سری مجرّد و تنها، سری که مستقل است
سری که از ازل از تن، جدا و منفصل است
سری سرشته به نور حریق و نوش رهیق
سری که شأنش اجل از حجاب آب و گِل است
سری که در پی او می دَوند انس و ملک
سری که قافله سالار کاروان دل است
سری که بسته دو عالم به تاری از مویش
سری که نیّت قد قامتش به قد قُتِل است
سری که سرزده پر زد به خواب ابراهیم
سری که دشنه برای بُریدنش دودل است
سری عظیم، سرآمد، سری ذبیح الله
سری که خود سر یحیی ز دیدنش خجل است
آهای راهب نصرانی! این سر عیسی است
که دشت شب، ز دمش چون تنور مُشتعل است
گلاب و مشک و هِل آور بشویش از سر مهر
خود این سر ار چه معطر تر از گلاب و هل است
محمدرضا #طهماسبی
#کربلا
#ناب
هدایت شده از بیسیمچی مدیا 🎬
5.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روايت رهبرانقلاب از شفا گرفتن فرزند مرحوم الهی قمشهای در نوزادی
ناگهان رسیدم به حضرت علیاصغر و تشنگی علی اصغر(ع)؛ به ذهنم رسید بچه سه چهار روز است شیر نخورده...
@Bisimchimedia
شب هشتم
🌹حضرت علی اکبر🌹
چه رعنا،علی
چه زیبا، علی
یه کم پیش بابا بیا را(ه) برو
علی اکبرم
چه قد مضطرم
برو سمت دشت بلایا برو
.................
خدا شاهده
کی میدون میره
جوونم علی، شبه پیغمبره
خدایا ببین
که روی زمین
علی مثل یه لاله ی پرپره
...............
جلو چشم من
علی رو زدن
به غیر غبار پیش چشمام نیس
جوونا بیایْد
کمکم کنید
توونی دیگه توی پاهام نیس
#روضه
#مداحی
#کربلا
🔹بند هفتم و هشتم از ترجیع بند حسن بیاتانی🔹
🔹🌷🔹🌷🔹🌷🔹
آه، تو دریاب یا راحمَ شیخ الکبیر
بسته شده آب یا رازقَ طفل الصغیر
قصه غمانگیز شد، عشق، عطشخیز شد
روضۀ آب است و اشک، شعله کشد در مسیر
صبر خدا را ببین، کربوبلا را ببین
کودک ششماههاش میخورَد از تیر شیر
نالۀ هونٌ عَلَیّ زلزله شد در جهان
خون تو از آسمان، خواند: إلیک المصیر
بس کنم این قصه بس، آه از آن دم که از
سینۀ مجروح خود کشیدی آهسته تیر
«آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک
نهادی ای تشنه لب صورت خود را به خاک»
وادی عشق است و شد نوبت هل مِن مزید
آه که هُرم عطش... آه که ثقلُ الحدید...
