🌹قصیده ای از استاد احمد علوی تقدیم به آقا امیر المومنین (ع)🌹
در باغ های شهره به اوج معطری
در چشمه گلاب دل انگیز قمصری
در دشتهای سبز و چمن خیز و دلنواز
در جاده های ممتد سرو و صنوبری
در ریشه تصور تاریک تاک ها
در چشمه سار های خروشان کوثری
در موج موج آبی تسنیم و سرسبیل
در آسمان روشن شبهای اختری
در جاده ای که لحظه ای از جای جای آن
حتی نسیم هم نگذشته است سرسری
در نص آیه های پر از نور کردگار
در شرح هر حدیث زلال پیمبری
در هر حدیث قدسی و هر ذکر مستند
در متن صادقانه ی آیین جعفری
در خطبه های هر نبی صاحب کتاب
در مصحف نمونه ی زهرای اطهری
تنها علی است آنکه میان تمام خلق
با او کسی نیافت توان برابری
بر کرسی قضاوت یکتایی علی
باید خود خدا بنشیند به داوری
مسند نشین عرش معلی ست مرتضی
مصدر علی است در دل هر یاء مصدری
ما محو آفتاب جمالش شدیم و هست
در ساق عرش یکسره در سایه گستری
با دیدن جمال علی میزند ملک
بی اختیار صیحه ی الله و اکبری
در نام اوست خسته قلم هر چه خوش نویس
در فضل اوست بسته زبان هر چه منبری
با خواندن فضائل او داغ میشود
بازار شاعری و بساط سخنوری
چرخیده اند دور علی سال های سال
ناهید و زهره و زحل و ماه و مشتری
در پیشگاه نور علی غرق ظلمت است
صد ها هزار آینه خورشید خاوری
خواندیم خطبه های امیرالکلام را
با قند های پارسی و شور آذری
خم میشدند پیش خم ذوالفقار او
هنگام کارزار مقامات لشکری
مانند کاه نقش زمین شد مقابلش
هر کس که داشت داعیه ی کوه پیکری
ناد علی بخوان که پس از نام نامی اش
با یک اشاره وا شود ابواب خیبری
در اضطرار بر لبم امن یجیب نیست
نام علی ست بر لب من وقت مضطری
خون حسین اوست نشانی از اقتدار
صلح حسن چه بود ؟... نماد دلاوری
وقت گریز آمده ، این بیت کربلاست
آیا کسی نمانده بیاید به یاوری
یک عده مست کرده و فرزند زر شدند
انگار مرده بود مرام ابوذری
تاریخ منزجر شده از عمروعاص ها
اسلام زخم خورده از امثال اشعری
شرح فضایل علوی را نوشته اند
حسکانی و سیوطی و شیخ زمخشری
حقی که از خدا به علی واگذار شد
هرگز نمیرسد به فلانی و دیگری
فریاد شقشقیه ی مولا اثر نداشت
بر قوم کور دل شده ی شهره در کری
من حق پرست هستم و حق حضرت علی ست
از این طریق شهره شهرم به کافری
بی شک برای حضرت مرضیه هیچ کس
غیر از علی نبود سزاوار همسری
عقد علی و فاطمه بی شبهه در ازل
در پیشگاه حضرت حق گشته محضری
ما خاک پای فاطمه هستیم تا ابد
در خاندان ما همه هستند حیدری
نه اشتباه گفتم و باید چنین نوشت
ما نوکریم و شهرت ما هست قنبری
ما را هوای سلطنت ملک دیگری است
تا روز حشر سلطنت ماست نوکری
ما را به خاک چادر مادر امید هاست
چون خاندان فاطمه هستند مادری
عالم فدایفضه کنیزش که بودهاست
کوچک ترین کرامت او کیمیاگری
وقتی قسیم دوزخ و جنت فقط علی است
باشد امید ما به کرم حداکثری
با اشرف خلایق عالم که مصطفی است
تنها علی رسیده به فیض برادری
دلبسته کسی نشدم چون کسی نبود
غیر از علی و آل علی باب دلبری
