♡^|پاےمڪتب حاج قاسم|^♡
سلام بر آنهایی که شبانگاهان میجنگند و صبح با کفن باز میکردند ☘️🌟☘️🌟 #رهبری #انتخابات #حاج_قاسم
سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ بِمَا أَشْرَكُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا ۖ وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ ۚ وَبِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمِينَ
به زودی در دل کافران بیم و هراس افکنیم، زیرا که آنان برای خدا چیزی را شریک قرار دادند که خدا اصلاً بر آن دلیلی فرو نفرستاده است. و منزلگاه آنان آتش است و سرای ستمکاران بد منزلگاهی است.
آل عمران 151
پناهم بده ، آقا تورو جون مادرت پناهم بده😔💔
🌙🍃
#ماه_مبارک_رمضان
#انتخابات
#حاج_قاسم ✨
ღ↬| @Deltange_o_o |↫ღ
خیلی راحت از سر کار تا خونه میریم ، نه بمبی منفجر میشه نه تو مسیرمون کسی سبز میشه و نه داعشی در کارِ
اما هستن سفره هایی افطاری که این روزها یک نفر رو کم دارن💔
#ماه_مبارک_رمضان
#انتخابات
#تحدیر
ღ↬| @Deltange_o_o |↫ღ
4.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 حاجقاسم
حاج قاسم سلیمانی: بعضیها به غلط میخواهند بقبولانند به مردم که ما منزوی هستیم؛
👈 این حرف، حرف غلطی است...
اگر ما منزوی هستیم چرا دشمن اینقدر اصرار دارد با ما پیمان ببندد؟
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج 💚
#ماه_مبارک_رمضان
#انتخابات
ღ↬| @Deltange_o_o |↫ღ
زمانی بود که مأمورین جوانان را دنبال و تیراندازی می کردند و هر کسی را که می تونستند دستگیر کرده و با خود می بردند. من وپدرم شب ها برای حفظ امنیت پاسداری می دادیم✋🌼🌼
پس از پیروزی انقلاب گفتم که برم اداره نظام وظیفه و معافی سربازیم را بگیرم تا بتوانم برای آینده خود تصمیم بگیرم. مدارک را نشان دادم، ولی افسر مسئول گفت که شما سرباز هستید.🌼🌼🌼
3⃣
باهم حرف میزدیم. بهم گفت: «مامان، معلم دینی ما آقای آرش گفته خداوند انسان رو خلق کرده که روی زمین امتحانش بکنه. ما همه در حضور خدا هستیم و مشغول امتحان دادن.👇👇👇
اون لحظه تو چشمهای کامران خیره شدم. شاید ۱۳ یا ۱۴ ساله بود. برق ایمان و اطمینان نگاهش و صورتش رو روشن کرده بود. با همه وجودش به حرفی که میزد، ایمان داشت👇👇👇
هنوز هم هر روز به اون چشمها و اون برق عجیب فکر میکنم. شک ندارم که پسرم در قتلگاه سرپل ذهاب، در امتحان الهی سربلند شد.»👇👇👇
کامران قبل از رفتن به سر پل ذهاب، چند روزی برای دیدن و خداحافظی به مرخصی اومد خدایا چقدر پسرم بزرگ شده بود. چه قد بلند و رشیدی به هم رسونده بود👇👇👇👇
یه شب خواب دیدم که پایان دوره سربازی کامران شده و همه سربازها برگشته اند. هر چه دنبال کامران می گردم پیداش نمی کنم.👇👇👇👇
صبح که بیدار شدم سراغ دکه روزنامه فروشی رفتم، روزنامه ای خریدم که نام شهدا را نوشته بودند. تند و تند اسم شهدارو دیدم ولی اسم کامران رو شاید به دلیل نگرانی و هیجان ندیدم👇👇👇👇👇
5⃣
برگشتم باغ و مشغول کار شدم. یک دفعه دیدم در باغ باز شد و برادرم و خواهرم و سیما دخترم با روسری سفید وارد باغ شدند و در آنجا خبر شهادت کامران را به من دادند. نمی دانم چه کردم و چگونه این شوک بزرگ را تحمل کردم.👇👇👇👇
تنها نامه کامران
فقط یک نامه از میدان جنگ از کامران دارم که از سر پل ذهاب در لب مرز برایم فرستاده بود. در آن نوشته که شاهد چه وحشی گری هایی از سوی سربازان عراقی است👇👇👇👇👇
صبح که بیدار شدم سراغ دکه روزنامه فروشی رفتم، روزنامه ای خریدم که نام شهدا را نوشته بودند. تند و تند اسم شهدارو دیدم ،ولی اسم کامران رو شاید به دلیل نگرانی و هیجان ندیدم👇👇👇👇👇
یک بیمارستان را بمباران کردند که بیشتر بیمارها و پرسنل آن شهید شدند این که عراقی ها سرپل ذهاب را گرفتند و سربازان ایرانی با تمام توان می جنگند تا عراقی ها را از خاک ایران بیرون کنند👇👇👇👇👇
نحوه شهادت پسرم
مدتی بعد از شهادت کامران، یکی از همرزمانش اومد خونمون و گفت که او و کامران با هم توی ماشین سوار بودند و رفته بودند مأموریت👇👇👇👇
خمپاره ای انداخته میشه که موجش هر دو نفر را به طرف بیرون پرت کرد. سر کامران به کوه خورد، ولی همرزمش سالم می مونه ،با سختی به طرف کامران میره سرش رو بغل می کنه،فقط تونسته بگه به مادرم بگو ناراحت نباش🌼🌼🌼
6⃣