فَآرِغ
من بلدت بودم ... سر عشق تو سوختم و رفت تو چشای خودم دودم :)💔
ولی "من بلدت بودم " جمله غمگینیه!
چون تو این دوره زمونه کم کسی پیدا میشه که ادمو خوب بشناسه!
به عبارتی بلدش باشه!
هیهات ازین #تلخی ...
هیهات ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💮 دلم میسوزد و کاری ز دستم بر نمی آید 🥀
#غم
#𝕔𝕝𝕚𝕡☾︎シ︎☽︎
⛓🚬🚶🏻♀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💮برام فرستاد یه قلب بنفش💜😢🥀
#غـــمــگـیـــن
#𝕔𝕝𝕚𝕡☾︎シ︎☽︎
⛓🚬🚶🏻♀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💮واسه کسی مهم نیس حالمون بد شه😢🥀
#غـــمــگـیـــن
#𝕔𝕝𝕚𝕡☾︎シ︎☽︎
⛓🚬🚶🏻♀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💮چرا نمیمیری ؟🥀
#غـــمــگـیـــن
#𝕔𝕝𝕚𝕡☾︎シ︎☽︎
⛓🚬🚶🏻♀
فَآرِغ
💮 دلم میسوزد و کاری ز دستم بر نمی آید 🥀 #غم #𝕔𝕝𝕚𝕡☾︎シ︎☽︎ ⛓🚬🚶🏻♀
بلخره برای بقیه ام پیش میاد...🖤
فرانسویا وقتی میخوان به یکی بگن دلم برات تنگ شده میگن: 𝒕𝒖 𝒎𝒆 𝒎𝒂𝒏𝒒𝒖𝒆𝒔 ،
یعنی تو از من گم شدی؛ یعنی تو انقدری توی وجودم رخنه کردی که وقتی نیستی انگار یه تیکه از وجودم گم شده...🎻'♥️
سخت بود ولے شد!
بیخیال شدن را مے گویم
اوایل جنگیدم
غصہ خوردم
تعصب بودنشان را ڪشیدم
زمان گذشت ...
آدم ها رفتند ...
فهمیدم بیهوده بود،،،
هر آنچہ ڪردم؛
جسمم سرد شد...
احساسم یخ زد ...
واین پایان تلخے براے تمام باورهایے بود
ڪہ از آدم ها داشتم !
باور کردن ادم ها به قدری برام سخت شده که تا یکی لبخند میزنه ، ۳ پله به صورت حضوری ازش دور میشم!
حالا حضوری ینی چی؟!
تو منطق ما دو نوع علم داریم :
اول علم حصولی
دوم علم حضوری
حصولی ینی علمی که تو به صورت مستقیم بهش دست پیدا نمیکنی!مثلا برای فهمیدن حس خنکی باید دست بزنی به یخ!
و دست واسطه بین تصورات تو از یخیه با اون یخ!
اما حضوری بی واسطه اس!همون تصوری ک تو ذهن تو وجود داره!
فَآرِغ
تو منطق ما دو نوع علم داریم : اول علم حصولی دوم علم حضوری حصولی ینی علمی که تو به صورت مستقیم بهش د
وقتی حضوری ازش دور میشم ینی ب صورت مستقیم از ذهنم ، ۳ قدم به عقب رونده میشه!
از لبخند و مهربانی ادما متنفرم!
اخم ، ناراحتی ، عصبانیت و بی هدف بودنشون برام بیشتر قابل درکه!
چقدر صبر کنم یختون باز بشه؟
یه سریاتون ک این لینک شده پاتقتون!
بقیتون لامشو تا کامشو گل گرفتید رفته!
بابا ندایی
صدایی...
اگر بخام زندگیمو به یکی از داستان های زمان کودکی تصویر کنم ، مطمئنا انتخابم داستان مادربزرگیه که میخواست بره خونه دخترش و تمام حیوونای وحشی جنگل جوری بهش چشم دوخته بودن انگار تنها انسان روی کره خاکی همین پیرزنه یه پرده گوشته!
و باهاش مهربون و قشنگ برخورد میکردن ک گول بخوره و بیاد ب سراشون و مرگو تجربه کنه!
حالا من چند درصد از زبون این پیرزن رو دارم ک خ خوشگل ۷ ، ۸ تا حیوون بی عقل و با عقل و ساده و مکار و ... رو گذاشت سر کار ، نمیدونم!
