eitaa logo
داستان مدرسه
674 دنبال‌کننده
543 عکس
347 ویدیو
165 فایل
جملات ادبی خاطرات مدرسه داستانهای مرتبط با مدرسه خلاصه عضو شو😉
مشاهده در ایتا
دانلود
22.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تفسیر و مطالب قرآنی داستان‌ها و حکایات قرآنی خواندن روزانه یک صفحه از قرآن کریم 🥰 مطالب قرآنی 😍 @noorholy
✨یلدا؛ شب تولد خورشید در ایران باستان✨ تا حالا فکر کردی کلمه‌ی یلدا چه معنی‌ای در خودش داره؟ یلدا یه واژه‌ی قدیمی به معنی «تولد» یا «زایش»ه. توی ایران باستان، شب یلدا رو شب تولد خورشید یا «مهر» می‌دونستن. حتی قدیمی‌ها اعتقاد داشتن که توی این شب، تاریکی (که نماد نیروهای اهریمنی بود) به بیشترین میزان خودش می‌رسه، اما از فرداش خورشید دوباره پرقدرت‌تر به آسمون برمی‌گرده. 🌑🌞 پس شب یلدا، شب پیروزی روشناییه. برای همینه که ابوریحان بیرونی، دانشمند بزرگ ایرانی، یلدا رو «میلاد خورشید» می‌دونست و بهش «خرم‌روز» می‌گفت. چه اسم قشنگی، نه؟ ☀️🌕✨ ✨آداب و رسوم یلدا در ایران باستان✨ شب یلدا توی ایران باستان یه جشن مهم بود. قدیمی‌ها اعتقاد داشتن که این شب رو باید کنار هم باشن تا نور و برکت به زندگی‌هاشون بیاد. حالا ببینیم شب یلدا رو چطور جشن می‌گرفتن: ✨سر زدن به خونه‌ی بزرگ‌ترها✨ توی روزگارهای گذشته، مردم شب یلدا دور هم جمع می‌شدن و این جشن رو توی خونه‌ی بزرگ‌ترها برگزار می‌کردن. از اول شب تا دم صبح هم کنار هم می‌نشستن و با شادی و خوراکی‌های خوشمزه شب رو سپری می‌کردن. می‌دونید چرا؟ چون باور داشتن که دور هم بودن باعث می‌شه برکت به زندگی‌هاشون بیاد. 👨‍👩‍👧‍👦🍉🍎 ✨رسمِ روشن کردن آتیش✨ یه رسم خیلی مهم در شب یلدا این بود که آتیش روشن کنن. چون آتیش نماد روشنایی و خورشید به شمار می‌اومده. درواقع اون‌ها اعتقاد داشتن که نور آتیش، تاریکی شب رو شکست می‌ده. پس آتیش مفصلی روشن می‌کردن و کنارش می‌نشستن. 🎇🔥☀️ ✨قصه‌گویی و شاهنامه‌خونی✨ توی شب یلدا بزرگ‌ترها شروع می‌کردن به قصه تعریف کردن و از قهرمان‌های قصه‌ها گفتن. شاهنامه‌خونی هم یکی از رسم‌های مهم این شب بوده. توی این قصه‌ها، بچه‌ها یاد می‌گرفتن که شجاعت و امید توی زندگی خیلی مهمه. این رسم هنوز هم توی شهرهای ایران وجود داره؛ البته خیلی کمتر از قدیم‌ها. 📜📖🎶 ✨سفره‌های رنگینِ یلدایی✨ قدیمی‌ها هم مثل ما یه سفره‌ی مخصوص برای یلدا پهن می‌کردن. انار و هندونه، توی این سفره، نشونه‌ی زندگی بودن. آجیل و میوه‌های خشک هم برکت و فراوونی رو به یاد می‌آوردن.  🍉🍎🥜 ✨عروس‌های یلدایی✨ توی شب یلدا، خانواده‌ی داماد برای عروس خوراکی‌ها و هدیه‌هایی می‌بردن. این رسم یه جور احترام به خانواده‌ی عروس بود و باعث می‌شد رابطه‌ها محکم‌تر بشه. البته خیلی خانواده‌ها هنوزم این رسم رو اجرا می‌کنن. میون هدیه‌های یلدایی همیشه انار و هندونه وجود داشت، چون این‌‌میوه‌ها نماد عشق و برکت بودن. 