eitaa logo
💕دلبرونگی💕
109.9هزار دنبال‌کننده
32هزار عکس
655 ویدیو
10 فایل
کانال دلبرونگی همسرداری، سیاست زنانه، تجربیات زنانه...💕🌸 ارسال تجربیات 👇🏻 @FATEMEBANOOO لینک کانال جهت ارسال https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 تبلیغات ما👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3365863583C9d1f0a5b90
مشاهده در ایتا
دانلود
👇🏻👇🏻 سلام بانو جان...... خانمی هستم ۳۰و شوهرم ۳۱ سه سال و نیم هست‌ که عقد کردیم‌ اوایل عقد شوهرم بیکار بود و درگیر پیدا کردن کار الان ۱/۵ سال هست تو یه شرکت کار میکنه با حقوق متوسط و من به ایشون میگم که عقد بسه باید بریم سر خونه زندگی ایشون میگن شما هم باید شاغل بشی تا باهم زندگیمون را بسازیم و شرط واسه رفتن سر خونه زندگی اینه که من باید‌حتما در امد داشته باشم و خیلی فشار روی من میارن و بماند که چقدر سرکوفت و غر و زهر کردن زندگی را برای من. بنده توی یه دهات زندگی‌میکنم و متاسفانه کار نیست که برم. اگرم بخوام برم باید کلی کرایه بدم.بهش میگم بریم داخل یه شهر تا من برم سرکار میگه نه از الان باید خودتو آماده‌ کنی‌ بری سرکار. میگن نصف مسئولیت زندگی پای تو هست و باید پا به پای من کار‌کنی. ایشون شخصیتی کمال گرا دارن و فردی فوق العاده باهوش مدام استرس داره و میگه وضعیت کارم‌مشخص نیست مدام از بدبختی و بیچارگی میگه و هر وقت با ایشون هستم فقط حرص میخورم و احساس میکنم‌مسئولیت پذیر نیست.و ترس دارم از زیر یک سقف رفتن با ایشون.البته ناگفته‌نماند ویژگی های خوبی هم داره مهربون و خیلی دوست داره بنده‌پیشرفت‌کنم حالا‌من اصلا با سرکار رفتن مشکلی ندارم فقط میگم از اینجا بریم‌تا برم سرکار. و من‌بخاطر‌حال بدم‌مجبور شدم به خانوادم‌بگم و پدر و برادرم‌ میگن طلاق بگیر زندگی با چنین فردی فایده نداره و اگرم بری بر میگردی. و چند ماهی هست که‌ کشمکش بین ایشون و من و خانوادم ایجاد شده. و واقعا نمیدونم باید چکار‌کنم از طرفی دوستش دارم و وابسته اش هستم‌ و از طرف دیگه هم‌ میترسم از اینکه‌مسئولیت پذیر نیست و اینکه آیا فایده داره من با ایشون برم سر خونه زندگی.؟ و بنده باکره هستم. خواهش میکنم‌کمکم کنید از این دو راهی بیام بیرون.😔 💕 @Delbarongi 💕
👇🏻👇🏻 بیستمین سالگرد ازدواجمون بود .هیچ وقت به غیر از سال اول سالگرد نگرفته بودیم .با متنهای توی گروهها تصمیم گرفتم کار غیر منتظره انجام بدم . رفتم کیک سفارش دادم وبافشفشه به یک کافی شاپ سپردم .پیراهن وشلوار خریدم ویواشکی با خودم بردم .بعد به همسرم گفتم بیا امروز بیا دونفری بریم بیرون با لباس مهمونی .همسرم می خندید میگفت می خوای کجا بری ؟؟ گفتم امروز حرفمو گوش کن بعد باهم از اون خیابون که کافی ساپ داشت رد شدیم .گفتم میای بریم داخل .آخه تاحالا اصلا باهم نرفته بودیم کافی شاپ .از قبل جای دنجی رزرو کرده بودم دسته گل هم داده بودم .خلاصه شوهرم سفارش قهوه منم بستنی .همین که فشفشه را روشن کرد اون آقا همسرم گفت تولد یه نفره منم میخندیدم وکیک بعدش کادو بعدش آخرسر دسته گل کلی شوهرم خوسحال شد تاحالا اصلا قیافشو اینطوری ندیده بودم .😊😊😊😊😊😊😊😊 💕 @Delbarongi 💕
