🔻 پیشگویی ۱۴ سال پیش رهبر انقلاب از قدرت شفاعت حاج قاسم
✍در منزل شهید محمدرضا عظیم پور در سال ۱۳۸۴: داماد بزرگ خانواده، جواد روحاللهی، از رهبر انقلاب درخواست میکند: که انشاءالله فردای قیامت همه ما را که اینجا هستیم شفاعت کنید. امام خامنهای میگویند: ما چهکارهایم که شما را شفاعت کنیم؟ پدر و مادر شهید باید من و شما را شفاعت کند.... ما سعادتمان به این است و آرزویمان به این است مشمول شفاعت خوبانی از قبیل: این شهدا و امثال اینها باشیم
🔹رهبر انقلاب خم میشوند و با نگاهی به حاج قاسم سلیمانی میگویند: این آقای حاج قاسم هم از آنهاییست که شفاعت میکند انشاءالله.... حاج قاسم سلیمانی سر پایین میاندازد و با دو دست صورتش را میپوشاند. بله! از ایشان قول بگیرید، به شرطی که زیر قولشان نزنند!
🔹همه میخندند، همه به جز سردار سلیمانی که خجالتزده سر به زیر انداخته. رهبر انقلاب ادامه می دهند: چون امکانات ایشان، امکانات قول دادن و شفاعت کردنشان، الان خیلی خوب است.(یعنی حالت مجاهدت او در جهاد اصغر و اکبر) اگر همین را بتوانند نگه بدارند، مثل همین چهل، پنجاه سالی که نگه داشتهاند؛ خیلی خوب است.
🔹در ادامه رهبر معظم انقلاب میگوید این هم یک هنریست که ایشان دارند... بعضیها خیال میکنند که در دوره پیشرفته و سازندگی و توسعه و نمیدانم فلان و فلان، دیگر باید آن قید و بندهایی که اول کار داشت را رها کنند. نفهمیدند که هر دوره ای که عوض میشود، تکلیفها و نوع مجاهدت عوض میشود؛ اما روحیه مجاهدتی که آن روز بوده، آن نباید عوض بشود. روحیه مجاهدت اگر عوض شد، آدم میشود مثل آدمهایی که وقتی جنگ بود، در خانههایشان پای تلویزیون نشسته بودند فیلم خارجی تماشا میکردند.)) لحظاتی سکوت میشود و جمعیت حاضر به فکر میروند.
🔹جواد روحاللهی [داماد خانواده]میگوید:
چند ماه بعد از آن دیدار، ماه رمضان، در مراسم افطاری هرساله حاج قاسم به بچه های جبهه و جنگ همان جلویِ در از ایشان قول شفاعت خواستم. حاجی میخواست دست به سرم کند، که گفتم: حاجی! والله اگر قول ندهی، داد میزنم و به همه مهمانها میگویم آقا درباره تو آن روز چه گفتند؟ حاج قاسم که دید اوضاع ناجور میشود؛ گفت: باشد، قول میدهم؛ فقط صدایش را در نیاور!
📚منبع ؛کتاب «کریمانه» روایت حضور مقام معظم رهبری در منازل شهدای استان کرمان انتشارات صهبا نشر ۱۳۹۵
#نشر_حداکثری...
🌴ڪانال داستان ها و حکایات
https://eitaa.com/joinchat/2509897778C3d9a9afe8f
#میلاد_پیامبر_اکرم(ص)
📘داستانهایبحارالانوار
💠 بدترینِ انسانها
🔹مسلمانان در محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله اجتماع کرده بودند، حضرت در ضمن سخنرانی فرمودند:
➖"آیا مایلید از بدترین انسان به شما خبر دهم؟"
گفتند: بلی!یارسول الله خبر دهید.
➖پیامبر فرمودند:آن کس که خیرش به دیگران نرسد،زیردستش را بزند، و همیشه علاقه داشته باشد تنهاغذا بخورد،مبادا کسی در کنار سفره ی طعام او بنشیند.
حاضران میپنداشتند،از این شخص بدترکسی نیست.
🔹حضرت فرمودند:
➖"از این بدتر هم هست،میخواهید او را معرفی کنم؟"
اصحاب:بلی یارسول الله!معرفی فرمایید.
➖پیامبر فرمودند:"بدتر از او،کسی است که مردم نه امیدی به خیرش دارند و نه از شرش در امانند."
اصحاب گمان کردند خداوند بدترازچنین فرد، کسی را نیافریده است.
