چه قشنگ گُفتن خسته بودنُ🍃
|ولی خودمونیم شعر چه زبون شیرینیه|
شعر=زیبنده غم نه؟!
[از او که گفت یار تو هستم ولی نبود
از خود که زخم خوردهام از یار، خسته ام
با خویش در ستیزم و از دوست در گریز
از حال من مپرس که بسیار خستهام]
• محمدعلی_بهمنی
او آموخته بود در مصیبتها فقط با یک لبخند به دیگران سوادِ عشق را بیاموزد .
- نامه از احمدرضا احمدی به پرویزِ دوایی
چقد یه ادم میتونسته خوب باشه،که جنآب محتشم همچین چیزی گُفتن:
[ ز رفتن تو، من از عمر بینصیب شدم
سفر تو کردی و من در جهان غریب شدم]
• محتشم کاشانی