دعوت خون خداست «آینه در کربلاست
ما همه بیغیرتیم» نوبت اکبر رسید
لالۀ پرپر شده! از تو جهان پُر شده
میرسد از کربلا شهید بعد از شهید
داغ جوان میکند روز پدر را سیاه
داغ جوان میکند موی پدر را سپید
بار دگر ای جوان اذان بگو بعد از آن
غربت او را بخوان که یا وحید الفرید:
«آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک
نهادی ای تشنه لب صورت خود را به خاک»
منبع: سایت شعر هیأت
🔹🌷🔹🌷🔹🌷🔹
#بیاتانی
#کربلا
هدایت شده از خبرگزاری فارس
5.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 چهارپایه خوانی شَریعه
شاعر: سید حمیدرضا برقعی
@Farsna
#شعر_عاشورایی
#حضرت_عباس علیهالسلام
#مثنوی
🔹کوه غیرت🔹
مرثیه مرثیه در شور و تلاطم گفتند
همه ارباب مقاتل به تفاهم گفتند
گرد و خاکی شد و از خیمه دو تا آینه رفت
ماه از میسره، خورشید هم از میمنه رفت
پرده افتاده و پیدا شده یک راز دگر
سر زد از هاشمیان باز هم اعجاز دگر
گفتم اعجاز! از اعجاز فراتر دیدند
زورِ بازوی علی را دو برابر دیدند
شانه در شانه دو تا کوه، خودت میدانی
در دلِ لشکرِ انبوه، خودت میدانی
که در آن لحظه جهان، از حرکت افتادهست
اتفاقیست که یکبار فقط افتادهست
ماه را من چه بگویم که چنین هست و چنان
«شاه شمشاد قَدان، خسرو شیریندهنان»
ماه، در کسوت سقا به میان آمده است
رود برخاست، که موسی به میان آمده است
رود، از بس که شعف داشت تلاطم میکرد
رود، با خاک کفِ پاش تیمم میکرد
ماه اگر چه همهٔ علقمه را پیموده
«غرقه گشتهست و نگشتهست به آب آلوده»
رود را تا به ابد، تشنهٔ مهتاب گذاشت
داغ لبهای خودش را به دل آب گذاشت
میتوانست به آنی همه را سنگ کند
نشد آنگونه که میخواست دلش، جنگ کند
دستش افتاده ولی راه دگر پیدا کرد
کوه غیرت، گره کار به دندان وا کرد
بنویسید که در علقمه سقّا افتاد
قطره اشکی شد و بر چادر زهرا افتاد
عمق این مرثیه را مشک و علم میدانند
داستان را همهٔ اهل حرم میدانند
بعد عباس دگر آب سراب است، سراب
غیر آن اشک که در چشم رباب است، رباب
داغ پرواز تو بر سینه اثر خواهد کرد
رفتنت حرمله را حرملهتر خواهد کرد
سیدحمیدرضا #برقعی
#کربلا
🔹بخشی از قصیده محمدرضا طهماسبی در مدح امیرالمؤمنین و حضرت عباس علیهماالسلام🔹
🥀🥀🥀🥀🥀🥀
فضایل یل ام البنین ببین به دو چشم
که امتحان خدا داده است پس، به دو دست
ببین که یوسف آل علی به حُبّ ولی
رقم زده ست چه سان احسن القصص به دو دست
نه اردشیر و ذوالاکتاف و ذوالیمین به خدا
نشد چون او به جهان شُهره هیچ کس به دو دست
امان نداد گُشایند نامه ی ذلّت
نکر خُبثِ امان نامه هیچ مَس به دو دست
غرض ز گرم گرفتن، مکیدن خون بود
که بفشُرند اناری که شد مَلَس به دو دست
اگر غلط نکنم بوی بوتراب آمد
همان زمان که فرود آمد از فَرَس به دو دست...
🥀🥀🥀🥀🥀🥀
#طهماسبی
#کربلا
#ناب
#شعر_عاشورایی
#حضرت_عباس علیهالسلام
#غزل
🔹دست تو🔹
دیدهام در کربلای دست تو
عالمی را مبتلای دست تو
کربلا اینقدر شیدایی نداشت
بیتو و بیماجرای دست تو
میکُشد این حسرتم آخر که کاش
بود دست من به جای دست تو...
چشم من با گریه میبندد دخیل
بر ضریح با صفای دست تو
هر که با دست تو دارد عالمی
من که میمیرم برای دست تو
تا همیشه دست تو مشکلگشاست
ای خدا مشکلگشای دست تو
اوفتاد از پا امام عاشقان
تا که خالی دید جای دست تو
خم شد و برداشت و با احترام
بوسه زد بر پارههای دست تو
سایه هم، همسایۀ نامحرمیست
گر چه میافتد به پای دست تو
ای به سودای تو اسماعیلها
سر نهاده در منای دست تو
کعبه در سوگ تو میپوشد سیاه
تا نشیند در عزای دست تو
آب پاکی روی دست آب ریخت
ای به قربان صفای دست تو
محمدعلی مجاهدی (#پروانه)
#کربلا