🔹پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: ➖"میخواهید ازاین بدتر رابه شما نشان دهم؟"
اصحاب گفتند:بلی یارسول الله نشان دهید.
➖پیامبر فرمودند:"آدمی که بسیار فحش دهد،لعن و نفرین کند و ناسزا گوید.هرگاه از مسلمانان نزد او نام برده شود،از بدگویی او کوتاهی نکند و هر کس نام او را بشنود،لعن و نفرینش کند."
📚 بحار: ۷۲،ص ۱۰۷
#هفته_وحدت
🌴ڪانال داستان ها و حکایات
https://eitaa.com/joinchat/2509897778C3d9a9afe8f
🌠 آن شب...
🌌 ابلیس - که لعنت خدا بر او باد - در آسمانهای هفتگانه رفت و آمد می کرد.
🌟 چون عیسی (ع) به دنیا آمد از سه آسمان منع گردید و فقط در چهار آسمان گردش می کرد.
🌠 زمانی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ولادت یافت از تمام آسمانها منع شد و شیاطین به وسیله (شهاب ها) سنگباران شدند.
🕋 قریش گفتند: این همان قیامتی است که از زبان اهل کتاب می شنیدیم.
👳🏼♂️ عمرو بن امیه - که یکی از بزرگترین پیشگویان جاهلیت بود - گفت: این ستارگان را که به وسیله آنها راهنمائی می شوند و زمستان و تابستان را بدانها می شناسند بنگرید؛ اگر آنها پرتاب شدند دلیل بر نابودی همه چیز خواهد بود، و اگر دیگر ستارگان پرتاب گردیدند و آنها ثابت ماندند دلیل بر وقوع امری است.
🗿در روزی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به دنیا آمد تمام بتها بر زمین افتادند.
🏛️ ایوان کسری در آن شب به لرزه در آمد و چهارده کنگره آن فرو ریخت، دریاچه ساوه خشک و در بیابان سماوه (۱) سیل جاری شد.
🔥 آتشکده فارس - که هزار سال بود خاموش نشده بود - به خاموشی گرایید.
🐪 موبد موبدان (۲) در آن شب در خواب شتران سرکشی را دید که اسبان عربی عالی نژادی را به دنبال داشتند. آنها از دجله گذشته و به سرزمین فارس وارد شدند. طاق کسری از میان شکاف پیدا کرد و آب رودخانه دجله در آن کاخ نفوذ نمود.
🌠 در همان شب نوری از حجاز تابید و تا مشرق ادامه پیدا کرد.
👑 تختهای پادشاهان جهان سرنگون شد. آن روز همه آنها خاموش بودند.
💥 علم پیشگویان از آنان اخذ و جادوی جادوگران باطل گردید. هیچ پیشگویی در عرب نماند مگر اینکه از یار و صاحبش (اجنه) بریده شد. (۳)
🕋 قریشیان نزد اعراب عظمت یافته و به نام خاندان خداوند - آل الله - خوانده شدند.
⚜️ امام صادق علیه السلام فرمودند:
🔅«چون در بیت الله الحرام بسر می بردند، خاندان خداوند (آل الله) نامیده شدند».
🌹 آمنه می گوید: «به خدا سوگند که فرزندم در حالی که با دست خویش از زمین خوردن خود جلوگیری می کرد، به دنیا آمد. پس سر خود را به سوی آسمان بلند کرد و به آن نگریست. آنگاه نوری از من خارج شد که همه چیز را برای او روشن کرد. در آن روشنایی سخن کسی را شنیدم که می گفت:
✨«تو سرور آدمیان را به دنیا آوردی؛ او را محمد بنام».
👣 عبدالمطلب که سخنان آمنه به او رسیده بود - برای دیدن نوزاد آمد. او را در بر گرفت و در دامان خود قرار داد و گفت:
🤲🏻 «شکر و سپاس خداوندی را که این کودک معطر و خوشبو آستین را - که در گاهواره سرور کودکان و نوجوانان گردید - به من ارزانی داشت».
🕋 آنگاه او را به ارکان کعبه مالید و در حق او اشعاری سرود.
⚜️ حضرت صادق (علیه السلام) اضافه فرمودند:
🔥ابلیس - که لعنت خدا بر او باد - جمیع شیاطین (۴) را فرا خواند... گفتند:
❓ای پیشوای ما، چه چیز تو را ترسانیده است؟
🔥 گفت وای بر شما! بدانید که از امشب زمین و آسمان دگرگون شده و حادثه و رویداد عظیمی بر روی زمین اتفاق افتاده که نظیر آن از زمانی که عیسی بن مریم به آسمان برده شد روی نداده است. بروید و ببینید که این اتفاق چیست؟
🌍 شیاطین متفرق شدند و سپس بازگشته گفتند: چیزی نیافتیم!
