eitaa logo
دیده بان انقلابی🇵🇸
73 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
117 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله‏‏ قسمت 1 🔴 بدون شك تاريخ آفرينش، حادثه‏اى عظيم و بزرگتر و شريف‏تر و با منفعت‏تر از حادثه بعثت محمّد صلى الله عليه و آله نديده است. در اين حادثه زمينه رشد عقلى و روحى و قلبى و نفسى انسان فراهم گشت و اساس علوم و فنون و تمدّن عظيم انسانى پايه گذارى شد. نورى خاموش نشدنى در قلب ظلمت درخشيد و خورشيدى غروب نكردنى از افق ملكوت اعلا طلوع كرد. زندگى و حيات چهل ساله‏اى كه با عقل و درايت و آگاهى و بينش و صفا و صميميّت و انديشه و تفكّر و عفّت و پاكدامنى و امانت و صداقت و بر پايه قرآن و معارف با عبادت و اطاعت از حق بر مبناى آيين توحيد و الهام نفسى و عمل بر اساس خواسته‏هاى حق گذشت، همراه با ظهور نبوّت واعلام آنچه در قلب پاكش از تمام واقعيّت‏هاى ظاهرى و باطنى قرار داده شده بود گشت. چنانكه در سوره مباركه بقره آمده: آمَنَ الرَّسُولُ بِما انْزِلَ إلَيْهِ پيامبر به آنچه از پروردگارش به او نازل شده، ايمان آورده. آن حضرت در روز بيست و هفتم رجب، با كمال يقين و اطمينان و آرامش و امنيّت خاطر، وحى را پذيرفت و مسئوليّت بيدار كردن جهان خواب زده و در غفلت و جاهليّت فرو رفته را به عهده گرفت. اين كه ارباب تاريخ و سنن نوشته‏اند: حضرت پس از نزول جبرئيل به خانه برگشت و با ترديد در مسئله كه آيا وحى بود يا چيز ديگر، خديجه كبرى را در جريان امر گذاشت و او گفت: مطمئن باش و استوار و ثابت قدم، سوگند به خدايى كه جان خديجه در دست اوست من اميدوارم كه تو پيغمبر اين امّت باشى؛ سپس به نزد ورقه رفت و وى را از حادثه آگاه كرد. ورقه بدو گفت: اى خديجه! او حتماً پيامبر آخر الزمان است و اين معنى را عداس يهودى تأييد كرد تا قلب پيامبر آرامش گرفت؛ خلاف عقل و وجدان و از آن مهم‏تر مخالف صد در صد با آيات قرآن مجيد است و به نظر من مى‏رسد كه اين مطالب دست پخت يهوديان آن دوران است كه جنايتشان بر كسى پوشيده نيست و براى من بسيار جاى تعجّب است كه چگونه علماى اهل سنّت و بعضى از ساده لوحان شيعه اين مطلب را كه تهمتى بس بزرگ به قلب عالم امكان و ولايت مطلقه‏ الهيّه است در نوشته‏هاى خود آورده و كتب خود را به ساخته‏هاى مغرضان يهودى آلوده كرده‏اند. وقتى نويسنده‏اى از بصيرت و طهارت عقل و بيدارى وجدان و قدرت فطرت به دور باشد هر چه به قلمش در آيد مى‏نويسد و حساب نمى‏كند كه نتيجه اين نوشتار چيست و فرداى قيامت در برابر محصول قلمش چه مسئوليّت سنگينى در دادگاه الهى دارد. مگر عقيده همه بر اين نيست كه محمّد از تمام ملائكه و انس و جنّ و از همه انبيا برتر است؟ در صريح قرآن است كه مقام نبوّت در كودكى به يحيى عنايت شد عيسى عليه السلام بلافاصله پس از ولادت، اصول و فروع دين خدا را بيان كرد و اعلام داشت، تا چه رسد به گوهر گران‏بهايى كه نبوّت بدو ختم شد و قرآن مجيد از افق قلب الهى او طلوع كرد. اگر اين نويسندگان به خود زحمت مراجعه به عقل و قرآن و نهج البلاغه و معارف الهيّه را مى‏دادند اين گونه دچار خبط و اشتباه به پاكترين قلب و والاترين انسان نمى‏شدند. 👈 ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏2، ص: 186 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
✳️ بعثت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله‏‏ قسمت 2 🔴 وجود مقدّس حضرت امام حسن عسگرى عليه السلام مى‏فرمايد: «چون چهل سال از عمر حضرت گذشت حق تعالى دل او را بهترين دل‏ها و خاشع‏تر و مطيع‏تر و بزرگتر از همه دل‏ها يافت، پس ديده آن حضرت را نور ديگر داد و امر فرمود كه درهاى آسمان را گشودند و فوج فوج از ملائكه به زمين آمدند و آن حضرت آنان را نظر مى‏فرمود و رحمت حق از ساق عرش تا سر مبارك او را گرفت، پس جبرئيل بر او نازل شد و بازوى آن حضرت را گرفت و حركت داد و گفت: يا محمّد! بخوان، گفت: چه بخوانم»؟ اين جانب، بر اساس آيات و روايات و عظمت آن قلب مبارك، عقيده دارم و خدا را بر اين عقيده‏ام شاهد مى‏گيرم كه معناى چه بخوانم؟ اين بود كه آيات تكوين را بر تو بخوانم يا آيات انفس را و يا آيات كتاب تشريع قرآن مجيد را، كدام يك را بخوانم؟ جبرئيل گفت: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ* خَلَقَ الإنسَانَ مِنْ عَلَقٍ* اقْرَأْ وَرَبُّكَ الأَكْرَمُ* الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ* عَلَّمَ الإنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ بخوان به نام پروردگارت كه [همه آفريده‏ها را] آفريده؛* [همان كه‏] انسان را از علق به وجود آورد.* بخوان در حالى كه پروردگارت كريم‏ترين [كريمان‏] است.