشا می‌کنند. آمدند به آدم بگویند «تو گاو نیستی»! اما آدم عصبانی می‌شود و میگوید: «اِلّا و لابد من همینم». مش حسن هر وقت برایش جو می‌بُردند، می‌گفت اینها دوست من هستند. اما هرکس برایش نان می‌بُرد، فکر میکرد دشمنش است. مشکل انسان همین است. @ghoranvasonat
🍂 آلودگی قلب.. 🔺️ یک روز استادی به همسر خود گفت امروز ظرف‌های غذا را نشور! وقتی شاگردان آمدند منزل استاد، استاد گفت بروید از لبنیاتی در این ظرف‌ها شیر بخرید؛ وقتی رفتند ظرف بردارند، دیدند ظرف‌ها کثیف و نشسته است! گفتند استاد این‌ها نشسته است بگذارید بشوریم بعد ببریم. 🔺️ استاد فرمود به‌همین صورت که هست ببرید، گفتند لبنیاتی داخل این ظرفها شیر نمی‌ریزد، این‌ها کثیف هستند! استاد فرمود هم همین‌گونه است، ظرف اگر کثیف باشد لبنیاتی داخل آن شیر نمی‌ریزد، قلب هم اگر کثیف باشد اگر آلوده باشد داخل قلب نمی‌شود. 🎙نقل شفاهی "یکی از اساتید" 🔰eitaa.com/Alemin "زندگانی عالمان"