eitaa logo
دعبلانه
411 دنبال‌کننده
711 عکس
268 ویدیو
43 فایل
منی که باز برآنم که #دعبلانه برایت غزل ترانه بخوانم در آرزوی عبایت... 🌹گزیده ای از اشعار ناب فارسی @debelane
مشاهده در ایتا
دانلود
21.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴السلام علیک یا اباالایتام 🔹گروه سرود میثاق تهران 🔹شعر: امیرحسین کمال زارع 🌹به سفارش موسسه خیریه آبشار عاطفه ها
🔸 مستندی از «مرد میدان» به شبکه مستند آمد 🔹️ بیست و پنجمین قسمت از فصل چهارم برنامه تلویزیونی «به اضافه مستند» با پخش و بررسی مستند «قاسم» به کارگردانی مهدی فارسی روی آنتن شبکه مستند می‌رود. 🔹️ مستند «قاسم»، روایتی از سردار دل‌ها، شهید حاج قاسم سلیمانی است و از زمان تولد تا شهادت ایشان را به تصویر کشیده است. 🔹️ همچنین تصاویری کمتر دیده شده از حضور ایشان در عملیات‌های هشت سال دفاع مقدس و پیش از آن، ایام کودکی و نوجوانی سردار سلیمانی در این مستند دیده می‌شود. 🔺️این برنامه امروز سه‌شنبه ۱۴ اردیبهشت ساعت ۲۰:۳۰ از شبکه مستند پخش خواهد شد و بازپخش آن روزهای چهارشنبه ۱۵ اردیبهشت ساعت ۹ و جمعه ۱۷ اردیبهشت ساعت ۱۴ است. 👉🏻 yjc.news/00WVLc 🆔 @YjcNewsChannel
ناو مسافرکُش و مسلسل داعش شرکت سازنده اش یکی ست جماعت! مهدی جهاندار
از غزه گذشتیم و رسیدیم به حیفا ما را غم صبرا و شتیلاست حریفا! نامرد حریفی و تو یک روز می افتی در پای زن و کودک ما خوار و خفیفا جز کشتن و خونریزی و آشوب چه کردی؟ یا ایها الانسان که جعلناک خلیفا شیطان بزرگ از مَكَرَ الله چه دانی؟ تو کان ضعیفایی و او کان لطیفا یک روز می آید که درآن بیت مقدس یاران به نمازند ردیفاً به رديفا در باد تکان می خورد و بیرق مهدی است ديناً قِيَماً مِلَّة مظلومَ حنيفا مهدی جهاندار
هدایت شده از KHAMENEI.IR
7.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 استوری | رهبر انقلاب: ان‌شاءالله شما جوانان در بیت‌المقدس نماز خواهید خواند 💻 @Khamenei_ir
حافظ در قرنطینه😷 مرا می بینی و هر دم زیادت می کنی دردم چرا بی ماسک می آیی رفیق ناجوانمردم؟!
هدایت شده از شعر هیأت
علیه‌السلام فرازی از یک 🔹موعود من!‌🔹 ...جمعه برای غربت من روز دیگری‌ست با من عجیب دغدغۀ گریه‌آوری‌ست جمعه به مهربانی تو فکر می‌کنم به عهد باستانی تو فکر می‌کنم... بی‌صبرم آن‌چنان که به آخر نمی‌رسم حس می‌کنم به جمعۀ دیگر نمی‌رسم... گفتند: دزد آمده باز از هزاره‌ها خالی شده‌ست کاسۀ چشم ستاره‌ها گفتند: آب چشمۀ خورشید کم شده‌ست پاییز حکم داده و گل مُتَّهم شده‌ست شب، شکل دو مثلّث درهم ‌رسیده است اضلاع ناگزیر جهنّم رسیده است... آواز بادهای حرامی رسیده است پاییز، با دو کفش نظامی رسیده است در روزنامه‌ها خبر مرگ برگ‌هاست صحبت ز شکل غیر طبیعی مرگ‌هاست شب در تمام زاویه‌ها پخش می‌شود هی صحبت معاویه‌ها پخش می‌شود... آنان کتاب حق را تحریف می‌کنند هر شعر تازه‌ای را توقیف می‌کنند یک شعر مثل اسلحه‌ای آسمانی است بی‌اعتنا به «نظم نوین جهانی» است... شعری که مثل آدم، فریاد می‌زند شعری که زخم‌های تو را داد می‌زند... شعری که مردگان را بیدار می‌کند تاریخ آدمی را تکرار می‌کند شعری که می‌تواند توفان بیاورد نامه ز سرزمین شهیدان بیاورد... آن‌جا که ظلم را همه واگویه می‌کنند وقتی زنان افغانی مویه می‌کنند... وقتی هراس مرگ به هر ثانیه به‌جاست داغ زنان کُرد «سُلیمانیه» به‌جاست آن‌جا که هست شهر درختان واژگون آن‌جا که پر شده دل «سارایِوو» ز خون آن‌جا که کودکانش محکوم مردنند با چشم‌های آبی، لبخند می‌زنند بمب است بمب! بارش بمب است از آسمان این هدیه‌ها برای شماهاست، کودکان!... آن‌جا که کودکان فلسطین نه کودک‌اند حتّی تمام دخترکان بی‌عروسک‌اند آن‌جا که گاز اشک‌آور، حرف تازه نیست حتّی برای رد شدن از شب، اجازه نیست هر کوچه پر شده‌ست ز فرمان ایست‌ها هر لحظه می‌رسد صفی از صهیونیست‌ها... یک برگ از کتاب خدا می‌خورد ورق هر بار اسامی شهدا می‌خورد ورق اسم شهید، مثل کلید است در جهان تنها کلید، اسم شهید است در جهان... خون شهید می‌جوشد، گرم و آتشین آن‌جا که دست‌هایش، روییده از زمین... این دست‌ها چه‌قدر به ما پند می‌دهند ما را به آسمان‌ها پیوند می‌دهند یک دست توی مشت فشرده‌ست سنگ را یعنی که من نیاز ندارم، تفنگ را... امروز هر درخت، چریکی‌ست خشمناک که گرچه تیر خورده، نیفتاده روی خاک... دنیا به فکر کشتن ابن‌زیادهاست هر ابر، چفیه‌ای‌ست که بر دوش بادهاست... آن سوی تپّه، پشت همین سیم خاردار مانده در انتظار درختان خود، بهار... موعود من!‌ به رغم تمام مورّخان تاریخ باستانی این قوم را بخوان در مصحف بهاری تو، گل مقدّس است چون مرکز بهار تو بیت‌المقدّس است امروز، شورش کلمات از صدای توست در روزنامه‌های جهان، ردّ پای توست... تقویم پاره‌پارۀ دنیا، ورق‌ورق نزدیک می‌شود به قیام بزرگ حق او را هزار نام بخوانند اگر، یکی‌ست با صد گزارش متفاوت، خبر یکی‌ست آغاز شد نماز جهان با طلوع دین دنیا رسیده است به «ایّاک نستعین»... باید به ذات حق متمسّک شویم باز گرم دعای «کن لولیّک» شویم باز... با هر غزل نگاه سوی عرش می‌کنم موعود! خاک راه تو را فرش می‌کنم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3445@ShereHeyat
هدایت شده از شعر هیأت
🔹گفتند کجایی؟🔹 جان آمده رفته هیجان آمده رفته نام تو گمانم به زبان آمده رفته احیا نگرفتم تو بگو چند فرشته صف از پی صف تا به اذان آمده رفته؟ پلکی زده‌ام خواب مرا آمده برده پلکی زده‌ام نامه‌رسان آمده رفته امسال نبرده‌ست مرا روزه، فقط گاه بر لب عطشی مرثیه‌خوان آمده رفته من در به در او به جهان آمده بودم گفتند کجایی؟! به جهان آمده رفته ترسم که به جایی نرسم این رمضان هم بسیار به عمرم رمضان آمده رفته... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/475@ShereHeyat
هدایت شده از کلبه احزان
به همسایۀ دیوار به دیوار وطنم؛ افغانستان پوشیده‌اند رخت عزا دخترانتان همسایه! غم دوباره شده میهمانتان؟ گنجشککان به مرگ پر و بال داده‌اند دردا که شعله‌ور شده باز آشیانتان نامهربانی از همه عالم چشیده‌اید ای من فدای داغ دل مهربانتان سر رفته است از لب دیوارتان غروب در خون تپیده باز افق آسمانتان کو فرصت درخشش ماه و ستاره‌ها؟ کو چشم‌روشنی شب بامیانتان؟.. دستش به آبیاری گل‌ها نمی‌رود همدست خارهاست مگر باغبانتان؟ این بی‌بهار ماندن گل‌خانه تا کجا؟ تا کی ادامه داشته باشد خزانتان؟ عمری ببارد آه که طغیان کند مگر یک روز رودخانه اشک روانتان ما غم‌شریک حادثه‌هایی پر از دریغ ما در مرور ثانیه‌ها هم‌زبانتان بعد از هزار و یک شب رنجی که برده‌اید آخر کجاست فصل خوش داستانتان؟ ای کاش سرنوشت کمی ساده می‌گرفت تا سخت‌تر از این نشود امتحانتان 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5020@ShereHeyat
