تنها گریه کن 17.mp3
10.59M
📚 #کتاب_صوتی 🔊
«هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید»
🏷 کتاب #تنها_گریه_کن
#قسمت_هفدهم
📝 کتاب تنها گریه کن نوشته اکرم اسلامی، روایت زندگی اشرف السادات منتظری مادر شهید محمد معماریان است که در انتشارات حماسه یاران به چاپ رسیده است.
🕌@deltangekarbalaa_3
#ڪـانـال_دلتنگ_ڪــღــربــلا👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما در فراق کربلا ؛ دلتنگ که نه ؛ دل مرگ شده ایم . . .
شبتون حسینی
🕌@deltangekarbalaa_3
#ڪـانـال_دلتنگ_ڪــღــربــلا👆
#سلام_امام_زمانم💚
بی تو دلتنگ تَرین شاعر دلها شده اَم
وَ اسیر غمُ وتنهاییُ و رویا شُده اَم
اَهلِ شَهر چه دانَند ز اندوه و فراغ
بی تو آوار ترین شَهرَک دُنیا شُده اَم
#اَلَّلهُمـ_عجِّل_لِوَلیِڪَ_الفَرَج
🕌@deltangekarbalaa_3
#ڪـانـال_دلتنگ_ڪــღــربــلا👆
#سلاماللهعلیالحسینع✋
قلب مرا زدند از اول به نامتاݩ
مݩ آمدم همیشه بمانم غلامتاݩ
با یڪ درود صبح خود آغاز میڪنیم
ماییم واشتیاق«عَلیڪالسلامتاݩ»
#صبحتونحسینی🌤
🕌@deltangekarbalaa_3
#ڪـانـال_دلتنگ_ڪــღــربــلا👆
4_6037527152524529917.mp3
6.45M
سلام آقا
🎤کربلایی مسعود_پیرایش
🕌@deltangekarbalaa_3
#ڪـانـال_دلتنگ_ڪــღــربــلا👆
ناله و شکوه حرام است بر عشاق؛
ولی از فراقِ تو شکایت نکنم، میمیرم!
#دلتنگ_کربلا
🕌@deltangekarbalaa_3
#ڪـانـال_دلتنگ_ڪــღــربــلا👆
شهید محمد ابراهیم همت:
هرموقع در مناطق جنگی راه رو گم کردید نگاه کنید آتش دشمن کدام سمت را می کوبد همان جبهه ی خودی است.
آتش جبهه دشمن در حال کوبیدن استاد پناهیان 👉🏻❌متاسفانه عده ای همین رو هم نمیفهمن..
🕌@deltangekarbalaa_3
#ڪـانـال_دلتنگ_ڪــღــربــلا👆
دلتنگ کربلا 🕊
نام : مجید
نام خانوادگی: پازوکی
نام پدر : شمس اله
محل تولد : تهران
تاریخ ولادت: ۱۳۴۶/۱/۱
تاریخ شهادت : ۱۳۸۰/۷/۱۷
محل شهادت: فکه
مدت عمر: 36 سال
محل مزار : گلزار شهدای بهشت زهرا تهران
قطعه و ردیف و شماره یادبود: ۲۷ - ۱۶مکرر - ج
کتاب مربوط به این شهید: رد پایی در رمل - یادگاران۲۹ -دل من هیچ
زندگینامه
روز اول فروردین ماه سال ۱۳۴۶ خداوند عیدی خانواده پازوکی را پسری به نام مجید قرار داد که عطر حضورش اهالی خانه پلاک ۶ کوچه بزرگمهر در خیابان خاوران را سرمست کرد.
هر سال که شکوفههای بهار با باز شدنشان گذر ایام را نوید میدادند ، مجید هم بزرگتر میشد تا این که مجید با همکلاسیهای کلاس اولیاش با نیمکتهای مدرسه آشنا گشت.
از همان اول گویا در رگهایش خون انقلابی جوشش داشت چرا که با اوج گرفتن مبارزات مردمی ، اونیز مبارزی کوچک نام گرفت و در روز ۱۷شهریور مجید چون ژالهای بر شاخه درخت قیام مردمی نشست.
انقلاب که پیروز شد مجید یازده ساله برای دیدن امام سر از پا نشناخته و به مدرسه رفاه رفت تا معشوقش را زیارت کند و این آغاز ورق خوردن دفتر عشق سربازی حضرت روح الله بود.
مجید پازوکی بعدها به عضویت بسیج درآمد و برای گذراندن دوره آموزشی در سال ۱۳۶۱ رنگ و بوی جبهه گرفت و زخم های تنش دفتر خاطراتی از رزم بی امانش گردید.