🎁🍉🌹 ✨افسانه‌ی ماه و خورشید✨ حالا بیاید یه افسانه قشنگ یلدایی هم براتون بگم! توی این افسانه ماه، عاشق خورشیده. برای همین هر شب منتظر می‌مونه تا خورشید بیاد و ببینتش. اما فقط یه شب در سال می‌تونه نزدیک خورشید بشه. اون شب هم شب یلداست. برای همین، یلدا بلندترین شب ساله. اما عاقبت ماه و خورشید تو این شب به هم می‌رسن و عشقشون رو جشن می‌گیرن. 🌙❤️🌞 یادتون باشه، یلدا فقط یه شب طولانی نیست؛ بلکه یه یادآوری مهم برای ماست که می‌گه: بعد از تاریکی، روشنایی می‌آد. چه خوبه که این شب بزرگ کنار هم می‌گیم و می‌خندیم و قدر میراث گذشته‌مون رو بیشتر می‌دونیم! 🎉🍉🌟 جملات ادبی🧑‍🌾 خاطرات مدرسه 👣 داستانهای مرتبط با مدرسه 🏠 در کانال داستان مدرسه ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
8.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در دامان بهشت... 🔮🧝🏻‍♀🔮 سلام... می‌دونی که روز مادره! حتماً شنیدی که می‌گن بهشت زیر پای مادرانه... اما تا حالا به این فکر کردی که چه‌قدر سخته رسیدن به یه همچین جایگاهی؟ به نظر من خیلی سخته... اما مادرا دوست دارن همین‌قدر خوب باشن و مهم اینه که تلاش کنن. ولی بدون هیچ آدمی فرشته نیست، اما یه مادر دوست داره برای تو یه فرشته باشه. یعنی تو از هرکسی توی دنیا بیشتر دوستش داشته باشی و به دامنش پناه ببری. ✨👩🏻‍🍼🪽 و این‌و بدون مادرا هم خیلی وقت‌ها خسته می‌شن... بعضی روزها هم ممکنه اون‌طوری که انتظار داری نتونن بهت توجه کنن. ولی با بقیه یه فرقی دارن. اون‌ها توی همه‌ی این لحظه‌ها بازم یه مادرن که خیلی دوستت داره و می‌خواد بهتر و بهتر باشه! 🧕🏻👩🏻‍🌾👩🏻‍🏫 خیلی از مادرها شاغلن، خیلی‌هاشون دست‌تنهان، بعضی‌هاشونم از دنیا رفتن. اما بازم می‌خوان برای بچه‌شون بهترین باشن. وقتی سر کارن می‌خوان زود بیان خونه تا تو رو ببینن. وقتی هم دست‌تنهان سعی دارن به‌تنهایی بار زندگی رو برای شادی تو به دوش بکشن. مادرایی که از دنیا رفتن هم توی قلب بچه‌هاشون زندگی می‌کنن. 🌟💛🌟 اون‌ها خیلی لطیفن، ولی می‌خوان به‌خاطر بچه‌شون قوی و مستقل باشن. پس وقتی می‌بینی خستن یادت نره بهشون بگی خیلی دوستشون داری. چون همیشه به این جمله نیاز دارن. حتی اگه توی این دنیا نباشن. 🐞🌹❤️ شاید بپرسی یعنی همه مادرا خوبن؟ هیچ مادری نیست که خوب نباشه؟ من می‌گم همه‌ی اون‌ها می‌خوان که خوب باشن و به قدر توانشون تلاش می‌کنن. اما گاهی نمی‌تونن فرشته باشن... حق دارن، مگه نه؟ ✨🦋🌸🦋✨ جملات ادبی🧑‍🌾 خاطرات مدرسه 👣 داستانهای مرتبط با مدرسه 🏠 @dastankadeh