سلام عزیزم ممنون از مطالب مفیدت🌹 ما توی روستامون محرما خیلی شلوغ میشد .منم همیشه هیات میرفتم .یه پسره بود هروقت میدیدمش از قیافش چندشم میشد.این بماند... پسرخاله بابام یه پسر داشت که منو واسش پسندیده بودن و به بابام اصرار که ما میخایم بیایم منم کلا نسبت به ازدواج مقاومت داشتم هرکاری کردم بابام راهشون نده فایده نداشت میگفت چون فامیله حرف مفت زنه نمیشه راه نداد بذار بیان فوقش بگو نمیخام. خلاصه که وقتی اومدن تا زنگ ایفون رو زدن من از توی تصویرش دیدم همون پسرچندشس... حالا منم قد و لجبازکه هستم هیچ وقتیم از کسی بدم بیاد نمیتونم ریا کنم خوشرو باشم قشنگ اخمام رفت تو هم. منم لج کردم به مامانم گفتم نه من میام بیرون نه این بیاد پیش من برا صحبت.استقبال که اصلا نرفتم ،چایی نبردم،از تو اتاقم بیرون نیومدم.اونا اصرار کردن پسره ما میخاد صحبت کنه بزور پسرو فرستادن تو اتاق منم از قبل گفتم بیاد ولی من حرف نمیزنم. پسره اومد با خاهرش همه حرفاشونو زدن دریغ از یه اوهوم از طرف من.بعد بمن گفتن ما میریم بیرون تو تا یک ربع دیگه بما جواب بده. اخه ادم میره لباس هم بخره دو ساعت میکشه تا فکر کنه اینام تا سه ساعت نشستن اصرار که جواب بده که ما نریم خونمون فردا مستقیم بریم ازمایش و عقد که پسره مجبور نشه دو سه بار از تهران بیاد قم(عنکبوت دراز چارچنگولی) اخرش مادرم گفت تا فردا بهتون خبر میدیم اونام گفتن نه دیره ،موقع اذان صبح میزنگم جواب میگیرم.وقتی جواب رد شنیدن به مادرم گفتن به کسی نگید ما اومدیم خاستگاری تو روستا پر میشه .درست سه روز بعد که ما رفتیم روستامون دیدم اشناها بما چپ نگا میکنن.بعد از پرس و جو فهمیدیم اینا رفتن به همه گفتن که ما دخترو نامزد کردیم ولی بعدش بهم زدیم مثلا میخاستن بگن دختر ایراد داشت. و برامون حرف درست کردن خیلی خانواده..... بودن.الان ده سال از اون موقع میگذره پسره یه دختر از روستامون گرفت که دختره دورش زد و کل روستا فهمیدن ولی اونا واسه ابروشون طلاقش ندادن.اخرش پسره با همدستی زنش فیلم بازی کردن که مثلا زنه مهریه میخاد باباش مجبور بشه زمین بفروشه که با این کارا باباشونو سکته دادن.وتا الان هم خدا شاهده هروقت خواهرش تو مسجد یا جایی منو میبینه قشنگ مسیرشو کج میکنه میاد تو پهلوی من میکوبه و میره 💕 @Delbarongi 💕
و خدایی که قرارِ دلِ بی قرارِ ماست...... 🌱 💕 @Delbarongi 💕
💕دلبرونگی💕