یک بار از ناحیه دست راست مصدوم شد ، بار دیگر از ناحیه شکم و وضعیت جسمیاش اصلا خوب نبود ولی او همه چیز را به شوخی میگرفت و درد را با خنده پذیرایی میکرد.
عملیاتها
پس از پایان جنگ در سال ۱۳۶۹، منطقه کردستان، کانی مانگا و پنجوین حضور مجید پازوکی را به خاطر سپردند و دفاع همچنان برای او ادامه داشت و این سرباز خمینی ، با بیش از هفتاد ماه حضور در جبههها و شرکت در بیست عملیات ، جبهه را آوردگاه عشق خود کرده بود.
🕌@deltangekarbalaa_3
#ڪـانـال_دلتنگ_ڪــღــربــلا👆
زندگی مشترک شهید
زمان ازدواج شهید پازوکی همسرش ۱۷ سال داشته و آقا مجید ۲۵ ساله بوده است. آن ها در سال۱۳۶۰ ازدواج کردند و زندگی مشترک خود را در آن بحبوحه ی جنگ آغاز کردند.
همسر شهید پازوکی میگوید: «در سال ۱۳۷۰ تمام زندگی مشترک، ۱۰ سال بود. این ازدواج دو پسر به نام های «علی» و «مجتبی» است. پسر بزرگم ۲۴ ساله و پسر کوچک ترم ۲۲ ساله است. تمام خاطرات زندگی من و همسرم شاخص و حتی سختی های آن نیز، زیبا بود. می دانستم همسرم پاسدار و تخریب چی است، اما به طور مشخص به معنای واقعی کلمه را نمی دانستم، چون موقع ازدواج سنم کم بود و در واقع تجربه ای از جنگ و تخریب نداشتم. بعد از ازدواج کم کم متوجه شدم، اما درباره جبهه می دانستم چون برادرانم اهل جبهه و جنگ بودند.»
🕌@deltangekarbalaa_3
#ڪـانـال_دلتنگ_ڪــღــربــلا👆
دائم الوضو بودن شهید پازوکی
همسرم به دلیل شدت جراحاتی که به او وارد شده بود، کلیه هایش بسیار مشکل داشت. طی شب باید مرتب به دستشویی می رفت، اما بسیار معتقد بود هر دفعه وضو بگیر و برگرد. دستشویی ما در حیاط بود و آب گرم نداشت اما در زمستان هم در طول شب با همان آب سرد وضو می گرفت و من می دیدم دستانش از شدت سرما قرمز می شد. مقید بود که همیشه با وضو بود و با آب سرد وضو گرفت.
اگر کسی دنبال کاری می رفت که درست نمی شود یا به خوبی انجام نمی شود، می گفت «یا بی وضو رفته ای یا برای امام زمان صدقه نداده است.» به لقمه حلال بسیار معتقد بود و می گفت «پدر من یک ارتشی منظم و بسیار دقیق و به لقمه حلال بسیار حساس بود، اگر من را چنین می بینی، به خاطر لقمه حلال پدرم است.» اوایل که ازدواج کرده بودیم آقا مجید یک خاطره ای را برایم تعریف کرد.
🕌@deltangekarbalaa_3
#ڪـانـال_دلتنگ_ڪــღــربــلا👆
عشق به حرم امام رضا (علیه السلام)
آقا مجید شب های حرم امام رضا(ع) را خیلی دوست داشت و به شدت امام رضا(ع) را دوست داشت. می گفت «من شب تا صبح خیلی با امام رضا صفا می کنم.» هر وقت مشهد می رفتیم ما را روز به حرم می برد و خودش شب ها تا نماز صبح در حرم می ماند و می گوید امام هر حاجتی می گوید، شب می دهد.»در صحن مسجد گواد منبر امام زمان است که آقا مجید پای است. منبر اینجا می نشست و می گفت « با بچه بسیجیا هم اینجا رفتیم و می نشستیم و فقط با خود امام حرف می زدم.» آنجا دقیقا روبه روی گنبد امام رضا(ع) است.
🕌@deltangekarbalaa_3
#ڪـانـال_دلتنگ_ڪــღــربــلا👆
شهادت
گذر لحظه ها را بی صبرانه به امید وصال انتظار می کشید و سرانجام در برگریزان روزگار، او در استقبال وصال یار بهاری شد و هفدهم مهر ماه سال ۱۳۸۰ دعای سرهنگ جانباز مجید پازوکی، منطقه نزدیک پاسگاه وهب عراق منطقه عمومی فکه مستجاب شدو تربت او در قطعه بود. ۲۷ بهشت زهرا نزدیک مزار همیشگی اش علی آقا، دستگیر التماس دعاهای ره جویان است.
🕌@deltangekarbalaa_3
#ڪـانـال_دلتنگ_ڪــღــربــلا👆
فرازی از وصیتنامه
وصیت من به تمام راهیان شهادت حفظ حرمت ولایت فقیه و مبارزه با مظاهر کفر تا اقامهی حق و ظهور ولی خدا امام زمان (عج). نکند ولی خدا را تنها بگذارد و خدای نکرده مثل امام علی (ع) غریب شود. به هوش باش . روزی میرسد که امام زمان میآید و شرمندهای او با عشق به شهادت نیست و برای قیام مهدی (عج) آماده میشود.
قرآن کتاب زندگی است، کتاب آخرت است، کتاب اخلاق است. هر چه بخوید در این دریا هست و با توسل به قرآن و اهل بیت (ع) به سعادت برسید. انشاءالله.
🕌@deltangekarbalaa_3
#ڪـانـال_دلتنگ_ڪــღــربــلا👆
پنجشنبه ست
شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای
و علی الخصوص شهید سرفراز
🌷شهید امین رحیمی🌷
🌷 شهید مجید پازوکی 🌷
"صلوات "
🌴اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌴
✨ التماس دعای فرج وشهادت✨
#لبیک_یا_خامنه_ای
🕌@deltangekarbalaa_3
#ڪـانـال_دلتنگ_ڪــღــربــلا👆
🤔براندازا فکر میکنن اگر به فرض روزی جنگ شد ، موشکهای دشمن میاد ازشون میپرسه شما طرفدار ایران هستی یا جمهوری اسلامی؟ اینام میگن ما مخالف رژیم اسلامی هستیم اما ایرانمون رو دوست داریم! اون موشک هم با روی خوش باهاشون خداحافظی میکنه و میره دنبال یه بسیجی یا سپاهی میگرده تا اونا رو بترکونه؟!
🤦♂بعضیا انقدر از تحلیل خالی هستن که نمیفهمند برای رژیم حرامزادهی صهیونیستی و تمام دشمنان این مرز و بوم، بین ایران و جمهوری اسلامی تفاوتی نیست!!!
✍میلاد خورسندی
🕌@deltangekarbalaa_3
#ڪـانـال_دلتنگ_ڪــღــربــلا👆
#یک_داستان_یک_پند
ملا مهرعلی خویی در مسجد نشسته بود که جوانی برای سوالی نزد او آمد و گفت: پدرم قصاب است و در ترازو کم فروشی می کند، اما خدا در این دنیا عذابش نمی کند؟ آیا خدا هوای ثروتمندان را بیشتر دارد؟ ملا مهرعلی گفت: بیا با هم مغازه پدرت برویم.
وارد مغازه پدر شدند. ملا مهرعلی از پدرش پرسید: این همه خرمگس های زرد آیا فقط در قصابی تو وجود دارد؟ قصاب گفت: ای شیخ درست گفتی من نمی دانم چرا همه خرمگس های شهر در قصابی من جمع شده و روی گوشت های من می نشینند؟ ملا گفت: به خاطر این که هر روز 2 کیلو کم فروشی می کنی، هر روز دوهزار خرمگس مامور هستند دو کیلو از گوشت های حرام را که جمع می کنی جلوی چشمان تو بخورند. و کاری از دست تو بر نیاید.
ملا مهرعلی به انتهای مغازه رفت و چوب کوچکی از سقف کنار زد ، به ناگاه دیدند که زنبورهایی هم کندوی عسلی در کنار چوب سقف قصابی ساخته اند که عسل ها شهد فراوانی دارد که قصاب از آن بی خبر بود. رو به پسر قصاب کرد و گفت: پدرت هر ماه قدری گوشت اندازه کف دست به پیرزنی بی نوا می بخشد و این زنبور های عسل هم ، هدیه خدا به او بخاطر این بخشش است.
ملا علی رو به پسر کرد و گفت: ای پسر بدان که او(خدا) حرام را بر می دارد و حلال را بر می گرداند هرچند حرام را جمع می کنی و حلال را می بخشی. پس ذره ای در عدالت او در این دنیا بر خود تردید راه نده.
🕌@deltangekarbalaa_3
#ڪـانـال_دلتنگ_ڪــღــربــلا👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب با تمام یک رنگیش
چه ساده آرامش مےبخشد
چه خوب مے شد
ما هم مثل شب باشیم
یکرنگ ولے آرام بخش
🌙شبتــون در پنـــاه خــدا ...
@deltangekarbalaa_3