خوشبخت آن فقیر که در آستان او
این فقر را عوض نکند با توانگری
سنجیدن عیار قصاید به دست کیست
وقتی که شعر گوهر و مولا ست گوهری
جان ها فدای ماه ترین یادگار او
عالم فدای قامت فرزند عسکری
این بیت آخر است و دو زانو نشسته ایم
چشم انتظار آمدن ماه آخری
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#یا_علی
#عید_الله_الاکبر
#عید_غدیر
#ناب
🌹شعری از احمد علوی از کتاب علوی ها🌹
🌹🌹🌹🌹🌹
علما موقع تدریس علی میگویند
زحل وزهره وبِرجیس علی میگویند
صالح ویوشع وجرجیس علی میگویند
تا نخ وسوزن ادریس علی میگویند
دائم از هر طرف عرش خبر می شنوم
«ها علیٌ بشرٌ کیف بشر» می شنوم
یوسف از دست زلیخا به علی برد پناه
نوح با دیدن دریا به علی برد پناه
هر نفس حضرت عیسی به علی برد پناه
دل در سوخت و زهرا به علی برد پناه
هیچ کس در طلب میکده سر در گم نیست
به خدا میکده ای غیر علی در خم نیست
«عین»تو هست به معنای عُلو درجات
«لام»تو هست همان لام سلام وصلوات
«یاء» تو یاء حسین است که بین دو صلات
میکشاند دل غمگین مرا سمت فرات
سند غربت تو خون حسین است علی
راز حقانیتت در ثقلین است علی
زخم شمشیر غمت بر سر عالم خورده
وای بر آنکه دلش را به علی نسپرده
متواری شده از وحشت و در دم مرده
هر که از تیغ دو دم جان به سلامت برده
هر که از شیوه ی جنگاوری ات شد آگاه
گفت:«لا حول ولا قوة الا بالله»
در کویری که به دریای کرم نزدیک است
عاشقت هستم وقلبم به حرم نزدیک است
نجف اینجاست!فقط چند قدم...نزدیک است
کفر وایمان من امروز به هم نزدیک است
در مقامت دهنم بسته بماند بهتر
عشق آهسته وپیوسته بماند بهتر
نخل ها اشک تو را زیر نظر داشته اند
رودها از جریان تو خبر داشته اند
بادها پرده ز اسرار تو برداشته اند
خاکها چشم به دستان پدر داشته اند
ابرها با کرمت مایه ی رحمت شده اند
فقرا در حرمت صاحب مُکنت شده اند
شمّه ای هست ز اوصاف تو حیدر بودن
لافتایی شدن وساقی کوثر بودن
فاتح یه تنه ی قلعه ی خیبر بودن
با پیمبر همه ی عمر برادر بودن
نفست عطر نفسهای محمد دارد
بردن نام تو شیرینی بی حد دارد
گذر ماه به تاریکی چاه افتاده
باز از اشک غمت چشمه به راه افتاده
منکر تو که به این روز سیاه افتاده
در نماز شب خود هم به گناه افتاده
زندگی بی علی اصلا چه صفایی دارد
«مطرب عشق عجب ساز ونوایی دارد»
نیست بودیم ولی در حرمت هست شدیم
متفرق شده بودیم که یکدست شدیم
عاشق هر که به یاران تو پیوست شدیم
تا زپیمانه ی«اکملت لکم» مست شدیم
عطر«اتممت علیکم» همه جا را پر کرد
نان بد گوی بد اندیش تو را آجر کرد
اولین مرحله ی عشق پریشان شدن است
اجر همراهی تو بوذر و سلمان شدن است
صاحب دائمی ملک سلیمان شدن است
زاهد شهر که در فکر مسلمان شدن است
در شب قدر به آوای جلی میگوید
بعلیٍ بعلیٍ بعلی میگوید
خواب دیدم که کسی گفت چنین شعر بخوان
بادل سوخته آرام وحزین شعر بخوان
به نمایندگی از اهل زمین شعر بخوان
بر همین پله ی اول بنشین شعر بخوان
چه قشنگ است شبی غرق تماشا بودن!