26.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در دامان بهشت... 🔮🧝🏻‍♀🔮 سلام... می‌دونی که روز مادره! حتماً شنیدی که می‌گن بهشت زیر پای مادرانه... اما تا حالا به این فکر کردی که چه‌قدر سخته رسیدن به یه همچین جایگاهی؟ به نظر من خیلی سخته... اما مادرا دوست دارن همین‌قدر خوب باشن و مهم اینه که تلاش کنن. ولی بدون هیچ آدمی فرشته نیست، اما یه مادر دوست داره برای تو یه فرشته باشه. یعنی تو از هرکسی توی دنیا بیشتر دوستش داشته باشی و به دامنش پناه ببری. ✨👩🏻‍🍼🪽 و این‌و بدون مادرا هم خیلی وقت‌ها خسته می‌شن... بعضی روزها هم ممکنه اون‌طوری که انتظار داری نتونن بهت توجه کنن. ولی با بقیه یه فرقی دارن. اون‌ها توی همه‌ی این لحظه‌ها بازم یه مادرن که خیلی دوستت داره و می‌خواد بهتر و بهتر باشه! 🧕🏻👩🏻‍🌾👩🏻‍🏫 خیلی از مادرها شاغلن، خیلی‌هاشون دست‌تنهان، بعضی‌هاشونم از دنیا رفتن. اما بازم می‌خوان برای بچه‌شون بهترین باشن. وقتی سر کارن می‌خوان زود بیان خونه تا تو رو ببینن. وقتی هم دست‌تنهان سعی دارن به‌تنهایی بار زندگی رو برای شادی تو به دوش بکشن. مادرایی که از دنیا رفتن هم توی قلب بچه‌هاشون زندگی می‌کنن. 🌟💛🌟 اون‌ها خیلی لطیفن، ولی می‌خوان به‌خاطر بچه‌شون قوی و مستقل باشن. پس وقتی می‌بینی خستن یادت نره بهشون بگی خیلی دوستشون داری. چون همیشه به این جمله نیاز دارن. حتی اگه توی این دنیا نباشن. 🐞🌹❤️ شاید بپرسی یعنی همه مادرا خوبن؟ هیچ مادری نیست که خوب نباشه؟ من می‌گم همه‌ی اون‌ها می‌خوان که خوب باشن و به قدر توانشون تلاش می‌کنن. اما گاهی نمی‌تونن فرشته باشن... حق دارن، مگه نه؟ ✨🦋🌸🦋✨ جملات ادبی🧑‍🌾 خاطرات مدرسه 👣 @dastankadeh
207_64801836551897.mp3
24.25M
🌀 قسمت دهم پادپخش مصطفی 🎧 تاریخ تحلیلی زندگی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) 🎙 عطا یاوری 🔻 این قسمت: «سال‌های پایانی اقامت پیامبر در مکه» 🔹 ماجرای اسرا و معراج 🔹 تحریم بنی‌هاشم در شعب ابی‌طالب 🔹 سفر تبلیغی پیامبر به طائف 🔹 درگذشت حضرت خدیجه و جناب ابوطالب 🔹  آیا جناب ابوطالب مسلمان شد؟ 📻 رادیو مناهج؛ راه نوین دانایی👇🏻 جملات ادبی🧑‍🌾 خاطرات مدرسه 👣 داستانهای مرتبط با مدرسه 🏠 در کانال داستان مدرسه ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
🦜طوطی و بقّال روزی، روزگاری، در شهری، مرد بقّالی زندگی می‌کرد. بقّال، مغازه‌ای داشت که در آن کار می‌کرد و برای این‌که از صبح تا شب تنها نباشد، یک طوطی سبز و زیبا خریده بود. طوطی سبز، علاوه بر زیبایی، خیلی هم باهوش و زرنگ بود. خیلی زود یاد گرفت که حرف بزند. هر چه بقّال می‌گفت، تکرار می‌کرد و همین باعث شادی و سرگرمی بقّال شده بود. علاوه بر این‌ها، گاهی که کاری پیش می‌آمد و بقّال به خانه یا جای دیگری می‌رفت، طوطی در مغازه می‌ماند، از آن مواظبت می‌کرد و به مشتری‌ها می‌گفت که کمی صبر کنند تا بقّال برگردد و چیزهایی را که لازم دارند، به آن‌ها بفروشد. طوطی