#شما_گفتید...
+چشمانم را می بندم و به خودم فکر می کنم ،به تو،به همه ی چیز هایی که باید الان سر جایشان می بودند و نیستند به جایی که حالا ایستادهام و...الحق که چه بد جا و چه بد زمانیست . من همانم ، همان ادم دیوانه،پر از مرگ و لبریز از غرور اما تو که می دانی و می فهمی و از هر کس به من نزدیک تری بگو چه کنم تو بگو چگونه خودم را از دست خودم نجات بدهم تو بگو چاره ی کار چیست، که اگر به من باشد ، همین حالا بار وبنه را جمع می کنم و می روم جایی که حداقل، ادمی نباشد که دم به دیقه بپرد وسط حریر افکارم لگد مالش کند و چینی خیالم را ترک بزند ؛شاید این گونه تسکین یابم . حالا که می بینی و می شنوی و می فهمی ام کاری کن ،قبل از ان که برای همیشه از خودم و همه یتان کوچ کنم .
مــٰآ
و سوگند به سوره شرح🍃 +تو اولین باره بندگی میکنی .. ولی خُدآ،خیلی وقت خدآیی می کنه! تآحالا چند بار خد
و قسم به سوره بقره ش⿻ 𖠇
نه اینکه بخوآم آخر دآستآنو لو بدم؛ بیمزه بشه هآ نه . .
ولی تهش همه چی درست میشه
خُدآ خودش درستش میکنه وآست رفیق!
چی خوشحآلت میکنه؟!
همونو واست آرزو میکنم.ꦿ ⸙-
مــٰآ
-حالا یه چی میگم و برق هارو خاموش میکنم؛ °انسان بی اندوه،تنها سایهای از انسان است.
-حالا یه چی میگم
و
برق هارو خاموش میکنم؛
خدایی که به پرندگان مسیر را نشان میدهد
انسان را نیمه ی راه رها نمیکند.. خب؟