eitaa logo
دلنوشتـه🇵🇸
8.9هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
799 ویدیو
11 فایل
بـسـم الله الـرحمن الـرحیم حرمت بس که شبيه است به محراب نماز هرکه آمد به تماشاي تو در سجده فتاد کپی با ذکر صلوات آزاد حرفاتونو اینجا میخونم payamenashenas.ir/delneveshtehrj
مشاهده در ایتا
دانلود
كاري به خاطر رمضانم نكرده ام امّـا گرفت دست تهیِ مرا حسين ✍ ️@delneveshtehrj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتی انگشت مبارک رو زدین رو آی دی کانال یه زحمت بکشین اون پایین رو هم بزنین خوشحال میشیم به خدا😅☺️😍😍
مثل خدا که در رمضان خوب می خرد آقا تو هم به ما رمضانی نگاه کن عجل علی ظهورک یابن الحسن، بیا حیف است پشت ابر بمانی، نگاه کن ✍ ️@delneveshtehrj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بی عشق دوزخِ بی روحی ست ڪه در آن احساس به رفته است ✍ ️@delneveshtehrj
اولين جمعه‌ی ماه رمضان می‌خوانم من دعای فرجش را به لبِ عطشانم ... ✍ ️@delneveshtehrj
إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ پروردگار من البته دعای بندگان را شنواست ✍ ️@delneveshtehrj
برڪت ، تنهـا نـانِ درونِ سفـره نیسـت… بـرکت گاهی آدمیست ڪه با بـودنش در سفـره‌ی قـلبت ، زیبا می‌ڪند ادامه‌ی زندگی‌ات را.. ✍ ️@delneveshtehrj
خوشبختی زمانیست که وجودت به دیگران آرامش میدهد. هروقت احساس کردی دیگران درکنارت آرامش دارند بدان که خوشبختی. چون خودت آرامی که میتوانی دیگران را آرام کنی... لحظه هاتون آرام و شاد ✍ ️@delneveshtehrj
✨ خوشبختی یعنے: داریم با حسین حسین تو پیر مےشویم خوشحال از این جوانے از دست داده ایم @delneveshtehrj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃|توقع از دیگران آغاز رنج هایی هست که ما درزندگی متحمل می شویم! اگر به کسی مهربانی میکنی وتوقع تلافی کردن از آن شخص را داری بدان که شما مهربان نیستی فقط درحال معامله وتجارت هستی... ✍ ️@delneveshtehrj
زندگی شوق رسیدن به همان فردایی است که نخواهد امد تو نه دیروزی نه فردایی ظرف امروز پر از بودن توست زندگی را دریاب... ✍ ️@delneveshtehrj
آرزو می کنم؛ آن اتفاق قشنگ برایت امروز بیفتد آن بهانه ی زیبا را امروز بیابی آن خبر به گوش ات برسد و آن دلخوشی زمانش امروز باشد. . . ✍ ️@delneveshtehrj
الهی گرفتار آن دردم كه تو دوای آنی و در آرزوی آن سوزم كه تو سرانجام آنی ✍ ️@delneveshtehrj
خارِ رهم مگر به نگاه تو گُل شوم... صلّوا على رسولِ الله و آله ﷺ ✍ ️@delneveshtehrj
اللَّهُمَّ احْرُسْنِي بِحَرَاسَتِكَ خدایا خودت نگهبان دلم باش ✍ ️@delneveshtehrj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ وَمَن يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ ... چهار سالھ بودم ڪھ با مدادشمعے بھ جان دیوارِ خانھ افتادم و یڪ خانھ ، ماشین و ببعے ڪشیدم! مادرم دلخور شد اما تا لب و لوچھ آویزانم را دید در آغوشم ڪشید و درگوشم زمزمھ ڪرد: عیبے نداره عزیزدلم! طوری نیست! مامان مےبخشھ ... دوازده سالھ بودم ڪھ یڪ لگد خواباندم زیر