eitaa logo
دلتنگ کربلا 🕊
1.3هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
5هزار ویدیو
46 فایل
حسین جان❤ کاش می شد وسط دست رساندن به ضریح مثل حجاج مِنا در حرمت می مُردیم... به یاد ⚘شهید امین رحیمی⚘ @deltangekarbalaa_3 #دلتنگ_ڪــღــربــلا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
💥 بوستان ابوطلحه ، صدقه اےبه خاطر حواس پرتے ✨مى گویند ابى طلحه در بوستان خود نماز مى گزارد، ✨در اثناى نماز نظرش ‍ به مرغى افتاد که در لابلاى شاخه هاى درختى گیر کرده بود و راه نجاتى مى جست . ✨ وى به آن مرغ چنان سرگرم شده بود که ندانست چند رکعت نماز به جاى آورده است . ✨ پس ، خدمت رسول اکرم (ص ) آمد و حال خود را بیان داشت و عرض کرد: ✨((بوستانم را صدقه قرار دادم ، در هر راهى که صلاح مى دانید مصرف کنید.)) ✨ببینید چگونه مجاهده با نفس و مخالفت با شیطان موجب مى شود بوستانى که مرغ درخت آن صاحبش را در نماز مشغول داشته است ، ترک گفته شود۰ 🕌 @karbalaye_3 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‎‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‎‌ خوبان، دائمی اند و ماندگار، مهرشون خالص است و همدلی شون شیرین دوستان بهتر از جانم سعادتتون پاینده، مهرتون پایدار، و بهترینهای خدا نصیبتون 🌙 🕌 @karbalaye_3 👆
🌺خیر مقدم به دوستانی که تازه با ما همراه شدند . 🌹وعزیزانی که منت داشتند و مدتهاس با ما هستند. 😊 🌸و دعای خیرمان بدرقه دوستانی که ترکمون می کنند.☺️ 🕌 @karbalaye_3 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امیدوارم در این شب های زیبای 🍂 فصل قشنگ پاییز🍁 مثل هریه برگ پاییزی که زردمیشه 🍂 وازدرخت میافته🍁 یک دونه ازغمهای دلتون زردبشه🍂 وبیفته🍁 و دیگه هیچوقت جوونه نزنه وسبزنشه...🍃 تاهیچ وقت غم نداشته نباشید . . .🍂 شب پاییزیتون آروم ودر پناه خدا🍁 👇 eitaa.com/karbalaye_3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷الهی! 🙏 🎄ای دورنظر و ای نیکو حضر 🌷و ای نیکوکار نیک منظر، 🌷ای دلیل هر برگشته، 🎄و ای راهنمای هر سرگشته، 🌷ای چاره ساز هر بیچاره 🎄و ای آرنده هر آواره، 🌷ای جامع هر پراکنده  🎄و ای رافع هر افتاده. 🌷دست ما گیر  🎄ای بخشندهٔ بخشاینده. 🌷بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ 🎄الهی به امید تو... 🕌 @karbalaye_3 👆
✨با بوے خدا و با وضو مےآید ❣از ڪعبہ و سمت روبرو میآید ✨او آمدنے ست لحظہ ها میدانند ❣یڪ لحظہ بہ عشق مانده او مےآید ✋سلام خورشید عالم تابان☀️ 🕌 @karbalaye_3 👆
🍃🌸 دل اگر نذر حسین است خریـدن دارد اشك اگر مال حسین است كه ریختن دارد هــمــه ے عالـم و آدم به فدایت ارباب غـــــمِ ارباب بـه دلــــها چه كشیدن دارد 🕌 @karbalaye_3 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 🦋 🦋 🦋اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، 🦋اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، 🦋اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، 🦋اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، 🦋اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، 🦋اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، 🦋اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ، 🦋اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنے ڪُنتُ مَعَڪُم. فَاَفُوزَمَعَڪُم 🌹 🕌 @karbalaye_3 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷   🌷قرار عاشقی🌷 ✨شهیدان را نیازی به گفتن و نوشتن نیست ، آنان نانوشته دیدنی و خواندنی هستن ☁️ باز هم ساعت 🕘به وقت  قرار تپش قلبهاست ❤️ برای شنیدن عاشقانه هایی که شهیدان 🌷 خلق کردن .
