eitaa logo
دلداده‌ انقلاب
3.6هزار دنبال‌کننده
24.9هزار عکس
22.4هزار ویدیو
200 فایل
✅به کانال #دلداده_انقلاب [دلدادگی سابق] خوش آمدید شعار کانال:عشق و دلدادگی را در نوکری اهلبیت و اربابمون سیدالشهدا (علیهم السلام) بیاموزیم که عشق، همان ایثار جان است در راه معشوق 👈دلداده‌ اربابمون حسینیم ودیانت ماعین سیاست ماست 🧲پل ارتباطۍ @adminn19
مشاهده در ایتا
دانلود
مدتهاست دیگر دستم نای نوشتن ندارد! نه فقط دستم، که دلم هم قلم را یاری نمی کند. اصلاً از چه بنویسم؟ یا برای که بنویسم؟ از حاکمانی بنویسم که قراربود خدمتگزار و امین و مدافع من و امثال من باشند بنویسم، حال آنکه امروز دشمن جان و مالم شده اند؟ همان ها که می گفتند چنان رونق زندگیم را باد می کنند، که دیگر دستم سویشان دراز نباشد!؟ نگو که منظورشان این بود که می خواهند دستم را از آسایش، رفاه، امنیت اقتصادی و حتی نان، کوتاه کنند.! یا از وکلایی بنویسم که قرار بود در وکیل مدافع من در برابر زورگویی ها و تمامیت خواهی ها و چپاولگری های دیکتاتورگونه ی حکام باشند و امروز گردن کش و پشت چشم نازک کنان، فحش و ناسزا و تهدیدشان نصیب من و، دفاع و وکالتشان در جیب همان حکام است؟ یا شاید باید بنویسم از خاک به خون شسته ای که قرار بود مدینه فاضله ی پابرهنگان و کوخ نشینان و جهان باشد و امروز...!؟ گیرم که گفتم و نوشتم! برای که بنویسم؟ برای کدام مردم؟ همان مردمی که شب عاشقند و صبح فارق؟ آن ها که شب دست بر شکم ناله گرسنگی سر می دهند و صبح چشم بر کمر باریک و لب و لوچه ی بزک کرده ی رقاصه های سرمست، آواز روشنفکریشان را روی کاپوت ماشین های کنار خیابان به سبک ! می نمایانند!؟ اما چه می شود کرد؟ بالاخره یکی باید بنویسد! یکی باید بگوید و بنالد! باید فریاد بزند، از هر تریبونی که می تواند! باشد یا ! دانشگاه باشد یا ! بگوید که آن ها که قرار بود خادم باشند چطور شد که فرعون شدند؟ یا آن ها که باید ناظر می شدند، چطور مزورانه و منتفعانه غافل شدند؟ دانشگاهی که می خواست متخصص متعهد روانه جامعه کند، چگونه سرکرگبین شد و صفرا فزود؟ و ای که قرار بود امینی و طباطبایی و قاضی و بهلول و بهجت و و خامنه ای و ... بپروراند سرش به مبحث شیرین نجس پاکی آب دهان گربه و حلال و حرام میزان گِردی صورت نسوان،! گرم شد؟ آری یکی باید باشد که بگوید و بنویسد و البته فحش و چوبش را هم به جان بخرد و باز بگوید و بنویسد... تا نفسی هست و خدایی هست...! ✍به قلم http://Sapp.ir/deldadegi دلدادگی💙
مدتهاست دیگر دستم نای نوشتن ندارد! نه فقط دستم، که دلم هم قلم را یاری نمی کند. اصلاً از چه بنویسم؟ یا برای که بنویسم؟ از حاکمانی بنویسم که قراربود خدمتگزار و امین و مدافع من و امثال من باشند بنویسم، حال آنکه امروز دشمن جان و مالم شده اند؟ همان ها که می گفتند چنان رونق زندگیم را باد می کنند، که دیگر دستم سویشان دراز نباشد!؟ نگو که منظورشان این بود که می خواهند دستم را از آسایش، رفاه، امنیت اقتصادی و حتی نان، کوتاه کنند.! یا از وکلایی بنویسم که قرار بود در وکیل مدافع من در برابر زورگویی ها و تمامیت خواهی ها و چپاولگری های دیکتاتورگونه ی حکام باشند و امروز گردن کش و پشت چشم نازک کنان، فحش و ناسزا و تهدیدشان نصیب من و، دفاع و وکالتشان در جیب همان حکام است؟ یا شاید باید بنویسم از خاک به خون شسته ای که قرار بود مدینه فاضله ی پابرهنگان و کوخ نشینان و جهان باشد و امروز...!؟ گیرم که گفتم و نوشتم! برای که بنویسم؟ برای کدام مردم؟ همان مردمی که شب عاشقند و صبح فارق؟ آن ها که شب دست بر شکم ناله گرسنگی سر می دهند و صبح چشم بر کمر باریک و لب و لوچه ی بزک کرده ی رقاصه های سرمست، آواز روشنفکریشان را روی کاپوت ماشین های کنار خیابان به سبک ! می نمایانند!؟ اما چه می شود کرد؟ بالاخره یکی باید بنویسد! یکی باید بگوید و بنالد! باید فریاد بزند، از هر تریبونی که می تواند! مجازی باشد یا کوچه و بازار دانشگاه باشد یا ! بگوید که آن ها که قرار بود خادم باشند چطور شد که فرعون شدند؟ یا آن ها که باید ناظر می شدند، چطور مزورانه و منتفعانه غافل شدند؟ دانشگاهی که می خواست متخصص متعهد روانه جامعه کند، چگونه شد محل فروش دل و قلوه ی بی سوادهای عاشق مدرک؟ و ای که قرار بود امینی و طباطبایی و قاضی و بهلول و بهجت و و خامنه ای و ... بپروراند سرش به مبحث شیرین نجس پاکی آب دهان گربه و حلال و حرام میزان گِردی صورت نسوان،! گرم شد؟ آری یکی باید باشد که بگوید و بنویسد و البته فحش و چوبش را هم به جان بخرد و باز بگوید و بنویسد... تا نفسی هست و خدایی هست...! ✍به قلم @deldadegi