دوران نامزدی، دوران ساخت عاشقانههای فانتزی نیست!!
دوران کسب شناخت حداکثری از شریک زندگیه...!🌱,
AUD-20210305-WA0095.m4a
3.38M
صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی
به سفارش اقاصاحب الزمان ارواحنا له الفداء🌸
هرعملی رودرعصر جمعه ترک کردی این صلوات رو ترک مکن.
التماس دعای فرج.🌹
🦋🌹💖
@hedye110
┄┅─✵💔✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
🏴🇮🇷🏴🇮🇷🏴🇮🇷
@hedye110
#سلام_امام_زمانم 💖
ای یوسف گم گشتهٔ غایب ز نظرها
جان بر لب عشاق رسیدست کجایی
باز آی و نظر کن به من خستهٔ بیمار
جانم به فدایت که طبیب دل مایی
فرج مولا صلواتــــــ
#اللهم_عجل_لوليک_الفرج
@hedye110
#بامدادخمار🪴
#قسمتچهلیکم
🌿﷽🌿
بوي نان
سنگك تازە دو آتشه، غل غل سماور، كره و پنير، دنگ و
دانگ استكان و نعلبكي كه به اتاق رو به حياط مي بردند؛
.صداي پاي دده خانم؛ گفت و گوي بي خيال و شاد او با
مادرم؛ و صداي نق نق منوچهر از خواب بيدارم كرد
مادرم، دايه جان و دده خانم همه مهربان بودند. همه در
تدارك سفر بودند. خواهرم خجسته شاد و شنگول از يك
هفته ماندن در شميران كه عالمي داشت. مخصوصاً كه
باغ، باغ بزرگ و پر درخت عمو جان باشد. نه آن تكه
زمين
قلهك آقا جان كه بيشتر به صورت مزرعه گسترده اي بود
كه در آفتاب داغ تا چشم كار مي كرد دشت را در دامن
سبز خود مي گرفت و براي ما گوجه فرنگي و خيار و
بادنجان به سوغات مي فرستاد. زميني كه پدرم به تازگي
نيمي
.از آن را درختان ميوه كاشته و قصد محصور كردن و
ساختمان در آن را داشت
عمو جان واقعاً باغش باغ بود. پر پيچ و خم. با جويباري
كوچك در مقابل ساختمان كه در ته باغ، آن جا كه وارد مي
شد،
نهري خروشان بود. باغ پر از درختان پر ميوه و بسيار با
صفا بود. بوي درخت گردو مشام انسان را پر مي كرد.
درختان بادام رديف به رديف تا بي نهايت كاشته شده بود و
هنگامي كه به شكوفه مي نشستند عطر آن ها و صداي
.وزوز بال زنبورهاي عسل واقعاً خيال انگيز بود. بعد،
بيرون از باغ، دورتر از باغ، در دامنه هاي البرز، شكار
دست و رويم را شستم. از صدقه سر قناتي كه از زير خانه
ما عبور مي كرد آب حوض پاك و شفاف بود. حالا كه هوا
گرم بود، صبح ها پنجره ها را باز مي كردند. نشستن كنار
بساط صبحانه و گوش دادن به غل غل سماور و تماشاي
حوض و گل و گياه خود عالمي داشت. بعد از ناشتايي مي
خواستم به بهانه ديدار خاله ام از خانه بيرون بروم كه خاله
خود از راه رسيد. پس از سلام و احوالپرسي يك راست
رفت كنار مادرم نشست و منوچهر را بغل كرد و قربان
صدقه
:اش رفت. وقتي خجسته وارد اتاق شد، نوبت قربان صدقه
رفتن به او رسيد. آن گاه رو به مادرم كرد و گفت
نازنين جان، بالاخره تكليف اين پسر بيچارە من چه مي
شود؟ تا كي بلاتكليف بنشيند! من امروز آمده ام تكليف -
.او را روشن كنم
:مادرم با متانت جواب داد
ّو آبجي، گفتم، آقا مي گويند بلا
تكليفي ندارد. تا
محبوبه در خانه است كه نمي شود خجسته را شوهر -
.داد
خوب، من كه نمي گويم عقدشان كنيم. مي گويم يك شيريني
خوران كوچك راه بيندازيم كه مطمئن شويم دختر -
...مال ماست
:خجسته شرم زده از اتاق خارج شد. مادرم گفت