اما میدونم که زندگیم پر از این جونوارا بوده!
با این تفاوت ک هر کدوم یه تیکه از وجودمو کندن و بردن!
من خر بودم ، ولی خدا خودش حقمو بگیره از تک تکشون...
ترجیحا خبرشم ب من برسه!
فَآرِغ
اگر بخام زندگیمو به یکی از داستان های زمان کودکی تصویر کنم ، مطمئنا انتخابم داستان مادربزرگیه که میخ
شما مث من ور وره جادو نباشید!
اگ نمیخاید مث من روحیه سیاه داشته باشید ببخشید بره...
خیلی وقته پیش موهای بلند و صاف و خوش رنگی داشتم!
#پرپشت!
اونقدر که فقط وسیله بازی رفقام بود.
هی بازش میکردن مدل به مدل میبافتنش یا هی انگشتاشونو بین تارهای موم بازی میدادن!
سر یه حماقت ، با قیچی کوچیکی اون حجم از مو رو کوتاه کردم!
و موهام کمپشت و ضعیف شد...
حالا نصف اون میزانم مو ندارم ...
همونقدر صاف و نرم و خوش رنگ...
اما چ فایده که حجمش نصف شد:)
خواستم بگم الان برات مهم نیست ک چه غلطی با خودت میکنی ، دو روز دیگ حسرت این غلطای الانتو میخوری و تا سر حد مرگ خودتو کتک میزنی!
مادر "خدای رنگین کمان " رنگین کمان را به قاتلِ رنگین کمان ، فروخت!
به دلاری خون آلود تا وحشی تر شده و "بارون اومد و یادم داد" رو هم بکشه!
خدا نسل چنین مادرانی رو منقرض بفرماید...
فَآرِغ
مادر "خدای رنگین کمان " رنگین کمان را به قاتلِ رنگین کمان ، فروخت! به دلاری خون آلود تا وحشی تر شده
ازون روز این اهنگ هی تو گوشم میره و میاد ...
بارون اومد و یادم داد...
تو زورت بیشتره ...
ممکنه هر دفعه اون جوری ...
که میخاستی پیش نره ...
خاطرات داره خابمو میگیره ازم...
میگم شما با کسی که بدقولی عادتشه
افکارش سالاریه
ذهنش پر از برتری خودشه
مشاوره حالیش نمیشه
منطقی صحبت نمیکنه
حرف حرف خودشه
و لحاظ اعنقادی
فرهنگی
سیاسی
احساسی
حال و احوالات
نحوه ی زندگی حتی
با هم فرق دارید ، چطور برخورد میکنید؟!
فَآرِغ
میگم شما با کسی که بدقولی عادتشه افکارش سالاریه ذهنش پر از برتری خودشه مشاوره حالیش نمیشه منطقی
حس میکنم که خیلی بد توصیفش کردم ، مطمئنا همتون میگید دِلِت فور اِوِر!
خب اگ ب همین راحتی بود ک از شماها نمیپرسیدم!
از سنتون خجالت بکشید...
یه نفس نوشتما!
این ینی اعصابم خورده
عصبام بهم گره خورده
دلم میخواد یکیو تیکه تیکه کنم
کله اشو بکنم تو رنده برقی و جوری رندش کنم ک بزرگترین تیکه اش عصب چشش باشه!
معمولا این جوری نیستم
ولی خب اغلب هستم😐
رفتم یه مدرکیو از مدرسه سابقم بگیرم!
طرف تا بالای مژه هاش مقنعه سرش کرده ، از زیر اونم ماسک
با صدای گرفته میگه ، منو یادت نمیاد!
داداج مگ من اشعه مادون قرمز دارم!
چه خبرتهههه
چطور بفهمم تو کی ای!
البته از حق نگذریم منم ب ماهی در بخش حافظه گفتم ، داداش تو برو من هستم!
اومدم خونه با فشارهای فراوان و شکهای عصبی ب مغزم یادم اومد این اونیه ک من زیاد باهاش حال نمیکردم!
همشون یه دستم با هم عوض شده بودن!
همشونم توقع داشتن بشناسیمشون ...
بابا من مامانم هر روز یاداوری نکنه کیم میشه ، با خاهرم اشتباش میگیرم
شما جا خودت سلطون...