eitaa logo
داستان مدرسه
791 دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.5هزار ویدیو
381 فایل
جملات ادبی خاطرات مدرسه داستانهای مرتبط با مدرسه خلاصه عضو شو😉
مشاهده در ایتا
دانلود
ولی تمام نوادههای تیمور که از مادران خاندان سلطنتی مغول بودند خود را میرزا و سلطان می.خواندند تیمور ممالک تابعه را به عنوان تیول به آنان میداد محمد سلطان فرمانروای سرزمین جغتای بود و پیر محمد فرمانروای هند و شاهرخ پسر نجیب تیمور در خراسان حکومت میکرد و در هرات برای خود کاخ می ساخت پسران میرانشاه همان پسری که مورد بی لطفی تیمور (بود بر ممالک غربی استیلا داشتند ولی ممالک مزبور از حیث بی نظمی بدترین نقاط امپراتوری محسوب می شدند. تیمور درباره ی جانشین خود چیزی نمیگفت سارای خانم پیر احتمال میداد پسر او شاهرخ وارث تاج و تخت .باشد خانزاده برای فرمانروایی پسر جوانش خلیل از چاپلوسی هم مضایقه نمیکرد اما نه سارای خانم نه خانزاده هیچ کدام جرأت نمیکردند با فاتح سالخورده در این باره سخن بگویند. تیمور نسبت نوادگان خود قاضی مستقیم الرأی و داور بی رحمی به شمار می آمد. تیمور به تحریکات و مفسده جویی بانوان حرمسرا اعتنایی نداشت و مرتب نقشه های ساختمانی خود را تعقیب مینمود روزها سواره به گردش میرفت و کار کردن فیلها را می نگریست در یکی از آن روزها به بازار سمرقند آمد و آن را برای انجام معاملات روزافزون کوچک و نامناسب دید لذا دستور داد فوری از رگیستان تا رودخانه خیابانی مخصوص معاملات بازرگانی بسازند تیمور گفت باید در بیست روز این عمل تمام شود. وی این کار را به اشراف واگذارده گفت اگر ظرف بیست روز آن کار به پایان نرسد سرشان بر باد میرود طبعاً دو نفر از اشراف به نظارت تعیین گشتند سربازان، خانه های سر راه را خراب میکردند اعتراض سودی نمی.داد صاحبان خانه پیش از آن که سقف بر سرشان خراب شود آنچه میتوانستند از لباس و اثاث بر میداشتند و می گریختند کارگران را از خارج شهر به بیگاری میآوردند و بارهای سنگ و آهک را مصادره می کردند خاکروبهها را با ارابه بیرون میریختند سرانجام زمین خیابان مسطح و سنگ فرش و جدول کشی .شد کارگران در دو نوبت کار میکردند یک دسته در روز و دسته ی دیگر شبانگاهان با مشعل مشغول می.شدند مورخان میگویند منظره ی آن شب کاران و غوغای آنان چنان بود که تصور میرفت دیوان را به کار واداشته اند. این جریان عکس العملی هم داشت به این ترتیب که مالکین خانه های خراب شده برای دریافت غرامت به بعضی از قضات مراجعه کردند و موقعی که تیمور با آن قضات شطرنج بازی میکردند قضات مزبور جرأت به خرج داده گفتند که باید قیمت خانه ها به مالکین آنها پرداخت شود این حرف تیمور را به خشم آورده داد زد: «مگر نه اینکه سمرقند مال من است؟ قضات از بیم جان خود نظری به مأمورین مسلح انداخته به تیمور اطمینان دادند که شهر سمرقند از آن وی بوده و خواهد بود و آنچه کره صاحب اختیار میباشد. پس از لحظهای تیمور :گفت «اگر واقعاً باید به مردم چیزی داده شود هرچه صلاح میدانید می پردازم.» ظاهراً تیمور در تمام آن مدت به فکر جنگ نبوده در حقیقت تیمور مشغول جمع آوری اطلاعات بوده تیمور در آن موقع بایستی به آنچه دارد راضی باشد. او هند را مسخر ساخته بود و تمام شمال را در تصرف داشت درست است که قسمت غربی دجله را از او پس گرفته بودند ولی هیچ دولت غربی جرأت حمله به متصرفات مرکزی تیمور را نداشت تیمور آن موقع شصت و چهار ساله بود اگرچه قوای جسمانی وی به همان نیرومندی سابق باقی ماند اما گاهگاهی بیمار میگشت هوش و فکر وی مثل سالهای سی چهل سالگی کار می.کرد پاره ی اوقات مدتها ساکت میماند و اخلاقش رو به خشونت میرفت تیمور مسجد جامع ساخته بود ولی ملاها نفوذی در آن نداشتند. تیمور در تمام مدت حیات خویش از یک کشمکش درونی رنج می برد. از طرفی ایمان و عقیده ی پدرش و زهد و تقوای مرشدش زین الدین و قوانین اسلام در نظرش می آمد و از طرف دیگر خوی ارثی نیاکانش وی را به جنگ و خرابی و کشمکش راهنمایی مینمود و این خصال و افکار متضاد خیالش را پریشان می ساخت و چنان به نظر میرسید که سرانجام خوی صحرانشینی بروی غلبه یافته راه مرد یکی است باید کوشید و مملکتها را گرفت و نام خود را هر طور که هست بلند ساخت پادشاهان غرب ستونهای اسلام به شمار می آمدند خلیفه در قاهره و امیرالمؤمنین در بغداد و شمشیر اسلام در دست ترکان بود. در نظر آنان تاتار مردمی وحشی و نیمه بت پرست محسوب میشدند برای مبارزه با آنان یک میلیون مرد مسلح لازم بود و عالم اسلام تجزیه میگشت رؤسای مذهبی طرفدار صلح بودند و در ضمن تیمور را قاضی میخواندند و در مسجد جامع سمرقند او را به نام امپراتور دعا میکردند. اما قضیه شکل سومی هم داشت خوی خشن تاتار پیر به جای دیگر توجه داشت. این همان تیموری بود که تنها برای مبارزه ی تن به تن تا بیرون دروازه اورگانج رفته بود و اگر وی را به مبارزه می طلبیدند آرام میگرفت.
