eitaa logo
💕دلبرونگی💕
112.3هزار دنبال‌کننده
32.5هزار عکس
659 ویدیو
10 فایل
کانال دلبرونگی همسرداری، سیاست زنانه، تجربیات زنانه...💕🌸 ارسال تجربیات 👇🏻 @FATEMEBANOOO لینک کانال جهت ارسال https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 تبلیغات ما👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3365863583C9d1f0a5b90
مشاهده در ایتا
دانلود
پاسخ شما به چطور خواهر شوهری هستی.... 🍃🍃🍃🍃🍃🌹 .
💕دلبرونگی💕
پاسخ شما به چطور خواهر شوهری هستی.... 🍃🍃🍃🍃🍃🌹 .
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹 سلام عزیزم درمورد خواهرشوهرو زن داداش .... خواهرشوهرای من خیلی خوبن البته خانواده همسرم کلا عااالی هستن خیلی راحت و خوبیم ولی بازم خیلی رازهامو بهشون نمیگمم.... خودم هم یه دونه زن داداش کلا دارم که یه سال ازم کوچیکتره ... خداروشکر اصلا تاحالا نه من نه مادرم و نه اون یکی خواهرم تو کارش و زندگیش دخالت نکردیم ...یکم زیادی ریلکسه و خونش بیشتر وقتا بهم ریخته و کثیفه با اینکه بچه نداره ..ولی من و مامانم بعضی وقتا میریم خونش کمکش میکنیم خونشو تمیز میکنیم با کلی خنده و خوشحالی که یه وقت ناراحت نشه.... تمام مراسمات براش کادو میگیریم با اینکه ۵سال از ازدواجشون گذشته ... اونم خیلی دخترخوبیه و شوخه مثل خودمون ... کاش همه خانواده ها اینجوری بودن با هم ...❤️ 💕@Delbarongi 💕
ادمین 👇🏻🌹🍃🍃 🌸🍃مادرهای کانال نحوه ی برخورد شما در رابطه با سوال ها و کارهای خصوصی بچه ها چیه؟آیا شما مادر سرزنشگری هستین یا روش خاص خودتون رو دارین برامون بفرستین 🍃👌🏻 سلام فاطمه جانم ... میشه یه چیزی بگم؟ دیروز ما رفتیم خونه یکی از دوستامون ناهار دعوت بودیم البته جمع زنونه بود و همسرامون نبودن ..این خانواده خیلی مذهبی هستن چون شوهرشون یه روحانی و قاضی و همینطور وکیل هستن ... ایشون یه پسر کوچیک دارن که سوم دبستان هستن پسر منم دوم دبستانه ..اینا رفتن تو بازی میکردن مثل همیشه ..دختر کوچیکه منم گوشی منو گرفت که بازی کنه یه لحظه با گوشی من رفت پیش داداشش که انگار پسر اونا گوشیمو گرفته و چیزای بدی سرچ کرده که از دیشب که من دیدم خیلی عصابم خورده چون بچه های من خیلی خیلی بچن و حتی فکرمیکنن بچه رو پرنده ها بوجود میارن واسه مامان باباها یا که مامانا امپول میزنن بچه درست میشه😆😆😆😆😆 الان به پسرم گفتم که کی با گوشیه من رفت تو گوگل اینم طفلک با گریه و ترس گفت مامان بخدا دست اون پسره بود داشت یه چیزایی نشونم میداد من نفهمیدم چی بود ولی جای خصوصیشون معلوم بود ...... منم پسرمو بغل کردم گفتم نترس ولی میدونی اگه این چیزارو نگاه کنی خدا باهات قهر میکنه؟؟ ( پسر من بشدت رو خدا حساسه همش به خواهرش میگه اینکارو نکنی خدا ناراحت بشه) طفلک حتی نمیدونه چیزایی که دیده چی بوده ولی من حالم بده خیلی خیلی .... چیکارکنم میترسم تو ذهنش بمونه .... پسر من فقط فکر بازیه ..نمیدونم اون پسرشون چرا به این چیزا فکرمیکنه اخه خیلییییی خانواده خوبی هستن و حواسشون هست .... چیکارکنم😔😔😔😔😔😔 💕@Delbarongi 💕
عاشقانه ای زیبا صغری و فرهاد... 🍃🍃🍃🍃🌹 .
