1⃣ اولین شرط یک #گفتگوی_سالم اینه که #شنونده ی خوبی باشید و خوب به حرف های همسرتون گوش بدید .👂
یاد بگیرید که هیچوقت وسط حرف نپرید و تا وقتی که کامل منظور طرف مقابل رو متوجه نشدید هیچ قضاوتی نکنید .👩🏻🎓❌
2⃣ دومین شرط گفتگو #جبهه_گیری نکردن است ⛔️
اگه شما به نیت دعوا و جر و بحث با همسرتون گفتگو کنید شک نکنید که همیشه دعواتون میشه .😣🙎🏻♀🙅🏻♂
پس از لاک دفاعی بیرون بیایید و منطقی با همسرتون صحبت کنید.💁🏻♀
بعضیا تا یه انتقادی ازشون میشه فکر میکنن که باید سریع از خودشون دفاع کنن .
❣پس بجای اینکارها ، ببینید همسرتون چی میگه و چه چیزی باعث شده از شما #انتقاد کنه.
به این فکر کنید که قراره در کنار همسرتون به تکامل برسید💚..، نه پیروزی در جنگ !!
ادامه دارد...✍
#نشاط_در_زندگی
@Delbarkade
❣🍃✿●•۰▬▬▬▬▬
بعضی تصاویر قدیمی خیلی خوبن😂😂
هنر اینه که توی یک تصویر عشق و شوخی و ایمان توی خونواده رو با هم نشون میده. یک خانواده طراز ...
@Delbarkade
❣🍃✿●•۰▬▬▬▬▬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 زن خوب کارگزار خداوند است
🎙حجت الاسلام رفیعی
#سبک_زندگی_اسلامی
@Delbarkade
❣🍃✿●•۰▬▬▬▬▬
30.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 تبعیت از شوهر
⁉️آیا برای #خروج_خانمها از خانه، #اجازه_همسر #واجب است؟
🔻اجازه گرفتن زن از همسر در چه صورت #منتفی است؟🤨
🔻تاثیر #ترک_منزل توسط زوجه بر حقوق مالی زن و #نفقه چیست؟
🔻آیا زن برای #تصرف_در_اموال_خود باید از همسرش #اجازه بگیرد؟
#احکام_شرعی
@Delbarkade
❣🍃✿●•۰▬▬▬▬▬
⭕️بعضی خانوما میگن چرا شوهر ما تو خونه حرف نمیزنه ولی با دیگران این همه میگه و میخنده؟!😭
👈چرا واسه ما خرج نمیکنه ولی به دیگران که میرسه این همه دست و دلباز میشه و خیلی مثال های دیگه....😔🙄
یکی از مهمترین دلایلش اینه که:👇👇👇
دیگران همسر شما را همیشه تایید میکنن ولی شما فقط کارت اینه که همسرت رو تخریب کنی!
یه خانوم باهوش نمیذاره تو تایید کردن همسرش کسی ازش سبقت بگیره.
@Delbarkade
❣🍃✿●•۰▬▬▬▬▬
#دلبری
به همسرتون بگین :
آقایی😕
جواب ک داد اینو بگین :👇
من دارم ضعف میکنم😕
به دادم برس😕
جواب ک داد برو یه چیزی بخور یا هرچی👇اینو بهش بگین :
گشنه نیستم😕اما ضعف کردم 😥
برای چشمات😍 صدات🗣 نگاهت👨🏻 ...
حالا چی تجویز میکنی؟😜
@Delbarkade
❣🍃✿●•۰▬▬▬▬▬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌀 #ایده دوخت کوسن قلبی شکل ❤️
خیلی قشنگه حتما آموزشش رو ببینید.