«شهریار» غزل حضرت مولا بودن
#علوی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یا_علی
#عید_الله_الاکبر
#عید_غدیر
#ناب
🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹
من ماجرا را خوب یادم هست، چون کاروان ما جلوتر بود
پیکی رسید و گفت برگردید، دستور، دستور پیمبر بود
چرخید سرهای شترهامان چون با محمد بود دلهامان
فرمانبری از حرف پیغمبر، با حج برای ما برابر بود
خیل عظیم حج گزاران را گرد درختانی کهن دیدیم
کار بنای سایه بان ها با عمار و سلمان و ابوذر بود
زنگ شترها از صدا افتاد، از دشت حتی رد نمی شد باد
راوی به حرف خویش پایان داد، یعنی محمد روی منبر بود
«الیوم اکملت لکم دینی...» « من کنت مولاه علی مولاه...»
بانگ رسایی داشت پیغمبر، هرچند بعضی گوش ها کر بود
آن ها که می دیدند می خواندند از چشم پیغمبر مرادش را
آن ها که نشنیدند می دیدند در دست او دست برادر بود
هم برکه هم دریا شهادت داد هم طور هم سینا شهادت داد
حتی شن صحرا شهادت داد حکم ولایت دست حیدر بود
از خندق و از بدر تا خیبر، تا لحظه ی آخر که در بستر...
از ابتدا حرف از ولایت بود، آری! ولایت حرف آخر بود
#یا_علی
#عید_الله_الاکبر
#عید_غدیر
#ناب
محمدحسین ملکیان
#فراز
🔹عقیق شعر
🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹
🌹گزیده ای از قصیده سنایی در پاسخ پرسش سلطان سنجر درباره مذهب🌹
🌻🌻🌻🌻🌻🌻
چون همی دانی که شهر علم را حیدر در است
خوب نَبوَد جز که حیدر میر و مهتر داشتن
مر مرا باری نکو ناید ز روی اعتقاد
حق زهرا بردن و دین پیمبر داشتن
آنکه او را بر سر حیدر همی خوانی امیر
کافرم گر میتواند کفش قنبر داشتن
جز کتاب الله و عترت ز احمد مرسل نماند
یادگاری کان توان تا روز محشر داشتن
هشت بستان را کجا هرگز توانی یافتن
جز به حب حیدر و شُبَّیر و شُبَّر داشتن
گر همی مؤمن شماری خویشتن را بایدت
مهر زر جعفری بر دین جعفر داشتن
تا ترا جاهل شمارد عقل، سودت کی کند
مذهب سلمان و صدق و زهد بوذر داشتن
#سنایی
🌻🌻🌻🌻🌻🌻
#یا_علی
#عید_الله_الاکبر
#عید_غدیر
#ناب
🔸یک بند از ترکیب بند بلند احمد علوی از کتاب علوی ها🔸
🌷🌷🌷🌷🌷
به تو مستان لقب ساقی کوثر دادند
بیخود از خود شده و "نادعلی" سر دادند
از شراب تو به جبریل تعارف کردند
شوق پرواز تو را هم به کبوتر دادند
جامی از عشق تو را حضرت سلمان نوشید
جرعه ای نیز به مقداد و ابوذر دادند
گاهی اوقات به این فکر می افتم که چرا
به یکی کم ، به یکی چند برابر دادند
کاش می شد که میان همه تقسیم کنند
ساغر معرفتی را که به قنبر دادند
معجزاتی که خدا داد به پیغمبرها
همه را جمع نمودند و به حیدر دادند
#علوی
🌷🌷🌷🌷🌷
#یا_علی
#عید_الله_الاکبر
#عید_غدیر
#ناب
🔸یک بند از ترکیب بند 110 بندی احمد بابایی از کتاب یک هیچ🔸
🌹🌹🌹🌹🌹
بی تو دین جز تب خرافی نیست
دین بدون اصول، کافی نیست
با حضور تو خصم می داند
معرکه جای لاف بافی نیست
با حضور تو در دوراهی ها
بین عقل و دل، اختلافی نیست
با تو تعیین قبله، راحت شد
در دل شیعه انحرافی نیست
ضربه اول، آخرین ضربه ست!
حرف شمشیر تو اضافی نیست
یورش تیغ تو نکُشت نداشت
زره جنگی تو پُشت نداشت
#بابایی
🌹🌹🌹🌹🌹
#یا_علی
#عید_الله_الاکبر
#عید_غدیر
#ناب