💕دلبرونگی💕
عاشقانه ای زیبا صغری و فرهاد... 🍃🍃🍃🍃🌹 .
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹 . میرزا غلام مستقیم از محضر سر ماشین را به سمت روستای پایین تپه کج کرد و با تمام قدرت روی پدال گاز بیچاره فشار میداد. اینبار اما محمود برعکس زمان رفتن ساکت بود و فقط جاده را نگاه میکرد. شاید فکرش را نمیکرد که از این به بعد دیدن تنها دخترش برایش اینقدر سخت و دشوار بشود شاید شب خواستگاری فک میکرد که شرط میرزاغلام تنها برای منصرف کردن فرهاد بود و وقتی که همه چیز به خیر و خوشی تمام شود کوتاه بیاید اما تاکیدهای میرزاغلام در محضر معنی اش چیز دیگری بود و محمود این لحن میرزاغلام را خوب میشناخت.. سکوت تمام فضای ماشین را فرا گرفته بود و صدای قان قان ماشین که با گازدادن ها و دنده عوض کردن های میرزاغلام کم و زیاد میشد کاملا مشخص بود. میرزا غلام هر چند دقیقه پوزخندی میزد و چیزی نمیگفت.. انگار باورش نمیشد که تک پسرش را به عقد دختر بی مادرِ کارگرش در آورده پسری که روی ازدواجش برای آبروداری سرمایه گذاری کرده بود حالا باید در تاریکی سحر عقد میکرد و در روستایی دور دست زندگی وارد پایین تپه شدند و ساکنین متعجبش که سالی به گمانم دو سه بار بیشتر ماشینی جز نیسان و وانت نمیدیدند با چشمهایشان مسیر را دنبال میکردند. میرزا غلام رفت و جلوی یک خانه ی گلی که انگار از خستگی به خانه ی بلندتر کنارش تکیه داده بود ترمزی زد و با لحن همیشگی اش گفت همینجاست زیرزمین سرد و نمور یک خانه ی گلی که قرار بود بشود خانه ی امید صغری قلب صغری شده بود شبیه صخره نوردی که جای دستش را در بدترین جا گم کرده است از محضر تا اینجا هرچه میگشت که دلخوشی ای پیدا کند و دلش را به آن ببندد فایده ای نداشت و لحظه به لحظه انگار امیدش بدتر میشد اما در این خانه قرار بود زندگی پر رمز و راز صغری شروع شود امشب شب اول ازدواجش بود نه جشنی.نه ولیمه ای تنهای تنها به همراه فرهاد که حالا دیگر شوهرش بود . -صغری جانم..شام نمیخوری؟ -ممنونم ازتون..میل ندارم. شما بفرمایین -میشه با من رسمی صحبت نکنی؟ شوهرتما مثلا.. -طول میکشه... - حق میدم بهت..میدونم دلت برای خونه و اتاقت تنگ شده. اما بهت قول میدم همه چیز درست میشه -نه اتفاقا..من توی اون خونه زیادی بودم.خودتون که دیدین اتاق هم نداشتم. دلم برای دلخوشی تنگ شده..شما یه نقطه روشن نشون بدین توی این سیاهی مطلق که آدم دلشو خوش کنه -اینکه دوستت دارم . . 💕@Delbarongi 💕
با نامزدی و عقد ۵ساله متاهلم.... 🍃🍃🍃🌹 درخواست راهنمایی ❌👇🏻 .
💕دلبرونگی💕
با نامزدی و عقد ۵ساله متاهلم.... 🍃🍃🍃🌹 درخواست راهنمایی ❌👇🏻 .