سلام علیکم دوستان 😊 شهید به دست کومله دمکرات صفر علی لاری زاده هستم✋ سپاسگزارم از دعوتتون 😍✋
من شهیدی هستم که به دست منافقین اربا اربا شدم✋ متولد ۹ بهمن ماه سال ۱۳۳۲ هستم 😊✋
خیلی خوشتیپ بودم 😊، آنقدر که همه برای لباس‌هام سر و دست می‌شکستند و دوست و آشنا برای روز خواستگاری شون ازم قرض میگرفتند☺️✋
اما بعد از تمام شدن خدمت سربازی‌ام دیگر خودم نبودم، انگار به جای خون در رگ‌هام حماسه جریان داشت☺️✋
به روایت از خواهر عزیزم: حیاط خونه مون خیلی بزرگ بود، صفرعلی ته آن را یک پتو زد و افتاد به کار ضبط صوت امام و تکثیر اعلامیه های امام
تا جایی که راه داشت خودش پخش میکرد بقیه‌اش را هم ما خواهرها زیر چادر و مقنعه دست به دست میچرخاندیم اما حواسش جمع بود که آب در دل «دا»،مادرم تکان نخورد
آرام و قرار نداشت، همیشه وسط میدان بود، به گوشه پیراهنش دخیل بستم: «صفرعلی جان، اسلحه و شعار کافی نبود، حالا دوربین؟»
دستش را روی سرم کشید، هنوز که هنوز ه عطرش از خاطرم نرفته: «آبجی، خودت که شیرزن مِیدانی و میدانی، بالاخره که باید کسی این خاطره‌های خونین را به تصویر بکشد»😭
من هم دختر نترسی بودم و پابه‌پایش پیش میرفتم اما خلاقیتش برای انقلابی‌گری همیشه رنگ‌وبوی مخصوص خودش را داشت
اصلا انگار از نفس افتادن در دایره‌لغات صفرعلی بی‌معنی بود چون هیچوقت او را بیشتر از نیم ساعت ندیدیم که اسیر نشستن باشد!
شیفتش بود، نگو همانطور که در خیابان گشت میداده دو تا جوان که با خوردن مشروب از خود بی خود شده‌اند به پستش میخورند؛
شبِ تاریک و فحاشی جوان‌هایی که در عالم خودشان نیستند، بر حسب وظیفه باید دست بسته تحویلشان دهد، سوار ماشینشان می‌کند اما یک لحظه فرمان را میچرخاند.
گرگ‌ومیش سحر آنها را هل میدهد زیر دوش آب! جوان‌ها که اتفاقا هم سن‌وسال صفرعلی بودند با شرمندگی چشم به کف حمام میدوزند، یکهو یکی از آن‌ها به شانه دیگری میکوبد: «تحویلمان نداده؟ آره تحویلمان نداده!»
صفرعلی تر و خشکشان میکند و نماز صبح را با هم میخوانند: «برادران، ما انقلاب نکردیم که به این حال و روز شیطانی بیفتیم، شما که اینطور باشید آنوقت چه کسی از خواهر و مادر و ناموسمان محافظت کند؟»
هیچکس از راز این دو جوان که حالا برای خودشان مرد انقلاب شده بودند خبر نداشت تا اینکه بعد از شهادت صفرعلی، سر مزارش سفره دل، باز و داغ دل ما را از نشناختنش تازه‌تر کردند.
از هر گوشه ایران یک گروهک شورش کرده بود، اما مگر صفرعلی میتوانست بی‌تفاوت باشد، از اینجابه بعد دیگر نمیشد همراهش باشم، من در اهواز و او در خرمشهر، حمیدیه و هرجایی که انقلاب پاسدار می‌خواست🌹
یک روز که برگشت دوره‌اش کردیم: «بخواهی یا نخواهی آستین‌ها را برایت بالا زدیم»، کِل میکشیدیم و نقل روی سرش می‌پاشیدیم، آن موقع کسی به پاسدار جماعت زن نمیداد، میگفتند پاسدارها جانشان را کف دستشان گذاشته‌اند اما دختری از جنس خودمان برایش انتخاب کرده بودیم.🌹🌱 پاچه‌هایش را بالا زده بود و همان چند دقیقه‌ای که به زور بند خانه‌اش میکردیم رنگی به دیوار اتاق نوعروسش میزد، پرده، قالی، همه چیز آماده شده بود برای شاه‌دامادی اما کردستان سقوط کرد، مثل مرغ پرکنده بیقراری میکرد، تا به خودمان بیاییم و دستش را بند کنیم به سمت پاوه پرکشیده بود با گردان ۲۱۰ نفره بلالی.🌹🌱
بعد از مرداد ۵۹ که به کردستان رفت خبری از او نداشتیم تا اینکه ۴ مهر و بعد از زدن پل اهواز تلفن زنگ خورد: «کسی بیرون نره آبجی، حواستون به خودتون باشه»؛🌹🌱
خیلی غیرتی بود از همانجا نگران بود که در این شرایط به هم ریخته نکند بیرون برویم و دست دشمن بیفتیم؛ اشک راه گلویم را بسته بود، صدایم بالا نمی‌آمد، دوست داشتم گوش‌هایم را به تلافی چند ماه چشم انتظاری از صدایش سیراب کنم،🌹🌱 «آبجی، گوشَت با منه؟ بیشتر از این توصیه نمیکنم»، تارهای صوتی‌ام به لرزه افتاد: «سلام صفرعلی جانم، بگو کجایی عزیز دل خواهر؟»🌹🌱 همه چیز قطع و وصل میشد انگار عالم و آدم دست به دست هم داده بودند که آخرین صدا هم شکسته به دل بیقرارمان برسد: «نمیتونم موقعیتمو بگم اما بعد از عملیات برمیگردم، شما فقط بیرون نرید» و این آخرین یادگاری صفرعلی برای ما بود.😭