eitaa logo
تڪنـيڪ دڪوراسیــون
971 دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
327 ویدیو
46 فایل
ایدهای دکوراسیون مدرن وسنتی 1397/06/22
مشاهده در ایتا
دانلود
538.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨ تقویم روز امـروز دوشنبه ✨ ✾ ۱۲ آذر ۱۳۹۷ ه . ش 🌞‌ ✾ ۲۵ ربیع الاول ۱۴۴۰ 🌜 ✾ ۳ دسامبر ۲۰۱۸🎄 ┄┅┅❅✾❅┅┅┄ ↯ ذڪر روز: «ْیـــٰا قـــٰاضِــےَ الـْحـــٰاجـــٰاتْ» @deco_technique
دوشنبہ زیبای پاییزی تون 🍂 پر از مهربانی مثل گل زیــبا مثل باران زلال مثل سبزه با طراوت مثل دریا با برکــت مثل آسمان یڪرنگ مثل پروانه خوش رنگ مثل خــــــدا بخشنده و مثل هر روز پر از زنــدگی @deco_technique
🔛🔮🔛 طرح های خاص #کابینت و #کانتر #آشپزخانه 🎀 #شیک_باشیم💖 @deco_technique
🔛🔮🔛 طرح های خاص #کابینت و #کانتر #آشپزخانه 🎀 #شیک_باشیم💖 @deco_technique
🔛🔮🔛 طرح های خاص #کابینت و #کانتر #آشپزخانه 🎀 #شیک_باشیم💖 @deco_technique
🔛🔮🔛 طرح های خاص #کابینت و #کانتر #آشپزخانه 🎀 #شیک_باشیم💖 @deco_technique
🔛🔮🔛 طرح های خاص #کابینت و #کانتر #آشپزخانه 🎀 #شیک_باشیم💖 @deco_technique
🔛🔮🔛 طرح های خاص #کابینت و #کانتر #آشپزخانه 🎀 #شیک_باشیم💖 @deco_technique
🔛🔮🔛 طرح های خاص #کابینت و #کانتر #آشپزخانه 🎀 #شیک_باشیم💖 @deco_technique
🔛🔮🔛 طرح های خاص #کابینت و #کانتر #آشپزخانه 🎀 #شیک_باشیم💖 @deco_technique
تڪنـيڪ دڪوراسیــون
#جدال_پر_ تمنا #رمان
نام رمان : جدال پر تمنا به قلم: هما پور اصفهانی تعداد صفحات: ۵۸۴ خلاصه داستان رمان جدال پر تمنا: همه چیز از یه جر و بحث شروع شد … یه جر و بحث ساده … و بعد کم کم تبدیل شد به یه جدال … جدالی پر از شیطنت و عطش … جدالی پر از تمنا … جدالی بین حوایی از تبار مسیح و آدمی از تبار محمد … صفحه اول رمان : جلوی آینه تند تند موهامو با یه دست کردم تو و با اون دستم سعی کردم کلاسورم رو زیر بغلم نگه دارم … از زور هیجان داشتم خفه می شدم … موهای بلوطی رنگم مدام از زیر دستم فرار می کردن و باز می افتادن بیرون … با حرص گفتم: – مثل موی گربه! آخرم همین روز اولی اخطار می گیرم … داشت دیرم می شد … زدم از خونه بیرون … خدا رو شکر که مامی رفته بود با دوستاش باغ پاپا هم نبود … تکلیف وارنا هم که مشخص بود دیگه … همیشه خونه خودش بود … ما رو آدم هم حساب نمی کرد … مانتوی بلند سورمه ای پوشیده بودم با مقنعه مشکی و شلوار تنگ مشکی … کفش های عروسکی مشکی و سورمه ای و کیف کوله پشتی جین … سوئیچ ماشینمو برداشتم و از در زدم بیرون … گل خوشگلم وسط حیاط پارک شده بود … پاپا برای قبولیم توی دانشگاه خریده بود … دانلود رمان جدال پرتمنا وارنا هم از همون روزی که گرفتمش اینقدر باهام کار کرد که الان یه پا راننده شده بودم … نشستم پشت فرمون و در رو با ریموت باز کردم … صدای زنگ موبایلم بلند شد … گوشی رو از توی کوله ام در آوردم و راه افتادم … اسم آرسن افتاده بود روی گوشی … پسر دوست پاپا، آقای سرکیسیان … گوشی رو گذاشتم در گوشم و گفتم: – به به آرسن به سلامت باد … چطوری برادر؟  @deco_technique