* همان كه به وسيله قلم آموخت،* [و] به انسان آنچه را نمى‏دانست تعليم داد. طنين وحى با مسئله قرائت اسرار خلقت، قرائت اسما و صفات حق، مسئله با عظمت قلم و تعليم و تعلّم شروع شد. آرى، پنج مسئله‏اى كه زير بناى تمام علوم الهى و انسانى است و اساس رشد و تكامل عقلى. چون ملائكة اللَّه با اجازه از آن حضرت به مقام خود بازگشتند، وجود مقدّسش از كوه حرا به طرف مكّه حركت كرد. بر هر درخت و سنگ و گياه مى‏گذشت كمال تواضع را به حضرت داشتند و به زبان وجودى خود به او مى‏گفتند: السَّلامُ عَلَيْكَ يا نَبِىَّ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللَّهِ. درود بر تو اى پيامبر خدا، درود بر تو اى فرستاده خدا. چون وارد خانه شد از شعاع جمالش خانه منوّر گشت، خديجه عرضه داشت: اين چه نور است كه در سيماى ملكوتى تو مشاهده مى‏كنم؟ فرمود: اين نور نبوّت است، بگو: لاإلهَ إلَّا اللَّهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله. خدايى غير از خداى يكتا نيست و محمّد فرستاده خداست. پس خديجه كبرى شهادت گفت و به آن حضرت با كمال اخلاص ايمان آورد.» «1» رسول خدا در آن وقت به خديجه فرمود: سرمايى در خود حسّ مى‏كنم جامه‏اى بر من بپوشان. چون گليمى بر او پوشاند و او خوابيد، دو باره فرشته وحى بر او نازل شد و از جانب حضرت محبوب به او گفت: يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ* قُمْ فَأَنذِرْ* وَرَبَّكَ فَكَبِّرْ اى جامه برخود پوشيده!* برخيز و بيم ده،* و پروردگارت را بزرگ‏دار. 👈 ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏2، ص: 186 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
✳️ بعثت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله‏‏ قسمت 3 🔴 بعثت، پاسخ به نيازهاى معنوى و مادّى‏ با بعثت رسول اكرم صلى الله عليه و آله به تمام نيازهاى معنوى و مادّى، دنيايى و آخرتى انسان، پاسخ كامل داده شد و براى شفاى آدمى از هر دردى به خصوص دردهاى عقلى و روحى نسخه كاملى ارائه گشت و از آن حجّت خداوند بر بندگان تمام شد و راه هر عذرى به سوى هر كسى بسته گشت! لُبّ كلام و غايت مرام در اين مقام آن است كه: ما بر حسب خلقت انسانيم، انسان طالب آسايش و آرامش است. اين نكته‏اى است كه همه ما به اقتضاى آگاهى و احاطه‏اى كه بر حاصل خواسته‏هاى خود داريم از آن باخبريم و مقاصدى را كه تعقيب مى‏كنيم براى نيل به همين هدف است، بگذريم از اين كه گاه در تعيين طريق وصول به هدف يا حتّى در تطبيق مفهوم هدف با مصداق آن اشتباه مى‏كنيم و به بيراهه مى‏رويم و وقتى به خود مى‏آييم كه طومار عمر درهم نورديده شده و فرصت از دست رفته، يا چنان غافليم كه اصلًا به خود هم نمى‏آييم. به هر صورت ما آسايش مى‏خواهيم توأم با آرامش. به تعبير ديگر آسايشى را طالبيم كه آرامش به بار آورد و آنهم آرامشى پايدار. پس در واقع خواهان اطمينان و آرامشيم و آسايش هم وسيله وصول به اين هدف است در مرحله‏اى و حاصل آن است در مرحله‏اى ديگر: و اتّحاد در ميان است در غايت امر كه چون آدمى به مآل كار آدميّت رسد آسوده است و آرام و متمكّن است در مكانت آرامش و آسايش به يك كلام و در اين مقامْ آسايش و آرامش يكى بيش نيستند كه اگر دو باشند دو بازوى يك پيكرند و در توحيد معاضد و مساعد يكديگر. اين آرامش كه مايه‏اش در وجود خود آدمى موجود است با استفاده از آن مايه و با پرورش استعداد و قوّه موجود در وجود خود انسان است كه فعليّت بهم مى‏رساند و ظهور پيدا مى‏كند و وجود انسان را يكسره در بر مى‏گيرد و آنچه را كه با آرامش مطلوب- منافى است دفع مى‏كند و از بين مى‏برد. اين خود ما هستيم كه بايد تبديل بهم رسانيم به تعبيرى و به تعبير ديگر فعليّت دهيم و آنچه را كه در قوّه داريم، ولى چون در مرحله استعداد مانده و پرورش نيافته و بروز بهم نرسانيده‏ايم، چنان داريم كه پندارى نداريم. تنها اين خود ما هستيم كه بايد هر يك به تنهايى از درون خويش آرامش حاصل كنيم با تعديل قواى خود، با معتدل ساختن شهوت و غضب خود، با عفّت و سخاى نفس، با شجاعت روح، با صفاى عقل و با عدالت روان و جان و روى هم‏ رفته با معتدل شدن در جميع جوانب وجودى اعمّ از جسمانى و نفسانى و روحانى و با روشنايى عقلانى و صفاى فكر و صلاح عمل و صدق سخن كه نتيجه آن همه استقامت بر جادّه صواب و صراط مستقيم است كه بر حدّ وسط افتاده و از انحراف به چپ و راست و افراط و تفريط مصون مانده است. استقامت بر اين طريقه، پايدارى بر طريقه نجات و سبيل آرامش واقعى و خلاص حقيقى است. وصول به اين مقصود مقدّس كه حصول انسانيّت انسان به آن وابسته است نياز به سلوك ممتد و تمرين مداوم و تربيت پذيرى دائم دارد و اين مهم حاصل نمى‏آيد مگر آن كه آدمى پرورش يابد در دامان التفات و عنايت كاملى راه سپرده