شهید سیدعلی خاتون آبادی نام پدر : عبدالمحمد تاریخ شهادت : ۳/۸/۱۳۶۲ تاریخ تولد : ۱۳۳۴ محل شهادت : قوچ سلطان کردستان]
در سال ۱۳۳۴ در ماه میهمانی خدا در شبی که زمین و زمان در سوگ مولای متقیان بودند دیده به جهان گشود. پدر نامش را سیدعلی نهاد. ظلم ستیزی و شجاعت ناشی از ایمانش او را در نوجوانی در مقابل طاغوت به قیام واداشت. پس با آن که محیط مدرسه تحت تسلط ساواک بود او به فعالیت های انقلابی خود ادامه داد و به جمع مریدان رهبر کبیر انقلاب اسلامی پیوست. در اوان جوانی بود که تصمیم بر ازدواج گرفت پس دختری مؤمن را به همسری برگزید و ثمره ی ازدواج آن ها چهار فرزند شد. وقتی که عراق به پشتوانه ی استعمارگران جهان به جنگ با ایران آمد. سیدعلی که عشق به اسلام و میهن در دل داشت عزم میدان نبرد نمود. همگان او را به ماندن می خواندند و او قصد رفتن داشت. پس جبهه ی کردستان را برای جهاد برگزید زیرا نوای غریبیش را با گوش جان شنیده بود. راهی کردستان شد و شجاعت و ذکاوت و دلیری اش را به منصه ی ظهور گذاشت. وقتی خبر تولد چهارمین فرزندش را شنید به اصفهان آمد. برای آخرین بار با فرزند چهل روزه اش وداع کرد و در برابر نگاه خانواده دوباره به کردستان بازگشت.
آبان ماه سال ۱۳۶۲ فرارسید. سومین روزش روز عروج سیدعلی بود و او در حالی که بیست و هشت سال سن داشت در عروجی خونین به دیدار محبوبش شتافت و پیکر مطهرش به همراه سیصد و سی تن از یاران شهیدش به اصفهان بازگردانده شد.ای برادران و خواهران دینی! از شما تقاضا می کنم که پشت سر امام باشید و خدای ناکرده پیر جماران را تنها نگذارید که به غضب خدا و عذاب الهی گرفتار شویم. مثل قوم بنی اسرائیل که مورد غضب خداوند قرار گرفتند .
@defaehmoghadasesfahan
اصفهان در دفاع مقدس 🌷🇮🇷
شهید سیدجواد خاتون آبادی نام پدر : عبدالمحمد تاریخ شهادت : ۲/۸/۱۳۶۲ تاریخ تولد : ۷/۱/۱۳۴۵ عملیات : والفجر ۴
همزمان با شکفتن گل های بهار و طراوت دوباره ی طبیعت سیدجواد دیده به جهان گشود و سرسبزی و نشاط عید را برای خانواده اش دوچندان کرد. در زیر سایه ی مکتب پدر و در دامان مهربان مادر مشق زندگی آموخت و درس بندگی از بر کرد. دوران نوجوانی اش همزمان شده بود با روزهای پرشور انقلاب و او با آن که سن زیادی نداشت اما با دستان کوچکش شعارهایی بزرگ بر دیوار کوچه ها می نوشت تا همگان بدانند که ظلم در حال نابودی است و آمدن حق نزدیک. دیری نپایید که حق آمد و باطل رفت. نور به سرزمین اسلامی بازگشت و سیدجواد برای پاسداری از آن پیروزی عظیم به عضویت بسیج درآمد. هنوز شیرینی پیروزی در کام مردم بود که خبر تجاوز دشمنان به گوش رسید. پس سیدجواد قصد کردستان کرد تا گامی برای دفاع از میهنش برداشته باشد. کردستان بود و شب های سرد و روزهای مخوفش. کردستان بود و دشمن بی دین و کشتارهای ناجوانمردانه اش. کردستان مرد می خواست. مرد نبرد، کسی که شجاعت با وجودش عجین باشد و ترس در او راهی نداشته باشد و سید جواد کسی بود که ایمانش به خدا شجاعتش را دو چندان می کرد.
و همین اوصاف او را محرم درگاه الهی ساخت و چهارمین والفجر موعد وصالش شد و پیکر مطهرش در همان سرزمین ماند و تنها پس از ۱۹ سال پلاکی به نشان از او به خانواده اش بازگشت.
این را بدانید که عزت و ذلت هر قومی دست خداست و خدا هم به وسیله ی پیامبرش راه عزت و ذلت را به ما نشان می دهد. بدین معنی که برای حفظ دین خدا با مشرکان و کافران جهاد کنیم و آن که همه ی امور در دستش است وعده ی یاری داده ولی اگر سرمان به کارهای دنیوی جمع گردد و از فکر آخرت خارج گردیم و از میدان جنگ بگریزیم ذلت ابدی نصیبمان خواهد شد.
@defaehmoghadasesfahan
اصفهان در دفاع مقدس 🌷🇮🇷