15.mp3
3.62M
إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَهَ السَّاعَهَ السَّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین
۞اللّهُمَّ اغفِر لِیَ الذُّنوبَ الَّتی تَحبِسُ الدُّعا۞
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
#داستان_های_خوب
https://eitaa.com/dastanhayekhob
🔴افسانه پردازی درشبکههای اجتماعی
گسترش شبکههای اجتماعی بسترمناسبی برای فعالیتهای تبلیغی فرقهها وگروههای معاند محسوب میشود
درهمین راستا تشکیلات بهائیت نیز بادستورکار جذب مسلمانان،به فعالیتهای مختلفی مشغولند
آنان بمنظور جذب جوانان مسلمان اقدام به راهاندازی کانالهای تبلیغی وگروههای متعدد درشبکههای اجتماعی نمودهاند،که موجب جذب وبازدید تعدادی ازجوانان ازاین کانالها شدهاست
محتوای این کانالها شامل داستانهایی ساختگی ازسران بهائیت همراه بامدح آنان، اخبارهفتگی با درونمایه تشویش اذهان عمومی، ترغیب به خرید اینترنتی، داستانهایی ازبهائیشدن مسلمانان ونشر نظراتی عجیب ومضحک درباره بهائیت از زبان بزرگان ودانشمندان، بدون ارائه منبع، میباشد
مثلاً دریکی ازاین نقل قولها، از زبان ادیسون آوردهاند: تمام اختراعاتی که من کردهام بعلت وجود عبدالبهاء درجهان وبمنظور پیشرفت وترقی سریع دیانت بهائی بوده است!
هرچند نشر اکاذیب بوفور درچنین شبکههایی مشاهده میشود، اما مذمومتر ازآن، ایجاد گروههایی است که درفضایی بدون نظارت، باکتمان ماهیت خود،سعی درجذب نوجوانان وجوانان مسلمان دارند
گروههایی که بانقاب بشردوستانه رفع اشکال درسی، به شناسایی نوجوانان پرداخته وبتدریج باورود بهحریم خصوصی اعضا،سعی درجذب آنان به تشکیلات مینمایند
لذاعلاوه برلزوم پیگیری مسئولان سایبری وتلاش برای روشنگری اکاذیب این شبکهها، اولیاء وآموزگاران نیز باید نظارت دقیقتری به نحوه حضورفرزندان درفضای مجازی، بمنظور گرفتارنشدن سرمایههای آینده در دام این فریبکاران، داشتهباشند.
#داستان_های_خوب
https://eitaa.com/dastanhayekhob
🌙امشب
✨برایتان دعا میکنم
🌸خدای بزرگ نصیبتان کند
✨هر آنچه ازخوبی ها
🌙آرزو دارید🙏🏻
🌙لحظه هاتون آروم
✨خونه هاتون گرم از محبت
💗آسمون دلتون ستاره بارون
✨خواب تون شیرین
🌙شبتون بخیر🌾🍂حرف اخر...
بخدا بسپاری،حل میشود
باتشکروخسته نباشین ازهمگروهیای گرامی...
🍂🌾🤲الهی تواین ساعات هرچقدرفعالیت کردیم موردرضای خداوخشنودی امام زمان(عج)قرارگرفته باشه.....
وخیروثوابی به گذشتگان واسیران خاکمان برسه...🤲🌾
🍂🌾درقنوت نیمه شبهاتون سخت محتاج دعای خیرتان هستیم 🤲🤲🌾
#داستان_های_خوب
https://eitaa.com/dastanhayekhob
شبتون سرشار از نگاه خدای مهربان ان شاء الله حاجت روا باشید 🤲🌺🌺🌺
#داستان_های_خوب
https://eitaa.com/dastanhayekhob
خواهشن اینو رو پرفایلتون بزارین و تو گروهاتون و فامیلتون اشناتون بفرسین بهشون بگین بزارن رو پرفایلشون
#داستان های خوب
https://eitaa.com/dastanhayekhob
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹۶ روز تا عید الله الاکبر🌹
✅زیارت مجازی مرقد آقا امیرالمومنین(ع):
http://www.imamali.net/vtour
اللهم عجل لولیک الفرج❤️
🌟🌙#داستــــــــــان شـــــــــب🌙🌟
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
روزي دختري كه قصد ازدواج داشت، ازدواج کرد و به خانه شوهر رفت ولی هرگز نمی توانست با مادرشوهرش کنار بیاید و هر روز با هم جرو بحث می کردند.
عاقبت یک روز دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد تا سمی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بکشد!
داروساز گفت : اگر سم خطرناکی به او بدهد و مادر شوهرش کشته شود، همه به او شک خواهند برد، پس معجونی به دختر داد و گفت که هر روز مقداری از آن را در غذای مادر شوهر بریزد تا سم معجون کم کم در او اثر كرده و او را بکشد و بعد توصیه کرد تا در این مدت با مادر شوهر مدارا کند تا کسی به او شک نکند.
دختر معجون را گرفت و خوشحال به خانه برگشت و هر روز مقداری از آن را در غذای مادر شوهر می ریخت و با مهربانی به او می داد.
هفته ها گذشت و با مهر و محبت عروس، اخلاق مادر شوهر هم بهتر و بهتر شد تا آنجا که یک روز دختر نزد داروساز رفت، به او گفت: آقای دکتر عزیز، دیگر از مادر شوهرم متنفر نیستم. حالا او را مانند مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمی خواهد که بمیرد، خواهش می کنم داروی دیگری به من بدهید تا سم را از بدنش خارج کند.
داروساز لبخندی زد و گفت: دخترم، نگران نباش. آن معجونی که به تو دادم سم نبود بلکه سم در ذهن خود تو بود که حالا با عشق به مادرشوهرت از بین رفته است
دل چو به مهر تو مصفا شود،
دیگر از آن کینه سراغی مباد!
#داستان_های_خوب
https://eitaa.com/dastanhayekhob