دلنوشتـه🇵🇸
✨ امام حسین(ع):❤️ تا میتوانید درباره #پسرم_مهدی بنویسید ، او در زمان خودش مظلوم است.⛅️ #حرف_حساب♥️
✨
مهدی جان💚
گریهام روی ریا بود به رویم نزدی
عَمَلم ضد شما بود به رویم نزدی
همه جا جار زدم نوکر در خط توام
راه من از تو جدا بود به رویم نزدی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج♥️
✍ @delneveshtehrj
✨
لا تكن كالفـرح يمرّ عابراَ ويختفي، كن كالحـزن حبيبي وامكث معي...
محبوبِ من! مثلِ شادی نباش که میگذرد و پنهان میشود. مثلِ غم باش و با من بمان..
.
#غادة_السمان♥️
✍ @delneveshtehrj
دلنوشتـه🇵🇸
✨ واجب ترین عبادت ما ذکر "یاعلی" ست بی خود اسیر نافلـهی مستـحب شدیم... #یکشنبه_های_علوی♥️ ✍ @deln
✨
#مولا_علی جان💚
در آن دلی که حبّ تو باشد گناه نیست
اعمال شیعیان تو آقا تباه نیست
#یکشنبه♥️
✍ @delneveshtehrj
دلنوشتـه🇵🇸
✨ گرفتی هرچه را دادی ، خیالی نیست اما من دلی را که سپردم دست تو ، دیگر نمیگیرم #مرتضی_جهانگیری♥️
✨
شبیه آتشی در باد خاکستر نمی گیرم
اگر خاموش گردم شعله را از سر نمی گیرم
به من از خم شدن چیزی مگو چون آنچنان سختم
که شکل از ضربه های پتک آهنگر نمی گیرم
گرفتی هر چه را دادی، خیالی نیست اما من
دلی را که سپردم دست تو،دیگر نمی گیرم
من آن مرغم که بگشایی قفس را باز می ماند
به هر جا خو کنم دیگر، از آنجا پر نمی گیرم
به من گفتی که هر چیزی بهای در خوری دارد
بهای عشق من مرگ است از آن کمتر نمی گیرم
#مرتضی_جهانگیری♥️
✍ @delneveshtehrj
دلنوشتـه🇵🇸
✨ #حسین_جان✋ آتش گرفتہ دل،ز #فراق هوای تو داردبهانہ ے #حرم باصفای تو #آقا دوای زخم دلم یڪ #زیارٺ ا
✨
همه ما عاشق
آفریده شدهایم
اما معشوقمان را
خودمان انتخاب
میکنیم
#عشق_اول_و_آخر_حسین♥️
✍ @delneveshtehrj
✨
از آدم هایی که حافظه ضعیفی
در به خاطر سپردن مهربانی های
اطرافیانشان دارند فاصله بگیرید
چــــون ...
آن ها
بزرگ ترین تخصص شان این است
که شما را از
خــوب بــودنــتان
پـــشيمان کنند !👌🏻
#جالب♥️
✍ @delneveshtehrj
✨
#شب_بخیر
| یومُ الحسرة |
تنها نامِ قیامت نیست !
به تمامِ روزهاےِ به شب رسیده اے ڪه در آن ، از یادِ تو غافل بوده ام
یومُ الحسرة
میگویند . . .
#خدا
#تلنگر♥️
✍ @delneveshtehrj
✨
به خودم آمدم
انگار تویی در من بود
این کمی بیشتـر از
دل به کسی بستن بود ...
#علیرضا_آذر♥️
✍ @delneveshtehrj
✨
تو پیدا میشوی در من
مَنم گُم میشوم در تو
عَجب رؤیای شیرینی ست
که هَمدم میشوم با تو
#حمید_رضا_یگانه♥️
✍ @delneveshtehrj
دلنوشتـه🇵🇸
✨ خیلی بدم ولی یقه ام را بیا نگیر با بینوا کریم که دعوا نمیکند... #علی_اکبر_لطیفیان #آقام_حسن💚 #د
✨
تویی کریمِ کرمزاده من گدا زاده
مرا خدا به تو داده تو را به من داده...
#علی_اکبر_لطیفیان
#آقام_حسن♥️
✍ @delneveshtehrj
📚#داستانی_واقعی_از_یک_قاضی_مصری
یک قاضی با ایمان مصری به نام محمد عریف در کتابی که خودش نوشته بود یک رویداد واقعی از خودش را تعریف میکند:
15 سال پیش وقتی وکیل دادگستری بودم یک روز صبح میرفتم سر کار و تا شب به خانه برنمی گشتم. جلو درب محل کارم یادم افتاد که چند برگه مهم را خانه جا گذاشتم و فورا سوار ماشینم شدم و به خانه برگشتم تا برگه ها را بردارم.
وقتی وارد خانه شدم دیدم یک مرد غریبه با زنم همبستر شده و نمیدانستم چکار کنم. خودم وکیل بوم و قوانین را خوب میدانستم و اگر آن مرد را میکشتم هیچ شاهدی نداشتم.
تصمیم گرفتم با مرد هیچ کاری نکنم و به او گفتم: از خانه من برو بیرون و من این کار را به خدا می سپارم.
آن مرد هم رفت بیرون و کمی به من خندید. یعنی به عقل من میخندید که باهاش هیچ کاری نکردم.
او رفت و به زنم گفتم: وسایلت را جمع کن تا تو را به خانه ی پدرت ببرم و از هم جدا می شویم. سوار ماشین شدیم و به راه افتادیم.
خانه پدر زنم تو یک شهر دیگر بود و تو راه فقط به آن موضوع فکر می کردم و بغض گلویم را گرفته بود تا به آنجا رسیدیم.
من کار خودم را به خدا سپرده بودم و نخواستم آبروی زنم را ببرم و به خانواده ی زنم گفتم: ما دیگر به درد هم نمیخوریم و میخواهیم از هم جدا شویم.
خانواده ی زنم میگفتن: شما تا حالا با هم مشکل نداشتید و از این حرفها. و من هم تاکید میکردم که به درد هم نمیخوریم و باید از هم جدا بشویم.
وقتی از خانه می آمدم بیرون زنم به من گفت: واقعا درود بر شرفت تو خیلی بزرگی که آبرویم را نبردی. من هم بهش گفتم: برو و توبه کن از کاری که کردی.
خلاصه از هم جدا شدیم و مدتها فکرم درگیر آن قضیه بود و همیشه وقتی توی تلویزیون یا خیابان یا محل کارم کسی را می دیدم که میخندید یاد آن مرد می افتادم که موقع رفتن به من میخندید.
بعد از مدتی دوباره ازدواج کردم و یک زن با تقوا، با ایمان نصیبم شد. سالها گذشت و بعد از 15 سال من قاضی دادگستری شدم.
یک روز یک پرونده ی قتل آمد جلو دستم و مرد قاتل را داخل آوردند.
به نظرم میرسید که آن مرد را جایی دیده ام و بعد از کلی فکر کردن یادم افتاد که همان مرد است که با زن قبلیم همبستر شده بود. ولی او مرا نشناخت.
بهش گفتم: ماجرا را برایم تعریف کن که چرا مرتکب قتل شدی.
گفت: جناب قاضی رفتم خانه دیدم یک مرد غریبه با همسرم همبستر شده و نتوانستم جلو خودم را بگیرم و با چاقو کشتمش.
گفتم: شاهد داری؟
گفت: نه
گفتم: اگر راست میگویی پس چرا زنت را هم نکشتی؟
گفت: زنم زود از خانه فرار کرد.
گفتم: نباید می کشتیش چون قانون میگوید که باید 3 شاهد ماجرا را می دیدند.
گفت: جناب قاضی اگر این اتفاق برای شما می افتاد آن مرد را نمی کشتی؟
گفتم: نه، در زمان خودش قاضی هم بوده که این اتفاق برایش افتاده و با مرد هیچ کاری نداشته.
آن موقع بود که یادش افتاد من آن وکیل 15 سال پیش هستم که با زنم همبستر شده بود و باهاش کاری نکردم.
گفتم: من آن روز کار خودم را به خدا سپردم و من الان با نوک خودکارم حکم اعدامت را صادر میکنم.
و طبق قانون باید آن مرد اعدام میشد و من حکم اعدامش را صادر کردم.
👈به در هر خانه ای بزنی فردا در خانه ات را میزنند
✍ @delneveshtehrj
✨
برگرديم به زمان هاى قديم
به ما تكنولوژى نيامده جانم
برايت نامه مينوسم!
از مبدأ معلوم، به مقصدِ نا معلوم
عزيزِ جانم؛ سلام!
كلام را كوتاه ميكنم!
ملالى نيست جز دلتنگى هاى هر شب
و مرورِ تمامِ خاطراتى كه
اى كاش از ذهنَت پاك نشده باشد!
همين!
دلتنگِ "تو"،
"من"
#علیقاضینظام♥️
#شبتونماه🌙
✍ @delneveshtehrj