eitaa logo
「ندبہ‌هاۍدݪٺنگے」
259 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
648 ویدیو
17 فایل
بسمـِ اللّٰھ🌸•• سَھم‌ما،‌در‌وسطِ‌مَعرڪہ‌؏ــشق‌چہ‌بود؟ غم‌و‌'دلتنگے‌'و‌حسرٺ‌همہ‌یڪجا‌باهم . . . -آیدی‌جهٺ‌ارٺباط؟!📞•° +گمنام‌بمانیم‌بهتࢪاسٺ¡ -کپی؟!📻•• +حلالت‌رفیق‌فقط‌فروارد‌یادت‌نره꧇) ٺقدیم‌به‌کسے‌‌ڪھ‌مانعے‌‌شدم‌برا؎‌ظهورش‌ واوپدࢪانه‌دعایم‌میڪند🌱'
مشاهده در ایتا
دانلود
「ندبہ‌هاۍدݪٺنگے」
#هوالعشق❥ #دمشق_شهر_عشق #قسمت_هفتاد_و_سه ❥••●❥●••❥ 💠 آینه چشمان سیدحسن را حریری از اشک پوشانده و دیگ
❥••●❥●••❥ 💠 و دیگری هم موافق رفتن بود که موبایل را از دست او کشید و همانطور که به سمت ماشین‌شان می‌رفت، صدا بلند کرد :«ابوجعده خودش کدوم گوری قایم شده که ما براش جاسوس بگیریم! بیاید بریم تا نرسیدن!» و به خدا حس کردم اعجاز کسی آن‌ها را از کشتن من منصرف کرد که یک گام مانده به مرگ، رهایم کردند و رفتند. ماشین‌شان از دیدم ناپدید شد و تازه دیدم سر سیدحسن را هم با خود برده‌اند که قلبم پاره شد و از اعماق جانم ضجه زدم. 💠 کاسه چشمانم از گریه پُر شده و به سختی می‌دیدم مادر مصطفی دوباره خودش را روی زمین به سمتم می‌کشد. هنوز نفسی برایش مانده و می‌خواست دست من را بگیرد که پیکر بی‌جانم را از زمین کندم و خودم را بالای سرش رساندم. سرش را در آغوشم گرفتم و تازه دیدم تمام شال سبزش از گریه خیس شده و هنوز بدنش می‌لرزید. یک چشمش به پیکر بی‌سر سیدحسن مانده و یک چشمش به امانتی که به بهای سالم ماندنش سیدحسن قربانی شد که دستانم را می‌بوسید و زیر لب برایم نوحه می‌خواند. 💠 هنوز قلبم از تپش نیفتاده و نه تنها قلبم که تمام رگ‌های بدنم از وحشت می‌لرزید. مصیبت مظلومیت سیدحسن آتشم زده و از نفسم به جای ناله خاکستر بلند می‌شد که صدای توقف اتومبیلی تنم را لرزاند. اگر دوباره به سراغم آمده بودند دیگر زنده رهایم نمی‌کردند که دست مادر مصطفی را کشیدم و با گریه التماسش کردم :«بلند شید، باید بریم!» که قامتی مقابل پای‌مان زانو زد. 💠 مصطفی بود با صورتی که دیگر رنگی برایش نمانده و چشمانی که از وحشت رنگ خون شده بود. صورتش رو به ما و چشمانش به تن غرق خون سیدحسن مانده بود و برای نخستین بار اشکش را دیدم. مادرش مثل اینکه جانی دوباره گرفته باشد، رو به پسرش ضجه می‌زد و من باور نمی‌کردم دوباره چشمان روشنش را ببینم که تیغ گریه گلویم را برید و از چشمانم به جای اشک، خون پاشید. 💠 نگاهش بین صورت رنگ پریده من و مادرش سرگردان شده و ندیده تصور می‌کرد چه دیده‌ایم که تمام وجودش در هم شکست. صدای تیراندازی شنیده می‌شد و هرلحظه ممکن بود تروریست دیگری برسد که با همان حال شکسته سوارمان کرد، نمی‌دانم پیکر سیدحسن را چطور به تنهایی در صندوق ماشین قرار داد و می‌دیدم روح از تنش رفته که جگرم برای اینهمه تنهایی‌اش آتش گرفت... ... ❥••●❥●••❥ به قلـ✍️ـم 💞با ما همراه باشید...💞 『@deltangemontazer313』
۲۵ آذر ۱۳۹۹
سلام همسنگری های عزیز متاسفانه پدر یکی از خادمان کانال فوت کردن اگر میشه و توانش رو دارید امشب برای ایشون نماز بخونید اسم پدرشون مرتضی فرزند عبدالغفار هستن 『@deltangemontazer313』
۲۵ آذر ۱۳۹۹
فضای مجازی، به اندازه انقلاب اسلامے اهمیت دارد.. . توی فضای مجازی سرباز مولا میشی؟♥ سربازی که، مزدش رو حضرت مادر"سلام‌الله‌علیها" حساب میکنند..:) . به ایدی زیر مراجعه کنید جهت ادمین شدن برای پست گذاری @Bine313shan 『@deltangemontazer313』
۲۵ آذر ۱۳۹۹
+ شنیدۍ چۍگفتــه؟😒🔥 _آره شنیدم...فڪر ڪنم تو مدرسہ تاریـخ بهشون یاد ندادن😏🌍 +آرههه!!نمــۍخواۍمنو و تو یه اعتراضۍ بڪنیم!!ناسلامتـی ایرانۍهستیما!!😟❌ _چہ ڪاری از دست ما بر میـاد؟😕 مگہ ما چۍڪاره ایم اصلا...ڪاری هم بڪنیم کسۍ نمـی‌بینه حرفۍ هم بزنیم کسـی نمی‌شنـوه...👂🏻🚫 +اما بہ اندازه خودمـون که مۍتونیـم یه قدمی برداریم(; 🚶‍♂ ‼️هر ایرانــۍیہ قدم ڪوچیڪ برداره میشہ یہ اتفـاق بزرگ💪🏻⚡️ 『@deltangemontazer313』
۲۵ آذر ۱۳۹۹
. . آسمانـ•💙• فرصت پرواز بلندیست🕊 ولے قصہ این است چہ اندازه کبوتر باشے🍃 . . 『@deltangemontazer313』
۲۵ آذر ۱۳۹۹
۲۵ آذر ۱۳۹۹
7.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️ •> چہ قدر ادم شدیم؟! 『@deltangemontazer313』 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
۲۵ آذر ۱۳۹۹
۲۵ آذر ۱۳۹۹