eitaa logo
💕دلبرونگی💕
109.5هزار دنبال‌کننده
32.1هزار عکس
653 ویدیو
10 فایل
کانال دلبرونگی همسرداری، سیاست زنانه، تجربیات زنانه...💕🌸 ارسال تجربیات 👇🏻 @FATEMEBANOOO لینک کانال جهت ارسال https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 تبلیغات ما👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3365863583C9d1f0a5b90
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🍃 همه چی خوبه ولی... سلام فاطمه خانم شبتون بخیر عزیزم ممنون از کانال خوبتون من یه خانم 22 سالم ده ساله عقد کردیم و هفت ساله عروسی کردم شوهرم خیلی آقا و مهربونه و خانواه بسیار مذهبی و خوبی داره خونم کنار خانواده شوهرمه اقامون 38 سالشه ولی اصلا بهش نمیاد صورتش نسبت ب من لاغره به هم میایم و خیلی زیاد دوسش دارم تا الان چیزی ک کم نزاشته زیادی هم بوده از طلا و لباس و وسایل خونه و... همه چی دوتا ماشین داریم و خداروشکر خیلی دوستم داره و خودش منو انتخاب کرده و خدا دوتا پسر 6 و یک ساله بهمون داده من خیلی بچه هامو دوس دارم و خیلی روشون حساسم و بهشون میرسم ولی مشکل من اینه ک من خیلی رو تمیزی خونه وسواس دارم و خیلی خودمو و بچه هامو اذیت میکنم خیلی زیاد سرشون داد میزنم و حتی کتک میرنم اصلا دست خودم نیس شبم ک میشه میشینم بالا سرشون گریه میکنم همش ب خودم میگم اخه تو چی کم داری ک اینطور سر بچه هات میاری ولی بازم فایده نداره تا پسر کوچیکم وسایل های تو کابینت بیرون میاره یا تو هال اسباب بازی هاشون رو میزن شروع میکنم ب داد زدن و فحش دادن و اذیت بچه ها ک بعضی مداقع صدام تا تو کوچه هم میره فوری هم پشیمون میشم و بچه ها رو بغل میکنم ولی چه فایده ای انگار برام شده عادت ک تا اینا یه کاری بکنن منم سرو صدا رو شروع بکنم هرچی هم توبه کردم تو گریه هامو گفتم ک دیگه این کارا رو نمیکنم انگار فایده نداره خواستم بهم کمک کنید خیلی دلم برای بچه هام میسوزه 💕@Delbarongi 💕
💕دلبرونگی💕
#ارسالی_اعضا 🌹🍃 چندوقتی باهووم زندگی کردم سجاد دید حالم بده اومدسمتم مرتضی فقط صدام میکرد جواب نمید
🍃🌹 چندوقتی باهووم زندگی کردم تحملم تموم شد دادزدم:بروبیرون از خونه من برام مردی مرتضی وقتی که منوبه یکی دیگه ترجیح دادی مردی بروبیرون.فقط نگام می کرد: اینجا خونه هردومونه ، باعصبانیت بلند شدم :باشه توبمون منوبچه ها میریم. مرتضی داد میزد:مگه فقط بچه های توهستند؟ اصلا خوب کردم میرم ده تا میگیریم.نخواستم جلوش گریه کنم تا بیشتر از این بشکنممنم صدامو بردم بالا:کدوم بچه ای پدری مثل توکه میره به زن میگیره همسن دخترشو قبول میکنه ها؟ بفهمن تفم توصورتت نمیندازن، ساکت شد رنگ از روش پرید احترامی که همه بهش میذاشتن مدیون من بود من جوری رفتار میکردم که همه ناخواسته بهش احترام بذارن مخصوصا بچه ها.: تصميم باخودتم میری بابرم،؟ _سمیه ابروریزی نکن بذار دوتایی حلش میکنیم، رفتم روبروش وایسادم :دیکه ما دونفرنيستيم سه نفریم پس مابیم وجود نداره توحرمت منوزندگیمو بچه هاروزیر پاگذاشتی دیگه تموم شد بروبیرون.کلافه شده بود: اونجوری که توفکر میکنی نیست من دستمم به این زن نخورده. بلندخندیدم یه خنده عصبی: پس گرفتی بذاری روصندلی فقط عبادنش کنی مرتضی بیشتر از این خودتو خارنکن، دیگه تکرار نمیکنم میری بابرم_سمیه بچه ها میفهمن نمی خوام اونا بفهمن. _به جهنم بفهمن اونوقت که داشتی همچین غلطیو میکردی باید فکر اینجاهاشو میکردی نه اینکه بری عشق وحالتوبکنی بعد بیای بگی آبروریزی میشه الانم با...