7.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام همه کسم مهدی عج ❤️
هر روز به امید آمدنت چشم میگشایم
و اگر نبود این امید بارها جان داده بودم
بی شما بودن برای عشاق شما یعنی لحظه لحظه پروانه شدن و سوختن 😭
بیا عزیز زهرا دیگر توانی برایمان نمانده
بیا تا فدایت شویم 😭😭
سلام_امام_زمانم 💚
سلام من به مهدی و به قلب آسمانی اش
سلام من به پاکی و به لطف و مهربانی اش
سلام من به لحظه ای که می رسد ظهور او
سلام من به لحظه ای که می رسد عبور او
#اللهم_عجل_لوليک_الفرج🤲🤲🤲
دلدادگانِ صاحِبَ الزَمان سَلامُ الله علیه
🔴این صحنه ها تا وقتی رژیم صهیونیستی وجود داره از جلوی چشمم دور نمیشه😭
ان شاءالله در راهی که ختم به نابودی این رژیم کودک کش میشه، شهید بشيم🤲😭
💥بین الطلوعین نخوابید!
🌴💢🌴آیت الله #حائری_شیرازی:
🌾روستاییها دوغ را آنقدر در مشک میزنند تا کرهاش رو بیاید و آن را بگیرند و بعد دوغها را کنار میگذارند.
بینالطلوعین در میان همۀ اوقات شبانهروز ما، حکایت همان کره را دارد، و باقی آن دوغ است.
شیطان همیشه کرهها را میگیرد.
ندیدهای که خواب آنوقت شیرینترینِ خوابهاست؟!
🌴💎🌹💎🌴
💜 #شهید تورجی زاده در نخستین روزهای سال 63 به گردان ما آمد و بعد از صحبتهایی که بینمان رد و بدل شد گفتم:به یک شرط تو رو قبول میکنم، باید بی سیمچی خودم باشی!
قبول کرد و به گردان ما ملحق شد؛مدتی گذشت.
محمد گفت:میخواهم بروم بین بقیه نیروها.
گفتم:باشه اما باید مسئول دسته شوی,قبول کرد.
این نخستین باری بود که مسئولیت قبول میکرد؛بچهها خیلی دوستش داشتند. همیشه تعدادی از نیروها اطراف محمد بودند.
💛چند روز بعد گفتم:محمد باید معاون گروهان شوی.
قبول نمیکرد، با اصرار به من گفت:به شرطی که سهشنبهها تا عصر چهارشنبه با من کاری نداشته باشی!
با تعجب گفتم:چطــور؟
با خنده گفت:جان آقای مسجدی نپرس!
قبول کردم و محمد معاون گروهان شد. مدیریت محمد خیلی خوب بود.
💜مدتی بعد دوباره محمد را صدا کردم و گفتم: باید مسئول گروهان بشی.
رفت یکی از دوستان را واسطه کرد که من این کار را نکنم.
گفتم:اگر مسئولیت نگیری باید از گردان بری
کمی فکر کرد و گفت:قبول میکنم، اما با همان شرط قبلی!
گفتم:صبر کن ببینم. یعنی چی که تو شرط میگذاری؟اصلا بگو ببینم بعضی هفتهها که نیستی کجا میروی؟
اصرار میکرد که نگوید, من هم اصرار میکردم که باید بگویی کجا میروی.
💛بالاخره گفت: حاجی تا زنده هستم به کسی نگو، من سهشنبهها از این جا میرم #مسجد_جمکران و تا عصر چهارشنبه برمیگردم.
با تعجب نگاهش میکردم. چیزی نگفتم. بعدها فهمیدم مسیر 900 کیلومتری دارخــوئیــن تا جمکـران را میرود و بعد از خواندن نماز #امام_زمـــان (عج) برمیگردد.
او میگفت: یک بار 14 بار ماشین عوض کردم تا به جمکران رسیدم.بعد هم نماز را خواندم و سریع برگشتم...