در آن ایام رؤسای قبایلی که مطیع وی بودند از آسیای صغیر اخراج می شدند نواحی متصرفی پسرانش مورد حمله واقع شده بود و حاکمی که برای بغداد تعیین نموده بود اخراج شده بود همه ی اینها او را برای مبارزه دعوت میکرد ۱ ۱- به علاوه در آن ایام تیمور فکر حمله به چین را در سر می پرورانیده و البته با اتحادیه ی تمدیدآمیز غـرب در ماه مه ۱۳۹۹ میلادی تیمور وارد سمرقند شد و در ماه سپتامبر همان سال با سپاهیان خود از سمرقند رفت و تا سه سال سمرقند بی تیمور ماند حمله به چین امکان نداشت چنان به نظر می رسید که روی شطرنج پیر مرد تاتار حرکات بسیاری موجود بود. ظاهراً تیمور می خواست ابتدا با خان مغول اتحادیه منعقد سازد سپس به چین حمله کند و برای حمله به چین لابد چند سالی سمرقند بی تیمور می ماند. ابتداء تیمور نخستین دشمن نزدیک خویش یعنی سلطان دهلی را از روی صحنه راند و غنایم هند به طرف مغرب روی آورده و مرزهای خود را تا حدی تصفیه کرد این واضح است که تیمور نمی خواست به ترکان (تا موقعی که در اروپا هستند حمله کند و همین که آنها رو به آسیا آمدند تیمور به آنان حمله کرد و سپس که دول غربی را درهم کوبید به سمرقند باز آمد و در مدت دو ماه تدارک لازم دیده عازم چین گشت. 📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
سلام😍صبح پاییزیتون دل‌انگیز🍂🍁 ☘️یادآوری‌های مهم امروز👇☘️ ✅ وظیفه من نیست که‌مسئولیت کارهای دیگران رو به عهده بگیرم. ✅ من اجازه دارم زمانی رو به خودم اختصاص بدم. ✅ هیچکس مجبور نیست با من موافق باشه. ✅ من از تعیین کردن حد و مرز نمی‌ترسم. ✅ من مسئول خوشبختی خودم هستم. ✅ وظیفه من نیست که دیگران رو اصلاح کنم. ✅ اشکالی نداره اگه "نه" بگم. ✅ من کافی هستم. ✅جهت سفارش در مجموعه کانالهای تدریس یار ؛ @teacherschool ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @tadriis_yar
35.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
گفتم: چرا انقد سختی رو باید تحمل کنم؟ گفتی: «انَّ مع العسر یسرا» "قطعا به دنبال هر سختی، آسانی ست.(انشراح/6) گفتم: اخه دیگه خسته شدم گفتی: «لاتـقـنطوا من رحمة الله» از رحمت من ناامید نشو.(زمر/53) گفتم: من میدونم که تو منو فراموش کردی گفتی:«اذکرونی اذکرکم» منو یاد کن تا یادت باشم. گفتم: خب تا کی باید صبر کنم؟ گفتی: « وَ ما یدریک لَعلَّ السّاعة تکون قریبا» تو چه می دانی، شاید موعدش نزدیک باشد.(احزاب/63) گفتم: الهی و ربّی من لی غیرک (خدایا آخه من غیر تو کیو دارم؟!) گفتی: «الیس الله بکاف عبده» مگه من برای تو کافی نیستم؟(زمر/36) 📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
👇🏻 مادر پسر هشت ساله ای فوت کرد و پدرش با زن دیگری ازدواج کرد. یک روز پدرش از او پرسید: *پسرم به نظرت فرق بین مادر اولی و مادر جدید چیست؟* پسر با معصومیت جواب داد: مادر اولی ام دروغگو بود اما مادر جدیدم راستگو است. پدر با تعجب پرسید: چطور؟ پسر گفت: قبلاً هر وقت من با شیطنت هایم مادرم را اذیت می کردم، مادرم می گفت : اگر اذیتش کنم از غذا خبری نیست اما من به شیطنت ادامه می دادم. با این حال، وقت غذا مرا صدا می کرد و به من غذا می داد. ولی حالا هر وقت شیطنت کنم مادر جدیدم می گوید : اگر از اذیت کردن دست برندارم به من غذا نمی دهد و الان دو روز است که من گرسنه ام ♥️ 📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
44.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
شکرگزاری ﺯﻧﯽ ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺷﺖ ﻫﺮ ﺷﺐ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ، ﺑﺎﺑﺖ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯿﻬﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﻨﻮﯾﺴﺪ. ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺷﺒﻬﺎ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﻧﻮﺷﺖ: ﺧﻭﺷﺤﺎﻟﻢ ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺐ ﺻﺪﺍﯼ ﺧﺮﺧﺮ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺭﺍ ﻣﯽﺷﻨﻮﻡ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻭ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ! ﺧﻭﺷﺤﺎﻟﻢ ﻛﻪ ﺩﺧﺘﺮﻢ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺯ ﺷﺴﺘﻦ ﻇﺮﻓﻬﺎ ﺷﺎﻛﯽ ﺍﺳﺖ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﻬﺎ ﭘﺮﺳﻪ ﻧﻤﯿﺯﻧﺪ! ﺧﻭﺷﺤﺎﻟﻢ ﻛﻪ ﻣﺎﻟﯿﺎﺕ ﻣﯽﭘﺮﺩﺍﺯﻡ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺷﻐﻞ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻣﺪﯼ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺑﯿﻜﺎﺭ ﻧﯿﺴﺘﻢ! ﺧﻭﺷﺤﺎﻟﻢ ﮐﻪ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯾﻢ ﻛﻤﯽ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﻏﺬﺍﯼ ﻛﺎﻓﯽ ﺑﺮﺍﯼﺧﻮﺭﺩﻥ ﺩﺍﺭﻡ! ﺧﻭﺷﺤﺎﻟﻢ ﻛﻪ ﺩﺭ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﺍﺯ ﭘﺎ ﻣﯽﺍﻓﺘﻢ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺳﺨﺖ ﻛﺎﺭ ﻛﺮﺩﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ! ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻢ ﻛﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﺸﻮﯾﻢ ﻭ ﭘﻨﺠﺮﻩﻫﺎ ﺭﺍ ﺗﻤﯿﺰ ﻛﻨﻢ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﻦﺧﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺩﺍﺭﻡ! ﺧﻭﺷﺤﺎﻟﻢ ﻛﻪ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﻣﯿﺸﻮﻡ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺁﻭﺭﻡ ﻛﻪ ﺍﮐﺜﺮ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺳﺎﻟﻢ ﻫﺴﺘﻡ! ﺧﻭﺷﺤﺎﻟﻢ ﮐﻪ ﺧﺮﯾﺪ ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﺳﺎﻝ، ﺟﯿﺒﻢ ﺭﺍ ﺧﺎﻟﯽ ﻣﯿﮑﻨﺪ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﻋﺰﯾﺰﺍﻧﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﻛﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺨﺮﻡ! ﺧﻭﺷﺤﺎﻟﻢ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺻﺒﺢ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﺯﻧﮓ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﻮﻡ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﻡ. به قول سهراب: ﭼﺸﻤﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺷﺴﺖ، ﺟﻮﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﯾﺪ 📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
@AVAYeBUF1_5082671625300607043.mp3
زمان: حجم: 36.36M
قسمت دوم🦋 📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
کتابخانه نیمه شب رمان «کتابخانۀ نیمه شب»؛ نوشتۀ «مت هیگ» روزنامه نگار و نویسندۀ بریتانیایی که خود در ۲۴ سالگی دچار افسردگی شدید بود اما به زندگی بازگشت و اکنون از نویسندگان پُرفروش بین‌المللی است که آثار زیادی برای بزرگسالان و کودکان نوشته است. این اثر با هوشمندی نویسنده در انتخاب ژانر و برای نفوذ بیشتر و گسترده تر در طیف های مختلف مخاطبان، در فضایی فانتزی و با رویکردی انگیزشی نگاشته شده است تا هم بتواند حسرت های انباشته شده در ذهن را بازآفرینی کند و هم بتواند نقشۀ راه و فرصتی را برای رهایی از این احساسات منفی پیش روی مخاطب بگذارد؛ هرچند آن فرصت، بین مرگ و زندگی باشد 📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
کتابخانه نیمه شب.pdf
حجم: 9.04M
🌸 🌸ژانر: 🌸 نویسنده: مت هیگ | Matt Haig 🌸 مترجم: محمدصالح نورانی‌زاده 🌸پیشنهاد میشود 📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
زمان: حجم: 825K
کتاب صوتی کودک🧚‍♂ گوینده { سعیده بیات } شب قسمت اول 📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh