eitaa logo
دلنوشتـه🇵🇸
8.9هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
800 ویدیو
11 فایل
بـسـم الله الـرحمن الـرحیم حرمت بس که شبيه است به محراب نماز هرکه آمد به تماشاي تو در سجده فتاد کپی با ذکر صلوات آزاد حرفاتونو اینجا میخونم payamenashenas.ir/delneveshtehrj
مشاهده در ایتا
دانلود
✨قبل از خواب زمزمہ ڪنیم اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً خداونداااا آخر و عاقبت ڪارهای ما را ختم بہ خیر ڪن ..." #آرامش‌شب‌نصیب‌تون #شبتون‌آروم🙂💚 ✍ @delneveshtehrj
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا ... ✨سلام میدهم و دلخوشم که فرمودید هرآنکه در دل خود یاد ماست زائر ماست #امام‌رضا💚 ✍ @delneveshtehrj
✨گر نباشد هر دو عالم گو مباش تو تمامی با توام تنها خوش است #عطار💚 ✍ @delneveshtehrj
✨جز وصل تو دل به هرچه بستم توبه بی یاد تو ، هر جا که نشستم ، توبه #ابوسعید_ابوالخیر💚 ✍ @delneveshtehrj
✨گاهی چقدر دلت برای یک خیالِ راحت تنگ میشود ...🙂 . 💚 ✍ @delneveshtehrj
‌✨ حق نداری به کسی دل بدهی الا من! پیش روی تو دو راهست فقط من یا‌ من #عاشقانه♥️ ✍ @delneveshtehrj
✨ اَسْأَلُکَ مِنْ خَیْـرِ کِتابٍ قَدْ خَلَا من خواهانِ تقدیری هستم که برایم رقم زده ای.. ♥️ ✍ @delneveshtehrj
✨ وقتے #خدا بخواهد بزرگے آدمے را اندازه بگیرد..! بہ جایِ قدش قلبش را اندازه مےگیرد :) #حرف‌حساب‌دلم♥️ #شب_بخیر🙂 ✍ @delneveshtehrj
✨ صبح اشتیاق کوچه ایست که از پنجراه اش تو می گویی؛ سلام.. #استوری♡ #صبحتون‌باطراوت♥️ ‌‌‌‌‌‌‌‌✍ @delneveshtehrj
✨ خَيرُ الضِّحكِ التَّبسُّمُ ... مهمـات کـم داریـم ! قـدری لبـخـنـد بـزن ...♥️^__^ ☺️ ✍ @delneveshtehrj
✨ عشق یعنی؛ مرا جغرافیا درکارنباشد! تو را تاریخ درکارنباشد! یعنی... تو با صدایم سخن گویی! با چشمانم ببینی! و جهان را باانگشتانم کشف کنی :) ♥️ ✍ @delneveshtehrj
✨ هیچوقت برای فهمیده شدن فریاد نزنید! آنکه شما را بفهمد؛ صدای سکوتتان را بهتر می شنود! پ.ن:مثلا #خدا.. #جبران‌خلیل‌جبران♥️ ✍ @delneveshtehrj
✨ #حرف_حساب 🍃 امیرالمؤمنین عليه السلام: در سالم بودن آدمى، همين بس كه عيوب ديگران را كمتر در ذهن خود نگه دارد. #میزان‌الحکمه_ج‌۸‌ص‌۳۳۲♥️ ✍ @delneveshtehrj
✨ یک ذره وفا را به دو عالم نفروشیم هر چند در این عهد خریدار ندارد ‌ #صائب_تبریزی♥️ ✍ @delneveshtehrj
✨ من و خورشید نشستیم و توافق کردیم صبح را با تپش قلب تو آغاز کنیم! #مسعود_محمدپور♥️ #صبح_بخیر ✍ @delneveshtehrj
✨ وَ لا ینکَشِفُ مِنها إَلاّ ما کَشَفتَ.. و هیچ اندوهی برطرف نشود مگر تو آن را از دل برانی.. ♥️ پ.ن :بقول جناب ؛ ای خیالت غمگسار سینه ها... ✍ @delneveshtehrj
✨ به هر دلبستنم عمری پشیمانی بدهکارم نباید دل به هرکس بَست، اما دوستت دارم! #عرفان_یزدانی♥️ ✍ @delneveshtehrj
✨ #حرف‌حساب امیرالمؤمنین عليه السلام: دروغگو و مرده يكسانند؛ زيرا برترى زنده بر مرده، به سبب اعتماد به اوست. پس هر گاه به گفته او اعتماد نشود، حياتش از بين رفته است! #غررالحکم‌حدیث‌۲۱۰۴♥️ ✍ @delneveshtehrj
✨ 🔴عشق جوان مسلمان به دختر نصرانی🔴 مولى محمد کاظم هزار جریبى، نقل مى‌کند: روزى در محضر استاد خود مرحوم آیت‌الله العظمى بهبهانى بودم. مردى وارد شد و کیسه‌اى تقدیم ایشان کرد و گفت: این کیسه پر از زیور آلات زنانه است، در هر راهى که صلاح مى دانید مصرف کنید. استاد فرمود: داستان چیست؟ قضیه خود را برایم بیان کن! گفت: داستانى عجیب دارم، من مردى شیروانى هستم و براى تجارت به روسیه رفتم. در شهرى از شهرهاى آن به بازرگانى پرداختم. روزى به دخترى نصرانى برخورد کردم و شیفته او شدم. نزد پدرش رفتم و از دختر او خواستگارى نمودم. گفت: از هیچ جهت مانعى براى ازدواج شما نیست. تنها مانعى که وجود دارد موضوع مذهب تو است. اگر به دین ما، درآیى این مانع هم برطرف مى شود. چون تحت تأثیر جنون شهوت قرار گرفته بودم، پیشنهادش را پذیرفتم و با خود گفتم: براى رسیدن به مقصود خود، ظاهرا نصرانى مى‌شوم و با این فکر غلط نصرانى شدم و با محبوبه خود ازدواج کردم. مدتى گذشت و آتش شهوتم فرو نشست. از کردار زشت خود پشیمان شدم و خود را از ضعف نفسى که به خرج داده و از دینم دست برداشته بودم بسیار سرزنش کردم. چون تحت تأثیر جنون شهوت قرار گرفته بودم، پیشنهادش را پذیرفتم و با خود گفتم: براى رسیدن به مقصود خود، ظاهرا نصرانى مى‌شوم و با این فکر غلط نصرانى شدم و با محبوبه خود ازدواج کردم بر اثر پشیمانى بسى ناراحت بودم، نه راه برگشت به وطن را داشتم و نه مى‌توانستم خود را راضى به نصرانیت کنم. سینه‌ام تنگ شده و از دستورات اسلام چیزى به یادم نمانده بود، فکر بسیارى کردم، راهى براى نجات خود از این بدبختى نیافتم. اما به لطف خداى بزرگ برقى در دلم زد و به یاد بزرگ وسیله خدایى، سالار شهیدان، امام حسین افتادم. تنها راه نجات و تامین آینده سعادت بخش خود را در گریستن براى امام حسین علیه‌السلام دیدم. درصدد بر آمدم که از اشک چشمم در راه امام حسین (علیه السلام) براى شست و شوى گذشته تاریکم استفاده کنم. این فکر در من قوت گرفت و آن را عملى کردم. روزها زانوهاى غم در بغل مى‌گرفتم و به کنجى مى‌نشستم و یک به یک مصیبت‌هاى سید شیهدان را به زبان مى‌آوردم و گریه مى‌کردم. هر بار که زوجه‌ام علت گریه را مى‌پرسید، عذرى مى‌آوردم و از جواب دادن خوددارى مى‌کردم. روزى به شدت مى‌گریستم و اشک از دیدگانم جارى بود. همسرم بسیار ناراحت و براى کشف حقیقت اصرار مى‌کرد، هر قدر خواستم از افشاى سوز درون، خوددارى کنم نتوانستم. ناگریز گفتم: اى همسر عزیزم! بدان من مسلمان بودم و هستم. براى رسیدن به وصال تو ظاهرا به دین نصارا در آمدم. اینک از فرط ناراحتى و رنج درونى خود به وسیله گریستن بر سالار شهیدان امام حسین (علیه السلام) از شکنجه روحى و ناراحتى خود مى‌کاهم و آرامشى در خویش پدید مى‌آورم، بنابراین من هنوز مسلمانم و بر مصیبت هاى پیشواى سومم گریان هستم. وقتى همسرم به حقیقت حال من آگاهى پیدا کرد زنگ کفر از قلبش زدوده شد و اسلام اختیار کرد. هر دو نفر تصمیم گرفتیم مخفیانه مال خود را جمع آورى کنیم و به کربلا مشرف شویم و براى همه عمر مجاورت قبر مقدس امام را برگزیده و افتخار دفن در کنار مرقد امام حسین(علیه السلام) را به خود اختصاص دهیم. متأسفانه پس از چند روزى همسرم بیمار گردید و به زندگى او پایان داده شد. اقوامش او را با طلاها و زیور آلات زنانه‌اش به رسم مسیحیان، به خاک سپردند. تصمیم گرفتم از تاریکى شب استفاده کنم و جنازه بانوى تازه مسلمانم را از قبر بیرون آورم و به کربلا حمل نمایم. هنگامى که شب فرا رسید از خانه به سوى قبرستان رفتم و قبر همسرم را شکافتم تا جنازه او را بیرون آورم، ولى به جاى اینکه نعش عیالم را ببینم جنازه مردى بى ریش و سبیل نتراشیده اى مانند مجوس در قبر او دیدم. گفتم: عجبا! این چه منظره ایست، آیا اشتباه کرده ام و قبر دیگرى را شکافته ام؟ دیدم خیر، این همان قبر همسرم مى‌باشد و با خاطر پریشان به خانه رفتم و با همین حال خوابیدم. در عالم خواب، گوینده‌اى گفت: خوشحال باش ملائکه نقاله، جنازه عیالت را به کربلا بردند و زحمت حمل و نقل را از تو برداشتند. زن تازه مسلمانت اینک در صحن شریف امام حسین (علیه السلام) دفن است و جنازه‌اى که در قبر دیدى از فلان راهزن بود که به جاى او دفن شده ولى فرشتگان نگذاشتند که او در آنجا بماند. بعد از آن به کربلا آمدم و از خدام حرم جریان را پرسیدم؟ جواب مثبت دادند و قبر را شکافتند، دیدم درست است. زیور آلات طلا را برداشتم و حضورتان آوردم تا به مصرفى که صلاح مى‌دانید برسانید. این بود داستان من و نجات یافتم به برکت توجهات امام حسین (علیه السلام)♥️ ✍ @delneveshtehrj
✨ چه کرده ای با دلم که از همین چهله ی مانده به محرمت دلم شور جا ماندن از زُوّار اربعینت رامی‌زند!... بیا و مردانگی کن همین امروز بنویس نامم را و راحت کن این خیال آشفته را... ‌.‌‌ #اربعین_نامه♥️ ✍ @delneveshtehrj
✨ یک چله از برای شما ناله سر دهم یا در محرمت بشوم محرمت حسین #استوری♥️ ✍ @delneveshtehrj
✨ #دوشنبه_های_إمام‌حسنی به‌کفرگفت:«‌که‌دست‌حسن‌دوایی‌نیست درست‌گفت‌برادر،خوددواحسن‌است... #محمدسهرابی♥️ ✍ @delneveshtehrj