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹 سلام. خسته نباشید. من بانامزدی و عروسی الان پنج سال هست که متأهلم. دوران نامزدی مادر شوهرم زیاد از من وجاریم کار میکشید هرکدوم کار زیاد براش میکردیم عروس خوبه بودیم.حتی پسرهاش هم میگفتن که مامان هرکی کار براش بکنه اونو دوست داره. دوران نامزدی و عقد تمام کارهاشو مینداخت گردن ما بخصوص من چون اون یکی عروس کدورتی پیش اومد و رابطش با مادرشوهرم شکر آب شد ،من هم همسرم مجبورم میکرد که حتما هفته ای دوروز برم خونشون بمونم و بخوابم. از ته دل راضی نبودم ولی همسرم خواهش میکرد که اگه من نرم اونم نمیتونه بیاد خونمون بمونم . واون وقتی می اومد روحیه میگرفت چون خونمون روستابود و همسرم از صمیمیت خونه ما آرامش بهش دست میداد،و مادر شوهرم خیلی تلاش کرد که وابستگی که همسرم نسبت به من داره رو کم کنه.هروقت همسرم خونه مامیومد تماس میگرفت که من مریضم. حالم خوب نیست.،تمام طول نامزدی ما هروقت همسرم میومد روستای ما منزل ما با دلشوره سپری شد. تا اینکه وقتی ازدواج کردم کار کردنمو براش کم کردم، جارو ، دستمال کشی، حتی حموم و دستشویی، ،،اصرار داشت که همسرم نیاد خونه ما بخابه میگفت اقوام حرف در میارن. ولی منو همسرم تمام حدو حدود هارو رعایت میکردیم، ولی دروغ میگفت چون همه اقوامش برای همسرم خوشحال بودن که گیر خانواده خوبی افتاده که دوسش دارن واینکه یه ناراحتی بعد ها بین من و همسرم پیش اومد که پدر شوهرم صادقانه گفت که مادر شوهرت به توحسادت میکنه اینقدر شوهرت تورو دوست داره،رفتم سرزندگیم،اون راحتی که باهاش داشتم رو دیگه کم کردم ،اصرارداشتن که هفته ای تقریبا دوروزاونجاباشیم و بخوابیم ولی من اونجا آرامش ندارم چون از خونه خودمون که مستقل شدیم با خونه اونا با پیاده رفتن پنج دقیقه نمیشه.و بعد یک سال هر هفته اونجامیریم ولی کمتر اونجا میخابیم و همسرم هم بدون من اونجانمیره.هرچه اصرار میکنم،از اون موقع ها کهه زیاد ازمون کار میکشید و ، حسادت میکرد به من .اصلا با اون یکی جاریم کاری نداشت اصلا برای رفتو اومد ازیتشون نمیکرد و این باعث شده که من از مادر شوهرم متنفر بشم هر کاری میکنم دعا ختمو ،، تا مهرش به دلم نمیشینه، وقتی میخاییم بریم اونجا حال روحیم خراب میشه،و اینکه من الان دخترم دوسالشه، از هفت ماهگی می اومد دخترمو یک ساعت میبرد من ناراضی نبودم و میگفتم دختر من کوچیکه و من هر وقت میبریدش گریه میکنم ولی به این چیزا توجه نمیکنه و به رابطه منو دخترم حسادت میکنه، میگه اگه از شیر بگیریش دیگه برا خودمون میبریمش شما برای خ دتون بچه بیارید،شاید جدی نگه ولی حرف دلشو میزنه و منو اذیت میکنه وقتی این هفته ای یک بار میخاییم بریم خونشون میدونم که مشکل کمرش زیاد حاد نیست به همسرم میگه به خانمت بگو بیاد غذا درست کنه من نمیتونم،و اینکه تنها موردی که همسرم قبول نمیکنه اینه که حتی خانواده خودم هم رفت و آمد رو کم کنیم، حتی به محبت هایی که به دخترم میکنه بدم میاد، هروقت تماس میگیره خونمون اذیت میشم و خیلی تماس میگیره با همسرم و زیادبهش وابسته هست ولی همسرم نه فقط محض احترامه وگرنه اصلا وابسته نیست ولی خب طبیعیه که مادرشو دوست داره ولی بسیارزیاد به من ابراز منبت میکنه-،در کل دوست دارم زیاد نبینمش،و... کمکم کنید چکار کنم حداقل ازش متنفر نباشد یا کینه به دل نبرم 💕@Delbarongi 💕
🍃🍃🍃🍃🍃🌹 سلام فاطمه جان .در رابطه با اون مادری که حساسه روی بچه هاش .خودت را ناراحت نکن .وحساسیت زیاد روی بچه ها خوب نیست .درسته باید هواشون را داشته باشیم که در فضای مجازی زیاد وارد نشند وهر چه خواسته باشند سرچ کنند .ولی هیچوقت نباید بهشون دروغ بگیم .ممکنه یک چیزدروغی بگیم به بچه ها .بعد یک دوست دیگرش یک چیز دیگه بگه .بعد اونا هم کنجکاو میشند وممکنه وارد گوگل بشند.من به دخترم اینکه میگه ما از کجا امدیم .میگم خدا شما را به ماداده .واینکه میدونه خودش که بچه در شکم بزرگ میشه که بعد به دنیا بیاد.بچه ها خودشون زرنگند . ما شالله بچه های خوبی دارین که روی حرفهای خداوند حساسند که میگند خدا ناراحت میشه.زیاد نگران نباش . 💕@Delbarongi 💕
🍃💗🍃💗🍃💗🍃 مادر بزرگم هميشه ميگفت خدا كنه سال بعد روزيتون بيشتر بشه ما هم می گفتيم آمين، آخرين عيد آروم دم گوشم گفت روزی يعنی "دل خوش ... دلتون خووووش😇🌹 💕@Delbarongi 💕
7.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دررابطه با سحر و جادو🍃🍃🍃🍃🍃🌹 این کلیپ درباره سحر و جادو هست برای اون خانمی که گفتن دعا بگیرم یا نه و البته تقدیم به همه دوستان . اگه صلاح دونستید بذارید تو کانالتون 💕@Delbarongi 💕
💕دلبرونگی💕
#سوال_اعضا 🌹🍃 شوهرم جلو خودم به زن دومش پیام عاشقانه میده من ۳۵ سالمه و۱۵ ساله ازدواج کردم و۵ تا بچه
🍃🍃🍃🍃🍃🌹 سلام خانمی که شوهرشون همسر دوم گرفتن و حالا خانواده شوهرش فهمیدن و قصد کمک دارن، به نظرم مرگ یک بار و شیون و هم یک بار، بزار بزرگترها دخالت کنن و مسئله حل بشه، گلم خواهر صبورم دیگه بالاتر از سیاهی که رنگی نیست نهایتش دیدی از دست بزرگترها هم کاری بر نه اومد دیگه لااقل پیش خودت میدونی تمام سعی ات رو کردی و همونطور که خواهرشوهرت گفته تمام و کمال مهریه ات رو اجرا بزار و بچه هاش رو بهش بده و برو، بخدا نمیزاره بری هییییییچ زن دومی یا خانواده همسری نمیتونن شش تا بچه قد و نیم قد رو بزرگ کنن، انقدر کوتاه نیا بزار اون التماست کنه که برگردی و خانمی کنی و بچه هاش رو بزرگ کنی. 💕@Delbarongi 💕
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹 وارد خانه اگر شدی... حال صاحب خانه را از رنگ لباس هایش.. از کمان لبخند وبرق نگاهش ... از عطر و طعم چای تازه دم اش وشمعدانی های جلو پنجره اش بپرس💕 حال صاحب خانه اگر خوب باشد... خانه بوی بهشت میدهد..🍃🌹 💕@Delbarongi 💕