و راه به منزل مقصود برده و بهره گيرد، از همراهى و همرازى و آگاهى و خير خواهى جانى روشن شده و نفسى معتدل گشته؛ و معلوم است كه هر چه كمال روشنايى و اعتدال و بينايى مربّى همراه و آموزگار آگاه انسان بيشتر و وسيع‏تر و محيطتر باشد، راه مسير انسان صاف تر و طريق سلوك آدمى بى خطرتر و مستقيم‏تر و نزديكتر و رو به راه‏تر است. چون به خواست خدا، محمّد و آل او عليهم السلام كه به موهبت عظيم عصمت و فضيلت ممتاز بوده و مى‏باشند و به سبب همين موهبت و فضيلت بزرگ و استثنايى به موجب مشيّت الهى بهتر از ساير خلق ازعهده اين مهم بر آمده و مى‏آيند، به حكم بداهت عقل، صلاح كار انسان و مقتضاى صيانت مصلحت شخصى آدمى و لازمه حسن استفاده انسان از فرصت عمر اين است كه از پى ايشان برود و خود را به ايشان بسپارد، واقعاً و حقيقةً هم دل خود را و هم سَرِ خود را، يعنى هم دلبسته شود و دلداده و هم سر نهاده شود و سر سپرده، تا به سرّ وجود خويش پى برد و به تحقّق اعتدال نفسانى و نورانيّت عقلانى كامياب گردد. ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏2، ص: 186 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
🔴 ماه فرو ماند از جمال محمد سرو نباشد به اعتدال محمد قدر فلک را کمال و منزلتی نیست در نظر قدر با کمال محمد وعده‌ی دیدار هر کسی به قیامت لیله‌ی اسری شب وصال محمد آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی آمده مجموع در ظلال محمد عرصه‌ی گیتی مجال همت او نیست روز قیامت نگر مجال محمد و آن همه پیرایه بسته جنت فردوس بو که قبولش کند بلال محمد همچو زمین خواهد آسمان که بیفتد تا بدهد بوسه بر نعال محمد شمس و قمر در زمین حشر نتابند نور نتابد مگر از جمال محمد شاید اگر آفتاب و ماه نتابند پیش دو ابروی چون هلال محمد چشم مرا تا به خواب دید جمالش خواب نمی‌گیرد از خیال محمد اگر عاشقی کنی و جوانی عشق محمد بس است و آل محمد دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
✳️ بازسازى كعبه‏ 🔴 چون محمّد صلى الله عليه و آله سى و پنج ساله شد در مراسم خراب كردن كعبه و بازسازى آن شركت فرمود و قريش به هر چه كه او در آن مورد حكم كند، راضى شدند. درباره سبب خراب كردن و بازسازى آن، ابن عبّاس و محمّد بن جبير بن مطعم نقل كرده‏اند كه: كوهها مشرف بر مكّه بوده و سيل از مناطق بالاى مكّه راه مى‏افتاده و داخل كعبه‏ مى‏شده و از بالاى آنهم مى‏گذشته است و قريش ترسيده‏اند كه خانه خراب شود. بلندى كعبه اندكى بيش از قامت بود، قريش خواستند آن را بلندتر و مسقّف بسازند و در عين حال كه به اين كار مصمّم بودند، از خراب كردن آن مى‏ترسيدند ولى پس از سرقت گنجينه كعبه وادار به خراب كردن و بازسازى آن شدند. چون همگان درباره خراب كردن و بازسازى كعبه هماهنگ شدند ابو وهب بن عمرو بن عائذ بن عمران بن مخزوم كه دايى پدر رسول خدا بود سنگى از كعبه كند و سنگ از دستش افتاد و در جاى خود قرار گرفت و او خطاب به قريش گفت: اى مردم! نبايد چيزى غير از اموال حلال خود در اين راه مصرف كنيد، نبايد درآمدهاى نامشروع خود فروشى و ربا و مظلمه مردم در اين راه صرف شود. و گفته شده اين مطلب را وليد بن مغيره مخزومى گفته است. در عين حال اين كه تصميم به بازسازى كعبه گرفته شد، مردم از ويران ساختن كعبه مى‏ترسيدند و از شروع به آن كار خوددارى مى‏كردند. وليد گفت: من اين كار را آغاز مى‏كنم. تبر در دست گرفت و روى ديوار كعبه ايستاد و گفت: خدايا! مى‏دانى كه نيّت ما خير است و نيز گفت: خدايا! در اين زمينه ما را از گمراهى حفظ فرما. سپس بخشى از ناحيه دو ركن كعبه را خراب كرد. مردم آن شب را منتظر ماندند تا ببينند سرانجام كار وليد چه مى‏شود و گفتند: اگر او مُرد كه چيزى از آن را خراب نمى‏كنيم و آنچه را هم خراب كرده به حال اوّل بر مى‏گردانيم و اگر حادثه‏اى براى او پيش نيامد، دليل بر رضايت خداوند است و بقيّه را خراب خواهيم كرد. فردا صبح زود وليد بر سر كار خود آمد و شروع به خراب كردن كرد و مردم هم همراه او شدند تا به اساس و پايه‏هاى ابراهيمى رسيدند. دستور به جمع آورى سنگ براى بناى كعبه دادند، پيامبر هم همراه مردم جهت ساختمان كعبه سنگ حمل مى‏كرد. چون ساختمان كعبه به جاى حجر الأسود رسيد قريش با يكديگر اختلاف پيدا كردند، هر قبيله مى‏خواست خودش بدون‏ دخالت ديگران آن را در محل معيّنش نصب كند. كار به ستيزه و مخالفت شديد كشيد آن چنانكه آماده جنگ با يكديگر شدند. قريش چهار تا پنج شب صبر كردند و سپس در مسجد جمع شدند تا در اين باره مشورت كنند و انصاف دهند. ابواميّة بن مغيره كه پيرمردترين قريش بود گفت: اى گروه قريش! در مورد اين اختلاف و حلّش آن را بر عهده نخستين كسى كه وارد مسجد شود بگذاريد. در اين هنگام محمّد صلى الله عليه و آله وارد مسجد شد، چون او را ديدند، گفتند: اين محمّد امين است و به او راضى هستيم، چون امين پيش ايشان آمد و موضوع را با وى در ميان گذاشتند رداى خود را به زمين فرش كرد و حجر را به دست مبارك خود بر آن نهاد و سپس فرمود: از هر يك از قبايل چهارگانه قريش مردى بيايد، آنگاه امين فرمود: هر يك گوشه‏اى از ردا را بگيريد و همگى آن را بلند كنيد و چنان كردند و رسول خدا به دست خود سنگ را بر جايش نهاد و به اين شكل محمّد بزرگوار از شعله‏ور شدن آتش جنگ و خونريزى با درايت خدايى خود جلوگيرى كرد! ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏2، ص: 184 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
✳️ ‏ قسمت اول 🔴 قسمت عمده‏اى از « » به معرّفى شخصيّت حضرت محمّد صلى الله عليه و آله و اهداف رسالت آن حضرت اختصاص يافته است. براى احتراز از طول موضوع به قسمت‏هايى از «نهج البلاغه» اشاره مى‏رود، باشد كه بتوانيم از باب مدينه علم و زبان گوياى اسلام و معلّم معارف الهيّه به گوشه‏اى از عظمت رسول خدا صلى الله عليه و آله واقف شويم. 🔸 بعثت پيامبر إلى أنْ بَعَثَ اللّهُ سُبْحانَهُ مُحَمَّداً صلى الله عليه و آله لِإِنْجازِ عِدَتِهِ و تَمامِ نُبُوَّتِهِ، مَأْخوذاً عَلَى النَّبِيّينَ ميثاقُهُ، مَشْهُورَةً سِماتُهُ، كَريماً ميلادُهُ و أَهْلُ الْارْضِ يَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرَّقَةٌ، وَأهْواءٌ مُنْتَشِرَةٌ و طَرائِقُ مُتَشَتَّتَةٌ لِلّهِ بِخَلْقِهِ، أوْ مُلْحِدٍ فِى اسْمِهِ، أوْ مُشيرٍ إلى غَيْرِهِ، فَهَداهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلالَةِ وَأنْقَذَهُمْ بِمَكانِهِ مِنَ الْجَهالَةِ. « نهج البلاغه: خطبه 1» تا خداوند محمد صلى الله عليه و آله را براى به انجام رساندن وعده‏اش و به پايان بردن مقام نبوّت مبعوث كرد، در حالى كه قبولى رسالت او را از تمام انبيا گرفته بود، نشانه‏هايش روشن و ميلادش با عزّت و كرامت بود. در آن روزگار اهل زمين مللى پراكنده، داراى خواسته‏هايى متفاوت و روش‏هايى مختلف بودند، گروهى خدا را تشبيه به مخلوق كرده، عده‏اى در نام او از حق منحرف بوده و برخى غير او را عبادت مى‏نمودند. چنين مردمى را به وسيله پيامبر از گمراهى به هدايت رساند و به سبب شخصيّت او از چاه جهالت به در آورد. 🔸 دين پيامبر وَأشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، أرْسَلَهُ بِالدّينِ الْمَشْهُورِ و الْعَلَمِ الْمَأْثُورِ، وَالْكِتابِ الْمَسْطُورِ، وَالنُّورِ السّاطِعِ، وَالضِّياءِ اللّامِعِ وَالْأمْرِ الصّادِعِ، إزاحَةً لِلشُّبُهاتِ و احْتِجاجاً بِالْبَيِّناتِ، وَتَحْذيراً بِالْآياتِ، وَتَخْويفاً بِالْمَثُلاتِ، وَالنّاسُ فى فِتَنٍ انْجَذَمَ فيها حَبْلُ الدّينِ، وَتَزَعْزَعَتْ سَوارِى الْيَقينِ، وَاخْتَلَفَ النَّجْرُ و تَشَتَّتَ الْأمْرُ، وَضاقَ الْمَخْرَجُ، وَعَمِىَ الْمَصْدَرُ، فَالْهُدى‏ خامِلٌ، وَالْعَمى‏ شامِلٌ، عُصِىَ الرَّحْمانُ، وَنُصِرَ الشَّيْطانُ، وَخُذِلَ الْإيمانُ. « نهج البلاغه: خطبه 2» و شهادت مى‏دهم كه محمّد بنده و رسول اوست، و او را به آئينِ مشهور، و نشانه معروف، و كتاب مسطور، و نور درخشان، و چراغ فروزان، و دستور روشن و آشكار، به سوى مردم فرستاد، تا شبهه‏هاى آنان را برطرف سازد، و با دلايل روشن بر آنان اتمام حجّت كند، و به آيات قرآن مردم را از هلاكت برحذر داشته، و از عواقب شوم معصيت بترساند، رسالت او به وقتى بود كه مردم دچار فتنه‏اى بودند، كه ريسمان دين از اثر آن گسسته، و پايه‏هاى يقين متزلزل، و اصل دين گرفتار اختلاف، و همه امور درهم ريخته بود، راه رهايى بر مردم تنگ، و مصدر هدايت پوشيده، چراغ راهنما خاموش و گمراهى نسبت به همه فراگير بود. خدا نافرمانى، و شيطان يارى مى‏شد و ايمان ورشكسته. 🔸 انذار پيامبر إنَّ اللّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً صلى الله عليه و آله نَذيراً لِلْعالَمينَ، وَأميناً عَلَى التَّنْزيلِ، وَأنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلى شَرِّ دينٍ وَفى شَرِّ دارٍ، مُنيخُونَ بَيْنَ حِجارَةٍ خُشْنٍ وَحَيّاتٍ صُمٍّ، تَشْرَبُونَ الْكَدِرَ، وَتَأْكُلُونَ الْجَشِبَ وَتَسْفِكُونَ دِماءَكُمْ، وَتَقْطَعُونَ أرْحامَكُمْ، الْأصْنامُ فيكُمْ مَنْصُوبَةٌ وَالْآثامُ بِكُمْ مَعْصُوبَةٌ. « نهج البلاغه: خطبه 26» خداوند محمد صلى الله عليه و آله را به عنوان بيم دهنده جهانيان و امين بر قرآن برانگيخت‏ و شما ملّت عرب در آن وقت داراى بدترين دين و در بدترين خانه بوديد، اقامت گاهتان در ميان سنگ‏هاى سخت و در بين مارهاى زهردار بود، آب تيره مى‏نوشيديد، غذاى خشن مى‏خورديد، خون يكديگر را مى‏ريختيد، قطع رحم مى‏كرديد، بتان در ميان شما نصب شده بود و گناهان به شما بسته بود. اين وضع نكبت بار زندگى عرب بود، كه بر اثر عقايد فاسده و اخلاق رذيله به آن خو داشتند، رهبر با كرامت اسلام با چه زحمتى در سايه قرآن مجيد آن وحشى‏هاى بدتر از درندگان را به صراط مستقيم كشانيد، خدا مى‏داند! 👈 ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏2، ص: 347 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
✳️ ‏ قسمت 2 🔸 بعثت پيامبر بر عرب جاهلى‏ إنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً صلى الله عليه و آله وَلَيْسَ أحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ يَقْرَأُ كِتاباً، لايَدَّعى نَبُوَّةً، فَساقَ النّاسَ حَتّى بَوَّأَهُمْ مَحَلَّتُهُمْ و بَلَّغَهُمْ مَنْجاتَهُمْ، فَاسْتَقامَتْ قَناتُهُمْ وَاطْمَأَنَّتْ صَفاتُهُمْ. « نهج البلاغه: خطبه 33» خداوند سبحان محمّد صلى الله عليه و آله را به نبوت برانگيخت، در حالى كه احدى از عرب كتابخوان نبود و ادّعاى نبوّت نداشت. آن حضرت ايشان را رهبرى كرد تا در محل اصلى آدميّت مستقر ساخت و به زندگى نجات‏بخش رساند، تا كجى‏هاى آنان استقامت يافت و احوال متزلزل آنان آرام گرديد. 🔸 دنياى زمان رسالت پيامبر أرْسَلَهُ عَلى‏ حينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَطُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْامَمِ وَاعْتِزامٍ مِنَ الْفِتَنِ، وَانْتِشارٍ مِنَ الْامُورِ و تَلَظٍّ مِنَ الْحُرُوبِ وَالدُّنْيا كاسِفَةُ النُّورِ، ظاهِرَةُ الْغُرُورِ، عَلى‏ حينِ اصْفِرارٍ مِنْ وَرَقِها، وَإياسٍ مِنْ ثَمَرِها و اغْوِرارٍ مِنْ مائِها، قَدْ دَرَسَتْ مَنارُ الْهُدى‏ وَظَهَرَتْ أعْلامُ الرَّدى‏، فَهِىَ مُتَجَهَّمَةٌ لِأهْلِها، عابِسَةٌ فى وَجْهِ طالِبها، ثَمَرُهَا الْفِتْنَةُ و طَعامُهَا الْجيفَةُ، وَشِعارُهَا الْخَوْفُ وَدِثارُهَا السَّيْفُ. « نهج البلاغه: خطبه 88 » پيامبر را در زمانى فرستاد كه رشته رسالت منقطع و خواب غفلت ملّت‏ها طولانى و فتنه‏ها جدّى و امور حيات از هم گسيخته و آتش جنگ‏ها شعله‏ور بود. نور دنيا در كسوف و دنيا با ظهور چهره فريبنده در حال خودنمايى، برگ‏هاى درخت زندگى زرد، نوميدى از بارور شدن شجره حيات بر دل‏ها چيره و آب زندگى فروكش كرده بود. زمانى كه نشانه‏هاى هدايت كهنه، علائم گمراهى نمايان بود. دنيا به اهلش روى زشت نموده و نسبت به خواهنده‏اش عبوس بود. ميوه‏اش فتنه، غذايش مردار، جامه زيرش ترس و جامه رويش شمشير بود. 🔸 شجره نبوت‏ حَتَّى أَفْضَتْ كَرامَةُ اللَّهِ سُبْحانَهُ الى‏ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله فَأَخْرَجَهُ مِنْ أَفْضَلِ المَعادِنِ‏ مَنْبَتاً وَاعَزِّ الارُوماتِ مَغْرِساً مِنَ الشَّجَرَةِ الّتى صَدَعَ مِنْها أنْبِياءَهُ و انْتَخَبَ مِنْها امَناءَهُ. عِتْرَتُهُ خَيْرُ الْعِتَرِ و اسْرَتُهُ خَيْرُ الْاسَرِ، وَ شَجَرَتُهُ خَيْرُالشَّجَرِ، نَبَتَتْ فى حَرَمٍ و بَسَقَتْ فى كَرَمٍ، لَها فُروعٌ طِوالٌ و ثَمَرَةٌ لا تُنالُ، فَهُوَ إمامُ مَنِ اتَّقى‏ و بَصيرَةُ مَنِ اهْتَدى‏، سِراجٌ لَمَعَ ضَوْؤُهُ و شِهابٌ سَطَعَ نُورُهُ و زَنْدٌ بَرَقَ لَمْعُهُ، سِيرَتُهُ الْقَصْدُ و سُنَّتُهُ الرُّشْدُ و كَلامُهُ الْفَصْلُ و حُكْمُهُ الْعَدْلُ؛ أرْسَلَهُ عَلى حينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ و هَفْوَةٍ عَنْ الْعَمَلِ و غَباوَةٍ مِنَ الْامَمِ. « نهج البلاغه: خطبه 93» تا آن كه كرامت خداوند سبحان منتهى به محمد صلى الله عليه و آله شد، او را از برترين معادن روياند و در عزيزترين سرزمين‏ها كاشت، از همان درختى كه پيامبرانش را از آن آشكار كرد و امناى خود را از آن انتخاب نمود. عترتش بهترين عترت‏هاست و دودمانش بهترين دودمان‏ها و شجره‏اش بهترين شجره‏ها، شجره‏اى كه در حرم روييده و در عرصه كرامت و مجد به رشد رسيده، شجره‏اى كه شاخه‏هايى بلند دارد و ميوه‏هايى دور از دسترس. از اين رو او امام تقواپيشگان و وسيله بصيرت هدايت يافتگان است. چراغى است درخشان و ستاره‏اى فروزان و آتش‏گيره‏اى با شعله‏هاى زبانه‏دار. روشش اعتدال، طريقه‏اش رشد، كلامش جداكننده حق از باطل و حُكمش عدل است. خداوند او را در فاصله‏اى كه بين آمدن پيامبران رخ داده بود برانگيخت، زمانى كه مردم از عمل نيك روى برتافته و ملت‏ها غرق جهالت بودند. 👈 ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏2، ص: 347 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
