⚫️ یا قاسم ابن الحسن (ع) ❤️
حسن جوان شده یا اینکه مرتضی آمد ؟
و یا که ماه ، به صحرای نینوا آمد ؟
تو قاسم بن حسن یا که نه ... یَلِ جَمَلی ؟
که از وقار قَدَت بوی مجتبی آمد
زره نیاز نداری ، تو بچه ی حسنی
که هیبت تو به چشمانم آشنا آمد
"وان یکاد بخوانید و بر فراز کنید"
که پهلوان حسن ... شیر کربلا آمد
نگو که یک نفر آمد به رزمگاه حسین
برای یاری من لشکر خدا آمد
مریض هجر حسن بوده ام خدا را شکر
تو آمدی و به همراه تو شفا آمد
به قامت تو بگویم هزارها تکبیر
کمی درنگ بکن تا ببینمت دلِ سیر
رجز بخوان که رجزهایت افتخار من است
بگو که "اِبن حسن" بودنم شعار من است
برادرم حسن انگار ، در کنارم هست
و با غرور ، بگوید که یادگار من است !
از آن طرف پدرم آمده به بدرقه ات
و داد می زند این تیغ ذوالفقار من است
صدای مادرم آمد ... ادب کنید ، همه
به ناله گفت که این مرد ، از تبار من است
تمام اهل حرم آمدند ، پشت سرت
صدای عمه ات آمد که این قرار من است
ولی نگاه تو می گفت ، می روم میدان
که جام سرخ شهادت در انتظار من است
تو رفتی و همه ی دلخوشی ما هم رفت
تمام دار و ندارم به رزمگاهم رفت
کمی گذشت و شنیدم صدای حنجر تو
و مثل "باز" رسیدم کنار پیکر تو
میان دشت ، صدای شکستنت پیچید
میان خیمه ی زنها شکست مادر تو
تمام لشکر دشمن به کشتنت مشغول
میان دست کسی بود ، کاکُل سر تو
تو دانه دانه شدی و به دشت ، پخش شدی
و خاک ، ساخته تسبیحی از سراسر تو
همینکه حُرمتِ محرابِ ابروی تو شکست
نشست یک نفر اینجا به روی منبر تو
تو دست و پا زدی و دست و پام لرزیدند
عموی پیر ، زمینگیر شد برابر تو
کنار پهلوی تو کوچه ی غمم پیداست
چقدر روضه ی تو مثل مادرم زهراست
#یا_قاسم_ابن_الحسن_ع
#و_هو_الکریم_ابن_الکریم
📝رضا_قاسمی
دلدادگی💙
https://sapp.ir/deldadegi
هدایت شده از دلدادگی آبی
✅ یا قاسمبنالحسن (علیهالسلام)
حسن جوان شد و از عرشِ خیمهها آمد
نماز ظهر شد و ماهِ کربلا آمد
تو قاسمبنعلی یا یَلِ یَلِ جَمَلی؟!
همینکه آمدی انگار مرتضی آمد
زره نپوش، که جوشنکبیر میخواهی
برای حرز تو از آسمان دعا آمد
که گفته یک نفری؟ ای سپاه یکنفره!
برای یاری من لشکر خدا آمد
همینکه نامهرسانِ من از مدینه شدی
دوباره عطرِ نفسهای مجتبی آمد
برو به جنگِ سپاهی که دشمن حسناند
من اِنیَکاد شدم تا تو را نظر نزنند
رجز بخوان که رجزهایت اقتدار من است
بگو که «اِبنِحسن» بودن افتخار من است
صدایی از نجف آمد زمان بدرقهات
که گفت این نوهام تیغ ذوالفقار من است
رسید مادرم از عرش و گفت با پدرت
شبیه تو پسرت نیز رازدار من است
و نالهی پدرت از میان کوچه دوید
حسین گریه کن؛! این روضه یادگار من است
نگاه خیسِ تو میگفت: وقت پرواز است
که بام سرخ شهادت در انتظار من است
حرم سیاه به تن کرد، از حرم رفتی
به شوقِ بوسه به دستان مادرم رفتی
کمی گذشت، شنیدم فغان میدان را
صدای هلهلههای سپاه شیطان را
غبار معرکه میگفت آسمان ابریست
نگاه ابری من دید، سنگباران را
سرِ تلاوتِ تو اختلاف افتاده
ببین به دست همه آیههای قرآن را
به خاطرت به تنم میخرم؛ کمی دیگر
شبیه پیکر سرخت سُمِ ستوران را
چه روضهای؛ ملکالموت نیز حیران است
میان جسمِ تو پیدا نمیکند جان را
زیادتر شدی اما چقدر کم شدهای
چقدر روضه شدی؛ مثل مادرم شدهای
#یا_قاسم_ابن_الحسن_ع
#و_هو_الکریم_ابن_الکریم
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
🖌رضا قاسمی
@deldadegiabi
دلدادگی آبی💙