آخر آبجي چه عجله اي است كه شما مي كنيد؟ مگر ما بيوه
زن شوهر مي دهيم كه شيريني خوران كوچك
.بگيريم؟ دختر ما كه از مال شما. ولي تازه يازده
سالش است. هنوز دهانش بوي شير مي دهد
اين هم از آن حرف هاست نازنين. من خودم نه ساله بودم
كه عقدم كردند. حالا تو مي گويي خجسته بچه است؟ -
.نه جانم، شما داريد بهانه مي گيريد
:مادرم گفت
اي واي، اين چه حرفي است آبجي؟ چه بهانه اي؟ به جان
خودتان من هم از خدا مي خواهم. حميد مثل پسر خودم -
است. الحمدالله عيب و ايرادي هم كه ندارد تا بخواهيم بهانه
بگيريم. حالا كه اين طور شد، چشم. من باز هم با پدرش
.صحبت مي كنم و خبرش را به شما مي دهم
اين چندمين باري بود كه خاله تقاضاي نامزد شدن خجسته
را پيش مي كشيد و پدرم و مادرم تعلل مي كردند. چون
من هنوز ازدواج نكرده بودم. چون حميد مي خواست زنش
را به گيلان ببرد و آن جا زندگي كند. چون مادرم طاقت
.دوري فرزندانش را نداشت
خاله جان كه رفت، تصميم خود را گرفتم. بلند شدم. چادر
و چاقچور كردم تا به خانه خواهرم بروم. مادرم گرفتار
:منوچهر و كارهاي روزمرە منزل بود. پرسيد
تنها مي روي؟
پس با كه بروم! دايه جان گرفتار منوچهر است. دده خانم
هم پا درد دارد. هوا خوبست. دلم مي خواهد امروز -
.پياده بروم
شب بر مي گردي؟ -
!بله، بر مي گردم. بالاخره آبجي نزهت مرا با كسي مي
فرستد. تنهايم كه نمي گذارد -
:مادرم گفت
.تو هم كه سرت را مي زنند دمت را میزنن منزل نزهت هستي.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>
8.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری_موشن #استاد_شجاعی
• من میدونم برای حرفی که داره میزنه، باید سکوت کنم... اما نمیتونم جواب ندم !
• من میخوام اشتباهش رو ببخشمشها... اما نمیتونم فراموش کنم !
• من میخوام دوستش داشته باشما ... اما نمیشه !
✘ چکار کنم؟
منبع : کارگاه سکوت و جدل
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#دلنوشتهوحدیث
eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
🏴🏴🏴🏴
7.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تاثیر غذا بر معضلات اخلاقی
✅ بد اخلاقی ها برطرف می شود اگر #نمک، #شکر، #روغن و نان
خود را اصلاح کنید.
👤حجت الاسلام مهدوی ارفع
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#دلنوشتهوحدیث
eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
🏴🏴🏴🏴
⭕️ سلامی حکم پاسداری #فرزاد_بادپا را صادر کرد
🔹در مراسمی با حضور فرمانده کل سپاه ضمن تقدیر از فرزاد بادپا، نیروی خادم فداکار حرم مطهر شاهچراغ (ع) که توانست تروریست داعشی را زمینگیر و خلع سلاح کند، وی به درجه پاسداری مفتخر شد .
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#دلنوشتهوحدیث
eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
🏴🏴🏴🏴
﷽
💠 آیت الله فاطمی نیا:
یک "خشم فرو خوردن"، انسان را از هزار رکعت نماز، زودتر به خدا میرساند.
#برای_دیگران_ارسال_کنید
🌺 نشر پیام صدقه جاریه است 🌺
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#دلنوشتهوحدیث
eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
🏴🏴🏴🏴