eitaa logo
「ندبہ‌هاۍدݪٺنگے」
261 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
648 ویدیو
17 فایل
بسمـِ اللّٰھ🌸•• سَھم‌ما،‌در‌وسطِ‌مَعرڪہ‌؏ــشق‌چہ‌بود؟ غم‌و‌'دلتنگے‌'و‌حسرٺ‌همہ‌یڪجا‌باهم . . . -آیدی‌جهٺ‌ارٺباط؟!📞•° +گمنام‌بمانیم‌بهتࢪاسٺ¡ -کپی؟!📻•• +حلالت‌رفیق‌فقط‌فروارد‌یادت‌نره꧇) ٺقدیم‌به‌کسے‌‌ڪھ‌مانعے‌‌شدم‌برا؎‌ظهورش‌ واوپدࢪانه‌دعایم‌میڪند🌱'
مشاهده در ایتا
دانلود
-ᵉᵐᵃᵐᶻᵃᵐᵃⁿᶦ-ᵃᵐ یه‌مذهبی‌هـمون‌قدرکـه‌به‌رحمت خـدا ازبقیـه‌نزدیک‌تره به‌چـوب‌خدام‌خیلی‌خیلی نزدیکـترازبقیـه اس..!🌱‌‌‌` •🌱•[] •🌱•[] •┈┈•✿•☆•♡•☆•‌✿•┈┈• @deltangemontazer313 •┈┈•‌✿•☆•♡‌•☆•✿•┈┈•
عیدی 😍😍 روی لینک بزنید عیدی تونو بگیرید😍👇 https://digipostal.ir/cs47wk3 عیدتون مبارک 🎊🎊🎉🎉🎈🎈 @Pol313ice
「ندبہ‌هاۍدݪٺنگے」
ـ صدایم کہ میزنے رودخانہ ها برمےگردند، آفتابگردان‌ ھا برمےگردند، من برمےگردم و جاده اے از مسیرش خارج‌ مےشود . . .!🌿 •🌱•[] •┈┈•✿•☆•♡•☆•‌✿•┈┈• @deltangemontazer313 •┈┈•‌✿•☆•♡‌•☆•✿•┈┈•
-چشم آلوده ڪجا، دیدن دلدار ڪجا؟" دل سرگشتہ ڪجا وصف رخ یار ڪجا؟! -قصہ عشق من و زلف تو دیدن دارد🙃 نرگس مست ڪجا همدمۍ خار ڪجا؟! -سر عاشق شدنم لطف طبیبانہ توست..🍂 ور نہ عشق تو ڪجا این دل بیمار ڪجا؟! -منتی بود نهادۍ ڪہ خریدۍ ما را♡! رو سیہ برده ڪجا میل خریدار ڪجا؟! -هر ڪسۍ را ڪہ پسندۍ بشود خادم تو خدمت شاه ڪجا نوڪر سربار ڪجا؟! -ڪاش در نافلہ‌ات نام مرا هم ببرۍ ڪہ دعای تو ڪجا عبد گنہ‌ڪار ڪجا ؟...💔 •┈┈•✿•☆•♡•☆•‌✿•┈┈• @deltangemontazer313 •┈┈•‌✿•☆•♡‌•☆•✿•┈┈•
❥••●❥●••❥ 💠 از کلام آخرش فهمیدم زینبی که صدا می‌زد من نبودم، سعد ناباورانه نگاهش می‌کرد و من فقط می‌خواستم با او بروم که با اشک چشمانم به پایش افتادم :«من از اینجا می‌ترسم! تو رو خدا ما رو با خودتون ببرید!» از کلمات بی سر و ته عربی‌ام اضطرارم را فهمید و می‌ترسید هنوز پشت این پرده کسی در کمین باشد که قدمی به سمت پرده رفت و دوباره برگشت :«اینجوری نمیشه برید بیرون، شناسایی‌تون کردن.» و فکری به ذهنش رسیده بود که مثل برادر از سعد خواهش کرد :«می‌تونی فقط چند دیقه مراقب باشی تا من برگردم؟» 💠 برای حفاظت از جان ما در طنین نفسش تمنا موج می‌زد و سعد صدایش درنمی‌آمد که با تکان سر خیالش را راحت کرد و او بلافاصله از پرده بیرون رفت. فشار دستان سنگین آن وهابی را هنوز روی دهانم حس می‌کردم، هر لحظه برق خنجرش چشمانم را آتش می‌زد و این ترس دیگر قابل تحمل نبود که با هق‌هق گریه به جان سعد افتادم :«من دارم از ترس می‌میرم!» 💠 رمقی برای قدم‌هایش نمانده بود، پای پرده پیکرش را روی زمین رها کرد و حرفی برای گفتن نداشت که فقط تماشایم می‌کرد. با دستی که از درد و ضعف می‌لرزید به گردنم کوبیدم و می‌ترسیدم کسی صدایم را بشنود که در گلو جیغ زدم :«خنجرش همینجا بود، می‌خواست منو بکشه! این ولید کیه که ما رو به این آدم‌کُش معرفی کرده؟» لب‌هایش از ترس سفید شده و به‌سختی تکان می‌خورد :«ولید از ترکیه با من تماس می‌گرفت. گفت این خونه امنه...» و نذاشتم حرفش تمام شود و با همه دردی که نفسم را برده بود، ناله زدم :«امن؟! امشب اگه تو اون خونه خوابیده بودیم سرم رو گوش تا گوش بریده بود!» 💠 پیشانی‌اش را با هر دو دستش گرفت و نمی‌دانست با اینهمه درماندگی چه کند که صدایش در هم شکست :«ولید به من گفت نیروها تو درعا جمع شدن، باید بیایم اینجا! گفت یه تعداد وهابی هم از اردن و عراق برای کمک وارد درعا شدن، اما فکر نمی‌کردم انقدر احمق باشن که دوست و دشمن رو از هم تشخیص ندن!» خیره به چشمانی که عاشقش بودم، مانده و باورم نمی‌شد اینهمه نقشه را از من پنهان کرده باشد که دلم بیشتر به درد آمد و اشکم طعم شکایت گرفت :«این قرارمون نبود سعد! ما می‌خواستیم تو مبارزه کنار مردم سوریه باشیم، اما تو الان می‌خوای با این آدم‌کش‌ها کار کنی!!!» ... ❥••●❥●••❥ به قلـ✍️ـم 💞با ما همراه باشید...💞 •┈┈•✿•☆•♡•☆•‌✿•┈┈• @deltangemontazer313 •┈┈•‌✿•☆•♡‌•☆•✿•┈┈•
❥••●❥●••❥ 💠 پنجه دستانش را از روی پیشانی تا میان موهای مشکی‌اش فرو برد و انگار فراموشش شده بود این دختر مجروحی که مقابلش مثل جنازه افتاده، روزی عشقش بوده که به تندی توبیخم کرد :«تو واقعاً نمی‌فهمی یا خودتو زدی به نفهمی؟ اون بچه‌بازی‌هایی که تو بهش میگی مبارزه، به هیچ جا نمی‌رسه! اگه می‌خوای حریف این دیکتاتورها بشی باید بجنگی! ما مجبوریم از همین وحشی‌های وهابی استفاده کنیم تا بشار اسد سرنگون بشه!» و نمی‌دید در همین اولین قدم نزدیک بود عشقش قربانی شود و به هر قیمتی تنها سقوط نظام سوریه را می‌خواست که دیگر از چشمانش ترسیدم. درد از شانه تا ستون فقراتم می‌دوید، بدنم از گرسنگی ضعف می‌رفت و دلم می‌خواست فقط به خانه برگردم که دوباره صورت روشن آن جوان از میان پرده پیدا شد. 💠 مشخص بود تمام راه را دویده که پیشانی سفیدش از قطرات عرق پر شده و نبض نفس‌هایش به تندی می‌زد. با یک دست پرده را کنار گرفت تا زنی جوان وارد شود و خودش همچنان اطراف را می‌پائید مبادا کسی سر برسد. زن پیراهنی سورمه‌ای پوشیده و شالی سفید به سرش بود، کیفش را کنارم روی زمین نشاند و با مهربانی شروع کرد :«من سمیه هستم، زن‌داداش مصطفی. اومدم شما رو ببرم خونه‌مون.» سپس زیپ کیفش را باز کرد و با شیطنتی شیرین به رویم خندید :«یه دست لباس شبیه لباس خودم براتون اوردم که مثل من بشید!» 💠 من و سعد هنوز گیج موقعیت بودیم، جوان پرده را انداخت تا من راحت باشم و او می‌دید توان تکان خوردن ندارم که خودش شالم را از سرم باز کرد و با بسم الله شال سفیدی به سرم پیچید. دستم را گرفت تا بلندم کند و هنوز روی پایم نایستاده، چشمم سیاهی رفت و سعد از پشت کمرم را گرفت تا زمین نخورم. از درد و حالت تهوع لحظه‌ای نمی‌توانستم سر پا بمانم و زن بیچاره هر لحظه با صلوات و ذکر یاالله پیراهن سورمه‌ای رنگی مثل پیراهن خودش تنم کرد تا هر دو شبیه هم شویم. 💠 از پرده که بیرون رفتیم، مصطفی جلو افتاد تا در پناه قامت بلند و چهارشانه‌اش چشم کسی به ما نیفتد و من در آغوش سعد پاهایم را روی زمین می‌کشیدم و تازه می‌دیدم گوشه و کنار مسجد انبار اسلحه شده است... ... ❥••●❥●••❥ به قلـ✍️ـم 💞با ما همراه باشید...💞 •┈┈•✿•☆•♡•☆•‌✿•┈┈• @deltangemontazer313 •┈┈•‌✿•☆•♡‌•☆•✿•┈┈•
••• 「هر چه‍ آمد به‍ سَرَم از تپش نامِ ت‌ُ بود!」 حسین من♥️ •┈┈•✿•☆•♡•☆•‌✿•┈┈• @deltangemontazer313 •┈┈•‌✿•☆•♡‌•☆•✿•┈┈•
عاشقان وقت نماز است اذان میگویند...🕊 التماس دعا برای خادمان کانال♡...
تلنگـــــرانه🌱 همیشہ به آرایش ڪردن هایِ نیاز خیلی گیر میدادم مدام به این کارش ایراد می گرفتم. گــــــــاهی موهای نیاز بیرون میومد ولی نـــه از روی عمد! از نظرم اون بی ایمان بود.. روزه که می گرفت فقط نماز میخوند.. همش فکر میکردم توی اون موبایلش پره از گروه هایٍ مختلط پسرو دختر👫 اما...🖤 یه مدتی هست که میبینم داره نماز قضا هاش رو میخونه.. ولی من چی..!من اصلا بی خیال نماز قضا هام بودم😔 ـ ـ ـ داخل موبایلش کانال های نهج البلاغه و خوب و مذهبی بود ولی من توی موبایلم وقتی یه پسر میومد پی وی کلی باهاش سر بهونه های دیگہ حرف میزدم..💔 وقتی اون ارایش میکرد من هم روسری جیغ صورتیم رو که زیر چادرم خودنمایی میکرد رو درست میکردم😞 وقتی اون حواسش نبود و موهاش بیرون میومد ,من نگاهم به اکیپ پسرا بوده...👀 از خودم خجالت میکشم کہ این همه عاشق شهادتم ولی..فقط ادعا کردم قضاوت کردمــ تهمت زدم... •┈┈•✿•☆•♡•☆•‌✿•┈┈• @deltangemontazer313 •┈┈•‌✿•☆•♡‌•☆•✿•┈┈•