🔥 ابلیس - که لعنت خدا بر او باد - گفت: خود شخصاً این کار را خواهم کرد.
🕋 در جهان گردشی نمود تا به حرم رسید. آنجا را مملو از فرشتگان مشاهده کرد. خواست وارد شود؛ فرشتگان بر او بانگ زدند.
⛰️ بازگشت و خود را به گنجشکی مانند کرد (۵) و از جانب کوه حرا وارد شد. جبرئیل علیه السلام به او گفت: لعنت خدا بر تو باد! برگرد!
🔥 گفت: ای جبرئیل، پرسشی دارم؛ این اتفاق چیست که در این شب بر روی زمین روی داده است؟
✨جبرئیل گفت: حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) به دنیا آمده است.
🔥 گفت: آیا مرا در او بهره ای است؟
✨گفت: خیر!
🔥 گفت: در امت او چه؟
✨ گفت: آری.
🔥 گفت: راضی گردیدم.
📚 ابن شهر آشوب از امیرمؤمنان علیه السلام روایت کرده است که فرمود: (۶)
🗿زمانی که پیامبر خدا (ص) به دنیا آمد، بتهای کعبه فرو افتادند.
🌌 شب هنگام فریادی از آسمان به گوش رسید که می گفت:
🔅«حق آمد و باطل نابود شد، همانا که باطل نابود شدنی است». (۷)
📚 ابن شهر آشوب می افزاید: و نیز #روایت است که:
🌠 در آن شب تمام دنیا روشن گردید و هر سنگ و کلوخ و درختی خنده زد. همه چیز در آسمانها و زمین، خداوند عز و جل را تسبیح گفتند و شیطان در حال فرار می گفت:
🔅بهترین امتها و نیکوترین آفریدگان و گرامیترین بندگان و باعظمت ترین موجود عالم حضرت محمد صلی الله علیه و آله است. (۸)
📚 پی نوشت ها:
۱. محلی بین کوفه و شام.
۲. مؤبدان یا مؤبذان (معرب موبد)، پیشوای آیین زرتشتی و موبدان موبد یا موبد موبدان بزرگترین رهبر دینی ایشان است.
۳. طریق به دست آوردن علم بوسیله پیشگویان (کاهنان) مختلف بود؛ گروهی از افعال و احوال اشخاص استفاده می کردند و برخی از عوامل خارجی بهره می بردند. اک
ثریت آنان رابطهایی از جن - که به آنان رأی (بر وزن غنی) گفته می شد - داشتند و از آنان کسب اخبار می نمودند. ظاهراً مراد روایت از بریده شدن از یار و صاحبش، اینان باشند. والله العالم.
۴. ابلیس نام شیطانی است که تکبر نموده بر آدم سجده نکرد. اما لفظ شیطان اسم عامی است که بر هر متمردی اطلاق می گردد؛ اعم از جن و انس. ظاهراً اطلاق أبالسه در روایت به علت آن باشد که آنان پیروان ابلیس هستند و در تحت اطاعت او قرار دارند که گاه افراد گروه را به نام فرمانده آنان می خوانند. و الله العالم.
۵. صر: مرغی است زرد رنگ کوچک مثل گنجشک (منتهی الارب، لغتنامه دهخدا)
۶. مناقب آل ابی طالب، ج ۱، ص ۳۱- ۳۲.
۷. اسراء، آیه ۸۲.