قصّۀ ما، آن‌قدر زرنگ و باهوش بود که بعضی از مشتری‌ها را می‌شناخت و با آن‌ها حرف می‌زد. به آن‌ها سلام می‌کرد و احوال‌شان را می‌پرسید. مشتری‌ها هم او را دوست داشتند. این مسأله باعث شده بود که رفت و آمد مردم به مغازۀ بقّال بیشتر شود و کار و کسب او رونق بگیرد. روزها و هفته‌ها و ماه‌ها گذشت. تا این‌که روزی از روزها، بقّال برای ناهار به خانه‌اش رفت و طوطی در مغازه ماند. ظهر بود و همه جا خلوت. اصلاً کسی به مغازه نیامد تا طوطی با او حرف بزند. ... 🧑‍🎄جهت سفارش تبلیغ در مجموعه کانالهای بانوان و کودکان با ما در ارتباط باشید @Schoolteacher401 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ghesehayekoodakaneeh
🔸 معرفی کتاب👇👇👇 📖 کتاب : سفر به گرای 270 درجه 👈🏻موضوع:سفر به گرای ۲۷۰ درجه رمانی است از احمد دهقان با موضوع جنگ ایران و عراق. رضا امیرخانی، رمان‌نویس ایرانی، دربارهٔ این کتاب می‌گوید: «شاید بهترین رمان جنگ» این کتاب به دلیل سبک خاص نوشته و روایت عمیق و ویژه جنگ اقبال زیادی به خود جلب داشت و مورد توجه جدی قرار گرفت. این کتاب به سال ۱۳۷۵ منتشر گردید. جایزه بیست سال داستان‌نویسی، جایزه چهارمین دوره انتخاب کتاب سال دفاع مقدس و جایزه بیست سال ادبیات پایداری، از افتخارات این کتاب است. جملات ادبی🧑‍🌾 خاطرات مدرسه 👣 داستانهای مرتبط با مدرسه 🏠 در کانال داستان مدرسه ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
سفر به گرای ۲۷۰ درجه.pdf
32.97M
شما میتونید نسخه الکترونیکی کتاب سفر به گرای 270 درجه از احمد دهقان رو دانلود کنید و از خوندن این کتاب لذت ببرید بخشی از کتاب: آرام قدم بر می‌دارم. تقی شانه به شانه‌ام می‌شود. کلاه کاموایی‌اش را کشیده رو گوش و گوشی بیسیم را داده زیر آن. سرش را می‌آورد جلو و آرام می‌گوید: «حیدر سلام می‌رسونه، می‌گه خداحافظ!» سر تکان می‌دهم. پاهایم را بیش از حد معمول بالا می‌آورم. انگاری رو زمین خرده شیشه پاشیده‌اند. منطقه ساکت است. با دشمن فاصله زیادی داریم. بشین. در جا می‌نشینم و سرم را بر می‌گردانم و به عقب نگاه می‌اندازم. سایه پر رنگی هستیم که تا خاکریز خودی کشیده شده‌ایم. هنوز همه ستون وارد دشت نشده. سر بر می‌گردانم. چند خمپاره از طرف دشمن شلیک می‌شود، از بالای سرمان می‌گذرد و پشت خاکریز می‌ترکد. از دورورمان ستون نیروها به سمت دشمن در حرکتند. آرام و در سکوت می‌روند و تو تاریکی گم می‌شوند. بلند شو. بر می‌خیزم و پشت سر حاج‌ نصرت به راه می‌افتیم. رد شنی تانک‌ها رو زمین کشیده شده و گویی هزاران کرم خاکی با بدن‌های بند بند رو زمین پخش شده‌اند. علی می‌زند به شانه‌ام و با دست زمین را نشانم می‌دهد. سرم را تکان می‌دهم. نمی‌خواهم حرفی بزنم. می‌دانم اگر کلامی از دهانم خارج شود، درد دل علی شروع می‌شود. تقی سرش را می‌آورد در گوشم و می‌پرسد: «تانک‌هاشون تا این جا اومده بودن!؟... جملات ادبی🧑‍🌾 خاطرات مدرسه 👣 داستانهای مرتبط با مدرسه 🏠 در کانال داستان مدرسه ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