✳️ ‏‏ قسمت 3 🔸 دعوت به حكمت و موعظه حسنه‏ بَعَثَهُ وَالنّاسُ ضُلّالٌ فى حَيْرَةٍ و خابِطُونَ فى فِتْنَةٍ، قَدِ اسْتَهْوَتْهُمُ الْأهْواءُ، وَاسْتَزَلَّتْهُمُ الْكِبْرِياءُ وَاسْتَخَفَّتْهُمُ الْجاهِلِيَّةُ الْجَهْلاءُ، حَيارى‏ فى زِلْزالٍ مِنَ الْأمْرِ وَبَلاءٍ مِنَ الْجَهْلِ، فَبالَغَ صلى الله عليه و آله فِى النَّصيحَةِ و مَضى‏ عَلَى الطَّريقَةِ وَدَعا إلى الْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ. « نهج البلاغه: خطبه 94» خداوند پيامبر را هنگامى فرستاد كه مردم در وادى گمراهى حيران بودند، در فتنه كوركورانه مى‏رفتند، هواهاى نفسانى عقل و خرد را از آنان ربوده، كبر و خودپسندى آنان را دچار لغزش كرده و جاهليت تاريك، سبكسر و بى‏اعتبارشان نموده بود. در كارها ناآرام و سرگردان و ملتى گرفتار نادانى بودند. رسول حق صلى الله عليه و آله خيرخواهى را نسبت به آنها به نهايت رساند، به راه حق حركت كرد و آنان را به حكمت و موعظه حسنه دعوت فرمود. 🔸 بركات پيامبر مُسْتَقَرُّهُ خَيْرُ مُسْتَقَرٍّ، وَمَنْبِتُهُ أَشْرَفُ مَنْبِتٍ، فى مَعادِنِ الْكَرامَةِ وَمَماهِدِ السَّلامَةِ، قَدْ صُرِفَتْ نَحْوَهُ أفْئِدَةُ الْابْرارِ وَثُنِيَتْ إلَيْهِ أزِمَّةُ الْأبصارِ، دَفَنَ اللّهُ بِهِ الضَّغائِنَ وَأطْفَأَ بِهِ النَّوائِرَ، ألَّفَ بِهِ إخْواناً، وَفَرَّقَ بِهِ أقْراناً، أعَزَّ بِهِ‏ الذِّلَّةَ، وَأذَلَّ بِهِ الْعِزَّةَ، كَلامُهُ بَيانٌ، وَصَمْتُهُ لِسانٌ. « نهج البلاغه: خطبه 95» قرارگاهش بهترين قرارگاه و محل روييدنش شريف‏ترين محل است، در معادن بزرگوارى و گهواره‏هاى سلامت، قلب خوبان شيفته او شد و توجه ديده‏ها به جانب او گشت. خداوند به بركت او كينه‏ها را دفن كرد و آتش دشمنى‏ها را خاموش نمود. مردم را به دست او با هم (به خاطر) ايمان برادر ساخت و نزديكان را (به خاطر كفر) از هم دور كرد. به وسيله او ذليل را عزيز و عزيز بى‏جهت را ذليل گرداند. كلامش روشن كننده حق و سكوتش زبان گويا بود. 🔸 پيامبر، راه نجات بشر أمّا بَعْدُ فَإنَّ اللّهَ سَبْحانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً صلى الله عليه و آله وَلَيْسَ أحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ يَقْرَأُ كِتاباً، وَلايَدَّعى نُبُوَّةً وَلا وَحْياً، فَقاتَلَ بِمَنْ أطاعَهُ مَنْ عَصاهُ، يَسُوقُهُمْ إلى‏ مَنْجاتِهِمْ، وَيُبادِرُبِهِمُ السّاعَةَ أنْ تَنْزِلَ بِهِمْ، يَحْسِرُ الْحَسيرُ، وَيَقِفُ الْكَسيرُ، فَيُقيمُ عَلَيْهِ حَتّى يُلْحِقَهُ غايَتَهُ، إلّا هالِكاً لا خَيْرَ فيهِ، حَتّى أراهُمْ مَنْجاتَهُمْ، وَبَوَّأَهُمْ مَحَلَّتَهُمْ، فَاسْتَدارَتْ رَحاهُمْ، وَاسْتَقامَتْ قَناتُهُمْ. « نهج البلاغه: خطبه 103» پس از حمد خداوند پيامبر صلى الله عليه و آله را برانگيخت در حالى كه احدى از عرب نبود كه كتابى بخواند و نه دعوى پيامبرى و نزول وحى كند. پس با آنان كه نافرمان بودند به همراهى مطيعانش جنگيد، عاصيان را به سوى نجات سوق مى‏داد و براى رهانيدن مردم از گمراهى پيش از آن كه مرگشان فرا رسد پيشدستى مى‏نمود. بر سر راه مانده و از پاى درآمده اقامت مى‏كرد تا او را به مقصدش برساند، مگر هلاك شونده‏اى كه خيرى در او نبود. تا آن جا ايستاد كه راه نجات را به آنان نشان داد و در جايگاه انسانيشان جاى داد، تا آسياى حياتشان به كار افتاد و امورشان استوار شد. 🔸 بشارت و انذار پيامبر حَتّى بَعَثَ اللّهُ مُحَمَّداً صلى الله عليه و آله شَهيداً وَبَشيراً وَنَذيراً، خَيْرَ الْبَرِيَّةِ طِفْلًا، وَأنْجَبَها كَهْلًا وَأطْهَرَ الْمُطَهَّرينَ شيمَةً وَأجْوَدَ الْمُسْتَمْطَرينَ ديمَةً. « نهج البلاغه: خطبه 104» تا اين كه خداوند محمّد صلى الله عليه و آله را گواه و بشارت دهنده و ترساننده برانگيخت. در كودكى بهترين مردم، در بزرگسالى نجيب‏ترين انسان، در اخلاق پاك‏ترين پاكان و دوام جود و سخايش از همه بيشتر بود. 👈 ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏2، ص: 347 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
✳️ ‏‏ قسمت 4 🔸 پيامبر امين‏ حَتّى أوْرى‏ قَبَساً لِقابِسٍ وَأنارَ عَلَماً لِحابِسٍ، فَهُوَ أمينُكَ الْمَأْمُونُ وَشَهيدُكَ يَوْمَ الدّينِ، وَبَعيثُكَ نِعْمَةً وَرَسُولُكَ بِالْحَقِّ رَحْمَةً. « نهج البلاغه: خطبه 105» تا آن كه پيامبر شعله‏اى براى خواستار نور برافروخت و نشانه‏اى براى وامانده در گمراهى روشن ساخت. خداوند! او امين و مورد اعتماد تو و گواه حضرتت در قيامت و نعمتى است كه با رسالت فرستادى و رحمتى است كه به حق گسيل داشتى. 🔸 چشمه حكمت‏ اخْتارَهُ مِنْ شَجَرَةِ الْأنْبياءِ و مِشْكاةِ الضّياءِ وَذُؤابَةِ الْعَلْياءِ وَسُرَّة الْبَطْحاءِ، مَصابيحِ الظُّلْمَةِ وَيَنابيعِ الْحِكْمَةِ. « نهج البلاغه: خطبه 107» او را از شجره انبيا و از چراغدان نور و از مرتبت بلند و از مركز سرزمين بطحا و از چراغ‏هاى برافروخته در ظلمت و چشمه‏هاى حكمت، اختيار نمود. 🔸طبابت پيامبر طَبيبٌ دَوّارٌ بِطِبِّهِ، قَدْ أَحْكَمَ مَراهِمَهُ و أحْمى مَواسِمَهُ، يَضَعُ مِنْ ذلِكَ حَيْثُ الْحاجَةُ إلَيْهِ، مِنْ قُلُوبٍ عُمْىٍ و آذانٍ صُمٍّ و ألْسِنَةٍ بُكْمٍ، مُتَتَبِّعٌ بِدَوائِهِ مَواضِعَ الْغَفْلَةِ و مَواطِنَ الْحَيْرَةِ، لَمْ يَسْتَضيئُوا بِأضْواءِ الْحِكْمَةِ وَلَمْ يَقْدَحُوا بِزِنادِ الْعُلُومِ الثّاقِبَةِ، فَهُمْ فى ذلِكَ كَالْأنْعامِ السّائِمَةِ و الصُّخُورِ الْقاسِيَةِ. « نهج البلاغه: خطبه 107» طبيبى است كه همراه با طبّش در ميان مردم مى‏گردد، مرهم‏هايش را محكم و آماده ساخته و ابزارهايش را براى سوزاندن زخمها داغ نموده، تا هر جا لازم باشد: در زمينه دل‏هاى كور و گوش‏هاى كر و زبان‏هاى لال به كار گيرد. دارو به دست به دنبال علاج بيمارى‏هاى غفلت و دردهاى حيرت است. اين بيماران وجود خود را از انوار حكمت روشن ننموده و با آتش زنه دانشى درخشان، شعله نيفروخته‏اند. از اين بابت به مانند چهارپايان چرنده و سنگ‏هاى سخت‏اند. 🔸 بى‏ارزشى دنيا در نزد پيامبر قَدْ حَقَّرَ الدُّنْيا وَصَغَّرَها وَأهَوَنَ بِها و هَوَّنَها و عَلِمَ أنَّ اللَّهَ زَواها عَنْهُ‏ اخْتِياراً وَبَسَطَها لِغَيْرِهِ احْتِقاراً، فَأعْرَضَ عَنِ الدُّنْيا بِقَلْبِهِ و أماتَ ذِكْرَها عَنْ نَفْسِهِ، وَأحَبَّ أنْ تَغيبَ زينَتُها عَنْ عَيْنِهِ، لِكَيْلا يَتَّخِذَ مِنْها رِياشاً، أوْ يَرْجُوَ فيها مُقاماً. بَلَّغَ عَنْ رَبِّه مُعْذِراً و نَصَحَ لِامَّتِهِ مُنْذِراً و دَعا إلَى الْجَنَّةِ مُبَشِّراً وَ خَوْفاً مِنَ النّارِ مُحَذِّراً. « نهج البلاغه: خطبه 108» رسول حق دنيا را حقير و كوچك شمرد و پستش دانست و نزد ديگران خوار نمود، مى‏دانست كه خداوند با اختيار خود دنيا را از او دور كرد و به خاطر حقارتش آن را براى ديگران گشاده ساخت. پس او با قلبش از دنيا روى گرداند و يادش را از باطن خود ميراند و عاشق غايب شدن زينتش از مقابل خود بود، تا از آن لباس آرايشى برنگيرد، يا اقامت در آن را هوس ننمايد. در رساندن احكام از جانب خدا براى قطع عذر مردم كوشيد و براى مردم با ترساندن از عذاب خيرخواهى نمود و با مژده‏هايى كه داد، به بهشت دعوت فرمود و با تهديدهايى كه كرد از آتش ترساند. 👈 ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏2، ص: 347 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
✳️ ‏ قسمت 5 🔸 دعوت كننده به حق و گواه بر خلق‏ أرْسَلَهُ داعِياً إلَى الْحَقِّ، وَشاهِداً عَلَى الْخَلْقِ، فَبَلَّغَ رِسالاتِ رَبِّهِ غَيْرَ وانٍ وَلا مُقَصِّرٍ، جَاهَدَ فِى اللّهِ أعْداءَهُ غَيْرَ واهِنٍ وَلا مُعذِّرٍ، إمامُ مَنِ اتَّقى‏ و بَصَرُ مَنِ اهْتَدى‏. « نهج البلاغه: خطبه 115» خداوند پيامبر را دعوت كننده به سوى حق و گواه بر خلق فرستاد. آن حضرت بدون سستى و كوتاهى تمام احكام پروردگارش را به مردم رساند و بدون ضعف و عذر تراشى با دشمنان خدا جنگيد. وى پيشواى اهل تقوا و ديده اهل هدايت بود. 🔸 مبارزه با بت‏پرستى و اطاعت شيطان‏ فَبَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً صلى الله عليه و آله بِالْحَقِّ لِيُخْرِجَ عِبادَهُ مِنْ عِبادَةِ الْأوْثانِ إلى‏ عِبادَتِهِ وَمِنْ طاعَةِ الشَّيْطانِ إلى‏ طاعَتِهِ، بِقُرْآنٍ قَدْ بَيَّنَهُ وَأحْكَمَهُ، لِيَعْلَمَ الْعِبادُ رَبَّهُمْ إذْ جَهِلُوهُ و لِيُقِرُّوا بِهِ بَعْدَ إذْ جَحَدُوهُ وَلِيُثْبِتُوهُ بَعْدَ إذْ أنْكَرُوهُ. « نهج البلاغه: خطبه 147» خداوند محمّد صلى الله عليه و آله را به حق برانگيخت تا بندگانش را از حلقه پرستش بت‏ها درآورده به مدار عبادت خود وارد كند و از طاعت شيطان نجات داده به گردونه اطاعت خود بياورد، به وسيله قرآنى كه معنايش را روشن و بنيانش را استوار كرد، تا بندگان خداى خود را بعد از جهل به او بشناسند و پس از انكار (زبانى) او به وجودش اقرار نمايند. و پس از انكار (قلبى) او وجودش را ثابت بدانند. 🔸 رسالت پيامبر با نور قرآن‏ أرْسَلَهُ عَلى‏ حينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ و طُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْامَمِ وَانْتِقاضٍ مِنَ الْمُبْرَمِ، فَجاءَهُمْ بِتَصْديقِ الَّذى بَيْنَ يَدَيْهِ وَالنُّورِ الْمُقْتَدى‏ بِهِ، ذلِكَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ، وَلَنْ يَنْطِقَ، وَلكِنْ اخْبِرُكُمْ عَنْهُ: ألا إنَّ فيهِ عِلْمَ مايَأْتى وَالْحَديثَ عَنِ الْماضى، وَدَواءَ دائِكُمْ وَنَظْمَ مابَيْنَكُمْ. « نهج البلاغه: خطبه 157» او را در عصرى به رسالت برانگيخت كه خالى از پيامبران بود و خواب گران ملل جهان طولانى شده بود و رشته محكم دين گسيخته بود. پس او با كتابى كه تصديق كننده حقايق كتب آسمانى بود و نورى كه بايد از آن پيروى شود به‏ جانب مردم آمد. آن نور قرآن است، آن را به سخن آريد ولى هرگز سخن نمى‏گويد، امّا من شما را از آن خبر مى‏دهم: آگاه باشيد كه: دانش آنچه مى‏آيد و خبر آنچه كه در جهان گذشت و درمان دردهاى شما و مقرّرات نظم دهنده زندگيتان در اين كتاب است. 👈 ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏2، ص: 347 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
✳️ ‏ قسمت 6 🔸 پيامبر در دنيا و آخرت‏ فَإنَّ اللّهَ جَعَلَ مُحَمَّداً صلى الله عليه و آله عَلَماً لِلسّاعَةِ وَمُبَشِّراً بِالْجَنَّةِ، وَمُنْذِراً بِالْعُقُوبَةِ. خَرَجَ مِنَ الدُّنْيا خَميصاً وَوَرَدَ الْآخِرَةَ سَليماً. « نهج البلاغه: خطبه 159» خداوند محمّد صلى الله عليه و آله را نشانه قيامت و بشارت دهنده به بهشت و ترساننده از عقوبت قرار داد. او با شكم گرسنه از دنيا رفت و با سلامت همه جانبه وارد آخرت شد. 🔸 ولادت و بعثت و هجرت پيامبر ابْتَعَثَهُ بِالنُّورِ الْمُضئِ، وَالبُرْهانِ الْجَلِىِّ، وَالْمِنْهاجِ الْبادِى و الْكِتابِ الْهادِى. اسْرَتُهُ خَيْرُ اسْرَةٍ و شَجَرَتُهُ خَيْرُ شَجَرَةٍ، أغْصانُها مُعْتَدِلَةٌ وَثِمارُها مُتَهَدِّلَةٌ، مَوْلِدُهُ بِمَكَّةَ، هِجْرَتُهُ بِطَيْبَةَ، عَلا بِها ذِكْرُهُ وَامْتَدَّ مِنْها صَوْتُهُ. أرْسَلَهُ بِحُجَّةٍ كافِيَةٍ وَمَوْعِظَةٍ شافِيَةٍ وَدَعْوَةٍ مُتَلافِيَةٍ، أظْهَرَ بِهِ الشَّرايِعَ الْمَجْهولَةَ وَقَمَعَ بِهِ الْبِدَعَ الْمَدْخُولَةَ وَبَيَّنَ بِهِ الْأحْكامَ الْمَفْصُولةَ. « نهج البلاغه: خطبه 160» پيامبرش را با نورى درخشان و دليلى روشن و راهى آشكار و كتابى هدايت‏ كننده برانگيخت. خاندانش بهترين خاندان و شجره وجودش بهترين شجره است، شجره‏اى كه شاخه‏هايش معتدل و ميوه هايش در دسترس است. جايگاه ولادتش مكّه و هجرتش مدينه طيبّه بود، در مدينه نامش پرآوازه شد و صدايش از آن جا به همه جا رسيد. خداوند او را با دليل كافى و پندى شفابخش و دعوتى كه مردم را از گمراهى‏ها برهاند فرستاد. دستورهاى ناشناخته دين را به وسيله او آشكار نمود و بدعت‏هاى نادرست را در هم كوبيد و احكامى را كه هم اكنون نزد ما معلوم است بيان داشت. 🔸امين وحى و آخرين پيامبر أمينُ وَحْيِهِ، وَخاتَمُ رُسُلِهِ، وَبَشيرُ رَحْمَتِهِ، وَنَذيرُ نِقْمَتِهِ. « نهج البلاغه: خطبه 172» رسول خدا امين وحى و آخرين فرستادگان و بشارت دهنده به رحمت و بيم دهنده از عذاب او بود. 🔸 وسيله كرامت امت‏ ثُمَّ إنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً صلى الله عليه و آله بِالْحَقِّ حينَ دَنا مِنَ الدُّنْيا الْانْقطاعُ، وَأقْبَلَ مِنَ الْآخِرَةِ الْاطّلاعُ و أظْلَمَتْ بَهْجَتُها بَعْدَ إشْراقٍ و قامَتْ بِأهْلِها عَلى‏ ساقٍ و خَشُنَ مِنْها مِهادٌ و أزِفَ مِنْها قِيادٌ، فِى انْقِطاعٍ مِنْ مُدَّتِها و اقْتِرابٍ مِنْ أشْراطِها و تَصَرُّمٍ مِنْ أهْلِها و انْفصامٍ مِنْ حَلْقَتِها و انْتِشارٍ مِنْ سَبَبِها و عَفاءٍ مِنْ أعلامِها، وَ تَكَشُّفٍ مِنْ عَوْراتِها و قِصَرٍ مِنْ طُولِها. جَعَلَهُ اللّهُ سُبْحانَهُ بَلاغاً لِرِسالَتِهِ وَكَرامَةً لِامَّتِهِ وَرَبيعاً لِاهْلِ زَمانِهِ وَرِفْعَةً لِأعْوانِهِ‏ وَشَرَفاً لِأنْصارِهِ. « نهج البلاغه: خطبه 189» آن‏گاه خداوند محمّد صلى الله عليه و آله را به حق برانگيخت وقتى كه دنيا به سپرى شدن نزديك شده و آخرت روى آورده و سرسبزى دنيا پس از روشنى تاريك و اهلش را در مشقّت قرار داده بود، آن زمان كه بستر دنيا ناهموار و آماده نابودى و نيستى بود. زمانش رو به پايان و نشانه‏هاى زوالش نزديك شده بود، آن زمان كه اهل دنيا رو به نابودى و حلقه‏اش رو به شكسته شدن و ريسمانش رو به پاره شدن و نشانه هايش رو به كهنه شدن و عيب هايش رو به مكشوف شدن و درازى مدّتش رو به كوتاه شدن مى‏رفت. خداوند پاك آن حضرت را تبليغ كننده رسالت و وسيله كرامت امّت و بهار اهل زمان و بلندى مرتبت ياران و شرف هواخواهان خود قرار داد. 🔸 غلبه بر گردنكشان‏ أرْسَلَهُ بِالضِّياءِ و قَدَّمَهُ فِى الْاصْطِفاءِ، فَرَتَقَ بِهِ الْمَفاتِقَ و ساوَرَ بِهِ الْمُغالِبَ، وَذَلَّلَ بِهِ الصُّعُوبَةَ و سَهَّلَ بِهِ الْحُزونَةَ، حَتّى‏ سَرَّحَ الضَّلالَ عَنْ يَمينٍ و شِمالٍ. « نهج البلاغه: خطبه 204» او را با نور فرستاد، در برگزيدگى بر همگان پيشى داد، رخنه‏ها را به وسيله او به هم بست و به وجود او بر گردنكشان پيروز شد، به او مشكل را آسان و ناهموارى را هموار ساخت، تا جبهه گمراهى را از راست و چپ دور گردانيد. ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏2، ص: 347 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2