۸. ۷. مناقب آل ابی طالب، ج ۱، ص ۳۱- ۳۲
#میلاد_پیامبر_اکرم
و #میلاد_امام_جعفر_صادق(ع)مبارک🌸
#هفته_وحدت
🌴ڪانال داستان ها و حکایات
https://eitaa.com/joinchat/2509897778C3d9a9afe8f
✨بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ✨
💙ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺭﺳﻮﻝَ ﺍﻟﻠﻪ☀️
💚ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺍﻣﯿﺮَﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ☀️
💛ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏِ ﯾﺎ ﻓﺎﻃﻤﺔُ ﺍﻟﺰﻫﺮﺍﺀ☀️
❤️ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِﺍﻟﻤﺠﺘﺒﯽ☀️
💜ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺳﯿﺪَ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ☀️
💙ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦِ ﺯﯾﻦَ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ☀️
💚ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺒﺎﻗﺮ☀️
💛ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺟﻌﻔﺮَ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ☀️
❤️ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻦَ ﺟﻌﻔﺮٍ ﻥِ ﺍﻟﮑﺎﻇﻢ☀️ُ
💜ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﻮﺳَﯽ ﺍﻟﺮﺿَﺎ ﺍﻟﻤُﺮﺗﻀﯽ☀️
💙ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺠﻮﺍﺩ☀️
💚ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﻬﺎﺩﯼ☀️
💛ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻌﺴﮑﺮﯼ☀️
❤️السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی☀️ ✨یاخلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان... ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎﺗﻪ✨
✨اللهُـمَّ ؏َـجِّـلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج✨
✨#اݪّلهُمَّ_صَݪِّ_عَݪے_مُحَمَّد_وَ_آݪِ_مُحَمَّد_وَ_عَجِّݪ_فَرَجَهُمْ✨
السلام علیک یا ابا صالح المهدی ادرکنی
#امام_زمان
🌴ڪانال داستان ها و حکایات
https://eitaa.com/joinchat/2509897778C3d9a9afe8f
°✺°🌺⚜°✺°🌺⚜°✺°🌺⚜°✺
5.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍀🍀🍀
🎥وقتی وزیر نفت هم از حضور سرزده #رئیسی غافلگیر شد.👆
❌❌❌
البته دنبال دشمن و #نفوذ دشمن هم باشیم.
#بنزین و فتنه ناکام دشمن
🌴ڪانال داستان ها و حکایات
https://eitaa.com/joinchat/2509897778C3d9a9afe8f
داستان کوتاه
#توبه_نصوح
نصوح مردی بود شبیه زنها، صدایش نازک بود، صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت.
او با سوء استفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار دلاکی میکرد و کسی از وضع او خبر نداشت. او از این راه، هم امرار معاش میکرد و هم برایش لذت بخش بود.
گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست.
روزی دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد. از قضا گوهر گرانبهایش همانجا مفقود شد. دختر پادشاه در غضب شد و دستور داد که همه را تفتیش کنند.
وقتی نوبت به نصوح رسید او از ترس رسوایی، خود را در خزینه حمام پنهان کرد.
وقتی دید مأمورین برای گرفتن او به خزینه آمدند، به خدای تعالی رو آورد و از روی اخلاص و به صورت قلبی همانجا توبه کرد.
ناگهان از بیرون حمام آوازی بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که گوهر پیدا شد و مأموران او را رها کردند.
و نصوح خسته و نالان شکر خدا را به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص شد و به خانه خود رفت.
او عنایت پروردگار را مشاهده کرد. این بود که بر توبه اش ثابت قدم ماند و از گناه کناره گرفت.
چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد و نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم و دیگر هم به حمام نرفت.
هر مقدار مالی که از راه گناه کسب کرده بود در راه خدا به فقرا داد و از شهر خارج شد و در کوهی که در چند فرسنگی آن شهر بود، سکونت اختیار نمود و به عبادت خدا مشغول گردید.
در یکی از روزها همانطور که مشغول کار بود، چشمش به میشی افتاد که در آن کوه چرا میکرد. از این امر به فکر فرو رفت که این میش از کجا آمده و از آن کیست?
عاقبت با خود اندیشید که این میش قطعا از شبانی فرار کرده و به اینجا آمده است، بایستی من از آن نگهداری کنم تا صاحبش پیدا شود. لذا آن میش را گرفت و نگهداری نمود، پس از مدتی میش زاد و ولد کرد و نصوح از شیر آنها بهره مند میشد.
روزی کاروانی راه را گم کرده بود و مردمش از تشنگی مشرف به هلاکت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همین که نصوح را دیدند از او آب خواستند و او به جای آب به آنها شیر داد، به طوری که همگی سیر شده و راه شهر را از او پرسیدند. او راهی نزدیک به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هر کدام به نصوح احسانی کردند و او در آنجا قلعه ای بنا کرده و چاه آبی حفر نمود و کم کم آنجا منازلی ساخته و شهرکی بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا می آمده و در آن محل سکونت اختیار کردند، همگی به چشم بزرگی به او می نگریستند.
رفته رفته آوازه خوبی و حسن تدبیر او به گوش پادشاه رسید که پدر همان دختر بود. از شنیدن این خبر مشتاق دیدار او شده، دستور داد تا وی را از طرف او به دربار دعوت کنند.
همین که دعوت شاه به نصوح رسید، نپذیزفت و گفت: من کاری دارم و از رفتن به نزد سلطان عذر خواست.
مأمورین چون این سخن را به شاه رساندند، بسیار تعجب کرد و اظهار داشت: حال که او نزد ما نمی آید ما میرویم او را ببینیم.
با درباریانش به سوی نصوح حرکت کرد، همین که به آن محل رسید به عزرائیل امر شد که جان پادشاه را بگیرد.
بنا بر رسم آن روزگار و به خاطر از بین رفتن شاه در اقبال دیدار نصوح، نصوح را بر تخت سلطنت بنشاندند.
نصوح چون به پادشاهی رسید، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملکتش گسترانیده و با همان دختر پادشاه ازدواج کرد.
روزی در بارگاهش نشسته بود، شخصی بر او وارد شد و گفت: چند سال قبل، میش من گم شده بود و اکنون آن را از عدالت تو طالبم.
نصوح گفت: میش تو پیش من است و هر چه دارم از آن میش توست.
وی دستور داد تا تمام اموال منقول و غیر منقول را با او نصف کنند.
🕊 آن شخص به دستور خدا گفت:
بدان ای نصوح! نه من شبانم و نه آن، یک میش بوده است، بلکه ما دو فرشته، برای آزمایش تو آمده ایم.
تمام این ملک و نعمت، اجر توبه راستین و صادقانه ات بود که بر تو حلال و گوارا باد.
و از نظر غایب شد.
به همین دلیل به توبه واقعی و راستین، (توبه نصوح) گویند.
برای دوستان خود ارسال کنید.👆
نشر حداکثری...
#شب_جمعه شب توبه و استغفار
🌴ڪانال داستان ها و حکایات
https://eitaa.com/joinchat/2509897778C3d9a9afe8f
🔴مژدگانا که گربه زاهد شد...
هدفش تحریک دیگر مراجع است تا آتش فتنه انگیزی اش را فراهم کند وگرنه بهتر از هرکسی میداند که نه کسی مخالف استقلال حوزه است و نه کسی موافق تعرض به ساحت مراجع؛ این جماعت که "جهان" را در "آمریکا" می بینند، به دنبال آن هستند که "وادادگی" را هم به اسم "تعامل" تئوریزه کنند!
#نفوذ تا کجاست؟
عباس_عبدی
🌴ڪانال داستان ها و حکایات
https://eitaa.com/joinchat/2509897778C3d9a9afe8f
📚پند خداوند
خداوند به یکی از پیامبران بنی اسرائیل وحی فرستاد، به اولین چیزی که رسید، آن را ببلعد، دومی را پنهان کند و سوّمی را بپذیرد و چهارمی را ناامید نکند و از پنجمی فرار کند.
پیامبر به راه خود ادامه داد، در ابتدای راه به اولین چیزی که رسید، کوهی عظیم بود، گفت؛ خداوند هیچگاه بنده را به کاری که توانش را ندارد، امر نمی کند. آنگاه به قصد بلعیدن کوه جلو رفت، هرچ جلوتر می رفت، کوه کوچکتر می شد، تا جایی که وقتی به کوه رسید، به شکل یک لقمه کوچک شد و آن را بلعید. به دومین چیزی که رسید تشتی بود، و آن را زیر خاک پنهان کرد.
اما تشت از خاک بیرون آمد. سومین چیزی را که دید، پرنده ای بود که پرنده ای شکاری در تعقیبش بود، پرنده کوچک را به نزد خود طلبید، و آن را در آستین خود پنهان کرد، آنگاه پرنده شکاری رو به پیامبر گفت؛ ساعت ها بود او را تعقیب می کردم. صید را از من گرفتی. پیامبر به یاد فرمان چهارم خداوند افتاد، تکه ای از ران پرنده را کند و به او داد.
پیامبر چندی بعد به مرداری بدبو روبرو شد. سریع از آنجا دور شد.
خداوند به او وحی فرستاد که آن کوه نشانه غضب است، زیرا که انسان هنگام خشم خود را نمی بیند و اما هنگامی که آرام گرفت، قدر خویش را می شناسد و اگر صبر پیشه کند در هنگام خشم می بیند که خشم و غضب با تمام بزرگی اش به اندازه یک لقمه کوچک و لذیذ است.
اما آن تشتی را که زیر خاک پنهان کردی، عمل صالح است که هرچه بخواهی آن را پنهان کنی، خداوند آن را نمایان می سازد. پرنده نشانه مردی است که برای اندرز تو می آید که باید از او استقبال کنی و آن پرنده شکاری حاجتمندی است که رو به سوی تو می آید و نباید ناامید بازگردد و اما آن مردار گندیده غیبت است که می باید همیشه از آن گریزان باشی.
اگر چنانچه بخواهی مرا در بهشت ملاقات کنی باید در دنیا غریبانه و با غم و اندوه زندگی کنی، مثل پرنده ای تنها که در دل شب از بقیه جداست و با خدای خویش مأنوس گشته است.
#داستان
🌴ڪانال داستان ها و حکایات
https://eitaa.com/joinchat/2509897778C3d9a9afe8f
🫂 ماجرای جالب دیدار یک کفاش با امام زمان (عج)
👁️ حضرت صاحب الزمان (عج) با اینکه از نظر ما غایب هستند، اما همواره از اعمال آگاهند، و این گناهان ماست که باعث شده تا ایشان را نبینیم، و تعداد کمی از افراد قادر به دیدار با ایشان هستند؛ در ادامه، داستانی از تشرف مردی کفاش خدمت #امام_زمان (عج) را بخوانید.
🌹 #سید_عبدالکریم_کفاش شخصی بود که مورد عنایت ویژه امام زمان (عج) قرار داشت و حضرت دائماً به او سر می زد.
🌤️ روزی حضرت به حجره کفاشی او تشریف آوردند در حالی که او مشغول کفاشی بود.
⏳ پس از دقایقی حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم، کفش من نیاز به تعمیر دارد ، برایم پینه می زنی؟»
✋🏻 سید عرض کرد: «آقاجان به صاحب این کفش که مشغول تعمیر آن هستم قول داده ام کفش را برایش حاضر کنم، البته اگر شما امر بفرمائید چون امر شما از هر امری واجب تر است، آن را کنار می گذارم و کفش شما را تعمیر می کنم».
👞 حضرت چیزی نگفتند و سید مشغول کارش شد.
⏳ پس از دقایقی مجدداً حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم! کفش من نیاز به تعمیر دارد، برایم پینه می زنی!؟»
🫂 سید کفشی را که در دست داشت کنار گذاشت، بلند شد و دستانش را دور کمر مبارک حضرت حلقه زد و به مزاح گفت: «قربانت گردم اگر یک بار دیگر بفرمایید «کفش مرا پینه می زنی» داد و فریاد می کنم آی مردم آن امام زمانی که دنبالش می گردید، پیش من است، بیایید زیارتش کنید!»
🌹 حضرت لبخند زدند و فرمودند:
🔅«خواستیم امتحانت کنیم تا معلوم شود نسبت به قولی که داده ای چقدر مقید هستی».
📘 کتاب روزنه هایی از عالم غیب؛ آیت الله سید محسن خرازی
#شب_جمعه شادی روح شهدا صلوات🌺
🌴ڪانال داستان ها و حکایات
https://eitaa.com/joinchat/2509897778C3d9a9afe8f
#شب_نشینی_با_مقام_معظم_رهبری
خدا را شکر میکنیم که امروز برخلاف دوران طاغوت، دولتها خودشان به سراغ مردم میآیند. یک روزی بود که مردم باید زحمت میکشیدند، تلاش میکردند تا به حضور دولتها برسند؛ امروز به برکت اسلام، دولتها هستند که راه میافتند و به استانهای مختلف، شهرهای مختلف و دورافتادهترینِ نقاط کشور میروند؛ رئیس جمهور میرود، وزیر میرود، مسئولین گوناگون میروند.
مردم بعضی از این جاهائی که رئیس جمهور در آنجاها حضور پیدا میکند، میگویند ما در دوران گذشته یک مدیرکل را هم در اینجا ندیده بودیم! راست هم میگویند.
این از برکت اسلام است.
اسلام حکومتها را موظف میکند که به دشوارترین کارها و به ضعیفترین مردم بیشتر بپردازند تا به کارهای آسان؛ و خوشبختانه امروز این وجود دارد. خدا را سپاسگزاریم.
# سلامتی_فرمانده_صلوات
دعای #امام_زمان (عج) بدرقه راهتان...
🌴ڪانال داستان ها و حکایات
https://eitaa.com/joinchat/2509897778C3d9a9afe8f