eitaa logo
کانال کتاب دین
104 دنبال‌کننده
117 عکس
95 ویدیو
2 فایل
باغبانی که به نجار دهد باغش را فصلهایش همه رنگ زمستان بشود
مشاهده در ایتا
دانلود
خداحافظ عمو صادق ونحن ان شاء الله بکم لاحقون
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کبوترهای صحن قدس را از دور می‌بینم چقدر آواز آزادی به این اقلیم می‌آید...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گنبد آهنین تان این بود ؟! ابیات زیبایی است 👏👏👏
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرق داره که بگی: پشیمان‌کننده و حمله‌ت بشه بزرگترین عملیات پهپادی موشکی دنیا که ۶ تا کشور باید دفع‌ش کنن یا اینکه چهارتا کوادکوپتر بفرستی بالا سر یه پادگان و بگی حمله‌ی سهمگین. این ذلیل‌ترین اسراییل ۸۰ سال گذشته‌ست
محمود از غزه در پی حملات اسقاطیل به ایران ۵ ایرانی از شدت خنده کشته شدن ۱۰ تا دیگه هم زخمی شدن از بس خندیدن
🔴تنها خبر انفجاری که تایید شد: انفجار برخی شهروندان از شدت خنده در ساعات اولیه صبح جمعه😂
تا آن شب شب چهارده آوریل بود. پیرمرد و نوه هایش دور آتش نشسته بودند. چوبها گاهی جرقه ای می زدند. هانا یکی از نوه ها پرسید:«بابا بزرگ، این همه شهید چه فایده ای داره.» پیرمرد نگاهی به مرکز آتش کرد و پاسخ داد:«دخترم هفتاد و پنج ساله با دست و پای مجروح در این زندان اسیریم. خیلی جوون که بودم جمال عبدالناصر قیام کرد تا ملتهای عرب را متحد کنه. چه امیدی در دلها روشن شد! نزدیک بود پیروز بشیم. اردن و لیبی و سوریه در کنار مصر ایستادند. آمریکا و انگلیس و فرانسه به اسرائیل سلاح و سرباز و هواپیما فرستادند. عبدالناصر شکست خورد. اونها به شکست نظامی اکتفا نکردند. ملتهای عرب را تحقیر کردن. اونها را به بردگی گرفتن. اول اردن و مصر نوکر اسرائیل و آمریکا و انگلیس شدن. بعد امارات و بحرین و کویت عربستان و بقیه. حتی یاسر عرفات و محمود عباس را به بردگی گرفتن. همه صداها را خفه کردن. گفتن ما وحشی و بی فرهنگیم. اونها شدن دنیای متمدن و بقیه، دنیای وحشی و بی تمدن. سالها ما هیچ صدایی نداشتیم. بعد از انقلاب مردم ایران و جنگ ابرقدرتها علیه ایران، ما یاد گرفتیم که خون هم می تونه فریاد و رسانه ما باشه. از اون به بعد ما با کشته شدن صدای مظلومیت فلسطین را به مردم دنیا می رسونیم. سلاح دیگه ای نداریم. چاره دیگه ای نداریم. همه راهها را بستن، سازمان ملل، شورای امنیت، حقوق بشر، دادگاه بین المللی همه ابزار دست آمریکا و اسرائیل شدن. همه خبر گزاری ها به جز تعداد کمی زیر سلطه صهیونیستها هستن. همه میگن نمیشه با این قدرت های شیطانی در افتاد. باید واقعیت اربابی اونها را پذیرفت. باید تحقیر و بردگی را پذیرفت.» هانا که چشمانش خیس شده بود پرسید:«بابا بزرگ یعنی هیچ امیدی نیست؟!» اشک بقیه نوه ها نیز در أمد. پیرمرد آهی کشید و پاسخ داد:«مگر خداوند از آسمان به فریادمون برسه و نور امیدی بفرسته. بچه ها نزدیک صبح شده. به خونه هاتون برگردید و بخوابید.» بچه ها به آسمان نگاه کردند. هانا فریاد زد:«بابا بزرگ نگاه کن! پرنده های نورانی را ببین!» آسمان غزه، آسمان الخلیل، آسمان بیت المقدس! سرتاسر آسمان فلسطین پر از پرنده های نورانی شده بود. همه فریاد زدند: الله اکبر! الله اکبر!
7.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دید آرامی .... نشد آشفته او... شادی آن فرمانده دلتنگ ها و روح جمهوری اسلامی صلوات💐
به مناسبت سالگرد شهادت شهید غیرت شهید هم‌دانشگاهی من بود. اواخر دههٔ هفتاد. من ارتباطات میخوندم و حمید حسابداری(اگر اشتباه نکنم). من بچه مذهبی دانشگاه بودم و اون بچه خوشتیپ دانشگاه. ظاهراً هیچ صنمی باهم نداشتیم. ماجرای آشنایی ما برمیگشت به جنجال و نزاعی که سرِ مسابقات فوتبال دانشگاه به راه افتاد. وسط بازی تیم ما، مدافع حریف یه خطای ناجور روی من کرد. من بلند شدم و اعتراض کردم. بازیکن حریف فحاشی کرد و من یه لحظه خون به مغزم نرسید و درگیر شدم. در کسری از ثانیه، ۷-۸ نفر ریختن رو سر من و کأنه با قاتل پدرشون طرف هستن… زیر مشت و لگد و فحاشی‌ها، حمید رو دیدم که به هواخواهی من وارد معرکه شده و داره یکی پس از دیگری رو می‌نوازه… تا جایی که یادمه ورزشکار بود و حتی توی مسابقات رزمی هم اسم و رسمی داشت. دعوا که تموم شد متوجه شدم هر دوی ما رو با تیزی نشون کردن؛ من گوش راستم و حمید گوش چپ… رفتیم بیمارستان و سهم هر کدوم سه چهارتا بخیه شد و گوش‌هامونو پانسمان کردن. از فردا توی دانشگاه معروف شدیم به گوش‌بریده‌ها… شکایت کردیم و دادگاه برامون طول درمان برید و دیه. ۲۵۰هزار تومن برا ضارب دیه بریدن. بابای طرف اومد به التماس و خواهش که ببخشیمش. یه کارگر ساده بود که یحتمل ۲۵۰هزار تومن، حقوق چندماهش میشد. از دست پسرش شاکی بود. حمید با همون برخورد اول راضی شد و منم راضی کرد که ببخشیمش و بخشیدیمش… این ماجرا شد دلیل دوستی منِ بچه مذهبی دانشگاه با جوان اول خوشتیپ و خوشگل دانشگاه. پریشب یکی از رفقای دانشگاه بهم پیام داد که حمید الداغی به رحمت خدا رفته. دروغ نگم، اولش نشناختم تا اینکه عکسشو برام فرستاد. حالا همون جوان خوشتیپ و خوشگل دانشگاه، پشت اسمش کلمه نشسته و منِ بچه مذهبیِ پرادعا هیچ مهدی عرفاتی