درحال باز شد بچه ها اومدن تو به ساعت نگاه کردم کی ساعت یک شد ؟سعی کردم لبخند بزنم ولی بغض داشت خفه ام می کرد،تا حالا هیچکس دعوای ماروندیده بود مخصوصا بچه ها، مرتضی هم سعی کرد عادی باشه رفت جلو پیشونی هردوشونو بوسیدوگفت:خسته نباشید .بچه هاکرم صحبت با باباشون شدن از همه جا حرف می زدن منم رفتم اشپزخونه بر اولین بار روگازم غذانبود سریع کتلت درست کردم بچه ها حتما گرسنشونه،غذارواماده کردم چیدم رفتم صداشون کنم ،بادیدن صحنه روبروبغضم ترکید بچه ها وپدرشون بلندبلندمی خندیدن، ای کاش مرتضی اون کارونمی کرد ماخونوادی خوشبختی بودیم یامن فکر می کردم خوشبختیمصداشون کردم سریع رفتم دستشویی صورتمو شستم ولی بازمعلوم بود رفتم سرمیز هنوز شروع نکرده بودفرزانه بانعجب گفت:مامان فقط کتلت من گرسنمه به عشق غذاهای توچیزی مدرسه نخوردم،فاطمه ام اعتراض کرد ولی مرتضی سعی کردار ومشون کنه حرفاش بیشتر اذیتم می کرد تواگه به فکر من بود نمیرفتی زن بگیری ، نتونستم چیزی بخورم. مرتضی حواسش به من بود مدام باهام حرف میزد من کوتاه جوابشومیدادم،دیدغذانخوردم نگاش غمگین شد 💕 @delbarongi 💕
🌹🍃 سلام اون عزیزی که مادرشون در 40سالگی زایمان داشتن و حالا دچار مشکل شدن. در این مورد اولین چیزی که به ذهن میرسه افسردگی پس از زایمانه که با برخورد نادرست اطرافیان خصوصا همسرشون ممکنه ادامه دار و عمیق تر شده باشه. و اینکه از پدرتون چیزی نگفتید آیا به نظر شما مشکل پدرتون نیستن؟ شاید مادرتون متوجه قضیه ای شدن که براشون قابل هضم نیست و روانشون رو درگیر کرده، مثل روابط خارج از رابطه همسری از طرف پدرتون یا حتی خطایی از جانب خود مادرتون که باعث عذاب وجدانشون شده باشه. ناخواسته بودن فرزند که بازهم برای یک زن گاهی تا سالها اون فرزند قابل قبول نمیشه. وهزاران شاید های دیگه اما خواهشاً دست از دعا و دعا نویس و طلسم بردارید و حتماً حتماً پیش یک مشاور مجرب برید تا مشکل ریشه یابی و انشاالله درمان بشه. 💕@Delbarongi 💕
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 💙🌸 عاشق خدام عاشق این‌که این‌قدر آدمای قشنگ میزاره‌ سرراهم...🌹🍃 عصر زیباتون بخیر 😍🌹 💕@Delbarongi 💕
🌹🍃 پدربزرگم فوت کرده بود و داییم و بقیه هم دیگه چون خسته شدن خالمو ول کردن گفتن وقتی خودش میخواد این همه سال ما تلاش کردیم دیگه چیزی فایده نداره ... دخترش دیگه ۷ سالش بود که خانواده خالم تردش کردن و هیچکس حق نداشت باهاش ارتباط داشته باشه با این حال داییم بازم دورادور حواسش بهش بود .. اونا هم رفتن شمال برای زندگی ... یه زندگی سخت که دیگه پول نداشتن خونه بگیرن و تو چاادر تو پارک زندگی میکردن و دایین که فهمید براشون مخفیانه یه خونه اجاره کرد و نزاشت بفهمن که از طرف داییمه ... رفتن اونجا و دوسه سال اونجا بودن با همه سختیا و کتکایی که خاله ی عزیزم میخورد ... دخترش بزرگ شده بود و یه شب خالم انقدر کتک خورد که شنوایی یه گوششو از دست داد.... البته همه اینارو دخترش الان برامون تعریف میکنه و اون طفلک به کسی چیزی نمیگفت .... بعد متوجه شدیم که شوهرش ولشون کرده رفته و خالم و دخترش موندن تو همون خونه ... تا اینکه مادربزرگم فوت کرد و خالم اومد 😔😔😔 مادربزرگم طفلک دخترشو ندید 😔 وقتی که همه فهمیدن شوهرش رفته باهاش خوب شدن و رفت امدا شروع شد بازم خالم از مشکلاتش چیزی نمیگفت تا زمانی که دختر خالم تعریف میکنه که شب منو مامان شاممونو خوردیم بعد مامان گفت سرم گیج میره میرم میخوابم ولی یهو میفته و دخترخالم با صاحبخونش میبرنش بیمارستان و به داییم زنگ میزنه که بیا شمال .... داییم میره ولی دیگه دیر شده بود و خالم از غصه دق کرد و رفت پیش خدا ..... دخترخالم داغون شد یه دخترچهارده ساله که هیچکسو نداشت جز ماها .... خاله ی عزیزم تو ۳۷ سالگی مرد و دخترشو برامون گذاشت ... یه خاله ی دیگم که خیر ببینه گفت بیاد پیش من زندگی کنه رو جفت چشمام نگهش میدارم ... الان اونجاس و به اون خالم که نگهش میداره میگه مامان و به شوهرخالم میگه بابا ..... تورو خدا دخترای گل حرفای خانوادتونو گوش کن عشق ادمو کر و کور و لال میکنه ... زندگیتونو خراب نکنین ادم یه بار دنیا میاد مثل خالم حسرت به دل نمونین ❤️❤️❤️ 💕@Delbarongi 💕
💕دلبرونگی💕
#سوال_اعضا 🍃🌹 سلام به همگی خواهش میکنم کمکم کنید تقریبا دوساله که ازدواج کردم از همون اوایل سر چیزا
🌹🍃 سلام علیکم درمورد خانمی که سر چیزهای الکی دعوا میکنن به نظر من شما در برخورد باهمسر وسیاست همسرداری ناوارد هستید اول کتاب بخونیدیا کتابهای درزمینه همسرداری راسرچ کنید بعد اینکه بجای حرف زدن زیاد که منجر به سوء تفاهم میشه محبت کنید گویا همسرتون از کل کل کردن فراری هستن شما از در محبت واحترام وارد شوید کمی دلبری کنید باهم پیاده روی بروید از واژههای زیبا استفاده کنید و....عزیزم خوشبختی یافتنی نیست خوشبختی توی دل آدمه توی لحظه هایی هست که خودمون میسازیم حتی درسخت ترین شرایط میشه خوشبخت بود شما هم خوشبختید اگه خودتون بخاهید پس آرامش داشته باشید شاد باشید خدارا شکر کنید محبت بی منت کنید و.... موفق باشید 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 💕@Delbarongi 💕
🌹🍃 سلام فاطمه بانو..خوبی عزیز درمورددوست ۲۲ساله ...... عزیزم بچهات سالمندبزاربازی کنند،بزارراحت باشندتوخونه چراخونه رابراشون قفس میکنی.. بزارهرچقدرمیخواندبازی کنندو وقتی خسته شدندوخوابیدندخونه راتمیزکن قبل ازاینکه همسرت بیادخونه راجمع وجورکن.. اینجوری هم بچهات بازی میکنندهم خونت تمیزمیمونه..نزنشون توروحیه بچهات تاثیرمیزاره . 💕@Delbarongi 💕
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 . هیچ اتفاقِ عجیبی نیفتاد فقط من از درِ صلح و سازش به زندگی نگاه کردم. فقط عشق را از لابلای هیاهوی روزمرگی و عادت بیرون کشیدم. و پای آفتاب را، تک واژه های درخت و سبزه و آسمان را بیش از گذشته، به زندگی ام باز کردم... هیچ اتفاقِ عجیبی نیفتاد اما من عجیب به اتفاق های ساده دل بستم ! ردِ پای نشانه ها را جدی گرفتم و دلم را اندکی بیشتر، به معجزه پیوند زدم... حرف از اتفاق نمی زنم اما ؛ من عجیب به استمرارِ این حالِ خوشِ بی دریغ آن هم با یک نگاه و اشاره ی کوتاهِ"تو"ایمان دارم... 🌱🌻 || ‌ حال دلتون همیشه خوب 😍❤️ 💕@Delbarongi 💕
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🍃🌹🍃 🌱 این روزها دلم یه کنج ساده و صمیمی میخواهد… یک ایوان به سمت بیخیال بودن ها و نبودن ها یک دوست که حواس مرا از تمام غم هایم پرت کند! من .. دلم کمی حال خوش می خواهد! عصرتون دلبر.... 😇🌹 💕@Delbarongi 💕
🌹🍃 سلام بانو جان خوبم کانالتون محشره مخصوصا عبارت‌های اعضا.... چقدر ناراحت شدم از سرگذشت خانمی که مادرشوهرشون رو به گدایی انداخته و خداروشکر بهار خانم برگشتن سر خونه زندگی شون.... فاطمه خانم منم توی شرایط قبلی بهارم.... مشکوکم حسم به همسرم بده شب و نصف شب میبنیم خوابش نمیره توی گوشیشه رفتارهایی که هیچ وقت ازش نمیدیدم... حس زنونگیم راست میگه ولی رسوایی فایده نداره دوتا دختر دارم.... چه کنم؟ کجا گله کنم... ما زن ها خیلی مظلومیم لطفا راهنماییم کنید 💕@Delbarongi 💕
🌹🍃 سلام خیلی ممنون ازکانال خوبتون لطفاپیام منوبزاریدکه دوستان راهنمایی کنند حالم خوب نیست 😭 من ۱۵سالمه رز هستم ونامزددارم البته چه نامزدی چون عقدنکردیم واز۱۲سالگی نامزدم من نمیخواستم تو۱۲سالگی نامزدکنم کلی گریه کردم....ولی پدرمادراخرش منوبه اجبارنشون کرده پسرعموم کردن که ۲۴سالشه بااینکه عقدنکردیم ولی اینجایجوری که اسم بچه هم انتخاب میکنن جوری که اگه کسی حتی عقدهم نکرده باشه ولی نشون کرده کسی باشه بعدبهم زدن اون ازدواج دیگه اون دختر رو مطلقه میدونن😔 من هیچ حسی بهش ندارم بعدمراسم نامزدی من ازهمشون متنفرشدم حالاباپدرمادرم کناراومدم چون اونافک میکنن این کارشون باعث خوشبختی من میشه ومن باازادواج باپسرعموم خوشبخت میشم ولی من میترسم من ازاینکه که دیگه بازبه خودم به اجباربقبولونم دیگه خسته ام چون نمیتونم به خودم بقبولونم که دوستش دارم😢💔😭😭 من هنوزم باگذشت چندسال اون تنفررونسبت به نامزدم توقلبم حس میکنم اینم بگم که بااینکه هنوزعقدنکردیم ‌ولی مثل همه عروسا خانوادش به مناسبت ها کادومیارن .... ومن نمیگم پسربدیه نه چون همسایه دیواربه دیوارهستیم من حتی نمیتونم دیگه توحیاط برم قدم بزنم .... چون همش میبینم کناردیواروایساده داره نگام میکنه😑 منم بخاطراین دیگه توحیاط خودمون هم نمیتونم برم همش توخونه عین زندانی هاشدم دوست ندارم ببینتم منم بادیدش حالم خراب میشه چیکارکنم که دیگه ازدر و دیواروایسامنونگاه کنه؟؟؟ من دخترمذهبی هستم اصلا دلم نمیخوادبانامحرم حرف بزنم پیام میدادعشقم نفسم ....منم جواب ندادم سردجواب دادم دیگه زیادپیام نمیده بعضی موقع هاپیام میده منم باسردی جواب میدم مسدودش میکنم اون میگه دوستم داره ولی من حس دوست داشتنی نسبت بهش ندارم😢 من میترسم این باعث بشه بعدازدواج باعث بشه اونم ازم سردبشه بدبخت بشم😭 من نمیدونم چیکارکنم داره خونه میسازه😢 موقع عروسی هم عقدمیکنیم چندبازپیام که پدرمادرم تحت فشارمیزارم که عقدکنیم منم گفتم من الان نمیخوام عقدکنیم شماهم هرکسی روهم راضی کنی من قبول نمیکنم راستش من میترسم که عقدکنیم که نتونم تحملش کنم😢 چون حوصله اش ندارم هرروزبیادخونمون من آسایشی که هم دارم ازدست بدم چون نمیتونم تحملش کنم میگم حداقل قبل عروسی این آسایش ازدست ندم😭😢 لطفاکمکم کنیدمن دیگه نمیدونم چیکارکنم؟؟؟😭 💕@Delbarongi 💕
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 جانِ دل! باور كن من هم دوست دارم جمعه ها آرامتر نفس بكشم؛ چاي زعفران دم كنم با چند دانه هِل و با خيالي آسوده تكيه كنم به ديوارِ خيالت! فكر كنم... و لا به لای دريای دلتنگی هايم؛ ناگهان بيايي و بگويي: هفته بدونِ منِ سختي بود جانم، "جمعه‌مان" بخير...!😇🌹 💕@Delbarongi 💕