بیچاره‌م کردی مرد حسابی. این چه وضع کار کردنه؟ هر روز یه داستان جدید، یه مشکل جدید. این شد کار کردن؟ برای چی دیشب یکی رو آوردی توی اتاق نگهبانی؟ اصلا کی بود این که اومده بود دیشب؟ اگه یه بار دیگه تکرار بشه ... نگهبان سرش را پایین انداخت. دهانش بازشد که چیزی بگوید، اما حرفش را خورد. با ترس و لرز، چشمش را به سمت گوشه اتاق نگهبانی انداخت. همانجایی که پیرمردی که دیشب به او پناه آورده بود، چمباتمه نشسته بود. توی دلش آرزو کرد کاش صاحبکارش او را نبیند. صاحب کار که رفت آمد سراغ پیرمرد و کنارش نشست. پیرمرد با صدایی لرزان گفت: نگران نباش، سحر برمی گردم خانه سالمندان. فقط آمده بودم پسرم را ببینم. دلم برایش تنگ شده بود. جملات ادبی🧑‍🌾 خاطرات مدرسه 👣 داستانهای مرتبط با مدرسه 🏠 در کانال داستان مدرسه ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
چارلی چاپلین و وصف مادر: وقتی بچه بودم کنار مادرم می‌خوابیدم و هرشب یک آرزو می‌کردم...! مثلاً آرزو می‌کردم برایم اسباب بازی بخرد؛ می‌گفت: می‌خرم به شرط اینکه بخوابی... یا آرزو می‌کردم برم بزرگترین شهربازیِ دنیا؛ می‌گفت: می‌برمت به شرط اینکه بخوابی...! یک شب پرسیدم: اگر بزرگ بشوم به آرزوهایم می‌رسم؟ گفت: می‌رسی به شرط اینکه بخوابی...! هر شب با خوشحالی می‌خوابیدم. اِنقدر خوابیدم که بزرگ شدم و آرزوهایم کوچک شدند!!!... دیشب مادرمو خواب دیدم؛ پرسید: هنوز هم شب‌ها قبل از خواب به آرزوهایت فکر می‌کنی؟ گفتم: شب‌ها نمی‌خوابم...!! گفت: مگر چه آرزویی داری؟؟ گفتم: تو اینجا باشی و هیچ آرزویی نداشته باشم... گفت: سعی خودم را می‌کنم به خوابت بیایم به شرط آنکه بخوابی... 🌸 به یاد تمام فرشتگان خفته در خاک... جملات ادبی🧑‍🌾 خاطرات مدرسه 👣 داستانهای مرتبط با مدرسه 🏠 در کانال داستان مدرسه ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
20.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌸بسم الله الحلیم🌸🍃 تقویم روز سه شنبه ۴دی ۱۴٠۳❄️☃️ طراح: مینا قشلاقی🌱🌹 التماس دعا🙏🌸🍃 تفسیر و مطالب قرآنی داستان‌ها و حکایات قرآنی خواندن روزانه یک صفحه از قرآن کریم 🥰 مطالب قرآنی 😍 @noorholy
5.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقویم روزشمار کلاسی سه شنبه ۴ دی ماه تقدیم به همکاران گرامی 🍀 طراح و تهیه کننده: شمسی یحیوی فرکوش🍀 التماس دعا دارم 🍀🙏🏻🌹 جملات ادبی🧑‍🌾 خاطرات مدرسه 👣 داستانهای مرتبط با مدرسه 🏠 در کانال داستان مدرسه ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh