eitaa logo
محصولات ارگانیک خرید لوازم ارایشی ارایش گیاهی فانتزی عسل طبیعی درمانی گون کوهی ارزان ارگانیک اصل تهران
1.1هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
14 فایل
آیدی ثبت سفارش: @taranom_sa . محصولات ارگانیک خرید لوازم ارایشی ارایش گیاهی لاک ریمیل رژ لب فانتزی عسل طبیعی درمانی اصل گون کوهی جدید ارزان لوازم ارایش ارایشی آرایش آرایشی گیاهی ارگانیک دخترانه فانتزی کیوت ارزان ارگانیک ارزون کم قیمت معتبر ایرانی خارجی
مشاهده در ایتا
دانلود
✴️ هر کس می خواهد زمان ظهور را درک کند،باید«ادب حضور»داشته باشد. 🍂منتظری که می خواهی عبّاس گونه برای امام زمانت قدم برداری بدان که حضرت عبّاس(علیه السلام)در مقابل امام زمانش ادب حضور دارد. این«ادب حضور»است که ما را به ظهور می رساند. 🍃 امام زمان(ارواحنافداه)هنوز ظهور نفرموده اند،امّا حضور دارند. پس ما هر چقدر طالب ظهوریم،باید همان قدر رعایت ادب در محضر داشته باشم،یعنی کاری که قلب حضرت را به درد بیاورد،انجام ندهیم و ترک گناه داشته باشیم. 🍂یکی از رموز موفقیّت برای ترک گناه و رعایت ادب حضور این است که همیشه و در هر لحظه دو چشمان زیبا و نافذ امام زمان(ارواحنافداه)را حاضر و ناظر بر اعمال مان ببینیم. 🍃آن که را باشد تمنای ظهور  پاس می دارد ادب را در حضور 🤲الهی به مظلومیت مولای غریبمان عجل لولیک الفرج 🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام بر شهدا.. تمثیل شـ‌هید، تمثیل رود بـے‌قراری است، کہ جز با وصول بہ اقیانوس، آرام نمےگیرد؛ نفوس مطمئنہ‌اے کہ جز در فناء اللہ، آرام نمےگیرند.. 🌷 @mohasebe
. . اونایے کہ حس شهادت دارن، بےدلیل نیستـا! خدا یہ گوشہ از سرنوشتتون براتون شهادتتَ رو نوشته، ولے.. اون دیگه با توعه که چجوری بهش برسے یا ڪِے بهش برسے..! (: 🌿-
پنچ نفر سربازها با همدیگه درگیر شدید لفظی وبحث و بی احترامی شد و هیچکدوم کوتاه نمیومدن . جلورفتم گفتم:برید سرکارتون ،خجالت بکش، این چه طرز حرف زدنه ؟ یه باره شهیدحاج حسین ازدرب حسینیه اومد بیرون تا این صحنه را دید گفت:آقایون من یه سوال دارم هرکس جواب بده تشویقی میدمش . سربازها صداشون قطع شد تک تک سلام کردن و احترام نظامی . گفت آیه شریفه(ولاتنابزو بالالقاب....) کدوم سوره هست ومعنیش چیه!!!؟؟؟همه ساکت بودند،یکیشن گفت: ببخشید جناب سرهنگ، وزد زیرگریه، یکی دیگه به لهجه مشهدی گفت آهان مو مودونم فهمیدوم ، معنی آیه را گفت، بقیه شروع کردند از همدیگه عذرخواهی و اینکه اشتباه کردیم، و منم حیرون که روش امر به معروف چقدر فرق داره و من کجا و اون کجا، صدا زد دعام کنید ورفت، فرداش هم همشون را نفری دو روز مرخصی تشویقی داد، سردار‌ شهید مدافع حرم 🌷شهید حاج حسین رضایی🌷 یاد شهدا با صلوات🌷 @mohasebe
(وصیت شهداء) (بخشی از وصیت شهید) شهید میثم مدواری:🌷 🔰چندی است که اشق و بدترین دشمنان اسلام و قرآن📖 و ولایت آمده اند که ریشه دین را بزنند و این بار نقطه عزت مندی ما را یعنی و حرم آل الله در سوریه و عراق را هدف قرار داده اند. 🔆احمق ها فکر کرده اند چون بزرگ و استکبار جهانی و ظالمان عالم در کنارشان است قدرت دارند❗️ ولی کور خوانده اند مگر بچه مرده باشد که بگذارد این خزان زدگان و نوکران استکبار جهانی و این کافران و حرام زادگان به اهداف شوم خود برسند.☝️ 🔰 ما بچه شیعه ها به پیروی از منش مولای متقیان علی ابن ابیطالب علیه السلام خود را موظف به حمایت از مظلومین عالم می دانیم.👌 امیدوارم که آقا الزمان علیه السلام از من رو سیاه قبول بفرماید. من شرمنده ام😔 که بارها و بارها با دل صاحب الزمان علیه السلام را به درد آورده ام. امیدوارم با شفاعت شما آقاجان، خداوند متعال از گناهان من حقیر بگذرد(امید با شفاعت شما است ) @mohasebe
محصولات ارگانیک خرید لوازم ارایشی ارایش گیاهی فانتزی عسل طبیعی درمانی گون کوهی ارزان ارگانیک اصل تهران
. دنیا،مُردابِ غفلت هاست هرکه بیشتر،دچار شود زودتر،غرق می شود ... چقدر ،دنیا را جدی گرفته ایم! ما مسافر هایی که ماندن یا رفتنمان هم دست خودمان نیست ! ما اگر گمگشته‌ایم عیب از جاده نیست جاده ها جا می‌گذارند آن که را آماده نیست ... @mohasebe
. رفتند..؛ شهید شدند پیکرشون موند توی سوریه. بعد چند سال اومدند..! ماهنوز درگیر اینیم که چجوری کمتر گناه کنیم ..! همیــــن... 💕💕💕 @mohasebe
یکی از تکه کلام هایش این بود که نماز رو ول ڪن ، خدا رو بچسب... جمله‌اش برایم خیلی عجیب بود. وقتی از او پرسیدم که چرا این را میگوید خندید و دستی به شانه‌ام زد و گفت: داداش یعنی اینڪه توی نمازت باید به دنبال خدا باشی و فقط خدا رو ببینی...! 💕💕💕 @mohasebe
🌸🌱 عاشقاݩ را سࢪ شوریده بہ پیڪر عجب اسٺ... دادݩ سَࢪ نہ عجب داشٺن سَر عجب اسٺ...!💔 🌷شھدا شرمنده ایم 🌷به یاد شهدا🌷
🌱🍃❣ بین زمین و اسمان بودیم، توی هواپیما داشتیم میرفتیم سوریه. نگاهم ب حاجی بود سرش را تکیه داده بود به صندلی و چشم هایش را بسته بود انگار که خوابیده باشد. از شیشه هواپیما دوتا جنگنده امریکایی رو دیدم ک مثل لاشخور دور ما میپلکیدند. دلم هری ریخت. بخاطر حاج قاسم نگران بودم. یک دقیقه گذشت همونطور ک سرش روی صندلی بود چشمهایش را باز کرد و خونسرد گفت: نگران نباش، چند دقیقه دیگه میرن. دوباره چشمهایش را بست. چند دقیقه که گذشت رفتند. هواپیما میخواست توی فرودگاه سوریه بنشیند که از چپ و راست تیر سمتمان حواله شد. حاجی رو ب خلبان گفت ما سریع پیاده میشیم. تو دوباره تیک آف کن، نمون هواپیما ک به زمین خورد پریدیم بیرون و سنگر گرفتیم تو فرودگاه و هواپیما سریع رفت. هنوز جا نگرفته بودیم ک چند تا خمپاره خورد دقیق همونجایی ک پیاده شده بودیم 🍂 @mohasebe
🌱🍃❣ بین زمین و اسمان بودیم، توی هواپیما داشتیم میرفتیم سوریه. نگاهم ب حاجی بود سرش را تکیه داده بود به صندلی و چشم هایش را بسته بود انگار که خوابیده باشد. از شیشه هواپیما دوتا جنگنده امریکایی رو دیدم ک مثل لاشخور دور ما میپلکیدند. دلم هری ریخت. بخاطر حاج قاسم نگران بودم. یک دقیقه گذشت همونطور ک سرش روی صندلی بود چشمهایش را باز کرد و خونسرد گفت: نگران نباش، چند دقیقه دیگه میرن. دوباره چشمهایش را بست. چند