#سوال_اعضا 👇🏻👇🏻 سلام بانو جان...... خانمی هستم ۳۰و شوهرم ۳۱ سه سال و نیم هست‌ که عقد کردیم‌ اوایل
👇🏻👇🏻👇🏻 سلام فاطمه بانو جان..... ممنون کانال قشنگتون🌹 خدمت خواهر عزیزی که گفتن 3 سال و نیم عقد هستن و همسرشون اصرار دارن که ایشون هم شاغل بشن بعد برن سر خونه و زندگیشون خواهر عزیزم دوران نامزدی و عقد دوران شناخت وقتی همسرتون الان اینقدر راحت دارن برای شما شرط تعیین می کنن که باید شاغل بشید در حالی که شرعا و قانونا از لحظه ی عقد نفقه ی شما به گردنش هست و باید هزینه های زندگی شما رو تقبل کنه چطوری می خواهید باهاش وارد زندگی بشید؟چرا فکر می کنید ممکن رفتارشون یا طرز فکرشون تغییر کنه ؟حق با خانواده ی شماست بهتر همین الان به این رابطه خاتمه بدین تا فردا گرفتار مشکلات بیشتری نشدین. وقتی یه نفر کسی رو دوست داشته باشه همه ی تلاشش رو برای رسیدن به اون آدم انجام میده و همه ی موانع رو از سر راه بر می داره نه اینکه خودش مانع تراشی کنه .3 سال و نیم زمان کمی نیست برای سر و سامان دادن به زندگی اگر تا الان تلاشی نکردن مطمئن باشید از این به بعد هم نخواهند کرد ودر نهایت این شما هستین که مجبور میشید به خواسته های ایشون تن بدید و قطعا در این زندگی خوشحال نخواهید و حال دلتون خوب نخواهد بود یه فرصت کوتاه بهشون بدید و اگر در این مدت مقدمات ازدواج رو فراهم نکرد به دور از هر گونه احساسات یه تصمیم عاقلانه برای آیندتون بگیرید و راهتون رو ازهم جدا کنید تا در آینده دچار افسوس و پشیمانی نشید.براتون آرزوی بهترین اتفاق ها رو دارم 💕 @Delbarongi 💕
سلام به شما و همه دوستان عزیزم ♥🌹 ج.چ: من دوتا خاطره خنده داره از خاستگاریام یادم اومد که گفتم بگم شاید برای شما هم جالب باشه اولین خاستگاری من توی شورای حل اختلاف بود😐 که من رفته بودم چون با نامزدم مشکل داشتم میخواستم جدا بشم که یک خانواده هم اومده بودن برای دخترشون و از من خاستگاری کردن برای پسرشون و دومی توی استخر بود بعد طلاقم توی استخر داشتم شنا میکردم خانومه اومد بزور ادرس گرفت گفت ازت خوشم اومده پسرم مغازه داره و.. بعدا صبح زود اومدن خاستگاری معلوم شد پسرشون شاگرد مغازه بوده کلا من قصد نداشتم ازدواج کنم ولی خیلی خنده دار بود😂😂 ✅سلام منم تا الان ک 22سالمه کم و بیش خاسگار داشتم که یا من رد کردم یا اونا نیومدن😭😐 یکیشون دو سال پیش خانواده پسر اومدن بعد پدرداماد بحث اوفتاد که خونه من خیلی بزرگتره ب بابام گف چرا تا حالا خونه دار نشدی😏 آخه بگو به تو چه یکی دیگم پارسال از طرف یکی از فامیل ها خواهرای داماد اومدن که اگه پسندشون بود بعد داداششون بیاد اونام رفتن دیگ نیومدن😞 البته گفته بودن که خیلی دختر دلمون بوده قد بلنده بوره ولی داداش فعلا زن نمیخاد😐 ولی میدونم که اینم ب خاطر وضع مالیمون بود تو رو خدا خواهرا اگه واسه داداشتون جایی میرین خاسگاری اول خانواده و اخلاق دختر مد نظرتون باشه نه اینکه برین خونه ببینین اخه کسی نیس بگه مگه واسه خرید اومدین اینجوری خیلی ب دختر بر میخوره وفکر میکنه که دلیلشون چی بود ک برنگشتن. اینم یه درد ودل 🖤 💕 @Delbarongi 💕
👌🏻هیچ گاه در جمع به شوهرتان کنایه نزنید و شوخی نکنید!! مثلا شوهر شما دارد در مورد تاریخ سفری که سال گذشته به مشهد داشته در جمع صحبت می کند و می گوید ما بهمن ماه به مشهد رفتیم ، شما سریع می گویید : " نه اواخر دی بود رفتیم" این شاید از دید شما خیلی بی اهمیت باشد ، اما همین چیز بی اهمیت به نظر شما ، کم کم همسرتان را ضعیف می کند و باعث می شود نتواند تمام توانایی های خود را در زندگی نشان دهد. 👌🏻کنایه زدن ، تصحیح اشتباهات و انتقاد ، مرد را ضعیف می کند ، خواهش می کنم این رفتار را اگر تا امروز داشتید همین الان کنار بگذارید. 💕 @Delbarongi 💕
هدایت شده از 💕دلبرونگی💕
🔖بعد از دعوا کردن غذای تان را با هم بخورید همه اعضای خانواده باید مثل قبل در كنار هم باشند؛ ♻️مرد خانه باید خرید را انجام دهد و زن خانه باید غذا را آماده كند. اجازه ندهید با وجود دعوا، سرما خانه شما را فرا بگیرد. 🔖شما در اوج درگیری نباید اجازه دهید ریزترین پیوندها قطع شود. غذا را باید با هم بخورید. 🔖فقط بعد از دعوا چند روزی از هم فاصله بگیرید و با خودتان كنار بیایید تا فشار روانی كمتر شود. با هم مكالمه كنید و مثل قبل به زندگی ادامه دهید. نگذارید از درون رابطه پوسیده شود. 💕 @Delbarongi 💕
هدایت شده از 💕دلبرونگی💕
👇🏻👇🏻 سلاااام ینی الان یادم اومد جواب برا چالشتون خواستگاری که چه عرض کنم اونا تو ذهنشون منو عروس خودشون میدونستن یه شهرم خبر داشت به غیر از منو مامانو بابام😐بریم سراغ ج چ بابام یه دوست صمیمی داشت اینا ۸تا بچه داشتن منم تک فرزند... پسر بزرگشون هم خنگ به تمام معنا... نگو اینا منو در نظر دارن برا شاخ شمشاد عروسی دخترشون بود مامان پسره آورد النگو کرد دستم بدون هیییچ حرفی منو مامانمم اینجوری😐😐😐اون موقع ده سالم بود بعد وقتی عروس داشت میرقصید منو به زور انداختن با عروس رقصیدم بعد از پچ پچای جمع شنیدم گفتن این عروس حاجیه😐خداشاهده کلا حرفی از خواستگاری نبود که اینا بریده بودن برا خودشون دوخته بودن بابام میگفت من جنازه تورو رو دوش این خنگول نمیزارم منم شب اومدم خونه النگو رو از دستم در آوردم له کردم گفتم ببرید بدید به خودشون آخه با بچه۱۰ساله چیکار دارید خودشم مامانش هی پیشم میگفت برا رضا زن میگرفتم انگار برا خودم دسته فرمون میاوردم😐😂ساعت۲نصفه شبه خوابم نمیبرد گفتم این خاطره مزخرفمو باشما درمیون بزارم😂😂😂ببخشید طولانی شد 💕 @Delbarongi 💕