#کدبانوی_هنرمند 🧕
@Delbarkade
❣🍃✿●•۰▬▬▬▬▬
دلبرکده
1⃣ اولین شرط یک #گفتگوی_سالم اینه که #شنونده ی خوبی باشید و خوب به حرف های همسرتون گوش بدید .👂 یاد ب
حالتون چطوره دوستای گلم !؟😊
خسته ی خونه تکونی نباشید 💖
💚 میریم با ادامهی شروط یک گفتگوی سالم💁🏻♀
3⃣ سومین شرط یک گفتگوی سالم رعایت ادب و احترامه ، به هیچ وجه به او توهین نکنید ❌
و در طول گفتگو انقدر عصبانیش نکنید که کنترلش رو از دست بده..‼️
بعضیا هستن که عادت دارن موقع حرف زدن فقط نیش و کنایه میزنن و این خیلی بده !😑
پس در کل به کلام خودتون دقت کنید که کسی رو آزار ندید.🌱
4⃣ چهارمین شرط صبور بودن هست ..
وقتی همسرتون عصبانی و یا غمگین هست ، نظر مخالفتون رو اون موقع ابراز نکنید بهش ..
صبر کنید آرامش بگیره بعد..!
صبر کردن این مواقع هم معنی پیدا میکنه :
وقتی که داره صحبت میکنه باید صبر کنید تا صحبت هاش تموم بشه. نه اینکه وسط حرف زدنش بپرید!
یا مثلاً وقتایی که حوصله ندارن ..!
@Delbarkade
❣🍃✿●•۰▬▬▬▬▬
همسر کیست ؟
همسر کسی است که همیشه درهمه مشکلات کنارت هست.
مشکلاتی که اگر او نبود هرگز بوجود نمی آمد....😂😂
#طنز
@Delbarkade
❣🍃✿●•۰▬▬▬▬▬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢ایجاد فانتزی عاشقانه گاهی توسط آهنگ ها به جامعه تزریق میشه!🍁
اما در واقع عشق واقعی چیز دیگه ای هست 😊
@Delbarkade
❣🍃✿●•۰▬▬▬▬▬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐فضیلت محبت به خانواده💐
✅ کمک به همسر، بهتر از عبادت ۱۰۰۰ سال
✅ هر بوسه بر فرزند، ۵۰۰ سال ثواب و درجه
🎞 استاد مسعود عالی
👌بسیار شنیدنی
⏳۵۸ ثانیه
🍂
🌾🍃
💐🌼💐
به طبیبِ جان بپیوندید:👇
https://eitaa.com/joinchat/3658612752C778c1803ba
🍃👦🏻✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥داستان هرساله ی فرار از خونه تکونی😊
✍️توصیه های استاد تراشیون به آقایون در مورد مسئله ی رایج این روزهای خانواده ها
(آقایون عزیز لطفا این کلیپو ببینن و برن سراغ عینک خوش بینی)😅
#خانه_تکانی
@Delbarkade
❣🍃✿●•۰▬▬▬▬▬
🔴 اصل تغافل در زندگی 👌👌👌
💠 در مراسم عروسی، پیرمردی در گوشهی سالن تنها نشسته بود که داماد جلو آمد و گفت: سلام استاد آیا منو میشناسید؟ معلّم بازنشسته جواب داد: خیر عزیزم فقط میدانم مهمان دعوتی از طرف داماد هستم. داماد گفت: چطور آخه مگه میشه منو فراموش کرده باشید؟! یادتان هست سالها قبل، ساعت گران قیمت یکی از بچهها گم شد و شما فرمودید که باید جیب همهی دانشآموزان را بگردید و گفتید همه باید رو به دیوار بایستیم و من که ساعت را دزدیده بودم از ترس و خجالت خیلی ناراحت بودم که آبرویم را میبرید، ولی شما ساعت را از جیبم بیرون آوردید و تفتیش جیب بقیهی دانشآموزان را تا آخر انجام دادید و تا پایان آن سال و سالهای بعد در اون مدرسه هیچ کس موضوع دزدی ساعت را به من نسبت نداد و خبردار نشد. استاد گفت: باز هم شما را نشناختم! ولی واقعه را دقیق یادم هست. چون من موقع تفتیش جیب دانشآموزان چشمهایم را بسته بودم.
💠 گاه با #تغافل از خطاهای طبیعی یکدیگر، زمینهی رشد و تربیت را در خود و همسرمان ایجاد کنیم. تغافل، عامل مهمی در #تکریم همسرتان و محبوبیّت و عزّت شماست.
💠 با مچگیری، زمینهی #دروغگویی و #مخفیکاری را فراهم میکنیم و روابط ما در خانه سرد میشود.
امّا تغافل بهجا، محیط خانه را به پناهگاهی امن برای اهل خانه تبدیل میکند.🏡
@Delbarkade
❣🍃✿●•۰▬▬▬▬▬
یکی دو روزه مامانم رفته مسافرت
امروز هوس خوراکی کردم هرجارو گشتم هیچی پیدا نکردم !
فقط توی کابینتا یه سری قوطی بود که با ماژیک روش نوشته بود :
نخورید ؛ مایع ظرفشویی
نخورید ؛ سمِ گلدون
نخورید ؛ جرمگیر توالت
زنگ زدم به مامانم گفتم دایی و زن دایی اومدن چیکار کنم ؟
گفت در کابینتو باز کن اونیکه علامت مرگ داره توش آجیله
اونیکه نوشته مرگ موش ، توش گزه
اونیکه نوشته صابون ، توش شکلاته!😅🤦🏻♀
@Delbarkade
❣🍃✿●•۰▬▬▬▬▬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای خدااااا😍
خواهرا فرشتن واقعا😇
بعضی وقتا باید مهربونی رو از بچه ها یاد گرفت 😊
@Delbarkade
❣🍃✿●•۰▬▬▬▬▬
#ایده_بارداری🤰
ایده برای خانومهایی که میخوان خبر بارداریشون رو به آقای خونه بدن
برگه سونوگرافی و جواب مثبت بارداری رو توی پاکت بذارین و تزئینش کنین💌
یه شام خوشمزه درست کنین و وانمود کنین که قراره براتون مهمون بیاد
به آقای همسر تلفن کنین قبل از اومدنش و بهش بگین
یه کم زودتر بیا امشب یه مهمون ویژه داریم
اگه پرسید که کیه..بهش بگین که بیا خودت میبینیش👶
یه میز یا سفره سه نفره بچینین و بجای ۲تا بشقاب🍝
۳بشقاب بذارید..
وقتی همسرتون اومد
و بعد از کمی انتظار گفت پس این مهمون کو؟کجاس؟کیه؟🤦♂
حالا وقتشه😍
پاکت رو بیارین و با زبون بچها بهش بگین👶
مهمونمون گفت اگه دیر کرد این پاکتو بدم به شما🎁💌🙈
و اینجوری خبر بارداریتونو بهش بدین و بهش بفهمونین که یه مهمون کوچولو تو راهه
🤰🏻👼🏻🤰🏻👼🏻🤰🏻👼🏻
یا برگه ازمایش رو با یک جفت کفش بچگونه تزیین کرده تو جعبه بدن به همسرشون
@Delbarkade
❣🍃✿●•۰▬▬▬▬▬
دلبرکده
#داستان #فیروزهی_خاکستری1 #مثلِ_هر_روز پلههای موزاییکی ساختمان را تا طبقه سوم نفس زنان بالا رفتم
#داستان
#فیروزهی_خاکستری2
#آشفته_بازار
عصری بهاری از روزهای آخرِ فروردین ماهِ هجده سالِ پیش بود...
خسته از درسِ منطق، کش و قوسی به دست و کمرم دادم. کتاب مورد علاقهام را برداشتم و با نفس عمیقی باز کردم.
انگشتم را روی غزل نگه داشتم و کتاب را بستم. با لبخند زیر لب فاتحهای خواندم. به این فکر کردم که لابد جناب حافظ از اینکه بی فاتحه به دیوانش تفأل زدهام، عصبانی شده است. بعد از فاتحه، دوباره غزل را خواندم.
«... دیگران قرعهٔ قسمت همه بر عیش زدند
دل غمدیدهٔ ما بود که هم بر غم زد
جانِ عِلْوی هوسِ چاهِ زنخدان تو داشت
دست در حلقهٔ آن زلفِ خَم اندر خَم زد
حافظ آن روز طربنامهٔ عشق تو نوشت
که قلم بر سرِ اسبابِ دلِ خُرَّم زد»
تقریباً کار هر روزم بود. تفألی بدون نیت به دیوان حافظ. مخصوصا وقتی از منطق و فلسفه و جغرافیا خسته میشدم.
دفتر و کتابها را از روی زمین برداشتم و در قفسهی کمدم جا دادم. جلوی آینهی قدی، روی در کمد، ایستادم. شانههای چهارگوشم را با موهای بلند و لختم پوشاندم. لبخندی زدم و موها را بالای سرم پیچ دادم. گردنم را چپ و راست و بالا و پایین کردم. دماغ گوشتی و پهنم را که مثل چماقی وسط صورتم جا خوش کرده بود، فشار دادم و بالا و پایین کردم. با اخم لبهایم را بالا بردم. ابروهای مشکی و پر پشتم را با حرکت دست به سمت بالا مرتب کردم. ردیفهای اضافی و پیوند وسط آن را در ذهنم حذف کردم. فهیمه یکدفعه وارد اتاق شد.
_هوی دیونه باز رفتی تو آیینه؟!
از جا پریدم. موهایم روی شانهها و صورتم ریخت. پای فهیمه به کیف و کتاب فرانک خورد. فریادش بلند شد:
_فَــــــــرانَــــــــــک.
غرولندکنان ادامه داد:
_خدا خفهات کنه! کی میخوای آدم شی تو؟!
خوشحال شدم که به موقع کتابهایم را جمع کردم. فهیمه با گرهی که در ابروهایش بود، کتابهای فرانک را جمع کرد. دویدم تا زودتر به فرانک هشدار بدهم. جلوی تلویزیون مشغول خیار گاز زدن بود.
_الان همه رو میریزه تو حیاط هان!
چشمانِ قهوهای فرانک براق شد. خیار توی دستش کنارِ بشقاب افتاد. به طرف اتاق جهید. صدای بگو مگوی آنها آمد.
_بده من دست نزن.
_برو بینم. صدبار گفتم چیزی ازتون رو زمین ببینم جاش وسط حیاطه.
_همین الان پاشدم کمی استراحت کنم.
_همیشه همینو میگی. الان پاشدم. الان گذاشتم. الان برداشتم...
فهیمه با حجم کتاب و دفترِ فرانک در دستش، بیرون آمد. فرانک یک دست به کتابها و دست دیگرش به بازوی پر حجم فهیمه بود. فهیمه با هیکل درشت خود، او را به طرف ایوان حیاط برد. فرانک مثل نی ای در جیب چوپان به فهیمه چسبیده بود و هرجایی که او میخواست کشیده میشد. بالاخره صدای ریختن کتابها کف حیاط آمد. منتظر طوفان پر تلاطم این کشمکش بودم. صدای آیفون در جیغ فرانک محو شد:
_فهیم میکُـــشَــمِــت...
من که از کنار آیفون ماجرا را دنبال میکردم، صدای زنگ را شنیدم. به خیالِ آمدن مامان از خرید نان، دکمهی دربازکن را زدم. صدای داد و فریاد خواهرها خیلی زود خوابید. فکر کردم حضور مامان کار خودش را کرد. اما این سکوت یکدفعه برایم مشکوک بود. از راهرو رد شدم و خودم را به ایوان رساندم. فهیمه روی ایوان و فرانک وسط کتاب و دفترهایش کف حیاط، خشکشان زده بود. دو تا خانم با چادرهای طرح دارِ مشکی مثل هم، از در وارد شدند...
@Delbarkade
❣🍃✿●•۰▬▬▬▬▬