دقیقه که گذشت رفتند. هواپیما میخواست توی فرودگاه سوریه بنشیند که از چپ و راست تیر سمتمان حواله شد. حاجی رو ب خلبان گفت ما سریع پیاده میشیم. تو دوباره تیک آف کن، نمون هواپیما ک به زمین خورد پریدیم بیرون و سنگر گرفتیم تو فرودگاه و هواپیما سریع رفت. هنوز جا نگرفته بودیم ک چند تا خمپاره خورد دقیق همونجایی ک پیاده شده بودیم 🍂 @mohasebe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°••🍃🌸♥️↻ ° ‌ برگشتم به حاج سعید گفتم : «آخه من چطور این بدن ارباً اربا رو شناسایی کنم؟» خیلی به‌هم ریختم. رفتم سمت آن . یک متر رفت عقب و اسلحه‌اش را کشید طرفم. سرش داد زدم: «شما مگه مسلمون نیستید؟» به کاور اشاره کردم که مگر او مسلمان نبود؟ پس سرش کو؟ چرا این بلا را سرش آوردید؟ حاج سعید تند تند حرف‌هایم را می‌کرد. آن داعشی خودش را تبرئه کرد که این کار ما نبوده و باید از کسانی که او را برده‌اند «القائم» بپرسید. فهمیدم می‌خواهد خودش را از این مخمصه نجات دهد. دوباره فریاد زدم که کجای می‌گوید اسیرتان را این‌طور شکنجه کنید؟ نماینده داعش گفت: «تقصیر خودش بوده!» . پرسیدم به چه جرمی؟ بریده‌بریده جواب می‌داد و حاج سعید ترجمه می‌کرد: «از بس حرصمون رو درآورد؛ نه اطلاعاتی به ما داد، نه اظهار پشیمونی کرد، نه التماس کرد! تقصیر خودش بود...!» 🙃 ♥️ @aks_porofaile
واکنش حاج احمد متوسلیان به کلمه 🌄پاوه که بودیم، حاج احمد صبح‌ها بعد از نماز ما را به ارتفاعات شهر می‌برد و توی آن برف و یخبندان باید از کوه بالا می‌رفتیم بالا رفتن از کوه خیلی سخت بود، آن هم صبح زود. اما پایین آمدن راحت بود. روی برف‌ها سُر می‌خوردیم و ده دقیقه‌ای برمی‌گشتیم. 🍱حاج احمد همیشه روی پلی که کنار کوه بود با یک جعبه خرما می‌ایستاد و به بچه‌ها خسته نباشید می‌گفت و از آنها پذیرایی می‌کرد. یک ‌بار که در حال برداشتن خرما بودم، گفتم 🗯گفت: «چی گفتی؟»، فهمیدم چه اشتباهی کردم، گفتم: «هیچی گفتم دست شما درد نکنه.». گفت: «گفتم چی گفتی؟» گفتم: «برادر گفتم خیلی ممنون» دوباره گفت: «نه اون اول چی گفتی؟» من که دیگر راه برگشتی نمی‌دیدم، گفتم: «خرما را که تعارف کردین گفتم مرسی» گفت: «بخیز». ❄سینه خیز رفتن در آن شرایط با آن سرما و گِل و برف ساعت ۸ صبح، واقعاً کار دشواری بود. اما چاره‌ای نبود باید اطاعت امر می‌کردم. بیست متری که رفتم، دیگر نتوانستم ادامه بدهم. انرژی‌ام تحلیل رفته بود. روی زمین ولو شدم و گفتم:... «دیگه نمی‌تونم»؛ حاج احمد گفت: «باید بری»، گفتم: «نمی‌تونم»، والله نمی‌تونم»، بعد با ضربه‌ای به پشتم زد که نفهمیدم از کجا خوردم!.. ☀ظهر که همدیگر را دوباره دیدیم.، گفتم: «حاج احمد اون چه کاری بود که شما با من کردی؟ مگه من چی گفتم؟ به خاطر یک کلمه برای چی منو زدین؟»، گفت: «ما یک رژیم طاغوتی را با بیرون کردیم. ما خودمون فرهنگ داریم. زبان داریم. شما نباید نشخوار کننده کلمات فرانسوی و اجانب باشید. به جای این حرف‌ها بگو... !» ❁═══┅┄ @aks_porofaile
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا