#ولادت_حضرت_امیرالمومنین_علیه_ السلام
«سه روز» بود، که در مکّه بیقراری بود
نگاه کعبه، پر از چشمانتظاری بود
«سه روز»صبح شدو، سایبان «حِجر و حَجَر»
سحابِ رحمت و ابرِ امیدواری بود
به احترام شکوفایی گل توحید
«سه روز» کار حرم عشق و رازداری بود
زِ هجر روی علی، کار «حِجر اسماعیل»
دراین سه روزوسه شب،ندبه بودو زاری بود
پس از «سه روز» از آن روی ماه پرده گرفت
حرم که محرم اسرار کردگاری بود
صفای آینه از چشم «مَروه» میتابید
شمیم عاطفه از، «مُستَجار» جاری بود
زمین به مقدم مولود کعبه، مینازید
هوا هوای بهشتی، زمان بهاری بود
فرشتگان خدا، در مقام ابراهیم
سرودشان، غزل عشق و بیقراری بود
سحر به زمزم توحید، آبرو بخشید
علی، که زمزمۀ چشمه در صحاری بود
قسم به وحی و نبوّت که در کنار نبی
علی تمام وجودش، وفا و یاری بود
نشست بر لبش آیات «مؤمنون» آری
علی که جلوۀ آیات جاننثاری بود
چگونه نخل عدالت نمینشست به بار
که اشک چشم علی، گرم آبیاری بود
امیر ظلمستیز، افسر یتیمنواز!
یگانه آینۀ عدل و استواری بود
همین نه «مکّه» از او عطر ارغوانی یافت
«مدینه» از نَفَس او بنفشهکاری بود
علی، تجسّم اخلاص و صبر بود و امید
علی، تبلور ایمان و پایداری بود
علی، به واژۀ آزادگی تَقدّس داد
علی، تجلّی ایثار و بردباری بود
جهان کوچک ما حیف درنیافت که او
پر از کرامت فضل و بزرگواری بود!؟
قسم به کعبه که سجّادۀ گلافشانش
زِ خون جبهۀ او باغ رستگاری بود...
محمدجواد غفورزاده
@debel_khozaei_golestan
جشن بزرگ میلاد مولا امیرالمومنین(ع)
همراه با برنامه شاد و متنوع
قاری کشوری: #دکتراستادمحمدتجری
بانوای گرم پیرغلامان و مادحین اهل بیت
دعوت از برادران و خواهران بصرف شام
سه شنبه ۲۵ دی ماه ساعت ۱۸:۳۰
گلشن ۱۴ محراب۷
#همسنگران_هیاتی_شهرستان_گرگان
#هیئتعلمداران_وعلمکشانگلستان
#بنیاد_دعبل_خزاعی_استان_گلستان
@debel_khozaei_golestan
بنیاددِعبِل خُزاعی نمایندگی استان گلستان
جشن بزرگ میلاد مولا امیرالمومنین(ع) همراه با برنامه شاد و متنوع قاری کشوری: #دکتراستادمحمدتجری بان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢خرید اقساطی کالا
خدمتی دیگر از بنیاد دعبل خزاعی
https://beyraghkhadamat.ir/post/42/
@debel_khozaei_golestan
میلاد با سر سعادت و خجسته مولود کعبه مولی الموحدین ، یعسوب الدین ، امیر المومنین ، اسدالله الغالب حضرت علی ابن ابیطالب علیه السلام و روز پدر تبریک و تهنیت باد
قال علی عليهالسلام:
🔸الكريمُ يَرفَعُ نفسَهُ في كُلِّ ما أسداهُ عن حُسنِ المُجازاةِ
🔹بزرگوار كسى است كه خود را بالاتر از اين داند كه براى نيكی هايش عوض نيكو انتظار داشته باشد
غررالحكم حدیث۲۰۳۳
#مجمع_خیرین_هیئت
https://eitaa.com/majma_melli_khayyerin_heyat/
#بنیاددعبل_خزاعی_گلستان
@debel_khozaei_golestan
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهادت
زینبم نائبة الزهرایم
مادرم گفته که بی همتایم
بشنوید ارض و سما! آوایم
این حسینی که بُوَد، آقایم ...
... تا که دیده به روی من وا کرد
مهر خود را به دل من جا کرد
کوثر حضرت کوثر هستم
زین اَب هستم و زیور هستم
زیور فاتح خیبر هستم
خطبه ام گفت: که حیدر هستم
همه دیدند هنر دارم من
مثل عباس، جگر دارم من
ذوالفقار سخنم برّان است
یکی از لشکر من طوفان است
دشمن از «مردی» من حیران است
بی سبب نیست که سرگردان است...
... دیده هر بار، حریف همه ام
پروش یافته ی فاطمه ام
ای برادر! به دلم غم دارم
دل سوزان و قدی خم دارم
دم آخر شده ماتم دارم
خاطراتی ز محرّم دارم
لرزش دستم اگر جلوه نماست
همه اش زیر سر عاشوراست
همه جا پای به پایت بودم
دائماً زیر لوایت بودم
مثل یک کوه برایت بودم
شاهد کرب و بلایت بودم
من که بازیچه ی تقدیر شدم
از غم تو به خدا پیر شدم
روضه ی باز شنیدن سخت است
بار بر دوش کشیدن سخت است
تلخی آه چشیدن سخت است
سوی گودال دویدن سخت است
دیدم آن جا که چه غوغا کرده
بی حیا، کار خودش را کرده
حنجری سوخته شد بعد از آن ...
جگری سوخته شد بعد از آن ...
مادری سوخته شد بعد از آن ...
معجری سوخته شد بعد از آن ...
زیر و رو شد بدنت با نیزه
تا که شد در تن تو تا نیزه
وای از آن سفر شام، حسین!
وای از آن ملأ عام، حسین !
وای از طعنه و دشنام، حسین !
وای از سنگ لب بام، حسین !
آن دیاری که پر از بیداد است
شام نه، کشور کُفر آباد است
ذرّه ای رحم در آن ناس نبود
بینشان عاطفه بشناس نبود
حرفی از غیرت و احساس نبود
کاش آن جا سر عبّاس نبود ...
... تا نبیند سر بی معجر را
پای پر آبله ی خواهر را
محمد فردوسی
@debel_khozaei_golestan
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهادت
به مدینه خبرِ سوختنش را نبَرید
آه در سایه بیایید تنش را نبرید
پیشِ او نامِ حسین و حسنش را نبرید
از روی سینهیِ او پیرهنش را نبرید
بگذارید که راحت بدهد جان زینب
هرچه کردند نسوزد دَمِ آخر که نشد
یا کمی کم بشود گریهیِ خواهر که نشد
یا به عباس نگوید غمِ معجر که نشد
یا نخواند نَفَسی روضهیِ حنجر که نشد
چه پریشان شده امروز ، پریشان زینب
بی نَفس مانده و بالایِ سرش نیست کسی
رو به قبله شده و دور و برش نیست کسی
تا بگیرند زیرِ بال و پَرش نیست کسی
یا بگیرند خبر از جگرش نیست کسی
زیرِ لب داشت حسینیم سَنَ قوربان زینب
یادش اُفتاد خودش دید پرش را بُردند
دیر آمد سرِ گودال سرش را بُردند
با سرِ نیزهیِ سرخی پسرش را بُردند
زودتر از زن و بچه خبرش را بُردند
میدَودَ در وسطِ خیمهی سوزان زینب
یک طرف داشت سنان باز سنان را میزد
یک طرف حرمله هم پیر و جوان را میزد
همهی قافله را دخترکان را میزد
جای شلاق به تن چوبِ کمان را میزد
تک و تنها شده با جمعِ یتیمان زینب
چه کند ، مادری از طفل نشان میخواهد
کودکِ بی رَمَقی تکهیِ نان میخواهد
دختری آمده از عمه توان میخواهد
راه رفتن به رویِ آبله جان میخواهد
میرود تا برسد گوشهی ویران زینب...
حسن لطفی
@debel_khozaei_golestan