درمورد داستان .... 👇🏻👇🏻 سلام فاطمه بانو میخواستم درمورد اون دختره نه ساله بگم اشرف درسته که هرکاری کرده ولی خدا بهش بچه نداده اما دلش صاف نیست دلش کثیفه دل باید تمیز باشه ظلمی که خواهرش و خودش در حق اون دختره بیچاره کردن و حتی یه تعارف خشک و خالی بهش نزدن دلشو شکستوندن وقتی اینکارو میکنی معلومه دل دیگه تمیز نیست البته من براساس اون چیزی که توی پارت ها هست میگم اما خوبه ادم دلش صاف باشه جای خدا و مهربونی باشه نه ظلم و اینکه واقعا چقدر یه خانواده میتونه باعث سربلندی یا سرافکندی فرزندی بشه امیدوارم همه خانواده ها باعث سربلندی و غرور فرزندانشون باشن و امیدوارم پایان خوشی داشته هم برای اون دختر خانوم هم برای تمومی دختران و پسران ایران زمینم 💕 @Delbarongi 💕
👇🏻👇🏻 سلام برای چالشتون مزاحم شدم ایام عید فطر بود ک دیگه مدام مهمون و عید بود ک دوست بابام ک توعمرم ندیده بودمش اومده بود عید دیدنی خلاصه ک اون موقع هم پدر بزرگم و مادر بزرگم و خونه دایی هام هم بودن و خونه خیلی شلوغ بو من حتی ظرفای شامو نشسته بودم ک مهمون اومد مجبوری همه کارا افتاد گردن من و مشکل اینجاس ک آشپزخونمون رو ب پذیرایی بود و من داشتم هی شربت و هی آجیل و هی ظرف میشستم و می‌گذاشتم نگو آقا دوست بابام همراه خانواده اومده بود و زنش قشنگ رو ب رو من نشست و من حتی از کارای زیاد سلام نکردم . خلاصه مهمون داری کردمو کامل و تمام گذاشتم روز بعد تو اوج خوابم بود ک مادرم اومد گف پاشو دختر پاشو یه دیقه نگذشت از اومدنشون خاستگاری کردن😂 نشستم سه ساعت تکلیف خودمو روشن میکردم چطور نه بگم آخه پسرشون از منم کوچیکتر بود خالم زنگ زد ب خود زنه برگشت گف واشه برادرش منو خاستگاری کرده و هی از برادرش تعریف و تمجید منم رد کردم دوباره زنگ زدیم این بار خودم گفتم خانم محترم نمیخام من نگو آقا اینم نشست دعوا 😐😂 یهو قط کرد توصورتم 😢انگار اجباری بود خلاصه ببخشید زیاد شد ومن مجرد موندم😂 💕 @Delbarongi 💕
"آقایان عزیز احساساتتان را به زبان بیاورید!" 🍃 مرد برای اینکه اثبات کند زنش را دوست دارد، از بلندترین کوه بالا می‌رود، در عمیق‌ترین دریا شنا می‌کند، در صحرای بی آب و علف سر می‌کند، نه یک شغل بلکه سه شغل دارد تا برای ابراز علاقه به همسرش چیزی بخرد. ابراز علاقه مرد در خریدن است. 👈 ولی خانمها این را دوست داشتن نمی‌دانند! خانمها می‌گویند: «دوست داشتن یعنی مرد ابراز احساسات بکند به من توجه کند و من را ببیند» 👈 بنابراین خانمها شاکی‌اند که چرا مرد ابراز احساسات نمی‌کند و مرد شاکی است که من خودم را کشتم ولی زنم هنوز طلبکاره!!! 👈 پس خانم عزیز؛ اگر همسر شما برای شما چیزی خرید، بدانید دارد به تو ابراز احساسات می‌کند. آقای محترم؛ یادت باشد کارهایی که می‌کنی، زن ابراز احساسات نمی‌داند. فقط کافیست به او بگویی: «عزیزم...» تا هزار برابر آن چیزی که خریدی، کار کند. 💕 @Delbarongi 💕