توپ فوتبالم آن هم درست وسطِ خانھ و سرویس فنجان چینے مادرم ناقص شد! با حسرت تڪھ های شڪستھ را جمع میڪرد و دلخور از شیطنت بےجای پسرش زیر لب غر میزد... اما بھ محض آنڪھ بغض پلڪم را خیس ڪرد و سرم را تاجایے ڪھ ممڪن بود پایین انداختم ... در آغوشم ڪشید و در گوشم زمزمھ ڪرد: عیبے نداره عزیز دلم! طوری نیست! مامان مےبخشھ... شانزده سالھ بودم و پشت لبهایم سبز شده بود ... بیست و سھ سالھ بودم و همھ میگفتند حسابے مرد شده ام ... بزرگ میشدم... اشتباه هاتم هم قد میڪشیدند ... مادرم میبایست روی پنجھ پا مےایستاد تا بتواند در آغوشم بڪشد و درگوشم زمزمھ ڪند : عیبے نداره عزیزدلم! وارد دانشگاه ، جامعھ ی ڪاری دوستان و جمع های مختلف شدم و فهمیدم هیچ ڪس جز مادر آدم نمیتواند از ڪوتاهےات چشم پوشے ڪند... همھ دیر یا زود خستھ میشوند یڪ جا روی سرت آوار مےشوند و ڪل زندگےات را جلوی چشمت مےڪشند بھ طرز مضحڪے شبیھ ضبط صوت میمانند و هرجا ڪھ نقصے خطایے از چشمت ، دهانت یا جای دیگر بیرون زد حفظش میڪنند تا شاید یڪجا بھ دردشان خورد و توانستند پرونده ات را بزنند زیر بغلت! فهمیدم مادر آدمیزاد تنها موجودیست ڪھ تصمیم میگیرد آلزایمر داشتھ باشد! و این نهایت عاشقیست! یڪبار برایش چای ریختم و پایین پایش چمبره زدم و پرسیدم: از مادرها فراموشڪار تر هم هست ؟! لبخند زد و در گوشم زمزمھ ڪرد : !♥️ ✍ @delneveshtehrj
✨ _وَ اَعمِ اَبصارَ قُلُوبِنا عَمّا خالَفَ مَحَبَّتَک و چشمهایمان را از آنچه مخالف عشقِ توست کور کن... |دعای ۹|♥️ ✍ @delneveshtehrj
ای گشاینده‌ی گره‌های دشوار ای شکننده‌ی ناملایمات و سختی‌ها ﺩﺷﻮﺍری‌ها ﺑﻪ ﻗُﺪﺭﺕ ﺗﻮ ﻫﻤﻮﺍﺭ می‌شود و با لطفت؛ اسباب هر کار فراهم ✍ ️@delneveshtehrj
در روزِ نهم از عطشِ یــــار بخوانید "ای اهلِ حرم، میر و علمدار" بخوانید ... ✍ ️@delneveshtehrj
دلنوشتـه🇵🇸
در روزِ نهم از عطشِ یــــار بخوانید "ای اهلِ حرم، میر و علمدار" بخوانید ... #یاساقی ✍ ️@delneves
به دلش حسرت بوسیدن لبهای تو‌ ماند دست رد خورده‌ترین سائل دنیاست فرات ✍ ️@delneveshtehrj
در کتاب انوار المجالس صفحه سیصدو چهارده نقل مى کند از حسن بصرى که گفت: یک روز در بازار آهنگران بغداد مى گذشتم که ناگهان چشمم افتاد به آهنگرى که دستش را داخل کوره حدادى مى کند و آهن گداخته شده قرمز را مى گرفت بدون آنکه ابدا احساس سوزشى کند روى سن دان مى گذاشت و با پُتک روى آن مى زد و به هر نوع که مى خواست در مى آورد ومى ساخت. چون مشاهده این کار شگفت انگیز بود مرا وادار به پرسش از او کرد رفتم جلو سلام کردم جواب داد بعد پرسیدم آقا مگر آتش کوره و آهن گداخته بشما آسیبى نمى رساند؟ آن مرد گفت: نه. گفتم چطور؟ گفت: یک ایّامى در اینجا خشک سالى و قحطى شد ولى من همه چیز در انبار داشتم. یکروز یک زن وجیه و خوش سیمائى نزد من آمد و گفت اى مرد من کودکانى یتیم و خردسال دارم و احتیاج به آذوقه و مقدارى گندم دارم خواهشمندم براى رضاى خدا کمکى بکن و بچه هاى یتیم مرا از گرسنگى و هلاکت نجات بده منهم چون بهمان یک نظر فریفته جمالش شده بودم، در مقابل خواسته اش گفتم: اگر گندم مى خواهى باید ساعتى با من باشى تا خواسته ات را برآورده کنم. آن زن از این پیشنهاد ناراحت و روترش کرده و رفت. روز دوم باز آن زن نزدم آمد، در حالیکه اشک میریخت، سخن روز قبل را تکرار نمود، من هم حرفهاى روز گذشته را براى او تکرار کردم، دوباره بادست خالى برگشت، دوباره روز سوّم دیدم آمد و خیلى التماس مى کند که بچه هایم دارند مى میرند بیا و آنها را از گرسنگى و مرگ نجات بده من حرفم را تکرار کردم و دیدم آن زن بطرف من مى آید و پیداست که از گرسنگى بى طاقت شده. خلاصه وقتى که نزدیک مى شد به من گفت: اى مرد من و بچه هایم گرسنه هستیم بیا و رحمى کن و گندمى در اختیار ما بگذار؟ من گفتم:اى زن بیخودى وقت من و خودت را نگیر همان که بهت گفتم بیا با من باش تا بتو گندم دهم. در این موقع زن به گریه افتاد و زیاد اشک ریخت و گفت: من هرگز از این کارهاى حرام نکردم و چون دیگر طاقت نمانده و کار از دست رفته و سه روز است که خود و بچه هایم غذائى نخورده ام بآنچه که میگوئى ناچارا حاضرم ولى بیک شرط گفتم به چه شرطى ؟ گفت: بشرط اینکه مرا بجایى ببرى که هیچ کس ما را نبیند. مرد آهنگر گفت: ناراحت نباش من اتاق های زیادی دارم،تو در تو و جایی می رویم که هیچکس نبیند…رفتم و او از دنبالم آمد تا به اتاق اندرونی رفتیم. همینکه خواستم از او بهره اى بردارم. دیدم آن زن دارد مى لرزد و خطاب بمن گفت: اى مرد! چرا دروغ گفتى و خلاف شرطت عمل کردى ؟ گفتم کدام شرط؟ گفت: مگر بنا نبود مرا بجاى خلوت ببرى تا کسى ما را نبیند؟ گفتم: آرى مگر اینجا خلوت نیست ؟ گفت: چطورى اینجا خلوت است با آنکه پنج نفر مواظب ما هستند و ما را دارند مى بینند؟! «ألَم یَعلَم بأنَّ اللهَ یَری» (علق 14) آیا نمی دانی که خدا می بیند؟ اول خداوند عالم و غیر از او دو ملکى که بر تو موکلند و دو ملکى که بر من موکلند همه شان حاضراندو ما را مشاهده مى کنند با این حال تو خیال میکنى اینجا کسى نیست که ما را ببیند؟ بعدا گفت: اى مرد بیا و از خدا بترس و آتش شهوت خود را بر من سرد کن تا منهم از خداى خود بخواهم حرارت آتش را از تو بردارد و آتش را بر تو سرد کند. من با شنیدن سخنان زن و آیه قرآن متنبه شدم و با خود گفتم این زن با چنین فشار زندگى و شدت گرسنگى اینطور از خدا مى ترسید ولى تو که این همه مورد نعمتهاى الهى قرار گرفته اى از او (خدا) نمى ترسى ؟ فورا توبه کردم و از آن زن دست کشیدم و گندمى را که میخواست باو دادم و مرخصش کردم. زن چون این گذشت را از من دید و جریان را بر وفق عفت خود دید سرش را به سمت آسمان بلند کرد و گفت اى خدا همینطور که این مرد حرارت شهوتش را بر خود سرد نمود، تو هم حرارت آتش دنیا و آخرت را بر او سرد کن از همان لحظه که آن زن این دعا را در حقم کرد حرارت آتش بر من بى اثر شد. آری اگر خدا اراده کند همانطور که آتش را بر حضرت ابراهیم علیه السلام سرد کرد بر سایر بندگانش هم سرد خواهد کرد: (قُلنَا یَا نَارُ کُونِی بَرداً و سَلاماً عَلَی اِبراهِیم)(انبیاء/69) «ای آتش! بر ابراهیم سرد و سلامت باش» منبع:قصص التوابین یا داستان توبه کنندگان ✍ ️@delneveshtehrj