🔹عبدالرحمان جامی 🔸هفت اورنگ 🔸سلسلةالذهب 🔸بخش اول 🔹تقدیس حضرت حق سبحانه تعالی: لله الحمد قبل کل کلام به صفات الجلال و الاکرام هر چه مفهوم عقل و ادراک است ساحت قدس او از آن پاک است به هوا و هوس در او نرسی تا ز لا نگذری به هو نرسی ای همه قدسیان قدوسی گرد کوی تو در زمین بوسی! پرتو روی توست از همه سو همه را رو به توست از همه رو قطع این ره به راه‌پیمایی کی توان گر تو راه ننمایی ؟ بنما ره! که طالب راهیم ره به سوی تو از تو می‌خواهیم احدی، لیک مرجع اعداد واحدی، لیک مجمع اضداد اولی و تو را بدایت نی آخری و تو را نهایت نی ذات تو در سرادقات جلال از ازل تا ابد به یک منوال بر تو کس نیست آمر و ناهی همه آن می‌کنی که می‌خواهی ای جهانی به کام، از در تو! کام خواهم نه دام از در تو به جوار خودم رهی بنمای! در حریم دلم دری بگشای! غایب از من، مرا حضوری بخش! به سروری رسان و نوری بخش! هر چه غیر از تو، ز آن نفورم کن! پای تا فرق غرق نورم کن! چند باشم ز خودپرستی خویش بند، در تنگنای هستی خویش؟ وارهانم ز ننگ این تنگی! برسانم به رنگ بی‌رنگی! می‌پرد مرغ همتم گستاخ در ریاض امید، شاخ به شاخ که ز بام تو دانه‌ای چینم یا ز نامت نشانه‌ای بینم ای که پیش تو راز پنهانم آشکارست! تا به کی خوانم بر تو این نامهٔ پریشانی؟ چون تو حرفا به حرف می‌دانی چون کند دست قهرمان اجل طی این نامهٔ خطا و خلل، ز آب عفوش ورق بشوی نخست! پس به کلک کرم که در کف توست، بهر آزادی‌ام برات نویس! وز خطاها خط نجات نویس! جامی
دعبلانه
🔹عبدالرحمان جامی 🔸هفت اورنگ 🔸سلسلةالذهب 🔸بخش اول 🔹تقدیس حضرت حق سبحانه تعالی: لله الحمد قبل کل کل
گاه از اشعار به زبان کهن خوفی ست از عدم درک مطلب و کلمات که دیده را از چهره ی دلنشین این ابیات می راند. بلی! خوف عادی ست چراکه زبان ما زبان امروز ست و آن جملات برای عهد دیروز. لکن معارفی در جان این اشعار از بزرگان شعر و ادب گنجانده شده است که آیینگی می کنند کلام الله و کلام معصوم را، راه را و سیرهٔ راهنما را. بزرگانی که در عصر خویش در تهذیب و علم، دُرّ زمانه بوده اند و نیز در فن شعر، یگانه ی دهر بوده و تاکنون نیز هستند. فهم زبان کهن گاه سخت است...لکن گاه سخت است که این سختی را با انس با اشعار و کلمات و لغتنامه می توان آسان نمود. غرض از این چند کلام، آن است که بگوییم از شاعران کهن نیز می توان ابیاتی یافت که قابل درک افراد زمانه ما باشد. اگر این اشعار را دریابیم، از جمع قطره قطره کلماتش، دریا را خواهیم یافت انشاءالله! التماس دعا
🔹جامی 🔸هفت اورنگ 🔸سلسلة الذهب 🔸قسمتی از بخش ۳ 🔹گفتار در ترغیب مسترشدان آگاه بر مداومت تکرار لا اله الّا الله: ای کشیده به کلک وهم و خیال حرف زاید به لوح دل همه سال! گشته در کارگاه بوقلمون تختهٔ نقش‌های گوناگون! چند باشد ز نقش‌های تباه لوح تو تیره، تختهٔ تو سیاه؟ حرف‌خوان صحیفهٔ خود باش! هر چه زائد، بشوی یا بتراش! دلت آیینهٔ خدای‌نماست روی آیینهٔ تو تیره چراست؟ صیقلی‌وار صیقلی می‌زن! باشد آیینه‌ات شود روشن هر چه فانی، از او زدوده شود وآنچه باقی، در او نموده شود صیقل آن اگر نه‌ای آگاه نیست جز لا اله الا الله لا نهنگی‌ست کاینات آشام عرش تا فرش درکشیده به کام هر کجا کرده آن نهنگ آهنگ از من و ما، نه بوی مانده، نه رنگ هست پرگار کارگاه قدم گرد اعیان کشیده خط عدم نقطه‌ای زین دوایر پرکار نیست بیرون ز دور این پرگار چه مرکب، درین فضا، چه بسیط هست حکم فنا به جمله محیط گر برون آیی از حجاب تویی مرتفع گردد از میانه، دویی در زمین و زمان و کون و مکان همه او بینی آشکار و نهان...