🚨در شهر باستانی تیواناکو در بولیوی، دروازهای سنگی به نام "دروازه خورشید" وجود دارد. برخی باستانشناسان معتقدند این سازه دروازه امپراتوری عظیمی در هزاره اول قبل از میلاد بوده است. تاکنون هیچکس نتوانسته معنای حکاکیهای روی این دروازه را کشف کند. شاید این نوشتهها رازهای باستانشناسی و ستارهشناسی زیادی را در خود نهفته داشته باشند.
#فکت
#تئوری
#ترسناک
🖤⃟༄༈@dava_man
هدایت شده از ⏤͟͟͞͞ ⃟🍓نویسنده خانم
📆 #تقویم چهارشنبه
☀️ ۱۹ دی ۱۴۰۳ هجرے شمسے
🌙 ۷ رجب ۱۴۴۶ هجرے قمرے
🎄 ۸ ژانویه ۲۰۲۵ میلادے
ذکر روز : ۱۰۰ مرتبه یا حی یا قیوم
مناسبت ها : قیام خونین مردم قم ( ۱۳۵۶ ه.ش)
هشتگ های مهم ایتا برای سرچ اخبار و اتفاقات مهم :
#ماه_رجب #فوری_سراسری #وعده_صادق
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
بهترین رمان های عاشقانه مذهبی 💍💎
اون دوران که مامانم دانشگاه درس میداد یه روز برگه های تصحیح شده ی بچه ها رو یادش رفته بود ببره، زنگ زده بود خونه که براش بخونیم وارد لیست کنه. برگه ها جلو من بود گوشی دست بابام، رو برگه نوشته بود ۸ من میخوندم ۱۱ بابام میگفت ۱۴ :)))
همه ی برگه های زیر ۱۰ رو همینطوری پاس کردیم :))
خلاصه اون شیمی تجزیه رو استاد براتون پاس نکرد، شوهر استاد و دخترش کردن :))
🖤⃟༄༈@dava_man
ده سال پیش بازار تهران شاگرد بودم. صاحبکارم همیشه میگفت تو کار قسم نخور برکت مال میره، وقت اذان کاسبی رو تعطیل کن روزیت شب قبل نوشته شده، اگر بچه ای چشمش به جنسی خورد، اجازه نده به والدینش اصرار کنه، خودت بهش هدیه بده. الان همش میگم کاش پیشش می موندم. حقوقش عجیب برکت داشت
🖤⃟༄༈@dava_man
پدرم از بچگی هروقت کسی سرما میخورد، پیاز خُرد میکرد و گوشههای اتاق میگذاشت و میگفت: این نمیذاره بقیه مریض بشن.
امروز که کمی ناخوش بودم باز تماس گرفته بود که بگه: پیاز خرد کردی که بچهها نگیرند؟
من هم با غرور پزشکی مثل همیشه نپذیرفتم. بعد تو تنهاییم گفتم یه جستجو بکنم ببینم این توصیهی دهها سالهیِ پدر، بالاخره شواهد علمی هم داره؟!
مقالات را نگاه کردم و دیدم که بهبه، مطالعات زیادی در خصوص اثربخشی پیاز و استنشاق عصارهاش در پیشگیری و بهبود علایم تنفسی سرماخوردگی و آنفولانزا وجود داره و این مکانیسم استنشاقی پیاز، بخاطر خواص گشادکنندگی برونشهای ریوی است و در واقع با بهبود گردش هوای ریوی از تجمع ویروس ها در برونشها و کیسههای هوایی جلوگیری میکنه، انگار پنجرهی ریه را باز کنی.
🖤⃟༄༈@dava_man
بچه بودم، تو صف شیر شیشهای هوس کردم پول یه دونه از شیرها رو دادم شیرکاکائو گرفتم. که همون قیمت ولی با حجم کمتر بود.
برگشتم خونه. مادرم گفت میبری پس میدی، شیری که بهت گفتم میخری!
آمدم دوباره تو صف وایسادم تا پس بدم. اون روز خیلی ناراحت شدم. چون فکر میکردم اگر ما پولدارتر بودیم، احتمالا مادرم چیزی نمیگفت. گذشت.
پسفرداش دیدم مادرم شیر خریده و اومده خونه. کنار شیرهای سفید، یه شیشه کوچیک شیرکاکائو هم هست. گفت: «اینو برای تو گرفتم.
اگه اونروز گفتم ببر پس بده، به خاطر این بود که سرخود نشی تو زندگی!»
بهانه این خاطره: دیدن تربیتهای بچه لوس کن این روزها!
🖤⃟༄༈@dava_man
جایی مهمان بودیم. بیرون لابی ساختمون یه محوطهی بزرگ داشت. یکی از خانمهای همسایه با یه ظرف گنده غذا داشت به حدود ۳۰-۴۰ تا گربه غذا میداد. منظرهی غریبی بود. رد شدیم به شوهر گفتم همسایهها نمیترسن؟خانم دنبالم دوید که از چی بترسن و داشت جِرَم میداد!!
بالا که رفتیم صاحبخانه گفت کل همسایهها از این موضوع ناراحتن ولی حریف این خانمه نمیشن. یه دفعه هم دوستی به خانمی گفت جلوی در خونهی اونا برای گربه غذا نریزه که نزدیک بود خانمه یه کتک مفصل بهش بزنه و هر چی فحش بود بارش کرد!!
گاهی فکر میکنم کسایی که بچه دارن انقدر روی بچههاشون تعصب ندارن که بعضی از اینا روی گربههای خیابانی دارند!!
🖤⃟༄༈@dava_man
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستانشم خیلی قشنگه. پسر باغبون داشته تو باغ کار میکرده که پرنسس میاد تو باغ. پسر یه دسته از این گلا دستش بود چون علف هرز محسوب میشدن و میخواسته بندازتشون دور. پرنسس میره سمتش ازش می پرسه اینا چقدر قشنگن، اسمشون چیه؟ پسر باغبون که از بچگی عاشق پرنسس بوده و قراره به زودی بخاطر مریضی بمیره و دکتر جوابش کرده، دسته گلو میده به پرنسس. تو چشماش نگاه میکنه و میگه: فراموشم نکن.
پرنسس اون لحظه متوجه نمیشه ولی بعدا که پسرک فوت میکنه، اون دسته گلو که خشک کرده تو کتابهای سلطنتی میذاره و اسم اون گلو فراموشم مکن ثبت میکنه. چون اسم پسره رو نمیدونسته..؛)
🖤⃟༄༈@dava_man